شرح

محمد صفریان
محمد صفریان

گفت و گو با کامبیز حسینی و سامان اربابی

همه چیز درباره پارازیت  

برای پرونده ویژه شماره نوروز به سراغ کامبیز حسینی و سامان اربابی رفته ایم؛مجریان و تهیه کنندگان برنامهپارازیت در صدای آمریکا.این برنامه یکی از موفق ترین برنامه های تلویزیونی است که تنها در صفحه فیس بوک آن بیش از چندصدهزار نفر عضویت دارند.  موفقیت این برنامه حتی توجه  رسانه های تصویری و نوشتاری آمریکا را نیز جلب کرده به گونه ای که تاکنون بارها  در باره آن گفته و نوشته اند.

بخش اول این ویژه نامه به گفت و گو با کامبیز حسینی و سامان اربابی اختصاص دارد و درادامه سراغ ابراهیم نبوی، نیک آهنگ کوثر و هادی خرسندی رفته ایم و نظر آنان را در مورد این برنامه، دلایل موفقیت و ویژگی های آن جویا شده ایم.

 

 

روزمرگی ما را نابود می کند

برای شروع می خواهم از همکاری شما دو نفر بپرسم، این همکاری حاصل پیشنهاد شما به “وی او ای” بود یا برعکس؟

کامبیز: خوب هیچکدام. نه این و نه آن. در واقع این کار از پیشنهاد ما به خودمون شروع شد. یعنی اول از همه ما به همدیگه پیشنهاد دادیم که با هم همکاری کنیم. در نهایت بعد از اینکه ما راجع به این ایده به یک جمع بندی و نتیجه رسیدیم؛ دادیمش تحویل وی او ای.

 

 پس با این سئوال ادامه بدیم که این ایده چطور شکل گرفت و چطور قوام پیدا کرد؟

کامبیز: راجع به قوامش که نمی دانم. ولی راجع به شکل گیریش، … قضیه اینطور بود که آن اوائل من مجری برنامه ی شباهنگ بودم در صدای آمریکا؛ حالا الان به قبل از آن کاری نداریم که من چه کارهایی می کردم اما درصدای آمریکا با برنامه ی شباهنگ و پیش تر از اون هم با نقد سینمایی شروع کرده بودم. سامان هم ویدئو ـ ژورنالیست بود ضمن اینکه خودش هم یک سری کارهای اوریجنال تولید می کرد. من شیوه نوشتنم فرق می کرد با آدم های دیگه ای که در صدای آمریکا بودند و سامان هم روش تدوین کردنش با باقی آدمها فرق می کرد. خب این تفاوت ها در کنار هم چیز جالبی از آب در آمد. یعنی ترکیب  جالبی شد.

 

و اینگونه بود که تصمیم گرفتید یک برنامه ی طنز خبری بسازید؟

کامبیز: اولش نه؛ تصمیم نگرفتیم که برنامه طنز خبری بسازیم. بیشتر تصمیم داشتیم یک برنامه ی متفاوت فرهنگی بسازیم. یعنی دوست داشتیم بیشتر حول و حوش مسائل فرهنگی باشه اما بعد ها خود به خود کشیده شد به سمت و سوی طنز سیاسی. البته طنز سیاسی در وجود من و سامان همیشه بود. یعنی این چیزی بود که در وجود ما وجود داشت ولی خب نمی دانستیم که ما می توانیم در صدای آمریکا برنامه ی طنز سیاسی بسازیم یا نه…

 

چرا؟

کامبیز: برای اینکه صدای آمریکا یک همچین برنامه ای هیچ وقت نداشت. حالا نه تنها بخش فارسی، بلکه  بخش های دیگر این شبکه هم چنین برنامه ای نداشتند. ما هم که در برنامه های فارسی زبان هیچوقت چیزی مثل پارازیت نداشتیم.

 

منظورت برنامه ی تلویزیونی فارسی زبان است یا کلاً فارسی زبان ها؟

کامبیز: من فکر می کنم چنین  چیزی در تلویزیون که نداشته ایم هیچ وقت. حالا توی مطبوعات…، اون بحث، یک داستان دیگه است. می دونی چی می گم؟ یعنی طنز نوشتاری با طنز رادیویی و تلویزیونی خب متفاوته. اما ما چنین کاری در تلویزیون نداشتیم.

