‏ فرزندکشی در حریم شخصی!

آسیه امینی
آسیه امینی

‎ ‎الف ) چه کسی فرزند مرا بیش از من دوست دارد؟‎ ‎

اگر زن و مرد همسایه فرزند مرا بیش از من دوست بدارند یا نسبت به رفتار خشونت آمیز (گاه تنبیهی در حد ‏کشتن) من با فرزندم، واکنش نشان دهند ، مثلا وارد حریم شخصی من شوند و به من بابت این تنبیه یا رفتار ‏خشونت آمیزم تذکر دهند، یا اعتراض کنند، همسایه های دیگر را خبر کنند، به پلیس اطلاع دهند یا واکنشی در این ‏حد، این رفتار آنها نشانه چیست ؟

پاسخهای مختلفی که به ذهن من می رسد:‏

‏1 - درک من و همسایه ام از مفاهیمی مثل حقوق والدین، حریم شخصی، آبروی اجتماعی، حقوق انسانی، قانون، ‏آیین همسایگی، و بسیاری از مفاهیم اجتماعی دیگر با هم متفاوت است.‏

‎2‎‏ - همسایه های ما انسانهای فضولی هستند و دخالت بیجایشان در چاردیواری ما موجب آزار ما و بهم ریختگی ‏نظم خانواده شده است

‎3‎‏ - همسایه ما درک درستی از تربیت فرزند ندارد و من به هیچ وجه شیوه تربیت فرزندان او را نمی پسندم. آنها ‏خیلی بی قید و بند بزرگ شده اند، با این وجود من هرگز در کار تربیتی آنها دخالت نکرده ام. بنابراین آنها نیز ‏چنین حقی ندارند.‏

‏4 - آنها به هر دلیلی، که بر من معلوم نیست، قصد دارند فرزند مرا بربایند. ‏

‏5 ‏‎-‎‏ آنها قصد دارند تا با بد جلوه دادن رفتار من با فرزندم، از نظر قانونی سرپرستی او را از آن خود کنند. ‏

‏6 - این رفتار آنها یک نوع خود نمایی اجتماعی است. من هر چه زبون تر و رذیل تر نشان داده شوم، آنها وجهه ‏مثبت تری در جامعه پیدا می کنند.‏

‏7 ‏‎-‎‏ شاید به همسایه ما از خبرچینی و اعتراض به حریم خانه من منافع مادی تعلق می گیرد (مثلا از جانب یک ‏بدخواه)‏

‏8 - از نظر هردوی ما، آن دیگری درک درستی از قانون ندارد و از نظر هر دوی ما رفتار خودمان کاملا قانونی ‏و منطقی است. ‏

‎ ‎ب )‏‎ ‎

هفته گذشته سازمان عفو بین الملل یک فهرست 150 نفری از نوجوانان در انتظار اعدام را منتشر کرد. در این ‏فهرست نام پنج دختر دیده می شد و برخی از افراد این فهرست کمترین اطلاعات را در بر داشتند (مثلا فرد زیر ‏‏18 ساله ای در زندان کرمان). در کنار این 150 نوجوان ایرانی که برخی از آنها روزها و ماه ها و سالها سال ‏انتظار مرگ را تجربه کرده اند، سه کشور عهد شکن دیگر نیز قرار دارند؛ عربستان و سودان با سه نوجوان و ‏یمن با یک نوجوان منتظر مرگ، کشورهای دیگری هستند که نسبت به میثاقهای جهانی اعراض کرده اند. ‏

‏( اما خودمانیم؛ 150نفر کجا و سه و یک نفر کجا!)‏

‎ ‎ج )‏‎ ‎

همچنین هفته گذشته 24 سازمان منطقه ای و بین المللی حقوق بشر با انتشار بیانیه ای از کشور ایران درخواست ‏کردند که مجازات اعدام کسانی که در نوجوانی مرتکب جرم شده اند را مطابق پیمان نامه های امضا شده متوقف ‏کند.‏

این بیانیه به اعدام یک نوجوان 17 ساله در سنندج اشاره داشته و از 4 نوجوان دیگر نیز که در آستانه اجرای حکم ‏قرار دارند، نام می برد. این بیانیه نیز تصریح می کند که تاکنون حدود ‏‎140‎‏ مجرم نوجوان که در ایران در ‏انتظار مرگ هستند، شناسایی شده اند. اما رقم واقعی ممکن است که از این هم بیشتر باشد.‏

اما نکته قابل توجه این بیانیه این است که این سازمانهای حقوق بشری نگرانی خود را بابت اجرای تلافی جویانه!! ‏برخی از احکام اعدام نوجوانان به خاطر حمایت و دفاع افراد و فعالان حقوق بشر و انتقاد آنها از اجرای این ‏احکام ابراز داشته و نوشته اند: مقام های ایران باید به حق آزادی بیان که شامل دفاع از حقوق بشر است احترام ‏بگذارند. احترام به این حقوق در کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و “بیانیه سازمان ملل متحد در حق و ‏مسئولیت افراد، گروها و بخش های جامعه در ترویج و حفاظت از حقوق بشر و آزادی های بنیادین به رسمیت ‏شناخته شده جهانی” مندرج شده است. ‏

