البته روزنامه قانون هم توقیف شد و من خیلی ناراحت شدم، ولی خود قانون هم مدتها و سالهاست در حال توقیف است. یکی از دوستان گفته بود که “روزنامه قانون بصورتی غیرقانونی توقیف شد.” و فرج سرکوهی گفته بود که نگوئید به صورت غیرقانونی توقیف شده، اصولا براساس این قوانینی که هست، همه مطبوعات را باید توقیف کنند. من این حرف را اصولا قبول ندارم. در یک دوره گسترده که بیشترین توقیف مطبوعات در آنها صورت گرفت، یعنی از سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ و بخصوص سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲ اغلب روزنامه ها را اول سردبیرشان را می کشیدند، بعد می شمردند، تازه اگر دو تا هم بود که غالبا بود، باز هم ول نمی کردند. روزنامه توس بخاطر ماده قانونی که اگر کسی از نام یا لوگو یا سرستون روزنامه کپی کند، اگر صاحب روزنامه کپی شده شکایت کند، روزنامه کپی کرده مورد اتهام قرار می گیرد. در روزنامه توس که ما سرستون ها و آرم و عکس و همه چیز را از جامعه کپی کرده بودیم، آقای مرتضوی اول روزنامه را توقیف کرد، بعد خودش از طرف حمید جلایی پور که هم صاحب امتیاز نشریه کپی شده بود و هیچ شکایتی هم نداشت، شکایت کرد و می خواست جوادی حصار را به عنوان روزنامه کپی کننده وادار به شکایت کند. که او هم شکایت نکرده بود. با این حال روزنامه را با این اتهام توقیف کردند، بعد افراد را به اتهاماتی مانند اقدام علیه امنیت کشور، نگهداری مشروبات الکلی در خانه، روابط نامشروع و صد تا چیز دیگر به دادگاه بردند. قاضی مرتضوی چهارده روزنامه و مجله را بخاطر یک قانون مربوط به حمل سلاح خطرناک که مصداق آن برای چاقوکش ها بود، توقیف کرد. شمس الواعظین سردبیر روزنامه را به اتهام پاره کردن اوراق دولتی به زندان فرستاد. بهزاد نبوی در جریان سال ۸۸ به اتهام سد معبر دستگیر و زندانی شد. قانون در ایران مثل چاقو است، غیر از اینکه خودش مشکل دارد، گاهی برای کتک زدن، گاهی برای هل دادن ماشین، گاهی برای باز کردن پیچ، گاهی برای بریدن چیزهای مختلف و گاهی برای جراحی به کار می رود، آن هم نه با خود چاقو، بلکه با پنجه بوکس. به هر حال بگذریم از اینکه توقیف روزنامه قانون کاری زشت و خلاف و غیرقانونی است، دولت روحانی باید تلاش کند تا جلوی ادامه توقیف قانون را بگیرد.