 

یعنی شما نمونه و مثالی برای الگو برداری نداشتید؟

 کامبیز: در رسانه های فارسی زبان، نه.

 

در رسانه های بین المللی چطور؟

کامبیز: چرا. خب  شوهای فراوانی بودند. مثلاً دیلی شوی جان استوارت که ما بهش دعوت شدیم. اون شو یکی از کارهایی بود که ما همیشه دنبال می کردیم. خب نوع نگاه جان استوارت به اخبار چیزی بود که همیشه برای ما جذابیت داشت. شیوه ی جدیدی بود که خودش اختراع کرده بود با اطرافیانش، برای همین هم برای ما تازگی داشت. مطمئناً از او، از کیت  اوبرمن، از  ریچل مدو و آدمهای دیگه ای که در کارشان موفق اند نمونه برداری کردیم. من البته کاری به جناح سیاسی مورد حمایت آنها ندارم اما شوهای موفق سیاسی متفاوت را من همیشه دنبال می کنم. حالا نمی دانم که سامان با من موافق باشه یا نه اما الگوی اصلی ما همون دیلی شوی آقای جان استوارت بود…، نه سامان؟

سامان: آره. یعنی یه جورهایی از اول به طور کامل به اون سمت نرفتیم ولی خب حتماً اون شو روی کار ما خیلی تاثیر داشت.  فرق ما اینه که برنامه ی ما پروداکشنش خیلی بالاست. یعنی اگر بخواهیم دقیقه به دقیقه نگاه کنیم شاید پروداکشن ما سیصد برابر کار اونها باشه. بعد هم کسانی که تو این شو کار میکنن خیلی کمتر از اوناست. ما چهار نفریم اونها نود نفرن…

 

 یعنی کل این برنامه فقط توسط چهار نفر درست می شه؟!

کامبیز: سه نفر و نصفی

سامان: آره. سه و نصفی. یه نفرمون فقط یه روز و نیم با ماست. بعد دیگه منم و کامبیز و یه تهیه کننده داریم به اسم کامران…

کامبیز: کامران طاهری

 

سامان، حالا قبل از اینکه به طرح موضوعات تازه بپردازیم ازت می خوام که تو هم نظرت رو راجع به همکاری با کامبیز برامون بگی… چه چیزی توی کامبیز دیدی که به همکاری و ساختن این برنامه راغبت کرد؟

سامان: می دونی من خودم اصلاً  ارتباطی با سیستم تولید خبر ایرانی و فارسی زبان نداشتم. من آخه از بچگی اینجا بزرگ شدم…

 

و گویا سالها هم هست که از ایران دوری، درسته؟

سامان: بله. سالها بود که از این محیط دور بودم و اصلاً هیچ ارتباطی نداشتم. ولی چیزی که در کامبیز دیدم که با من مشترک بود و من دوسش داشتم، این بود که یک نشونه هایی از خل بازی و پروگرسیو بودن تو کارش بود که هم توش طنز داشت هم اینکه برای من زبونش قابل فهم تر از زبونی بود که من تو جاهای دیگه ی صدای امریکا دیدم. یه حالت آلترناتیو خوبی بود که دیدم احتمالاً باعث می شه همکاری ما چیز خوبی از آب در بیاد…

کامبیز: می دونی ما جفتمون آدمهای خلاقی هستیم. یا لااقل دوست داریم خلاق باشیم. یعنی ما با این خلاقیت می خوایم که به روزمرگی فائق بیایم. واسه اینکه روزمرگی ما رو نابود می کنه…

 

می فهمم… یعنی یه جوری ایستادگی در برابر مسیر همیشگی تهیه و پخش خبر و سیستمی که سالهاست همینجوره…

آره. البته اون کارها رو هم من و هم سامان انجام دادیم. حالا من در بخش فارسی و سامان در بخش انگلیسی. ما جفتمون آموزشهای لازم خبرنگاری رو دیدیم. اما خب ما یه کم بک گراندمون فرق می کنه… مثلاً سامان خودش موزیک ویدئو می ساخته و تدوین می کرده…

 

 

