ساختار نظام کی کامل می شود؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

ساختن یک شبکه مترو در دنیا پنج تا ده سال طول می کشد، در ایران شبکه مترو در چهل سال ساخته شد. در هر جای دنیا ساختن یک نیروگاه هسته ای حداکثر پنج سال طول می کشد؛ در ایران نیروگاه هسته ای بوشهر از آغاز تا پایان بیش از چهل سال طول کشید و هنوز افتتاح نشده. انگلیسی ها و فرانسوی ها برای ساختن تونل مانش به طول ۵۰ کیلومتر در زیر دریا هفت سال وقت صرف کردند، ما برای ساختن تونل رسالت به طول ۸۲۲ متر ۹ سال وقت کردیم. شرکت های بزرگ و نابغه های دنیا ده سال طول کشید که اینترنت را ایجاد کردند، ما بیست سال وقت گذاشتیم که اینترنت را فیلتر کنیم، سیستم ارسال ماهواره ای در دنیا ۲۵ سال قبل جهانی شد و حالا تقریبا دارد از میان می رود و سیستم ارسال دیجیتالی جای آن را می گیرد، ما ۲۵ سال است که داریم زور می زنیم تا روی ماهواره پارازیت بیاندازیم. برای یک حرکت خودجوش یک سال طول می کشد تا تصمیم بگیریم، تازه خودجوش است، اگر می خواستیم برنامه بریزیم که لابد دو قرن طول می کشید. زور زدیم و این همه تلاش کردیم که قانون اساسی مشروطه نوشته شود، یا قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشته شود، بعد حکومتی که براساس همان قانون اساسی تشکیل شده، سی سال زور زده تا جلوی اجرای قانونی را که خودش براساس آن تشکیل شده بگیرد. به گفته مسئولان شبه محترم حکومت، صد سال طول می کشد تا پروژه های نیمه کاره دوره احمدی نژاد کامل شود. نه اینکه بگویم فقط احمدی نژاد کارهای نیمه تمام کرد. تفاوت دولت ها در ایران با تعداد کارهای نیمه تمام شان رابطه دارد. مثلا خاتمی صد کار نیمه تمام دارد، اما احمدی نژاد هزار کار نیمه تمام، هیچ کسی نیست که تعداد کارهای نیمه تمامش از کارهای تمام شده اش بیشتر باشد، یکی پنجاه درصد مشکل دارد، یکی دیگر نود درصد، ولی همه مشکل دارند. این مشکل فقط هم مربوط به دولت نیست، نصف سرمایه بخش خصوصی صرف پروژه های اقتصادی شده که نصفه مانده اند. هزاران وب سایت اینترنتی داریم که بعد از یک سال از میان رفته و رها شده، هر نویسنده ایرانی چندین داستان و رمان دارد. بقول مرحوم شابابا یعنی همان شاه شهید یعنی همان ناصرالدین شاه، همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

حالا اینها را بقول فردوسی پور داشته باشید، احمد خاتمی گفته که “معقول نیست اینترنت آزاد در اختیار مردم بگذاریم” برای چی؟ تا چه زمانی؟ توضیح داده که “تا زمانی که ساختارهای نظارتی در ایران کامل شود.” این هم شد حرف؟ در کشوری که ساختن مترو و نیروگاه چهل سال طول می کشد و تونل را ۹ ساله می سازند و سی سال است امام جمعه تهران موقت است و ناصر کریمی هم بند من در زندان ۱۶ سال در بازداشت موقت بود، احتمالا دویست سال طول می کشد که ساختار نظام کامل شود. یعنی باید دویست سال منتظر بمانیم؟ باز خدا را شکر که مردم همه شان همه روش های غیرمجاز زندگی را بلدند وگرنه زندگی شان برای کامل شدن ساختارهای نظارتی نظام متوقف می شد. از این گذشته ما اصلا از اینترنت استفاده می کنیم که نگذاریم ساختارهای نظارتی نظام کامل شود. وگرنه اگر کامل شود احتمالا همه مردم ناقص می شوند. همین احمد خاتمی در یک اظهار نظر عشقی، دراماتیک، سیاسی، نظارتی گفت که “وقتی به مردم گل هدیه می دهید خارها را بکنید تا دست مردم زخمی نشود.” آخر برادر من! معاونت کنت دراکولا! این گلی که برای ما هدیه آوردی ببر برای عمه جان، ما همان خار را می خواهیم.