لباس تنگ و پاره
معمولا یکی از شانس های انسان این است که سی سال بعدش بهتر از سی سال قبلش باشد، حالا ممکن است بعضی ها زیادی مرد باشند و حرف شان عوض نشود و همانکه سی سال قبل می گفتند حالا هم همان را بگویند. ولی این خیلی بد است که آدمی سی سال قبل اهل فکر، عاقل، منطقی، با مطالعه و خیلی چیزها باشد، بعد همه اینها بعد از سی سال عوض بشود و این آدم تبدیل بشود به یک موجود غیرمعقول، بی مطالعه، بی منطق و خیلی چیزهای دیگر. آیت الله مکارم شیرازی که در دهه پنجاه و شصت یک عالمه مقاله درست و حسابی نوشته بود و اصولا به عنوان یک روحانی عاقل شناخته می شد، یک جمله گفته که هر چه فکر می کنم نمی فهمم از کجا به این نتیجه رسیده. ایشان گفته: “لباس نباید تنگ، رنگ رویش رفته و پاره و حرف لاتین روی آن داشته باشد.” مثلا شما اگر این جمله را در اینترنت سرچ کنید، مطمئنا فقط به پنج تا ده تصویر از افراد می رسید که یکی شان همان عکسی است که آقای مکارم شیرازی براساس آن حکم صادر کرده. ولی مثلا اگر کلمه “لباس تنگ” را جستجو کنید، احتمالا به ده هزار عکس از کیم کارداشیان، اسکارلت جوهانسون، برد پیت، ماریاکری یا عکس های بی ناموسی می رسید. اگر کلمه “لباس رنگ و رو رفته” را اگر جستجو کنید به عکس هزاران آدم فقیر در هند و پاکستان و ایران و افغانستان و ونزوئلا و جاهای مشابه می رسید. اگر کلمه “لباس پاره” را جستجو کنید احتمالا به صدها هزار عکس از فقرا در آفریقا و همچنین عکس های دراویش مثل نقاشی های دراویش و صوفیان و پابرهنگان و بی خانمان ها می رسید. اگر هم به دنبال عبارت “لباسی که روی آن نوشته لاتین باشد” جستجو کنید، یحتمل به یک عالمه عکس از کارکنان مک دونالد، اعضای تیم بارسلونا و پرسپولیس و چلسی و دانشجویان دانشگاههای خارجی، کارگران و کارکنان هواپیماهای خارجی می رسید. ولی اگر همه این کلمات را با هم جستجو کنید فقط عکس آقای ناصر مکارم و عکس سه چهار نفر دیگر را می بینید. یعنی یک فقیه برای یک عکس و برای فقط یک نفر حکم صادر می کند؟ می خواستم بگویم عقل هم چیز خوبی است، گفتم حالا طرف می پرسد عقل چی هست؟ بی خیال، اصلا سئوالی ندارم.
نفر دوم کره شمالی غیب شد
می گویند در چین فقط صد نام خانوادگی وجود دارد. البته این هم از آن بخش زرد مغز من آمده، ربطی به لایه خاکستری و سفید ندارد، کلا من کشف کردم که انسان مغزش سه لایه دارد، یک لایه سفید، یک لایه خاکستری و یک لایه زرد، لایه زرد مخصوص جم تی وی و فارسی وان و اغلب برنامه های صدای آمریکا می شود، اطلاعات بخش زرد مغز کلا همین طوری روی هم ریخته و دورهمی تجزیه و تحلیل می شود و گاهی هم اصلا تجزیه و تحلیل نمی شود. در کره شمالی تا اینجا که من تحقیق کردم، فکر کنم از هر یک میلیون نفر انسان فقط پنج نفر شاید بتوانند نامی غیر از “کیم جونگ اون” و “کیم جونگ ایل” و “کیم ایل سونگ” را در کره شمالی ببرند. ظاهرا شخص دوم کره شمالی آقایی بوده به اسم “ چو ریونگ هائه” که رئیس دفتر کل سیاسی ارتش، معاونت کمیسیون مرکزی نظامی و عضویت در کمیسیون دفاع ملی را بر عهده داشت. پدر وی از افراد مورد اعتماد کیم ایل سونگ، پدربزرگ حاکم کنونی کره شمالی بود و شخص وی نیز به تازگی در حکم فرستاده ویژه اون به چین سفر کرد. کلا این که یک مقام کره شمالی به خارج سفر کند، یعنی اینقدر مورد اعتماد است که مطمئن هستند پناهنده نمی شود بنابراین می شود او را گذاشت فرمانده یکی از نیروهای ارتش. ظاهرا بعد از ماجرای سگ خوردگی شوهر عمه مربوطه و غیب شدن عمه جان، آقای “چو” هم مدتی است تصویرش دیده نشده و بعد از اینکه تصویرش هم مدت محدودی دیده می شد لنگ می زد. کارشناسان حدس می زنند که دفعه بعد فقط بخشی از نیم تنه یا کفش او که هنوز محو نشده دیده شود و بعد بکلی محو شود.