تو هم که گویا تئاتری بودی؛ نه؟

کامبیز: آره. من هم تئاتری بودم. ولی سامان مثلا در رادیو دی جی هم بوده. یعنی صدا و تصویر و تدوین رو خوب می شناسه و سالهاست که کار کرده و حالا داره اوریجینالیتی خودش رو هم پیدا می کنه. ضمن اینکه به خاطر کارتون کشیدنش با طنز تصویری - سیاسی هم آشناست. اما من بیشتر تو کار نمایش و نمایشنامه نویسی و بازیگری و کارگردانی و اینها بودم…

 

فکر می کنی این گذشته ی تئاتری توی اجرای تلویزیونی هم به مددت اومده؟

کامبیز: خوب قطعاً کمک کرده به من. من هم تو ایران و هم تو آمریکا در مراکز و دانشگاه های متفاوت آموزش حرفه ای بازیگری دیدم و کار با دوربین و اینها رو خب یاد گرفتم. من نزدیک سی ـ– چهل تا نمایش بردم روی صحنه، کارگردانی کردم، نوشتم، بازی کردم. بنابراین تجربه ی کار با تماشاگر زنده برای ارتباط بهتر با میلیونها تماشاگری که از پشت این دوربین به من نگاه می کنند، خیلی به کمکم اومده…

اینها رو که گفتی یه سئوالی اومد تو ذهنم… تئاتر هنریه واسه تماشاگر خاص و تلویزیون و مخصوصاً برنامه ی شما بیشتر با تماشاگر عام سر و کار داره… نظرت راجع به این تناقض چیه؟

کامبیز: ببین اولاً اون که گفتی تماشاچی تئاتر یه تماشاچی خاصیه، خب آره، ولی تئاتر هنری نیست که برای اون تماشاگر خاص ساخته بشه. یعنی نمایش اساساً ساخته می شود بعد حالا یک عده ی خاصی می روند و آن را می بینند. به همون ترتیب هم بخوای الان در نظر بگیری، خب پارازیت رو هم یه عده ی خاصی می بینند. یعنی ما خیلی کوچیک شروع کردیم. اول که اصلا در یک برنامه ی دیگه بودیم و بعد هم برنامه ی خودمان را ساختیم و اینها… یعنی ما خود به خود با پرطرفدار تر شدن برنامه کشیده شدیم به طرف مخاطب عام و مجبور شدیم که خودمون رو با نیاز مخاطب عام انطباق بدیم. ولی باید بگم که خیلی جاها هم در برابر این موضوع مقاومت می کنیم. یعنی ما دوست داریم که سلیقه مون در برنامه سازی و در برخورد با مسائل در برنامه نمود پیدا بکنه. این وسط البته شانسی که آوردیم این بود که خوشبختانه سلیقه ی شخصی من و سامان در ساخت برنامه ی تلویزیونی پر طرفدار از آب در اومد. حالا سامان را نمی دانم ولی من همیشه فکر می کردم که ما آدمهای زیر زمینی ای هستیم که برای همیشه درک نشده باقی خواهیم ماند و جزئی از این طبقه ی الیت می مانیم. اما خوشبختانه ایجوری نبوده ظاهراً.

 

 سامان جان  تو که سالها اخبار و حوادث ایران رو از طریق رسانه های غربی دنبال می کردی و  حالا دوباره وارد فرهنگ و سیاست و مدیای فارسی زبان شدی، می تونی از فرق این دو کمی برامون بگی؟

سامان: تنها چیزی که این وسط فرق می کرد استایل کار بود.  یعنی لباس رویش. اما اصل ماجرا همان بود. البته این آشنایی با استایل خبر رسانی و مدیای غربی در این برنامه خیلی خوب جواب داد. چون حالا متن و محتوای برنامه ی ما فارسی است اما ما این کار را به سبک رسانه های غربی انجام می دهیم. این موضوع البته علاوه بر جذاب بودن برای مخاطبین فارسی باعث شده تا ما در مطبوعات و رسانه های غربی هم دیده شویم.

کامبیز: یعنی الان تیراژ و شماره هایی که شوی ما داره، پهلو می زنه به شوهای آمریکایی…

 

خوب شاید یک دلیل جذب مخاطب زیاد، همسو شدن جوانان داخل ایران با برنامه ی پارازیت باشه، نه؟

کامبیز: بله. دقیقاً. ما اصلاً برنامه را برای همانها می سازیم. حتی ایرانی های خارج از ایران هم زیاد مد نظر ما نبودند. قصد ما از همان اول جذب مخاطبین داخل ایران بود.

