از این جا

نویسنده

نامه احمد شاملو به وزارت ارشاد در اعتراض به سانسور

شعر جهان و کارمند تنگ ‌‌نظر

 

 

احمد شاملو نامه زیر را در اعتراض به سانسور قسمتهایی از کتاب “همچون کوچه‌ئی بی‌انتها” توسط وزارت ارشاد نوشته است. دوم مردادماه امسال مصادف با دوزادهمین سالگرد درگرشت احمد شاملو است.

 

“آقای عزیز!

با سلام. یادداشتی را که‌‌ ملاحظه‌‌ می‌‌کنید، هم می‌‌توانید یک ‌‌نامه‌‌ خصوصی تلقی ‌‌کنید هم می‌‌توانید در نهایت ‌‌سپاسگزاری‌‌ من به ‌‌دادگاهی‌‌ احاله‌‌ کنید که ‌‌من‌‌ آن را به‌‌ مجلس پر سر و صدای محاکمه‌‌ سانسور تبدیل‌‌ کنم، چون به‌‌ هرحال یکی باید در برابر این‌‌ فشار قد علم‌‌ کند.

من با نکات نخست ۳۸ موردی سانسور مجموعه “همچون کوچه‌‌ئی بی‌‌انتها” که‌‌ بعد به‌‌ یازده‌‌ مورد تخفیف‌‌ داده ‌‌شده به‌‌ شدت ‌‌معترضم. من ‌‌نمی‌‌دانم ‌‌این ‌‌کتاب ‌‌را چه ‌‌کسی، به ‌‌چه‌‌ حقی و با کدام‌‌ صلاحیت‌‌ ویژه ‌‌مورد “بررسی” قرارداده اما آن‌‌ چه ‌‌از ماحصل کار او استنباط می‌‌شود این‌‌ است که:

۱. کم‌‌ترین ‌‌صلاحیتی برای قضاوت ‌‌شعر ندارد و کم‌‌ مایه‌‌گی‌‌اش‌‌ حتا از خطش‌‌ هم‌‌ پیدا است.

۲. حقایق را به‌‌ بهانه ‌‌اخلاقی‌‌ که ‌‌ضوابطش را احساس سرخورده‌‌گی شدید جنسی تعیین کرده‌‌ است لاپوشانی می‌‌کند. شدت‌‌ این سرخورده‌‌گی به‌‌ حدی‌‌ است ‌‌که فقط کلمه‌‌ زن او را به‌‌ جبهه گیری در برابر شیطانی ‌‌شدن قطعی برمی‌‌انگیزد. به ‏اعتقاد او هر زنی یک ‌‌روسپی بالقوه‌‌ است‌‌ و در نتیجه به‌‌ شعری چون “تماس” (که‌‌ مواجهه‌‌ ساده ‌‌زن و مرد را که معمولا برای‌‌ عوام موضوعی حیوانی‌‌ است به‌‌دیدگاهی‌‌ انسانی ‌‌کشانده ‌‌است) از دریچه ‌‌فحشا نظر می‌‌کند. سرخورده‌‌گی جنسی او به‌‌ حدی‌‌ است‌‌ که‌‌ امر فرموده ‌‌این‌‌ سطور حذف‌‌ شود:

به‌‌ میخانه می روم، آن‌‌جا که‌‌ ویسکی مثل‌‌ آب جاری ست.

دلتنگی‌‌هام به ‌‌باران می‌‌ماند…

احساس‌‌ می‌‌کنم ‌‌آغوش سردی‌‌ مرا می‌‌فشارد و لب‌‌های یخ‌‌بسته‌‌ئی بر لب‌‌هایم می‌‌افتد.

ملاحظه‌‌ می‌‌کنید؟ نمی‌‌دانستیم ‌‌احساس در آغوش ‌‌داشتن مرده‌‌ئی‌‌ که ‌‌دلتنگی‌‌ است ‌‌هم‌‌ آدمی‌زاد سالمی را به ‌‌تحریک‌‌ جنسی می‌‌کشاند!ـ و آقا که‌‌ در دستگاه‌‌ شما نانی‌‌ نه‌‌ به‌‌ شایسته‌‌گی‌‌ که‌‌ به‌‌ ناحق می‌‌خورد اسم ‌‌این را گذاشته “رکاکت‌‌الفاظ”ـ چیزی‌‌ که معلوم‌‌ می‌‌کند ایشان معنی کلماتی را که‌‌ خود به ‌‌کار می‌‌برد هم نمی‌‌داند!ـ رکاکت ‌‌الفاظ !

۳. در آن شعر تلخ “شکوه‌‌ پرل‌می‌‌لی” کار از کج‌‌ فهمی و عقده‌‌ جنسی به‌‌ فاجعه کشیده شده. این‌‌جا همان عقده‌‌ئی مبنای قضاوت ‌‌قرار گرفته که ‌‌همان‌‌ ابتدا دست‌‌ صادق قطب‌‌زاده ‌‌را رو کرد: آن‌‌ حشره در تظاهر به‌‌ عفاف قلابی چنان ‌‌پیش رفت ‌‌که ‌‌در یک‌‌ فیلم مستند مربوط به‌‌ مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را کادر به‌‌ کادر با ماژیک‌‌ سیاه‌‌ کنند که ‌‌مبادا مؤمنان به وسوسه‌‌ شیطان آلوده‌‌شوند!