 

حسن کچل و رابینسون کروزوئه

به این فکر کردید که چرا تمدن غربی که عمر کوتاهی دارد انسان فعال و پرکار به وجود می آورد و تمدن هایی مثل ایران غالبا به گذشته می روند؟ البته شاید این روند از پنجاه سال گذشته و بعد از بازشدن درهای زندگی جهانی به روی ما پس از عصر دیجیتال متوقف شده باشد، اما روند عمومی به مدت دویست سال همین بوده. بسیاری از متفکران روانشناسی اجتماعی معتقدند بسته های فکری و باورهای عمومی نقش بسیاری در تفکر مایل به پیشرفت یا مخالف پیشرفت دارند. مثلا همین که داستان کودکان غربی ها “رابینسون کروزوئه” است که در آن شخصی در جزیره ای تنها گرفتار می شود و شروع می کند به ساختن همه چیز از آغاز، اما داستان کودکان ما “حسن کچل” است که در آن نوجوانی که دوست ندارد هیچ کاری بکند، توسط مادرش از خانه بیرون رانده می شود و مجبور می شود در مغازه های مختلف کار کند، حسن کچل با حقه بازی های مختلف سعی می کند کاری کند که بیرونش کنند که مجبور نشود کار کند، آخرش هم مثل اغلب داستانهای فارسی نه با کار کردن و زحمت کشیدن، بلکه با رسیدن به دختر پادشاه خوشبخت می شود. حالا بگو چرا ما کار نمی کنیم و غربی ها کار می کنند؟ یا چرا ما پیشرفت نمی کنیم و آنها پیشرفت می کنند؟

ایدیوم ها، یا کلمات ایدئولوژیک، مثل بسته های فکری هستند، البته این اسم کلمات ایدئولوژیک را همین الآن انتخاب کردم، چرا که کلمات ایدئولوژیک، در درون خودشان یک ایدئولوژی و تفکر منجمد دارند، از جمله داستانها و بازیهای کودکانه و محلی، ضرب المثل ها و تکیه کلامها و در بسیاری موارد عادت های فکری کلیشه ای. به طرف می گوئی فلان دانشمند ایرانی برترین دانشمند جهان شد، می گوید “با یک گل بهار نمی شود” یعنی بیخودی من را امیدوار نکن، می گوئی تعداد دختران دانشجو افزایش پیدا کرده، می گوید “ آب از آب تکان نمی خورد”، یعنی تقدیر تعیین کننده همه چیز است. می گوئی خاتمی علیه تندروها حرف زد، می گوید “برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند” یعنی پشت هر چیزی یک توطئه است. می گوئی ما ایرانی ها تنبلیم، می گوید یعنی تو خوبی؟ خودت هم تنبلی، “رطب خورده منع رطب کی کند” یعنی خفه شو انتقاد نکن. می گوئی علی مطهری از جنبش سبز حمایت کرد. می گوید “از او آبی گرم نمی شه” یعنی به همه باید بی اعتماد باشیم. می گوئی برای موفق شدن باید کار کرد و کار کرد، با نگاهی شبیه آلبرت انشتین با یک دیپلم ردی می گوید “ ما که این همه تحصیل کردیم کجای دنیا رو گرفتیم؟” یعنی کار کردن احمقانه است. می گوئی ما موفق شدیم رئیس جمهور ابلهی مثل احمدی نژاد را تغییر بدهیم، می گوید “آواز دهل شنیدن از دور خوش است” یعنی حتی یک اتفاق خوب هم بعدا بد می شود، بیخودی خوشحال نباش….. و همین طور داستان ادامه دارد.

