از بغداد تا بنغازی: هدف، آزادی است

نویسنده

» مقاله ای از شیکاگو تریبون

چارلز کروتهمر

همه جای دنیا از اروپا گرفته تا آمریکا و لیبی، همه خواستار دخالت آمریکا برای برکنار کردن معمر قذافی شده اند اما  آمریکا بعد از  ساقط کردن صدام هنوز متهم به خشونت طلبی، نیرنگ زدن، گستاخی و استعمارگری است.

در یک وارونگی اخلاقی عجیب، می توان شیطانی که در نهاد قذافی وجود دارد را بازشناخت. قذافی یک آدمکش دمدمی مزاج است و صدام یک قاتل سیستماتیک بود. قذافی آنقدر بی ثبات و دیوانه است که نمی تواند در چارچوب صدام بعثی قرار بگیرد: ایجاد سیستم رعب و وحشت در کشور، شکنجه و کشتار جمعی، بمباران شیمیایی  یک روستا تا آنجا که کنعان مکیه، نویسنده، به آن “جمهوری ترس” نام بدهد.

وحشیگری سیستماتیک صدام باعث شد که  او برکنار شود  اما قذافی را نمی توان برکنار کرد چون سیستمی ندارد. لیبیایی های مسلح نیمی از کشور را گرفته اند. آمریکا در عراق بعد از سه هفته نبرد توانست حکومت را تغییر بدهد.

حالا که انقلاب همه خاورمیانه را در بر گرفته است و همه کشور ها دارند آن آزادی که جورج بوش خواسته بود، به دست می آورند، این فقط عراق نیست که تبدیل به خاطره شده است. موضوع دیگری که فراموش شده  “واقعگرایی” سیاست خارجی دو سال اول ریاست جمهوری باراک اوباما است که “قدرت هوشمند” را جایگزین آرامانگرایی  مخدوش بوش کرده بود.

این روند با اولین سفر آسیایی هیلاری کلینتون آغاز شد؛ وی در این سفربه نگرانی های موجود در مورد وضعیت حقوق بشر در چین اهمیت زیادی نداد. دولت آمریکا کمک به دموکراسی در مصر را پنجاه  درصد کاهش داد و کمک به جنبش های اجتماعی را تا 70 درصد کم کرد.

این واقعگرایی جدید با تاخیر اوباما در هرگونه اظهارنظری در مورد جنبش سبزایران در سال 2009، به اوج خود رسید. در عوض اوباما با حکومت قاتل و نامشروع ایران وارد مذاکرات هسته ای شد و این موضوع باعث خشم معترضان ایرانی شد تا جایی که در خیابان ها فریاد زدند:” اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما”

حالا انقلاب از تونس به عمان رسیده است و دولت اوباما در تلاش است که خود را با این تغییرات منطبق کند و دائما همان گفته های بوش را تکرار می کند که گفته بود اعراب هم مثل همه مردم دنیا تشنه رسیدن به آزادی هستند. عراق مسلما برای بیرون راندن حکومت ظالمی که در آن کشور حکومت می کرد، به دخالت نظامی آمریکا نیاز داشت تا بتواند حکومت جدیدی را بر سر کار بیاورد. اما آیا از ما خواسته شده است که با وجود منطقه پرواز ممنوع در لیبی، به این کشور حمله کنیم؟ در شرایط جنگ داخلی، وارد شدن به حریم پرواز ممنوع، مداخله نظامی محسوب می شود.

الان زمان این بحث است که قیمت خون های ریخته شده و پول هایی که آمریکا صرف برقراری دموکراسی در عراق شد، هنگفت بوده است. اما جانب هر طرف را که بگیرید، آنچه مسلم است دموکراسی بوجود آمده در عراق تنها دموکراسی عربی است که کارکرد دارد: در آن انتخابات آزاد با احزاب متعدد برگزار می شود و آزادی مطبوعات وجود دارد. دموکراسی عربی شکننده و ناقص است، هفته گذشته نیروهای امنیتی مجبور به سرکوب تظاهرات مردمی شدند که خواستار خدمات بهتر بودند.

در لیبی، تاثیر جنگ عراق محسوس تر است. هرچه خونریزی بیشتر ادامه پیدا می کند، ترس از نسل کشی بیشتر می شود. قذافی آنقدر از آنچه ما بر سر صدام و پسرانش آوردیم ترسیده بود که حاضر شد دست از همه سلاح های کشتار جمعی اش بردارد. این برای یک شورشی در بنغازی، عقب نشینی کوچکی نیست.

هنوز گفته می شود که عراق ذهن اعراب را ضد آمریکایی کرده است. آیا این حقیقت دارد؟ در کدام یک از این جنبش های اخیر دیده شده که مردم  ضد آمریکایی باشند؟

رئیس جمهور یمن و قذافی متهم هستند که با  تفکر  ضد آمریکائی مردم شان را به بند کشیده اند. در تظاهرات  خیابان های مصر و ایران و لیبی چشم امید همه به کمک آمریکاست. آنها شعار های ضد جنگ نمی دهند. چرا این کار را بکنند؟ آمریکا از عراق می رود بی آنکه نفت آن کشور را برده باشد و پشت سرش یک دموکراسی پایدار بجا می گذارد. انتخابات آزاد در عراق که از طریق تلویزیون در همه جا دیده شد، یک نمونه موفق برای همه کشور های منطقه.

فیس بوک و تویتر مسلما در روند رسیدن ایران و کشور های عرب به  آزادی نقش مهمی دارند. اما نظریه بوش هم کم اهمیت نیست.

شیکاگو تریبون، 7 مارس