در اقتصاد، فرایند بازاری به عنوان تنها ضامن حضور یک کالا به صورت بهینه در جامعه تلقی می شود. در واقع اگر هر یک از عناصر تولید، توزیع و مصرف بدون ارتباط با بازار تحقق یابد، مطلوبیتی از کل جامعه تباه شده است. بازار نشانه ای برای اقتصاددانان است تا اطمینان یابند سطح رفاه جامعه در حد مطلوب خود است. از سوی دیگر حتی بقای یک کالا به صورت بلند مدت نیز وابسته به بازار است. این گزاره بدین مفهوم است که با وجود بازار، تقاضا کنندگان قادرند نیازهای حقیقی خود را آشکارا بیان کنند و تا زمانی که نیاز به فلان کالای خاص (در سطوح قیمتی) باشد تولید آن نیز ادامه خواهد یافت.
اما فرض کنید بازاری وجود نداشته باشد و در نتیجه آلترناتیو آن به صورت یک کانون برنامه ریز متمرکز بخواهد آن کالا را تولید کند. در این صورت به دلایل مختلف متقاضیان قادرند اطلاعات نادرست را به مرکز ارسال کنند زیرا با عدم وجود بازار و قیمت، هر کس مشتاق است فارغ از نیازش، کالا را طلب کند و این ابتدای انحراف است و به زودی تولید آن کالا بدلیل عدم کارا بودن سیستم متوقف می شود. به همین سبب است که بیان می شود بقای کالا وابسته به بازار است.
با توسعه این تحلیل می توان حتی در علوم اجتماعی نیز به نظریه های قابل آزمون دست یافت. در حقیقت این فرضیه که وجود هر کالا نیازمند به دو طرف عرضه و تقاضاست، می تواند راهگشای این مساله باشد که چرا در جامعه ای فلان سیستم قانونگذاری بوجود می آید و در بلند مدت دوام دارد اما در دیگر جامعه ای اینگونه نیست.
از سوی دیگر، ضمانت وجود یک پدیده اجتماعی- سیاسی در بلند مدت تنها با تشکیل بازاری برای آن می تواند تحقق یابد.
بازاری برای دموکراسی
چرا دموکراسی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه پایدار نیست؟ چرا همواره سایه شوم انحلال حکومت های دموکراتیک در این جوامع وجود دارد؟ چرا ثبات و آزادی سیاسی به ندرت قادر است در این کشورها با هم ظهور کند؟ چرا انقلاب ها و حرکت های اصلاحی پس از چندی به ضد خود بدل می شوند و باز نیاز به جنبشی دیگر است که وضعیت را بهتر کند؟ این پرسش ها و دهها پرسش دیگر که در حوزه علوم سیاسی و اجتماعی تعریف و پاسخ داده می شود، می تواند با پارادایم یک اقتصاددان نیز تحلیل شود.
در حقیقت با رجوع به الگوی بازار می توان پاسخ های درخوری بدین سوالات داد. اگر در حوزه نظری بدنبال چیستی دموکراسی باشیم و این چیستی را به صورت یک بسته کالایی در نظر بگیریم که از سوی نخبگان (عرضه کنندگان) به عامه مردم (تقاضا کنندگان) عرضه می شود در حقیقت قادر خواهیم بود که در این حیطه، بازاری را برای دموکراسی تعریف کنیم که ضمانت وجود این بسته به دوام این بازار است. بازاری که می تواند به شکل کتاب، روزنامه و رسانه های ارتباطی مختلف بروز یابد. در حقیقت در چنین جامعه ای مابین مردم و نخبگان بازارهایی تشکیل می شود که کالای مورد مبادله یک بسته فکری در مورد چیستی دموکراسی است. از طریق این بازارها است که عموم مردم با تعاریف دموکراسی، حقوق وابسته به آن، مرزها، کاستی ها و… آشنا می شوند. در جوامع دموکراتیک، این بازارها با استقلال کامل از دولت، مابین نخبگان و مردم قرار دارند. پایداری دموکراسی در جهان بینی، فرهنگ و سنت یک جامعه وابسته به وجود این بازارها است. هر چه این بازارها قوی تر باشد، اندیشه دموکراسی در آن جامعه پایدارتر است.
