نظام جمهوری اسلامی حاصل دوران مدرن و ماحصل تلفیق دو بعد بازسازی Reconstitutionبه معنی تفسیر مجدد از متون مقدس یا اجتهاد و یک بعد برنامه مندProgramation است که به دنبال ترجمه مفاهیم کلیدی از اسلام به سیاست عملی است.
در واقع اگر بتوان تابلوی بر پیشانی جمهوری اسلامی نسب کرد حتما بر روی آن خواهند نوشت همه چیز در قرآن وسنت وجود دارد و برای مدیریت جهان نیازی به هیچ نظریه جدیدی نیست .در واقع این نظام واین ادبیات محصول وما حصل همگرایی روحانیت سنت گرا و جوانان اسلام گرا است که دغدغه اصلی آنان منطبق نمودن مفاهیم مدرن با قالبهای سنتی است که هدف غایی آن بازگشت به اتوپیای اسلامی است.هرچند نزج ورشد این نحله فکری فقط مختص ایران نیست اما فقط در ایران ودر جریان انقلاب 57 توانست به قدرت سیاسی دست پیدا کند.
جدا از نگاه ارزشی یا داوری نسبت به چرایی وچگونگی این حادثه به نظر میرسد بعد از سی سال از بدست گرفتن قدرت توسط این جریان فکری عده کثیری از مردم ایران از همراهی با این گفتمان ابا دارند یا حداقل این نوع گفتمان را دغدغه خاطر خود نمی دانند و حتی نسبت به آن زاویه فکری پیدا کرده اند.واگر مجالی بیابند تقابل خود با آن را به نمایش می گذارند.
عدم استقبال از شرکت در انتخابات دوره هفتم وهشتم مجلس شورای اسلامی وانتخابات دوره نهم ریاست جمهوری با وجود دعوتهای مکرر رهبران مذهبی و سیاسی ومراجع تقلید وبالا بردن سطح دعوت تا انجام یک واجب شرعی وتکلیف اسلامی از نشانه های روشن این موضوع است.
نگارنده درصدد چرایی و چگونگی ،درستی یا نادرستی این تفاوت وتقابل کنش و واکنش حاکمیت ومردم نیست بلکه دغدغه ذهنی نگارنده نحوه و چگونگی تعامل کنش گران سیاسی داخل کشور با گروه بندی های بوجود آمده در لایه های اجتماعی و نحوه مواجه آنها با دو بعد تلفیقی فوق الذکر نظام حاکم است.
به عبارت دیگر وبطور خلاصه می توان بعد از سی سال از عمر نظام اسلامی دست به دسته بندی از مردم ایران زد که فراتر از وزن ،کمیت وکیفیت این گروههاعبارتند از :
1- گروهی که دل در گرو نظام جمهوری اسلامی و قرائت رسمی از اسلام توسط حکومت دارد و وضع موجود را بهترین وضع یا در راستای پیشرفت در راستای بهترین وضع می داند.
2- گروهی که هیچ گونه علاقه ای به نظام جمهوری اسلامی ندارد وسقوط آن را از اوجب واجبات می داند.
-3گروهی که هنوز به ظرفیت تغیر در نظام جمهوری اسلامی معتقد است وخواهان تغییرات گسترده در شیوه مدیریتی واصلاح امور مملکتی واقتصادی است.
-4گروهی که خواهان تغیرات مسالمت آمیز به شیوه های پارلمانتاریستی برای گسترش آزادی و گسترش حقوق قومی ،صنفی ،شهروندی و…است
در مقابل این صف بندی های مرئی و نامرئی ، حاکمیت صادقانه به بیان موضع رسمی خود می پردازد ومعتقد است از تمام ظرفیتهای قانون اساسی استفاده شده و حاضر نیست یک قدم از اصول عقب نشینی کند، گذر از فرامین رهبر فقید و رهبر کنونی نظام از هیچکس پذیرفتنی نیست.حاکمیت با ایجاد پرچینهای برای خود از ورود نامحرم به درون سیستم ممانعت به عمل خواهد آورد و شناخت خودی از غیر خودی جز وظایف مهم نگهبانان حاکمیت است.در چنین سیستمی فقط کسانی می توانند در بازی قدرت شرکت نمایند که اولا” برای بازیگران اصلی قدرت نقش ویژه قائل باشندو دوما” در برابر شرایط و شروط بازی تمکین نمایند.
