حلقه گمشده و ملک الموت

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

باور کنید من تا همین حالا، یعنی پیش پای شما، فکر می کردم فقط من فکر می کنم. البته منظورم این نیست که بقیه فکر نمی کنند. بالاخره بقیه هم که همینطوری بیکار ننشسته اند، بعضی وقت ها فکر هم می کنند. نمونه اش همین آقای قاضی پور، نمایند ارومیه در مجلس که گفته است “علت فوت ستار بهشتی را باید از ملک الموت پرسید” راست هم می گوید.

من نمی دانم این علی مطهری چی از جان وزیر کشور می خواهد که وقت و بی وقت سوال بی مورد می پرسد. خب به وزیر کشور مملکت چه مربوط که یک نفر خودش همینطوری به طور طبیعی از دنیا رفته؟ مگر وزیر کشور دکتر است؟ حالا اگر نیروی انتظامی رفته بود این بنده خدا را از آن سر تهران به جرم اینکه چند صفحه مطلب در وبلاگ شخصی اش نوشته بازداشت کرده بود و دودستی داده بود دست پلیس فتا و پلیس فتا هم داده بود تحویل زندان اوین، زندان اوین هم دوباره پس فرستاده بودش به بازداشتگاه پلیس فتا و آنجا هم اینقدر سر و دست و شکم و صورت و پا و لوزالمعده اش با جسم سخت برخورد کرده بود که از دنیا رفته بود… باز یک چیزی. این آقای مطهری تا حدودی حق داشت از وزیر کشور که بلانسبت در مورد این اتفاقات مسئول است سوال بپرسد.

ولی وقتی این بنده خدا همینطوری خودش راست راست داشته توی خیابان برای خودش راه می رفته و یکهو تصمیم گرفته به صورت خودجوش و به دلایل کاملا طبیعی فوت کند، به وزیر کشور چه مربوط؟ مگر وزیر کشور وظیفه دارد دنبال آدم ها توی خیابان راه بیفتد که همینطوری به دلایل طبیعی از دنیا نروند؟ اینهمه آدم هر روز به دلایل طبیعی از دنیا می روند، این یکی هم رویش.

ولی حالا بحث را منحرف نکنیم. برگردیم سر همان جایی که منحرفش کردیم. اساسا من منظورم این بود که اصلا و ابدا فکر نمی کردم، فکری را که من کرده بودم، کس دیگری هم کرده باشد. ولی همین الان فهمیدم دقیقا همان فکری که من کرده بودم را یک نفر دیگر هم کرده است.

یعنی شما یک فکر بکنید، بعد فکر کنید که فقط خود شما آن فکر را کرده اید. بعد ببینید ای دل غافل یک نفر دیگر هم عین شما همان فکر را کرده. البته خیلی خوب است آدم شانس و اقبال داشته باشد آن یک نفر هم مثل خودش آدم حسابی باشد. ولی به هر حال اگر نبود هم چیزی از ارزش های آدم کم نمی شود، ولی یک کمی آدم معذب می شود. محمد شریف ملک‌زاده٬ رئیس سازمان میراثِ فرهنگی گفته “درست است که احمدی‌نژاد من را در پست کنونی منصوب کرد، ولی بر این باورم که حکمم را از امام عصر گرفتم و مقید به انجام درست تکلیفم هستم.”

ملتفت شدید؟ باورش بر این است که حکمش را از امام عصر گرفته است. یعنی چی؟ یعنی این آقای ملک زاده هم بلانسبت، روم به دیوار دقیقا عین من فکر می کند. البته همین اندازه که فکر می کند هم برای من کافی بود تا ذوق زده بشوم، چون معمولا آدم از مسئولان مملکتی که خیلی عادت ندارند از این کارهای سنگین بکنند، انتظار ندارد، ولی خب این یکی گویا بیشتر از حد انتظار ظاهر شده. یعنی نه تنها فکر می کند، بلکه مثل من فکر می کند.

یعنی صاف و پوست کنده، این مموتی که همینطوری هر روز شما می گذاریدش وسط و به یکی از زاویه هایش می خندید، امام عصر است. البته نه اینکه امام صبح نیست، یا امام ظهر یک نفر دیگر است، یا امام شب هم داریم…نه نترسید، خدا را شکر همین یک امام عصر بیشتر نمانده بود، که این یکی هم رونمایی شد. امام عصر هم که یعنی همان امام زمان خودمان که الان هزار و چهار صد سال است، معلوم نیست کجا رفته، اینهمه مسلمان یک لنگه پا منتظرش هستند بیاید، این وسط نایبش هم از فرصت استفاده کرده فعلا یک لنگه پا بیست سال است ایستاده روی صورتمان، بی انصاف پایش را هم بر نمی دارد دست کم صورتمان را بچرخانیم. کلا جناح چپمان از بین رفت… حالا از این حرف ها بگذریم.

خوب شد من دو سه روز پیش صراحتا اعلام کردم که فکر می کنم این احمدی نژاد خودش امام زمان باشد، وگرنه حالا کی حوصله داشت بیاید ثابت کند علایم ظهور را من زودتر کشف کردم. تازه اگر حوصله هم داشتم مگر این دولتی ها که تازه راه گلویشان باز شده دارند همه چیز مملکت را درسته قورت می دهند، می گذاشتند چیزی به من برسد. بالاخره هر کشفی یک حقوق و مزایایی دارد. الکی که نیست. همینطوری که کسی مثل کریستف کلمب از زور بیکاری بلند نمی شود برود قاره آمریکا را کشف کند که نه هیچ غلطی می تواند بکند، نه به هیچ درد دیگری می خورد و هر روز هم در حال نابودی است.

کاشف کلی وقت و عمر و انرژی و سرمایه اش را می گذارد، یک چیزی کشف کند که به درد بخورد. الان ببینید همین داروین خدا بیامرز چقدر قرب و احترام دارد؟ که تازه راستش را بخواهید، چیزی هم که کشف نکرده هیچ، یک حلقه ای را هم معلوم نیست کجا گذاشته گم شده. ولی ما الان خودمان تنهایی با یک تیر دو نشان زدیم، هم این حلقه گم شده را پیدا کردیم، هم امام غائب را حاضر کردیم، هم خیلی به درد بخور است. تازه شد سه تا… یعنی با یک تیر سه نشان. الان هم زود بیایید حق و حقوق ما را حساب کنید، خیلی کار داریم… زود باشید.