اصلا عادت کردیم که به جای فکر کردن درباره مسائل مختلف از “بسته های خطرناک فکری” استفاده کنیم. نکته این که اغلب این بسته های فکری صد تا دویست سال سابقه دارند و در زمانی ساخته شده اند که ایران در تلخ ترین دوران زندگی اجتماعی اش بود، یعنی از دوره قاجار تا امروز که ایران از زندگی با جهان دور افتاد، و در حقیقت تمام آن بدبینی ها، ناامیدی ها، توطئه بینی، تقدیر گرایی که صد سال قبل به شدت وجود داشت، با همین واژه ها و عبارات به زندگی امروز ما نفوذ کرده. نه اینکه بگویم الآن همه چیز بهتر است، چرا که حکومت موجود زندگی ما را پر از کثافت و عقب ماندگی کرده، ولی بسیاری از باورها و رفتارهای اجتماعی مردم در این پنجاه سال بهتر از گذشته است. این تلاش کم نظیر برای همیشه ناامید بودن، دشمنی با تغییر، بدبینی به دیگران، ستایش تنبلی و دشمنی با کار کردن، شایان تقدیر است. همه اینها را داشته باشید. هفته آینده قرار است در انجمن همبستگی در کالیفرنیا درباره تاثیر ضرب المثل های فارسی در متوقف کردن تفکر ایرانیان حرف بزنم. هر کسی دوست داشت بیاید. آدرس را هم می دهم و البته متن سخنرانی و فیلم آن را هم برای همگان منتشر می کنم.

 

لاکن اینطور نباشد که همه وحدت نکنند

واقعا این مقام معظم رهبری اگر نبود، ما باید چه می کردیم؟ حالا ما اصلاح طلبان که حرفش را گوش نمی دهیم، مردمی هم که طرفدار سرنگونی حکومت هستند به حرفش گوش نمی دهند، کارگزاران و هاشمی و دوستانش هم که به حرفش گوش نمی دهند، سلطنت طلب ها هم که اصلا به حرفش گوش نمی دهند، مردمی هم که هیچ کاری به سیاست ندارند که اصلا به حرف هیچکس گوش نمی دهند، فقط می ماند مذهبی های سنتی که آنها هم به حرفش گوش نمی دهند. حالا کی به حرفش گوش می دهد؟ همان چهار تا و نصفی افرادی که وقتی آقا یک جمله از دهانش در می آید خودشان را برای مقام عظمای ولایت به چهار قطعه مساوی تقسیم می کنند و هنوز کلامش منعقد نشده برایش دویست تا مدیحه می گویند و برای هر جمله چهارصد تا شرکت و موسسه ایجاد می کنند، چون حرف های آقا برای خودش حرف است، برای اصولگراها و جبهه پایداری هر کدام یک قرارداد مالی درست و حسابی است.

سرجمع که حساب کنی، همان چهار میلیون نفری که به جلیلی رای دادند یعنی صدا و سیما و ائمه جمعه و نمایندگان شنبه و یکشنبه و جبهه پایداری سه شنبه و اصولگرایان تندروی چهارشنبه هستند. به همین دلیل هم وقتی رهبر معظم که نورچشم همین بی چشم و روهاست، وقتی هفته قبل گفت که از مذاکرات ایران و غرب درباره برنامه هسته ای ایران حمایت می کند و تاکید کرد که “همه باید از دولت حمایت کنند” همین چهار تا و نصفی طرفدارش هم زدند زیر میز وحدت ملی و صدا و سیما دیروز گفته که “برای پخش برنامه های دولت پول می خواهد.” تازه این صدا و سیمای دولتی است، اگر خصوصی بود که لابد هفته ای یک بار علیه دولت کودتا می کرد. سردار کوثری از فدائیان رهبر هم گفته که “ایران باید مذاکرات هسته ای را متوقف کند” و علاء الدین بروجردی از عاشقان رهبر هم گفته که “این مذاکرات چون بدون نتیجه خواهد بود، باید متوقف شود” همه اینها در شرایطی است که نماینده رهبری و مجلس در مذاکرات یعنی عراقچی گفته که مذاکرات ایران و غرب به خوبی پیش می رود و روحانی هم گفته که دولت موفق شده از رکود اقتصادی عبور کند. پنجاه نماینده فدائی رهبر هم زیر استیضاح وزیر آموزش و پرورش را امضا کردند. البته این یکی را حق دارند، وقتی در دولت احمدی نژاد بارها در مدارس آتش سوزی شد و بچه های مردم سوختند، طبیعی است که باید وزیر آموزش و پرورش روحانی را استیضاح کرد. آن هم درشرایطی که وزارت علوم اعلام کرده که خبر استعفای معاونین وزارت علوم بعد از برکناری فرجی دانا صحت ندارد و نجفی گزینه اصلی دولت به عنوان وزیر علوم خواهد بود. خوب است که خامنه ای از دولت حمایت کرده که عاشقانش دارند دولت را زمین می زنند، اگر مخالفت کرده بود که لابد نمایندگان جبهه پایداری به وزرا تجاوز دسته جمعی می کردند.