سامان: یک دلیل دیگرش هم این است که برنامه های ما به دلیل همین جذابیت های تصویری به اصطلاح “وب فرندلی” هم درآمده است.

کامبیز: از طرفی این برنامه یک برنامه ی تلویزیونی است. یعنی قرار است در ایران با هزار مشکل و دردسر بروی و ماهواره را نصب کنی و راه بیاندازی و بعد بنشینی پای تلویزیون. بعد هم بعد از این همه دردسر بنشینی و یک برنامه ی تلویزیونی ببینی با تکلف های همیشگی تلویزیون و آداب و مقرارت خاص این رسانه. همین شد که ما به این نتیجه رسیدیم که جوان ها کمتر پای تلویزیون می نشینند…

 

 اجازه بده من حرفت رو قطع کنم و سئوال بعدیم رو همینجا بپرسم… ببین سبک و سیاست برنامه های وی او ای، بیشتر مربوط به کار خبری و تفسیر خبره، چیزی که شاید زیاد به ذائقه ی جوون ها خوش نیاد، می خواستم ببینم اینکه شما هم قسمتی از برنامه تون رو به خبر و ارائه ی نوع تازه ای از خبر اختصاص می دید، به همون سیاست های همیشگی وی او ای مربوط می شه؟

کامبیز: ببینید، خوشبختانه از روز اول تا همین حالا وی او ای هیچ نظری و یا تحمیلی به کار ما وارد نکرده. یعنی روز اولی که ما ایده ی برنامه را دادیم، اینها گفتند، اوکی. بعد که برنامه راه افتاد، گفتند، اوکی، رفت بالا، اوکی، آمد پایین، اوکی. یعنی اینها حتی یک بار نیامدند بگویند که برای مثال این گوشه ی این برنامه را اینجوری بکنید. یعنی هر اتفاقی که در این برنامه می افتد کار من و سامان است و دیگر بچه های گروه.

 

اما خب به هر حال هر رسانه ای سیاست های خاص خودش را دارد، و آزادی مطلق در مطبوعات وجود ندارد، نه؟

کامبیز: حالا نه اینکه “ وی او ای” به ما یک بلیط سبزی داده باشد که حالا ما هر کار می خواهیم برویم بکنیم ولی تا الان که نشده اینها با کار ما مخالفتی بکنند. یا بگوییند چه بکنید یا نکنید.

سامان: ما انگار یک جزیره ای شده ایم که بدون اینکه چسبیده باشیم به صدای آمریکا داریم کار می کنیم و همینجور برای خودمان هستیم. یعنی همین جور که کامبیز گفت ما کار خودمان را می کنیم و  اینها هم ما را از لحاظ امکانات و اینها حمایت می کنند. اما خب به هر حال ما قسمتی از صدای آمریکا هستیم.

کامبیز: من فکر می کنم صدای آمریکا هم به گونه ای این قضیه را امتحان کرد. یعنی به ما یک فرصتی داد. فرصتی که برای همه هست. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و برنامه را پر طرفدار کردیم. بعد وی او ای نتیجه ی اعتمادش به ما را گرفت. برای همین هم حالا زیاد کاری به کار ما ندارند.

 

حالا به عقیده ی شما، این موفقیت پارازیت، وی او ای را مجاب می کند که به سمت جذب مخاطبین جوان برود؟

کامبیز: من فکر می کنم که نه تنها “وی او ای”، که هر رسانه ای اگر الان بخواهد موفق باشد، چه در داخل ایران چه در خارج از ایران، باید برود به سمت مخاطب جوان. برای اینکه اکثریت مردم ایران جوان هستند. من هم مطمئنم که وی او ای تلاش هایی در این زمینه انجام داده است و در این باره هم برنامه هایی دارد.

