لوگوی سایت نمایشگاه کتاب تهران مزین شده است به تصاویری ترکیبی از برج میلاد، میدان آزادی، پرچم جمهوری اسلامی ایران و… آخر مگر می شود هیچ نشانه و نمادی از کتاب و کتابخوانی در لوگوی نمایشگاه کتاب نباشد؟
گزارشی از بیست و دومین نمایشگاه تهران و مصاحبه با ناشران
بزرگ ترین اتفاق فرهنگی در محلی موقت
محل: نمایشگاه بین المللی کتاب تهران. هدف: تهیه گزارش.
بهتر دیدم برای شروع، به سایت رسمی نمایشگاه نگاهی بیندازم تا بیشتر از چند و چونش بدانم… لوگوی سایت مزین شده است به تصاویری ترکیبی از برج میلاد، میدان آزادی، پرچم جمهوری اسلامی ایران و… آخر مگر می شود هیچ نشانه و نمادی از کتاب و کتابخوانی در لوگو نباشد؟
وارد نمایشگاه که می شوی نگاه جستجوگرت می رود به سوی غرفه های “ از من بپرسید “. می روم و اطلاعات لازم را یادداشت می کنم. آدرس ها را می نویسم روی کاغذ. خوشحال می شوم از اینکه تمام انتشاراتی هایی که می خواهم با دست اندرکارانشان مصاحبه کنم، در یک سالن قرار دارند.سالن شبستان.
از شنیدن نام شبستان یاد مادر بزرگم می افتم. آخرین بار این نام را از لبان او شنیده بودم وقتی برای نماز به مسجد رفته بود. آن زمان که این شبستان را می ساختند فکرش را می کردند که روزی برای مدتی نامعلوم ( به اصطلاح خودشان موقت)، قرار است بشود محل برگزاری بزرگترین اتفاق فرهنگی کشور؟
چقدر خوب است که صندوق امانات دارند. می توانم تمام بار سنگین خودم راتحویل بدهم. از دیدن سیستم غرفه ی امانات خنده ام می گیرد. یعنی واقعاً نمی شد محل بهتری را برای این قسمت تعریف کرد؟ آدم یاد کیوسک های باز جویی بین شهری می افتد و برای لحظه ای فراموش می کند دارد هوای پایتخت را استشمام می کند و اینجا تهران است. دوستم می گوید خدا را شکر کن اگر همین نبود چه؟ و من فکر می کنم که خدا را باید شکر کرد اگر این نبود چه؟
می دوم به سمت سرای اهل قلم. در طول مسیر بازدیدکنندگان روی چمن ها نشسته اند و دارند خستگی را از تن بیرون می کنند. به فاصله ی هر چند متر، پلاکارد هایی با این مضمون که “آبیاری چمن ها با آب غیر بهداشتی انجام شده است”، نصب کرده اند. دوستم می پرسد: خوب مردم بیچاره کجا می توانند بروند؟ روی آسفالت ها. چشم می دوزم به دور دست ها تا شاید محلی که برای استراحت بازدیدکنندگان در نظر گرفته شده است را بیابم. خوب که نگاه می کنم از ورودی نمایشگاه تا اولین استراحتگاه که شامل چندین ردیف صندلی ست، 200- 300 متر فاصله است؛ تازه مگر چند جایگاه برای این امر اختصاص یافته؟ برای رفاه حال معلولانی که قصد بازدید از نمایشگاه را دارند وسایل نقلیه ویژهای منظور شده است. این اتفاق را به فال نیک می گیرم. انگار تمام جمعیت ایستگاه مترو هجوم آورده اند به سمتی که غرفه های خوراکی و تنقلات است. آنقدر شلوغ است که اگر کسی بخواهد توی صف بایستد حالا حالاها نوبتش نمی شود. می گذرم از خیرش.
تا رسیدن به سالن ها، دور و برت را بیلبورد های تبلیغاتی پر کرده اند. در این میان کمتر نشانی از تبلیغ ناشران معتبر حیطه ی ادبیات، فلسفه، سیاست و… است. تا چشم کار می کند بنرهای انتشارات آموزشی و کمک آموزشی ست. دوستم می گوید مگر بد است؟ اکثر این آدم ها که آمده اند نمایشگاه دانشجو هستند و می خواهند از تخفیف اینجا استفاده کنند و کتاب ها یشان را بخرند. تنها قسمتی که عکس هایی ازاهالی فرهنگ و ادبیات را بر روی تابلوهایی نصب کرده اند، چند متر نرسیده به شبستان است.
قبل از رسیدن به شبستان چیزی که توجهم را جلب می کند، چادر هایی است که برای نماز خواندن خانم ها و آقایان بر پا کرده اند. می گویم مگر مصلی به این بزرگی جایی ندارد که مردم بروند و نمازشان را بخوانند؟ سوالم کمی کودکانه است.
وارد شبستان که می شویم، گرما می زند توی صورت هایمان. جمعیت بیداد می کند.غرفه های کوچک و بزرگ کنار هم صف کشیده اند. مدت زمانی طولانی سپری می شود تا در یابم که هر سالن، چندین راهرو دارد و هر راهرو چندین غرفه. اما از آنجایی که ساختمان مصلی از روز نخست برای منظوری دیگر طراحی شده است، در نتیجه این راهرو ها طراحی مناسبی ندارند.
