فرانسوا نیکولو
بحران هسته ای ایران از زمان کشف مرکز غنی سازی نطنز در سال ۲۰۰۲ همچنان ادامه دارد و اکنون دهمین سال خود را سپری می کند. طی ده سال، قریب الوقوع بودن دستیابی ایران به بمب هسته ای به طور مداوم شنیده شده و گاهی نیز امیدهای زودگذر دراین رابطه به وجود آمده. طی این مدت به دنبال هر موج تحریم، شاهد عقب نشینی تدریجی جمهوری اسلامی بودیم.
آیا اتخاذ این سیاست حداقل توانسته ایران را از دستیابی به بمب اتمی بازدارد؟ اکنون می دانیم که سران جمهوری اسلامی در اواخر سال ۲۰۰۳ برنامه نظامی مخفی خود را متوقف کردند. آیا دلیل آن فشارهای بین المللی بود یا اینکه ازبین رفتن تهدید هسته ای صدام حسین باعث آن شد؟ به هرحال این موضوع چندان اهمیتی ندارد. ایران از آن زمان تاکنون مواضع خود را تشدید کرده و شاید مطالعات نظامی خود را نیز ازسر گرفته باشد؛ به ویژه اینکه ده ها هزار سانتریفوژ را راه اندازی و مقادیر کافی اورانیوم غنی شده به میزان ضعیف و متوسط را که برای ساخت چندین بمب کارآیی دارد ذخیره کرده است. به صورت تئوریک می توان گفت که این کشور بین یک تا سه سال آینده به سلاح اتمی دست خواهد یافت. درهمین راستا، تحریم ها، فشارها و جنگ سایه هیچ یک مفید واقع نشده اند. این کشور علی رغم تحمل تحریم های مالی که تقریباً به صورت کلی به اجرا درآمده اند، همچنان نسبت به خواسته های شورای امنیت، به ویژه در زمینه توقف فعالیت های غنی سازی، بی تفاوت است. اگر باز هم فشار افزایش یابد، احتمالاً دیگر به شکل “توسل به زور” نمود خواهد یافت.
هر یک از دو طرف با ارزیابی هایی که طی ده سال اخیر نسبت به طرف مقابل انجام داده به خوبی می داند چگونه به مصالحه دست یابد و درعین حال از بدترین سناریو دوری کند: پذیرش فعالیت های غنی سازی ایران توسط کشورهای خارجی [به عنوان گزینه ای غیرقابل چشم پوشی برای هر حکومتی که در تهران بر سر قدرت باشد]، ولی در حد ۵ درصد که برای مصارف صنعتی کافی است و از غنی سازی لازم برای مصارف نظامی کاملاً فاصله دارد؛ نظارت و کنترل آژانس اتمی بر کل خاک ایران و نه فقط تأسیساتی که به صورت رسمی اعلام شده اند؛ تعهدپذیری قضایی و فنی در رابطه با عدم انحراف اورانیوم غنی شده؛ چشم پوشی از اتخاذ هرگونه شیوه مربوط به پلوتونیوم که می تواند راه های جدیدی را برای دستیابی به بمب به وجود آورد؛ و ازطرف دیگر، لغو تدریجی تحریم ها، بستن این پرونده توسط شورای امنیت، و ازسرگیری همکاری ها در زمینه کاربردهای غیرنظامی از انرژی هسته ای. تمامی این موارد در زمان های مختلف ازسوی سران جمهوری اسلامی مورد پذیرش قرار گرفته اند.
در جناح آمریکا با انتخاب مجدد باراک اوباما، به نظر می رسد که رسیدن به سازش بسیار نزدیک و دست یافتنی است. او اظهار داشته که می خواهد این بحران هرچه سریعتر پایان پذیرد. او تاکنون به دلیل بازی های سیاست داخلی، فشارهای اعمال شده ازسوی دولت اسراییل و همچنین رفتارهای جمهوری اسلامی از انجام این کار بازمانده. ولی او به همراه هیلاری کلینتون نشان داده که درصورت محرز شدن ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران می تواند غنی سازی در یک چارچوب کاملاً مشخص را امکان پذیر سازد.
در جناح ایران، اکنون شرایط مساعد است. احمدی نژاد که اواخر دوران ریاست جمهوری خود را سپری می کند دیگر نمی تواند مزاحمتی ایجاد کند. علی خامنه ای، رهبر انقلاب، بیش از هر زمان دیگری تمامی برگ ها را به دست گرفته و دیگر نیازی نیست موفقیت در مذاکرات را با کسی تقسیم کند. او که در حدود ۲۳ سال است بر این منصب تکیه زده، اکنون باید به فکر تدارک یک جانشینی نا آشفته برآید. برای او و نسلی که می رود تا مسؤولیت ها را برعهده گیرد، الگوی چین با ترکیب کنترل سیاسی و پیشرفت اقتصادی، جذابیت های خاص خود را دارد. سپاه پاسداران که مسؤولیت امور اقتصادی را به دست گرفته به خوبی واقف است که برای بهتر کردن شرایط اقتصادی باید رو به خودکفایی آورد. حکومت تهران که افتخار ۳۰ سال مقاومت در برابر تحریم ها و خصومت ها را در کارنامه خود دارد، آماده است تا در صورت پیش آمدن یک فرصت مناسب و آبرومند، ورق را برگرداند.
ولی هنوز یک مشکل به قوت خود باقی است. مصالحه و سازش با ایران این امکان را ازبین نمی برد که این کشور، در صورت تمایل، رو به تولید سلاح اتمی نیاورد. و این درحالی است که این دورنما برای سران اسراییل کاملاً غیرقابل قبول است. آنها معتقدند که حفظ دولت یهود تنها با حفظ جریان ورود مهاجران و تجدید نسل مردم اسراییل میسر است تا برای همیشه در سرزمین موعود حضور داشته باشند. به همین دلیل است که نگرانی آنها از ظهور قدرت های جدید و تهدیدهای جدید افزایش می یابد و رو به تفوق نظامی می آورند. به همین دلیل است که زرادخانه های هسته ای ایجاد می کنند و با هر همسایه ای که قصد دستیابی به سلاح اتمی را داشته باشد خصومت می یابند.
بدین ترتیب ارتباط همه چیز مشخص می شود و می فهمیم که سازش با ایران تنها در صورتی امکان پذیر است که طرف های سازشگر به کاهش تنش های منطقه ای نیز پایبند باشند. با رفتن محمود احمدی نژاد می توان امید داشت که ایران دیگر مشروعیت دولت یهود را زیر سؤال نخواهد برد، یا حداقل از اظهارات نفرت انگیز در این زمینه جلوگیری خواهد کرد. سران ایرانی پس از بیان این موضوع که اسراییل را به رسمیت نمی شناسند اعلام کردند که با راه حلی که مورد توافق فلسطینی ها باشد مخالفت نخواهند کرد. این خود اولین پیشرفت برای قرار گرفتن در مسیر مصالحه و سازش است. مسأله حزب الله که امروز ازسوی ایران مورد حمایت مالی و تسلیحاتی است نیز باید جدا از بحران سوریه مورد بررسی قرار گیرد. درمجموع می توان گفت که انجام هرگونه مصالحه در مورد برنامه هسته ای ایران به عنوان پایان کار نیست، بلکه تازه اول کار خواهد بود.
منبع: لوموند، ۳۱ اکتبر