فرجشعرهای تازه یک سلحشور
به نظر من شما هنوز خوب سلحشور را نمی شناسید و نمی دانید که او در تاریخ شعر ایران چه نقش والایی دارد، یعنی بطور کلی او از آنهایی است که در تاریخ شعر ما ماندگار خواهد شد. ممکن است بگوئید این مردک بی شعور است و مزخرف می گوید. من می خواهم یادآوری کنم که نوابغی مثل هدایت و نیما در ابتدای کارشان چقدر مورد تمسخر قرار گرفتند و یا هنرمندان بزرگی مانند پیکاسو و دالی تا سالها همیشه مورد تمسخر مردم و حتی منتقدین بودند. به نظر من سلحشور هم همین است و گفته هایش از نظر من در حد شعر است و مثل شعر نیمایی باید به آنها “فرجشعر” گفت و می توانیم گفته های شبیه به ایشان را کلا فرجشعر بنامیم. مثل جملاتی که برادرشان مهدی که از غیبت کبری درآمده و فرجش رسیده گفته است که “به والله العلی العظیم اسناد محکمی وجود دارد که انگلیس خبیث با تنها سه چهار واسطه دارد پول خرج میکند در هیاتها.” البته ما به سند و مدرک که نیاز نداریم، همین که ایشان قسمی به این محکمی می خورد، یعنی حرفش کاملا درست است. با همین قسم آدم می تواند بدون سند و مدرک ملاقات سوروس و خاتمی را هم قبول کند، دیگر چه نیازی است به عکس و صفحه گذرنامه. مهدی سلحشور اضافه کرده “به منبر امام حسین قسم حتی خبرش را دارم که به چه واسطههایی این پول از کازینودارهای انگلیسی به دست اینها میرسد.” یعنی این قسم به منبرامام حسین اش ما را کشته است. یعنی این که بعضی ها می گویند شما شیئی پرست هستید و اشیاء را تقدیس می کنید نه تنها خیلی هم بیراه نیست، اتفاقا خیلی هم راه راه است.
به جهنم که نمی روی
من کاری ندارم که بهشت و جهنمی وجود دارد یا ندارد، ولی به همین سوی چراغ، یعنی همین آباژوری که بالای سر سعید روشن است اگر جهنمی وجود داشته باشد من هیچ شکی ندارم که حیدر را به آنجا می برند. یعنی واقعا این برادران چی فکر می کنند؟ آقای حیدر مصلحی ضمن انتقاد از احمدی نژاد گفت که “نمی خواهم بخاطر کسی به جهنم بروم.” مسئولان بارگاه الهی ضمن تماس با دفتر اینجانب گفتند که “ایشان بخاطر کسی جهنم نمی رود، خودش به اندازه کافی دلیل دارد که انواع توپوز و نیم سوز برایش مصرف شود.”
بوی تعفن ایوسن اوران
تفاوت در سلیقه است. بقول برادر رانفی فر بعضی مومنین جوراب های کثیف عبادت کنندگان را می شویند و نمکش را روی غذا می ریزند. بعضی از برادران همین که بوی جوراب یک ماه مانده توی کفشداری یک مسجد را حس کنند یک هفته نشئه می شوند و دو تا بست که زده باشند مثل نبات زعفرانی بالا می زند. عده ای موقع عبادت دوست دارند گل بمالند سرشان، حتی مورد داشتیم که عده ای در هند پهن گاو را برای ته دیگ استفاده می کنند، ولی بطور معمول رایج نیست. حاج آقا علوی گرگانی گفته “بوی تعفن گناه جامعه را پرکرده است.” احتمالا منظور حاج آقا از بوی تعفن همان بوی عطر و ادوکلن و پودر و لوازم آرایشی و بوی صابون و شامپو است. البته احتمالا بخشی از این گناه هم بوی الکل ممکن است بدهد و بخشی از آن هم بوی کنیاک می دهد. یعنی شما در کل جهان گناهی را پیدا کنید که علمای ما بگویند که آن کار گناه است و آن عمل زیبا و لدتبخش و خوشبو و جذاب نباشد. فرق در سلیقه است. یکی از بوی عطر خوشش می آید یکی از بوی جوراب. همه که یک سلیقه ندارند.