 

اشراف کامل رهبری

میگوئل لیتین کارگردان برجسته اهل شیلی، زمانی گفته بود فیلم های سینمایی سیاسی مخالف در کشور ما زیاد سانسور نمی شوند و ما زیاد تحت کنترل نیستیم، به این دلیل که ژنرال ها به سینما علاقه ندارند و معمولا فیلم های ما را نمی بینند. این هم خودش یک خوش شانسی است. مثلا تا ده سال قبل اینترنت اصولا خیلی فیلتر نمی شد، نه بخاطر اینکه روحانیون و حزب اللهی ها به آزادی انتشار اطلاعات اعتقاد داشتند، به این دلیل که شب ها آقایان زود می خوابیدند و از چیزهایی مثل اورکات و اینترنت خبر نداشتند، این هم یک بدبختی است که وقتی مسئولین سیاسی کشور در جریان کتاب یا اینترنت و شعر و روزنامه نگاری قرار می گیرند، اولین کاری که می کنند سانسور کردن آنهاست. شانس که نداریم. می شود همین که آقای علی جنتی وزیر ارشاد گفته که “در میان جامعه روحانیت حوزه علمیه و حتی در میان مراجع، کسی به اندازه رهبری به مسائل فرهنگی و هنری اشراف کامل ندارد.” اصلا خبر خوبی نیست. کاش اشراف کامل نداشت که وقتی شب ها می خوابید و ما در اینترنت بودیم، وقتی بیدار می شد می گفتیم “داداش! بخواب! لحاف یخ کرد.”

 

این صد مرد خبیث

عماد الدین باقی در کلمه نوشته که یک گروه صد نفره از ستاد احمدی نژاد مهم ترین عامل به هم ریختن اعتراضات بعد از خرداد ۸۸ و عامل قتلهای خیابانی و همچنین عامل تندکردن اعتراضات که منجر به کشته شدن مردم و توقف اعتراضات جنبش سبز شد، بودند. باقی نوشته که دو نفر از اعضای این گروه همزمان با زندانی بودن او در اوین بودند و تا مدتها بازجویان زندان فکر می کردند آنها اعضای مجاهدین خلق هستند، در حالی که اعضای ستاد احمدی نژاد بودند. یعنی این الف. نون. یک تپه آبیاری نشده برای مردم باقی نگذاشت که آدم بی خیالش بشود. برود که دیگر برنگردد.