در مقابل این دو شرط کنشگران سیاسی داخل کشور به فراخور وزن و توان خود به ایفای نقش می پردازند.این بازیگران نیز به سه گروه تقسیم می شوند
.الف- گروهی از وفاداران به سیستم که از دروازه خودی ها به استادیوم قدرت وارد می شوند وبه رقابت در درون قدرت می پردازند که بسته به نظر نهایی حزب پادگانی یا حمایت بخش اصلی قدرت جایگاه آنها معین می شود.
ب-گروهی از کنشگران سیاسی که به سیاست به منزله شغل می نگرند دغدغه اصلی این گرو نه بهبود وضع موجود بلکه بهبود وضعیت خود است.آنها بیش از آنکه به نحوه بازی مشغول باشند دل مشغول داور بازی هستند.به عبارت دیگر آنها به شیوه و روش بازی اعتراض ندارند بلکه به کم لطفی داور نسبت به خود معترضند.در بهترین حالت اگر داور بازی به ناحق برای آنها هم پنالتی بگیرد اعتراضات آنها تمام می شود.تکرار مکرر وفاداری خود به نظام و انقلاب و استناد به گذشته که حاکمیت به آنها لطف بیشتری داشته پاشنه آشیل این گروه است.
پ-گروهی از فعالان سیاسی که سیاست ورزی را شیوه ای برای بهبود شرایط و کسب حداقلهای برای مردم می دانند.این گروه از کنشگران مدتهاست در برزخ زندگی میکنند و دچار پارادوکس عجیبی هستند این گروه جزءصادق ترین فعالان سیاسی هستند ودر عین حال مسولیت همه هیجانات و سرخوردگی جامعه متوجه آنان است.آنها قبل از آنکه محصور فیلترهای قدرت باشند اسیر چارچوبهای نظری و نسبت های نامتوازن خودبا حاکمیت و جامعه هستند.اشکال عمده این گروه این است که از طرفی شرایط بازی را ناعادلانه می دانند واز طرفی برای شرکت در این بازی ناعادلانه سرو دست می شکنند.به نظر می رسد تمام دلخوشی این گروه به تماشاگران گذری استادیوم بازی قدرت است.زیرا به نظر می رسد با هیچ کدام از گروه بندی های فوق الذکر نسبت مشخص ومعینی ندارند.و مهمتر از همه اینکه نتوانسته اند ساز وکاری ترتیب دهند تا وزن این گروهها به واقع روشن شود.
گروه اول ودوم کنشگران سیاسی تکلیفشان مشخص است زیرا شرکت نمودن آنها در انتخابات یا مکلفانه است یا کاسبکارانه اما شرکت گروه سوم در انتخابات قبل از تشخیص و تعین وزن گروههای اجتماعی چند گانه فوق شرکت در قماری است که نتیجه آن نه مفید است ونه روشن.زیرا انتظار بسیج این گروهها پشت سر یک نفر بدون چشم انداز مشخص وبدون قرارداد جمعی مشخص امری انتزاعی و وهمی است زیرا با توجه به متکثر و متغییر بودن مطالبات حتی با فرض محال پیروزی هم هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.دمیدن وهیجانی کردن تنور انتخابات و ترساندن مردم از لولویی احمدی نژادخود مصداق کامل پوپولیسم است.در هر حال فراتر از رویکردهای متفاوت به مقوله انتخابات ریاست جمهوری نهم به نظر نگارنده فقط جریانی می تواند در فردای ایران ایفای نقش نماید که هرچه سریع تر نسبت خود را با حاکمیت و لایه های اجتماعی مشخص نماید.و صادقانه این رویکرد را به اطلاع مردم و حاکمیت برساند ودر عوض آماده باشد در این را هزینه های را هم پرداخت نماید. .تجربه چند سال اخیر نشان داده دیگر نمی توان به رای های سرگردان دل خوش بود.زیرا حتی اگر بتوان بیست میلیون رای پشت سر یک جریان سیاسی جمع نمود در مواقع لزوم نمی توان بیست هزار نفر از آنهارا بسیج نمود.این عمل کمک می کند جریانات سیاسی هرچه سریع تر از فضای وهمی خارج شوند و با توجه به وزن و پشتوانه خود مطالباتی را طلب نمایند .بی گمان شناسایی یک میلیون رای مشخص بسیار سودمند تر از میلیونها رای نامشخص است البته انجام این امر فقط از عهده جریانی بر می آید که اولا” سیاست را بازار مکاره نداند ودوما”واقعا دل در گرو این ملک بلا زده داشته باشد.
منبع:ادوار نیوز