ایران هم عضو کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (بدون هیچ شرطی) و هم عضو کنوانسیون حقوق ‏کودک است. هر دوی این کنوانسیونها اعدام افرادی را که در هنگام ارتکاب جرم کمتر از 18 داشته اند ممنوع می ‏کند. ایران در هنگام تصویب کنوانسیون حقوق کودک یک شرط بسیار وسیعی تعیین کرد بطوریکه “مفاد و یا ‏اصول کنوانسیون که با قوانین اسلامی نازسازگاری دارند را اجرا نمی کند.” کمیته حقوق کودک که نظارت بر ‏اجرای کنوانسیون حقوق کودک را بر عهده دارد در سال 2000 ابراز نگرانی کرد که “ماهیت وسیع و غیردقیق ‏شرط کلی دولت عضو (ایران) بطور بالقوه نافی بسیاری از مفاد کنوانسیون است و نگرانی هایی در زمینه انطباق ‏آن با هدف و مقصود کنوانسیون ایجاد می کند.” این 24 سازمان حقوق بشر از ایران خواسته اند شرط خود در ‏کنوانسیون حقوق کودک را منتفی کند. به گفته این سازمان ها در هر موردی از این شرط می توان بعنوان مرجعی ‏قانونی برای مجاز دانستن اعدام مجرمین نوجوان استفاده کرد.‏

‎ ‎د ) کلاهمان را قاضی کنیم و بند الف را بازخوانی کنیم:‏‎ ‎

البته همچنان می شود آن گمانها را ادامه داد. من تا وقتی با نگاه همان پدر همه چیز دان تنبیه گری به قضیه نگاه ‏می کنم که هر نوع دخالت و حتی خواهشی برای کاهش خشونت نسبت به فرزندانم را ناشی از حریم شکنی و ‏بدخواهی همسایه ام می دانم، بدون شک هرگز درک مشترکی بین ما نسبت به مقوله اختیارات پدری و حقوق ‏انسانی و دخالت و حریم شخصی وجود خارجی پیدا نخواهد کرد.‏

این روزها فکر کردن به این که چه کسی از داشتن مجازات سنگین اعدام برای نوجوانان سود می برد و چه نفعی ‏در کشتن آنها برای کشور ما با جمعیت 70 میلیونی وجود دارد و چرا با وجود این که بارها ثابت شده که اعمال ‏خشونت در تنبیه این نوجوانان هرگز آمار جرم و جنایت را در همسالان ایشان کاهش نداده است ( و در ‏بزرگشالان نیز) و در واقع اعدام آنها تنها و تنها نادیده گرفتن علل بروز جرم و ناتوانی در مبارزه و خشکاندن ‏ریشه های بروز جرم است، برایم امری عادی و البته بی نتیجه شده است.‏

آیا براستی آنگونه که این 24 سازمان حقوق بشری ابراز نگرانی کرده اند، این احکام برای زهره چشم گرفتن از ‏فعالان حقوق بشر یا نهادینه کردن ترس در جامعه برای ابراز نکردن هرگونه نقد و انتقادی به اجرا در می آید؟! ‏آیا افزایش آماری اعدام که سیل اخبار سیاه را از کشور ما به سمت دنیا سرازیر می کند، نتیجه ای جز بیش رانده ‏شدن کشوری به نام ایران به جزیره ای که راه های تعاملش به روی مردم دنیا بسته تر و بسته تر می شود در بر ‏دارد؟

براستی جوابی نمی یابم! قابل درک نیست که همسایه ام بیش از من نگران فرزند و فرزندانم باشد! قابل درک ‏نیست که من قانونی – را که می دانم به نفع کودک سخن گفته است- نادیده بگیرم ! قابل درک نیست که من برای ‏تنبیه، فرزندم را بکشم! در حالی که می توانم و این اجازه قانونی را دارم که او را به گونه دیگری جز مرگ تنبیه ‏کنم! قابل درک نیست که زمین و زمان را به دشنام بگیرم که چرا مرا در کشتن فرزندم ازاد و رها نمی گذارند! ‏قابل درک نیست رها کردن و نادیده گرفتن علل بروز جرم فرزندم و تنها اندیشیدن به این که خون را باید با خون، ‏بس! کرد.قابل درک نیست که رویه قضایی جلوتر و مهم تر از قانون عمل کند که چه؟ که : “من می کشم پس ‏هستم” و البته با قدرت و بی رقیب هستم؟!‏

و البته نکته های غیر قابل درک بسیاری است که این روزها در خانه ما می گذرد. و ورای حرفهای همسایه ها و ‏ورای هر نگاهی که ازبیرون، هرچند بحق، ولی بیگانه و غریب می نماید، ما چه می توانیم کرد؟ چگونه باید به ‏مقامهای قضایی بگوییم که طبق قانون نوجوانان میهنمان می توانند زنده بمانند و زندگی را با مجازاتی جایگزین ‏شده، ادامه دهند؟ چگونه باید این درخواست را عمومی و مطرح کرد که اعدام نوجوانی که هرگز بخواست قلبی ‏مرتکب جرم نشده، دردی از هیچ داغدیده ای درمان نخواهد کرد؟! ‏