شلیک به واقعیت چرا؟

بیژن صف سری
بیژن صف سری

این روز ها خبر شکایت فرزند شاه سابق از رهبری نظام جمهوری اسلامی، نه تنها، نقل همه محافل سیاسی داخل و خارج از کشوراست بلکه مردم کوچه و بازارهم از آن می گویند؛ خاصه انانکه موی در اسیاب عمر سپید کردند و باور به نقش افرینی دست تقدیر در چرخش روزگار دارند.

 صرف نظر از همه تحلیل ها و عکس العمل هایی که تا کنون از پی خبر شکایت رضا پهلوی در رسانه هامنتشر گردید، گویی دادخواهی رضا پهلوی ضمن آنکه به ظاهر اولین شکایت از شخص اول نظام جمهوری اسلامی است، داد خواستی نیز بر علیه همه کسانی است که امروز به نسل انقلاب مشهورند، نسل انقلابی که از سر تحقق نیافتن ارمان های انقلاب، ازقیام خود پشیمان بوده و دربرابر پرسش های نسل امروز، بی پاسخ مانده است.

حکایت آن دسته ازنسل انقلاب 57که امروز بافاصله گرفتن ازافکار انقلابی آن روز خود، هریک پس از رانده شدن از چرخه قدرت، درتلاشی بیهوده کما کان سعی به اصلاح نظام و رهبری دارند، نقل حکایت میرزا عبد الرضا حکیم کرمانی را می ماند که می گویند وقتی از قبرستان شهرگذر می کرد، عبایش را بر سر می کشید و با شتاب می گذشت و وقتی از او پرسیدند که علت این کار چیست؟ گفته بود از شاهکار های خودم خجالت می کشم زیرا همه این مردگانی که در این گورستان خفته اند رختخوابشان را من پهن کرده بودم.

الغرض با انتشار خبرشکایت رضا پهلوی از رهبری نظام، گروهی از ولایتمداران و عمله ظلم با تمسخر و بد بینی و ایضا با شلیک به حقیقتی که این بار از زبان و قلم فرزندشاه مخلوعی که او را جلاد و یزید زمانه می خواندند، قصد انکار واقعیت نظام ولایی خود ساخته را دارند غافل که در بند بند پیش نویس دادنامه شاکی رهبری، واقعیتی به رخ کشیده می شود که با مصادیق موجود در زندان ها و گورستان ها انکارناپذیراست. طرفه انکه وقتی در توصیف امروز نظام حاکم براین کهنه دیاردر دادنامه فرزند شاه مخلوع می خوانیم  نظام جمهوری اسلامی، مبتنی بر حکومت دینی است و قانون اساسی آن مجموعه متناقضی است که از یک طرف، ابزار تمرکز تمام قدرت در دست ولایت مطلقه فقیه است و از طرف دیگر، معرف تبعیض جنسیتی، قومی و دینی است “، و وقتی ازواقعیت انکار ناپذیر اختیارات بی حد و مرز ولی فقیه چنین می گوید که” در نظام جمهوری اسلامی، حکم حکومتی رهبر، فراتراز قانون اساسی و رای مردم است و برای تمام ارکان حکومت “فصل الخطاب” است”، در واقع قصد آن دارد تا تلنگری بر یاد و خاطره ی نسل انقلاب 57 زده که از روشنفکر تا مردم کوچه و بازارش، بی انکه درک صحیح از مفهوم ولایت فقیه داشته باشند آن را روشی مطلوب در اداره زمام امور اب و خاک خود دانستند و بر پایه چنین باوری بود که با چشمان سحر شده از ریا ی زاهدان بی عمل، در پی عکس رخ یاردر اسمان می گشتند و چنان بی تعمق و جستجو، تن به پذیرش استبداد حکومت ولایت مطلقه فقیه می دهند که نه تنها بر خودکه استبداد دینی را برجان و مال و ناموس نسل پس از خویش هم تحمیل نمودند و عجبا که امروز از سرچنین انتخابی، همگان احساس غبن می کنند تا بدانجا که سید هادی خامنه ای برادررهبری نظام نیز درتازه ترین اعتراف خود از چرایی تحقق نیافتن مدینه فاضله انقلاب 57، با افسوس می گوید “اضافه کردن واژه مطلقه برولایت فقیه از بزرکترین اشتباهاتی است که امروز همه ما ناگزیربه اعتراف آن هستیم “.
در دادنامه اولین شکایت کننده ازظلم رهبر جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی، از ستمگری رهبری می گوید که به فرمانش هر از گاهی خون ده ها  ندا “ بر کف خیابان ها جاری می گردد و این اشاره ای است تا نسل انقلاب در یابد همه کشته شدگان سینما رکس ابادان در قبل از انقلاب، نه به دستور ساواک که بنا بر آن جمله معروف از رهبر کبیر انقلاب 57، که زمانی گفته بود اسلام خون می طلبد، ازآتش بر افروخته شده از سوی شیفتگان حکومت ولایی بوده است و امروز پس از گذشت سی و چند سال زمامداری وارثان انقلاب57، این شاکی رهبری نظام، با یاد اوری ازحقوق اولیه انسان ها در زندان ها، از قلم بدستان در بندی چون بهمن امویی، احمد زید ابادی و… نام می برد، تا نسل انقلاب 57 دریابد که درک درستی از واقعیت ازادی مطبوعات نداشته و گمان می برد با حاکمیت زاهدان بی عمل، دیگر سرنوشت شهیدان قلم بدستی چون کریم پور شیرازی و فرخی یزدی هرگز تکرار نمی گردد وایضا اگر فرزند شاه مخلوع امروز در مقابله با هیولای سرکوب رهبری از مجامع بین المللی استمداد می طلبد، در واقع فریادی است که به گوش نسل انقلاب می کشد تا دریابند از خوش خیالی است که گمان داشته اند دیو چو بیرون رود فرشته درآید.