سید محمد خاتمی گفته است در زمان دولت او، “مذاکره، خیانت به حساب میآمد و تابو بود” ولی امروز “خیلی راحت درباره مذاکره البته از موضع اقتدار صحبت میشود”. سخن خاتمی از این جهت مهم است که اهمیت چرخش جدید در سیاست خارجی ایران را یادآوری میکند.
از 20 فروردین 1359 که دولت امریکا رابطه سیاسی خود با ایران را قطع کرد تا کنون نزدیک به سی و سه سال گذشته است. قطع رابطه با امریکا و امریکاستیزی تبدیل به بخشی از هویت حکومت انقلابی ایران شد و هرگونه امکان عادیسازی روابط دو کشور را منتفی کرد. باید توجه کرد که از 13 آبان 1358 تا اواخر فروردین 1359 حدود شش ماه فاصله بود و در این مدت دولت امریکا کوشید تا مشکل بوجود آمده را از طریق دیپلماتیک حل کند اما این کوششها شکست خورد. دو هفته پس از قطع رابطه، و در تاریخ 5 اردیبهشت 1359، گروهی از نظامیان امریکایی برای نجات گروگانها وارد ایران شدند که آن عملیات شکست خورد. ماجرای گروگانگیری نهایتا به شکست دموکرات ها در انتخابات ریاستجمهوری امریکا منجر شد و گروگانهای امریکایی نیز بلافاصله پس از به قدرت رسیدن جمهوریخواهان در امریکا آزاد شدند.
در آن زمان ایران درگیر جنگی فرسایشی و بزرگ با همسایه غربی خود عراق شده بود و بسیاری از تحلیلگران، این جنگ را ثمره اشغال سفارت امریکا در ایران میدانستند. اشغال سفارت امریکا البته ثمرات دیگری نیز داشت و آن انتشار گزینشی اسناد برجای مانده در سفارت بود که به کمک آن تمامی نیروهای ملی از صحنه سیاسی ایران حذف شدند. برای نمونه دانشجویان پیرو خط امام اسناد مربوط به مذاکرات سید محمد حسینی بهشتی، که با عنوان نایب رییس مجلس خبرگان قانون اساسی و در محل همین مجلس با دیپلماتهای امریکایی مذاکره کرده بودند را هرگز منتشر نکردند. این سند سی سال بعد منتشر شد. در این مذاکره بهشتی گفته بود: “رهبری انقلاب تصمیم گرفته است که با آمریکا و غرب به صورت دوستانه و مثبت برخورد کند.” (روزنامه کارگزاران، 5 اردیبهشت 1387) بهشتی شاید بدلیل وجود چنین اسنادی بود که زمانی در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی گفته بود:“وقتی انسان مبارزه میکند، با دشمن تماس میگیرد، اصل تماس عیب ندارد، بلکه باید دید در آن تماس انسان چه گفته و چه موضعی گرفته است.” (او به تنهایی یک امت بود، صفحه 27) اشغالکنندگان سفارت هیچگاه توضیح ندادند که چرا در انتشار اسناد گزینشی رفتار کردند.
بسته شدن سفارت امریکا در ایران و قطع رابطه رسمی ایران و امریکا، به این معنی نبود که هیچگونه ارتباطی میان دو کشور ممکن نیست. ارتباطگیریهایی از این دست اولین بار در ماجرای مکفارلین افشا شد. هرچند پیش از آن نیز گفته میشد آزادی دیرهنگام گروگانها در اثر توافقی پنهان میان طرفهای ایرانی وامریکایی بوده است. مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیسجمهور وقت امریکا رونالد ریگان بود که با کمک ماجرای گروگانگیری در ایران موفق به کنار زدن رقیب دموکرات خود شده بود. گفته میشد که آنها با پاسپورت ایرلندی وارد تهران میشوند و به نشانه حسن نیت امریکا یک جلد انجیل امضا شده توسط ریگان را نیز با خود میآورند. ایران در این ارتباط میکوشید تا با دریافت اطلاعات و اسلحه بتواند موقعیت خود در جنگ با عراق را ارتقاع دهد.