این بازارها چون کانون های میانی (Intermediate Institutions) بین نخبگان و مردم قرار دارند و عموم همواره از سوی نخبگان حمایت فکری می شوند. اما در جامعه ای که این بازارها ضعیف هستند و کانون های میانی وجود ندارد، نخبگان و عموم در دل یکدیگرند و در چنین جامعه توده واری (Mass Society)، کانال های ارتباطی میان نخبگان و مردم قطع است و ماهیت دموکراسی در این جامعه کم رنگ است. در چنین جامعه ای که مرزی میان نخبگان و عموم مردم وجود ندارد، در مقاطعی از زمان این احتمال وجود دارد که جامعه به سمت ساخت سیاسی دموکراتیک حرکت کند، اما از آنجا که ماهیت دموکراسی از سوی بازارهای واسط در فرهنگ اجتماعی رخنه نکرده است احتمال سقوط ساخت سیاسی جدید بسیار بالاست، مگر آنکه بازارهای واسط بتوانند در کمترین زمان نقش خود را ایفا کرده و با گذر زمان قوی تر شوند و در عین حال در بلندمدت باقی بمانند. این سخن بدین معناست که نمی توان جامعه ای را نام آورد که در زمانی طولانی دارای ساخت سیاسی دموکراتیک باشد و در عین حال بازارهای واسط میان نخبگان و عموم وجود نداشته باشد.
بنابراین شاید حتی جرقه دموکراسی در جوامع توده وار، بواسطه انفعالات پرسرعت و لاجرم هزینه بردار (چون انقلاب و جنگ) زده شود، اما حضور بلندمدت آن را بدون وجود بازارهای واسط نمی توان متصور بود و زود باشد که در چنین جامعه ای شرایط به پیش از حرکت های اصلاحی برگردد.
از سوی دیگر خطر نبود کانون های میانی قوی و عرضه کارای کالای فکری از سوی نخبگان در جوامع توده وار آنان را مستعد برای حکومت های پوپولیستی می کند که مرکز ثقل فکری آنان خواسته های عوام است. بنابراین در نبود بازارهای واسط و انفکاک میان عرضه کنندگان (نخبگان) و تقاضاکنندگان (عوام) نه تنها حفظ حکومت های دموکراتیک امری ناممکن می نماید بلکه احتمال ایجاد حکومت های پوپولیستی نیز زیاد است.
شرط تداوم دموکراسی، ابقا بازارهای واسط و عرضه کالای فکری در این بازارهاست. در واقع بحث در اینجا پیرامون آن نیست که دموکراسی چگونه می تواند حاصل شود، بلکه بحث بر سر این است که چگونه می توان آن را حفظ کرد. اگر امروز برخی معتقدند، دموکراسی باید از تحولات درونی جامعه نشات بگیرد در حقیقت بر این نکته پافشاری دارند که اگر دموکراسی از عوامل برونی زاده شود، پایدار نخواهد بود. اما به زعم راقم در اینجا مساله آورنده دموکراسی نیست، بلکه فقدان بازارهای واسط، دموکراسی های نوظهور را به واژگونی وا می دارد. در واقع شاید بتوان وضعیتی را در نظر گرفت که بازارهای واسط به علت ارتباط تنگاتنگ کشورها در دنیای امروز با کمک عوامل برونی زاده شود، اما همین بازار ها منشا تداوم دموکراسی شوند. بنابراین صرف اتکا به منبع درونی برای ایجاد ساخت دموکراتیک در بلندمدت، چشم پوشی کردن از ابزار اصلی تداوم دموکراسی است. تقویت بازارها، ایجاد انگیزه برای تقاضا در بین مردم و درعین حال عرضه مناسب با در نظرگرفتن شرایط از سوی نخبگان، قیدهایی است برای تداوم ساخت های دموکراتیک.
منبع: رستاک