 

خبر نویسی با اعمال شاقه

من که کارم طنزنویسی است و اصولا بی طرفی در کار من تقریبا ممکن نیست. عادلانه ترین کار این است که به منابع قدرت تعهد نداشته باشم و نهایت بی طرفی ام همین است که به اصول سیاسی درست مانند آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وفادار باشم. ولی من نمی فهمم نوشتن خبر چرا باید با غرض و مرض سیاسی همراه باشد؟ در فلان وب سایت که اسمش را نمی برم، خبرهایی را که می گذارند دائم تاکید می کنند که خبرهای داعشی از ایران، این کار چه معنی دارد؟ مگر خبرنگار می تواند خبری را با تیتر خبر یا توضیح خبر تفسیر کند؟ اصلا مگر خواننده بوق است که شما خودت تفسیر خبر می کنی؟ یا مثلا وقتی خبری منتشر می شود به جای اینکه بنویسند سردار فلانی یا فلانی عضو سپاه یا فلانی فرمانده سپاه مثل مجاهدین خلق می نویسند “ پاسدار” یا پاسدار مزدور فلانی. یعنی چه؟ خبر که نباید جهت گیری داشته باشد. یا مثلا در یک سایتی که از قضا سایت بسیار خوبی هم هست، تیتر خبر یک چیزی را می گوید که در بدنه خبر مطلقا به آن اشاره نشده، انگار طرف بنا را بر این گذاشته که ما خودمان از جاهای دیگر خبر کامل را بگیریم. تیتر خبر باید در بدنه خبر موجود باشد. یکی از کارهای غلط دیگر همراه کردن یک خبر با خبر دیگر است مثل دو فیلم با یک بلیط، مثلا فلان سایت خبری خبر می دهد که به گفته احمدی مقدم “جرائم کلان نظیر قتل، آدم ربایی، گروگان گیری، تجاوز به عنف درسال گذشته کاهش چشمگیر داشته” بلافاصله زیر خبر یک خبر دیگر گذاشته می شود که نوشته فلان زندانی احتمالا هفته دیگر اعدام می شود. معنی این کار همین است که خواننده خبر یک مشت یابوی زبان نفهم هستند که همه چیز را باید به نهادشان اماله کرد. یا از همه جالب تر آن یکی وب سایت است که نامش را بی خیال می شوم که نوشته “خاتمی مزدور و بی عرضه از زندانیان سیاسی که سی سال قبل علیه حقوق بشر حمایت کردند، دفاع کرد. و از بقیه دفاع نکرد.” مرد به نادرست حسابی! شما آمدی خبر بنویسی یا بیانیه سیاسی صادر کنی؟

 

این غربی های الکی، این شرقی های الکی

هزار تا عیب داریم، ولی هزار تا هم خوبی داریم. اصلا درست نیست که بعضی از مردم ما فکر می کنند که مسلمانها تنها موجوداتی هستند که آدم می کشند و چادر سر زنها می کنند و سنگسار می کنند. فهرست ده نفر بزرگی که قتل عام های عظیم را در یکی دو قرن گذشته انجام دادند، نشان می دهد که اغلب قتل عام ها در جهان توسط افرادی صورت گرفته که در حوزه های بیرون از دین اسلام و جهان اسلام زندگی می کردند. مائوی کمونیست( ۴۹ میلیون نفر)، استالین کمونیست( ۲۳ میلیون نفر)، هیتلر آلمانی نژادپرست( ۱۷ میلیون نفر)، لئوپولد دوم اروپایی استعمارگر بلژیک( ۲ تا ۱۵ میلیون نفر)، هیدکی تویوی ژاپنی( ۵ میلیون نفر)، اسماعیل انورپاشای مسلمان رهبر ترک های جوان( دو نیم میلیون نفر)، پل پت کمونیست در کامبوج( ۱.۷ میلیون نفر)، کیم ایل سونگ در کره شمالی( ۱.۶ میلیون نفر)، هایله ماریام دیکتاتور اتیوپی( یک و نیم میلیون نفر)، یاکوبوگوون ( بیش از یک میلیون نفر) را کشتند. تقریبا همه کشتارهای بزرگ در جهان توسط افرادی که حاصل تفکر اروپایی بودند اعم از کمونیست ها یا فاشیست ها یا استعمارگران صورت گرفته. در دنیای اسلام تنها انورپاشا قتل عام بزرگ کرد که او هم از قضا برای پاک سازی نژادی غیرترک ها این قتل عام ها را انجام داد. حالا این که در پنجاه سال گذشته اروپایی ها به جای اینکه با دست کله مردم را بکنند، یا مثل فرانسوی ها از گیوتین برای بریدن سر مخالفان خودشان استفاده کنند، الحمدالله و المنه با کارد و چنگال غذا می خورند، البته پیشرفت شایان تقدیری است، ولی چه معنی دارد آدمهایی که پنج قرن همه مخالفان شان را وسط آتش می سوزاندند، یا وسط میدان کلوسئو در رم تجاوز دسته جمعی به زنان اسیر می کردند و سر می بریدند و با سر قربانی ها فوتبال بازی می کردند، چنان تاریخ زیبایی نشان بدهند که همه فکر کنند پس دو نژاد سیاه و سرخ چگونه از میان رفتند و اصلا چطوری است که همه سرخپوست ها به زبان اسپانیایی که زبان یک کشور کوچک اروپایی است حرف می زنند؟