بر اساس خاطرات هاشمی رفسنجانی حسن روحانی در مذاکره با مک فارلین نقش اساسی داشته است. هاشمی مینویسد:” افطار میهمان نخستوزیر بودیم. آقایان [محسن] کنگرلو [مشاور نخستوزیر] و [احمد] وحیدی [مسوول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هیات آمریکایی را دادند. یکچهارم قطعات هاک درخواستی را آوردهاند. آقای مک فارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیتهای حساس دیگر آمریکا در هیاتاند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آوردهاند و خواهان ملاقات با سراناند. قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدینژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مساله گروگانهای آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه [باشد]. “ (۴ خرداد ۱۳۶۵- اوج دفاع- خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال1365)
با افشای این مذاکرات، ماجرای مک فارلین به بحران سیاسی دیگری در امریکا تبدیل شد. یک سال بعد در روز سوم اردیبهشت 1366 هاشمی رفسنجانی در مجلس گفت: “ایران انتظار ندارد روابط با امریکا تا روز قیامت به صورت قبل باقی بماند.” (دفاع و سیاست- خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال1366)
اما با اینکه هم مذاکره مخفیانه با امریکاییها صورت گرفته بود و هم بصورت علنی از تغییر این رابطه گفتگو میشد، نتیجه مشخصی بدست نیامد. آنچنان که هاشمی رفسنجانی میگوید او طی نامهای به آیتالله خمینی از او خواسته بود تا زنده است مساله رابطه با امریکا را حل کند، وگرنه حل آن با مشکل مواجه خواهد شد. او میگوید:” نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها بهصورت معضلی سد راه آینده کشور شود…. یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ “(شرق،30 مرداد 1392)
از اواسط سال 1366 جنگ ایران و عراق به رویارویی مستقیم میان امریکا و ایران نیز کشیده شد. بیست و هفتم مهر 1366 چهار ناوشکن نیروی دریایی امریکا به دو سکوی نفتی رشادت و رسالت ایران حمله کردند. اواخر فروردین 1367 دو سکوی نفتی رشادت و سلمان و همچنین ناوچههای ایرانی جوشن، سهند و سبلان مورد حمله ناوهای امریکا قرار گرفت و به شدت آسیب دید. روز بعد دولت انگلیس از حملات امریکا حمایت کرد. دوازدهم تیر ماه 1367 نیز هواپیمای مسافربری ایران مورد هدف موشکهای ناو امریکایی قرار گرفت و در خلیج فارس سقوط کرد. در این حمله 290 سرنشین غیرنظامی هواپیما کشته شدند. بیست و سوم تیر هاشمی رفسنجانی گفت: “ناچار باید تغییراتی جدی در برنامه جنگ و دفاع خودمان بدهیم.” و بیست و هفتم تیر نیز قطعنامه 598 توسط ایران پذیرفته شد.
آتشبس میان ایران و عراق از مرداد ماه 1367 آغاز شد امارابطه ایران و امریکا همچنان در تعلیق ماند. آیتالله خمینی درگذشت و مساله رابطه با امریکا آنچنان که هاشمی رفسنجانی پیشبینی کرده بود به مشکلی بزرگ تبدیل شد. آیتالله خامنهای که رهبر جدید ایران شده بود تصور میکرد که برای نشان دادن اینکه او نیز همچون خمینی “فردی انقلابی” است باید میراث امریکا ستیزی را دستنخورده باقی گذارد.
اوایل اردیبهشت سال 1369، عطاءالله مهاجرانی معاون حقوقی و پارلمانی رییس جمهور وقت هاشمی رفسنجانی، مقالهای با عنوان “مذاکره مستقیم” در روزنامه اطلاعات نوشت و از پیشنهاد مذاکره با امریکا استقبال کرد. این مقاله با اعتراض جناح چپ حکومت روبهرو شد که خود را میراثدار خط امام میدانست و احساس می کرد در حال حذف شدن از قدرت است. این جناح بعدها خود را بعنوان اصلاحطلبان بازسازی کرد و خود تلاش نمود که رابطه با امریکا را احیا کند اما اجازه این کار را نیافت.