شکوه‌‌ پرل‌‌می‌‌لی از یک‌‌ سو حکایت‌‌ سقوط اخلاقی جامعه ‌‌امریکاست ‌‌و از سوی دیگر قصه غم‌‌انگیز لینچ سیاهان ‌‌آمریکا به‌‌ کارگردانی عوامل ضد انسانی گروه کوک‌‌لوکس‌‌کلان. سراسر شعر در فضائی تلخ و غمبار و معترض می‌‌گذرد. دختران امریکائی به ‌‌دلیل تصوری درست‌‌ یا غلط از قدرت ‌‌جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه به‌‌ سوی آن تیره‌‌روزان داشتند ولی همیشه‌‌ از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاه‌‌پوست ادعا می‌‌کردند که‌‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌‌اند تا نتیجه رسوائی‌‌آمیز بعدی را توجیه‌‌ کنند، و به‌‌ این ترتیب‌‌ سیاه بیچاره شکاری می‌‌شد برای تفریح آدم‌‌کشان ک.ک.ک و لینچ کردن سوژه موردنظر. آقای سانسورچیان این ‌‌شعر را هم از همان دریچه‌‌ فحشا قضاوت‌‌ کرده ‌‌به‌‌ حذف ‌‌یک‌‌ صفحه‌‌ کامل‌‌ و چندین‌‌ سطر مهم ‌‌آن‌‌ در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده ‌‌است. او با مخدوش‌‌ کردن واقعیتی ضد انسانی درحقیقت‌‌ بی ‌‌آن‌‌که‌‌ بفهمد از فساد جامعه امریکا دفاع‌‌ کرده‌‌است. این‌‌ حذف‌‌های بی‌‌ منطق در مجموع چیزی جز مشاهده یک‌‌ فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان‌‌ حتا در کشاکش فاجعه ‌‌نیز مسأله‌‌ را از زاویه‌‌ تحریک ‌‌میل جنسی نگاه‌‌ می‌‌کند. به‌‌ عقیده‌‌ شما این ‌‌شخص صاحب روان سالمی ‌‌است؟

۴. دستور قلع و قمعی که‌‌ برای دو سطر از صفحه ۲۱۸ صادر فرموده‌‌اند البته‌‌ مرا سخت مجاب ‌‌کرد: وقتی‌‌ که‌‌ شتر برای ‌‌آدم جاذبه ‌‌جنسی داشته ‌‌باشد دیگر کره‌‌ سکسی ماه جای‌‌ خودش را دارد!

۵. درک‌‌ عامیانه از شعر تا آن‌‌جا است که ‌‌در یک‌‌ مجموعه‌‌ شعری دستور حذف یکی از موفق‌‌ترین اشعار من، آیدا در آینه را صادرفرموده!

ازمن دورباد که‌‌ قصد چغلی‌‌کردن داشته‌‌ باشم ولی واقعا سیاست‌‌های یک‌‌ بام و دو هوای ‌‌شما است‌‌ که‌‌ مرا به ‌‌این لجن زار هم هدایت‌‌ می‌‌کند.ـ سوآل ‌‌این ‌‌است:

چرا جلو رمان ‌‌که‌‌ کشش و نتیجتا خواننده ‌‌بیشتری‌‌ دارد از این‌‌ سنگ‌‌ها پرتاب‌‌ نمی‌‌شود؟ آیا رمان “خانه‌‌ارواح” و مجموعه”جاودانگی” را خوانده‌‌اید؟ درحالی‌‌که شعر، با این که نسبت‌‌ به رمان خواننده‌‌گان متعال‌تری‌‌دارد که ‌‌با خواندن کلمه ‌‌پستان دندان‌‌های‌‌شان کلید نمی‌‌شود و مقوله‌‌ئی‌‌ است به‌‌ کلی خارج از دسترس عوام، کار سخت‌‌گیری به ‌‌این‌‌جا می‌‌کشد؟

اسم‌‌ این رسوائی تبعیض نیست؟

من ‌‌در کمال حماقت ‌‌امتحانا در چند مورد لطمه‌‌ زدن به‌‌ شعر را آزمایش ‌‌کردم ولی دست آخر به‌‌ این نتیجه رسیدم که‌‌ بهتر است‌‌ با تأسی به‌‌ شما کل کتاب را سانسور کنم و از خیر نشرش بگذرم.

شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگ ‌‌نظر شما نیست‌‌ که‌‌ به‌‌ عقیده ‌‌سخیف‌‌ عوامانه‌‌اش هر شعر که‌‌ هدف‌‌اش گذر از حیوانیت ‌‌به‌‌ انسانیت‌‌ باشد ادبیات فاحشه ‌‌خانه ‌‌است.

والسلام

احمد شاملو

24 شهریور 72