بگذریم از اینکه آسیا و دنیای اسلام در مرحله افول تمدنی خودش است، ولی تاریخ که قابل بازسازی نیست. حالا قصد این را ندارم که بگویم تمدن های خاورمیانه خوب بودند یا نه، ولی جهان غرب هم نباید یک چوب کبریت بگیرد دستش و بزند توی سر میلیونها انسانی که هزاران سال بسیار متمدن تر از اروپا زندگی کردند. البته که معلوم است که “ داشتم داشتم شرط نیست، دارم دارم شرط است” و اصلا قبول ندارم که این هم تخم دوزرده جدید آقا مرتضی تهرانی سرکرده فرقه پایداری را که گفته “غربی ها از مسلمانان عقب تر هستند، اما این مسلمانها هستند که از آنها تقلید می کنند.” حالا اگر بگوئی تقلید کار زشتی است، می شوی مثل هاشم آقاجری و مرتد خوانده می شوی که نخیر! تقلید از مرجع تقلید واجب است. اگر هم بگوئی تقلید خوب است، می گویند تقلید از غربی ها نباید بکنی. یک بستر و دو رویا که نمی شود.

 

ایران بلژیک را لوله کرد

مررررررسی، شیره معروف، شیره موسوی، کل تیم والیبال شیررررن. اوضاع تیم ملی ایران که در مسابقات جهانی والیبال لهستان شرکت کرده، توپ توپ گزارش شده. مسابقه اول را از آمریکا بردیم، در مسابقه اول تیم ملی ایتالیا را شکست دادیم، در مسابقه سوم به تیم فرانسه باختیم، در مسابقه چهارم همین دیروز با نتیجه سه بر یک از بلژیک بردیم. فردا آخرین بازی گروه د بین ایران و پورتوریکو برگزار می شود. احتمالا تیم ملی ایران از این تیم می برد. پورتوریکو همه بازیهای قبلی اش را باخته است. اگر ایران چهارمین گروه این مسابقات بشود عالی است. تیم والیبال ایران که چند سال پیش “تیم بدی نیست” نامیده می شد، یکی دو سالی “اینا شگفت انگیزن” خوانده می شد، از پارسال تبدیل به “تیم عالی یه” شد و فعلا شده “ خیلی خطرناکن، مواظب باش.” فعلا فرانسه سرگروه اول است. روسیه و بلغارستان دو تیم اول گروه سی هستند، برزیل و آلمان سرگروه گروه ب هستند و لهستان و آرژانتین سرگروه های گروه آ، الحمدالله رب العالمین، فعلا مسئولین پولی کشور، تمام توجهشان معطوف فوتبال است و از آن مهم تر اینکه خبرهای تیم والیبال زیاد پخش نمی شود که رهبران کشور بخواهند خودشان را قاطی تیم کنند و در نتیجه بچه های تیم والیبال دارند بخوبی پیش می روند. بچه ایرانی ها در استادیوم حسابی حضور دارند و تیم ملی رو تشویق می کنند. جای همه ماها خالی.