اینکه سید محمد خاتمی گفته است مذاکره با امریکا زمانی “تابو” بود سخن درستی است. اما تلخی ماجرا آنجاست که بخشی از این تابو توسط دوستان همفکر خاتمی برساخته شده بود. انتخاب خاتمی به ریاستجمهوری زمینه مساعدی برای آشتی با غرب و از جمله امریکا فراهم کرده بود. اما او این اجازه را نیافت. شاید یادآوری این نکته خالی از فایده نباشد که بخشی از کیفرخواست عبدالله نوری، وزیرکشور دولت خاتمی که با استیضاح برکنار شده بود، “تلاش برای کمرنگ کردن دشمنی امریکا” بود. دادستان دادگاه ویژه روحانیت این اتهام را بصورت رسمی مطرح کرده بود! عبدالله نوری هم در دفاع از خود گفته بود: “صورت مذاکره یا رابطه که نفیا یا اثباتا مساله ارزشی نیست. مگر پیامبر اکرم با دشمنان، سخن نمیگفت و نامه رد و بدل نمیکرد؟ مگر امیر مومنان با معاویه سخن نمیگفت و نوشته رد و بدل نمیکرد؟”
بعدها با تشکیل مجلس ششم که اکثریت آن در اختیار اصلاحطلبان بود تلاش برای برقراری رابطه با امریکا بیشتر شد. 21 شهریور 1380 حملات یازده سپتامبر در امریکا اتفاق افتاد و خطر حمله امریکا به منطقه و حتی ایران جدی شد. در مهر ماه 1380 غلامحیدر بایسلامی مخبر کمیسیون ویژه مجلس گفته بود که این کمیسیون به این نتیجه رسیده است که حفظ امنیت و منافع ملی ایران در گرو مذاکره با امریکا است. این اظهارات باز هم مورد اعتراض قرار گرفت. گفته میشد بعد از حوادث یازده سپتامبر، خاتمی از نمایندگان مجلس خواسته است”در حوزههایی که دولت محدودیت دارد وارد عمل شوند.” او خود طی پیامی از حملات یازده سپتامبر اظهار تاسف کرده بود. اوایل آبان نیز کیهان خبری منتشر کرد که طبق آن هادی نژادحسینیان نماینده ایران در سازمان ملل، با برخی از نمایندگان کنگره امریکا دیدار کرده بود. کیهان به این دیدار معترض بود. بعدها گفته شد که در جریان حمله امریکا به افغانستان و بعد عراق، ایران با نیروهای امریکایی همکاری کرده است.
پس از به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد در ایران و یکدستی اولیه در حاکمیت به نظر میرسید که امکان حل مساله ایران و امریکا بوجود آمده است. احمدینژاد در اولین اقدام نامهای خطاب به رئیسجمهور امریکا نوشت که پاسخی دریافت نکرد. بعدها مشخص شد که در سال 1385، یک سال پس از ریاستجمهوری احمدینژاد، مذاکرات مستقیمی هم بین ایران و امریکا در عراق در جریان بوده است. این مذاکرات هم از مردم ایران مخفی شده بود.
خیلی زود اختلافهایی میان احمدینژاد و رهبر ایران بوجود آمد که در دوره دوم ریاستجمهوری او به اوج رسید. گفته میشد که او در این زمان از فرایند تصمیمگیری درباره مسائل خارجی ایران کاملا کنار گذاشته شده بود. سخنان او نه خارج از ایران جدی گرفته میشد و نه در داخل ایران تاثیری داشت. در آخرین سفرش به امریکا طی گفتگویی با واشنگتنپست مستقیما پیشنهاد مذاکره مستقیم با امریکا داد. هیچ کس به پیشنهاد او اهمیتی نداد. روزنامه کیهان روز نهم مهر 1391 طی سرمقالهای به استهزای احمدینژاد پرداخت و نوشت: “ بعد از آنکه آقای دکتر احمدی نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگی و ابراز تمایل ایران برای برقراری رابطه با آمریکا خبر داد، انتظار آن بود که این پیشنهاد رئیس جمهور محترم کشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و سایر مقامات بلندپایه آمریکایی روبرو شود…. با پیشنهاد ایشان برخوردی سرد و تقریبا بی تفاوت نیز داشتند و سؤال این است که چرا…. پاسخ دشوار نیست و با پوزش از آقای احمدی نژاد باید گفت دولتمردان آمریکایی، پیشنهاد آقای احمدی نژاد را بدون پشتوانه تلقی کرده اند. چرا که آنها نیز به خوبی می دانند آقای احمدی نژاد اگرچه رئیس جمهور و یکی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است ولی اتخاذ تصمیم درباره مذاکره یا رابطه با آمریکا در حوزه مسئولیت و اختیارات قانونی ایشان نیست.”
اکنون بیش از دو دهه است که همه بازیگران منطقهای و جهانی دانستهاند که تصمیمگیری در ایران فرایندی کاملا ساده شده است. در اینجا تنها یک نفر تصمیم میگیرد. تصمیمی که آیتالله خمینی بیست و پنج سال پیش نگرفت، میراثی است که به آیتالله خامنهای رسیده است.