 

سئوال بعدی من درباره ی میهمان های برنامه ی شماست، شما روی چه اساسی این میهمان ها را انتخاب می کنید…

کامبیز: حقیقتش دعوت های ما اساسی ندارد. روی اساس بی اساسی…

 

یعنی هر کسی با هر عقیده ای بخواهد بیاید و در برنامه ی پارازیت باشد، برای شما پذیرفته است؟

کامبیز: بله. هر کسی با هر عقیده ای و از هر جناحی، اگر بخواهد، می تواند در برنامه ی ما شرکت کند. یعنی اساساً ما دوست داریم که عقاید گوناگون را در برنامه پارازیت مطرح کنیم…

 

البته جناح وابسته به حکومت در تلویزیون های خارجی شرکت نمی کند…

کامبیز: بله. متاسفانه این مشکل وجود دارد. مثلاً ما دوست داشتیم که آقای رحیم مشایی را وقتی آمده بود نیویورک به برنامه ی پارازیت بیاوریم اما ایشان ما را دودره کرد. اما ما دوست داریم که با همه صحبت کنیم.

 

سئوال ها ی برنامه به چه نحوی طرح می شوند؟

کامبیز: اینجاست که تماشاگران ما در اینترنت به کار می آیند و وارد صحنه می شوند. فیس بوک از این نظر برای ما خیلی اهمیت دارد. برای اینکه فیس بوک جایی است که سیصد و خوردی هزار آدم آنجا جمع شده اند. ما میهمان هامان را آنجا معرفی می کنیم و از مردم می خواهیم تا سئوال هاشان را مطرح کنند. بعد ما سئوال ها را بررسی می کنیم و همین سئوال هاست که مسیر مصاحبه را تعیین می کند. من در واقع همان مسیری را می روم که مردم از پیش مشخص کرده اند.یعنی اگر بخواهم خلاصه بگویم هر آدمی در جامعه، نقاط کوری پیرامون خودش دارد و ما به هدف شفاف سازی و برای روشن شدن این نقاط کور سئوال هایی را مطرح می کنیم. یعنی من بعضی اوقات سئوالهایی را می پرسم که پاسخش برای من مبرهن است اما تنها به این دلیل که اینها برای مردم سئوال است و مبهم است، مطرحشان می کنم. گاهی هم برای اینکه میهمان برنامه را به رک گویی و صراحت وادارم، مجبور می شوم تا بی دلیل با او مخالفت کنم. یعنی خیلی اوقات من اساساً هیچ مخالفتی با آنها ندارم اما این کار را می کنم تا آنها در ادامه ی برنامه صداقت بیشتری داشته باشند.

 

برای سئوال آخر می خواهم از زبان این گفت و گوها بپرسم… ببین به نظر من بعضی اوقات زبان تو رو مهمون های برنامه ات به درستی متوجه نمی شن… مثلاً تو به طنز و کنایه از یکی می پرسی که تو جاسوسی، و اون جواب می ده نه طبق بند فلان آیین نامه ی بمدان، من جاسوس نیستم… نظر خودت راجع به این تناقض چیه؟

کامبیز: به نکته ی خوبی اشاره کردی… در جواب سئوالت باید بگم که در همه جای دنیا وقتی وارد یک همچین برنامه ای می شی دو راه بیشتر نداری، یکی اینکه با کاراکتری که یارو از خودش ساخته بازی کنی یا اینکه تصمیم می گیری بازی نکنی. چون به هر حال من هم یک کاراکتری از خودم ساخته ام برای این برنامه. به هر حال اون سئوالی که به طنز پرسیده می شود که تو جاسوسی، ته ماجرا یعنی اینکه برای این حرف هایی که درباره ی تو گفته می شود چه جوابی داری… بحث سر این است.و دیگر اینکه من احساس می کنم که دوربین برنامه ی ما جوری است که هم من و هم مردم به آن اعتماد دارند. یعنی اگر مثلاً من تو را بیاورم آنجا و از تو بپرسم که خب، تو برای روز آنلاین کار می کنی، پس اصلاح طلبی؟ و تو بگویی”نه”، خب من آن “نه” را قبول می کنم. شاید یه ذره گیر الکی بهت بدم ها… مثلاً وسط مصاحبه بیام و دوباره بپرسم که پس گفتی که اصلاح طلب نیستی، ها… اینها بیشتر برای این است که برنامه از حالت خسته کننده بیرون بیاد و جذاب از آب در بیاید. یعنی آن سئوال ها بیشتر حالت نمایشی دارد…