انتشارات نا آشنا تعدادشان هر ساله افزون می شود. ناشرانی که جامعه ی هدف آنها اگرچه اشباع از نشراست اما با رانت های دولتی که هر روزه بر آن افزوده می شود، ظرفیتی بیش از آنچه که نیازش احساس می شود را در پی داشته اند.
می روم سراغ نشر “کارنامه” غرفه ی کوچک اما شکیلی که جزو معدود غرفه هایی ست که از طراحی و دکوراسیون داخلی بهره برده است.
آقای” اکبریان” مدیریت پشتیبانی قسمتی را بر عهده دارد، با او گپ کوتاهی می زنم در مورد چند و چون بازار کتاب:
شما مثل بسیاری از انتشاراتی ها چون نشر چشمه، مشکل تجدید چاپ آثار را نداشتید؟
از آنجایی که اکثر کتاب های منتشر شده ی ما جزو کتاب های شکیل و نفیس هستند در این بخش ما مشکلی نداشتیم و خوب تمام تلاشمان را انجام می دهیم که در این چاه نیفتیم. از آنجایی که نسبت به بسیاری از انتشارات، نوع کاغذ هایی که ما استفاده می کنیم و چاپ آثار از نظر اقتصادی هزینه ی زیادی را در بر دارد، اگر این اتفاق بیفتد، ضربه ی جبران ناپذیری برای ما خواهد بود.
مردمی که کارنامه را نمی شناسند بیشتر از کدام بخش کتاب های شما استقبال می کنند؟
بیشتر کتاب ها تاریخی و اگر بعد از آن بخواهم نام ببرم کتاب های شعر خصوصا از آقای “ابتهاج “. کتاب جدید آقای دریا بندری هم که پیرامون آشپزی ست فروش بی نظیری داشته است. همان طور که می بینید اکثرا به این منظور وارد غرفه می شوند. سال گذشته کتاب پیامبر و دیوانه، چون شکل شکیلی داشت و برای هدیه دادن مناسب بود بیشترین فروش را داشت.
انتشارات شما جزو ناشرین شناخته شده این حیطه است، این متراژ غرفه برای شما و تشخص کارنامه کفایت می کند؟
متراژ درخواستی ما 24 متر بوده که تنها 9 متر آن در اختیار ما قرار گرفت. قانون واگذاری غرفه آن است که هر چه یک ناشر در طول سال تعداد کتاب های بیشتری را منتشر کرده باشد، متراژبیشتری نصیب او خواهد شد. این در حالی ست که کیفیت در این سنجش مورد داوری قرار نمی گیرد. آیا برای انتشاراتی مثل ما که تمرکز بیشتری بر روی کیفیت داریم و بعضا کمیت آن مهم نیست با این معیارها کوتاهی نمی شود؟ ما حتی برای بخش انبارهم با کمبود جا مواجهیم. کتاب های ما از نظر بازه ی انتشار، وقت گیراست و از این لحاظ با مشکل رو به روییم.
شما جزو معدود غرفه دارانی هستید که به دکور اهمیت داده اند.این مسئله را چطور می بینید و آیا در رویکرد مخاطب تاثیر دارد؟
غرفه آرایی احترام گذاشتن به مخاطب است. در یک نگاه اجمالی چون اکثر ناشران این قسمت را جزو هزینه های تحمیل شده و نه سرمایه می پندارند، کمتر به سمت آن می روند.خوب از سمت نمایشگاه هم همکاری کم بوده وگر نه حتما غرفه دارها می کوشیدند بهترین ها را ارائه کنند.
بدون اطلاع رسانی
از غرفه کوچک کارنامه بیرون می آیم و راه خود را پیش می گیرم. بر خلاف فضای باز نمایشگاه که کیوسک های اطلاع رسانی همه ی جای آن را به خوبی پوشش داده اند، داخل سالن ها اثری از بخش اطلاع رسانی نیست. گرما همچنان بیداد می کند بدون هیچ آدرسی، سرگردان ادامه می دهم. با اینکه بسیاری از آدرس ها را دارم اما نمی دانم از کدام سمت راهی به مقصد بیابم.
سر آخر انتشارات ققنوس را پیدا می کنم. “امیر حسین زادگان” مدیر مسئول انتشارات ققنوس است. ایستاده در کنار او سوالاتم را می پرسم:
تفاوت برگزاری این دوره از نمایشگاه را با دوره های دیگر در چه می بینید؟
بیشترین چیزی که تفاوت سالن های نمایشگاه بین المللی با مصلی را نشان می دهد امکانات رفاهی ست. آنجا به این منظور برپا و کاستی ها به مرور زمان رفع شده بود. از مشکلات بزرگ بگیرید تا همین مسئله ی غذا. چه برای باز دیدکنندگان و چه برای غرفه داران.
شنیدیم که شما هم از لغو مجوز چاپ و یا تجدید آن بی بهره نبوده اید؟
بله. 280عنوان کتاب قرار است دیگر تجدید چاپ نشوند که در این میان نشر ما هم عناوینی را به خود اختصاص داده است. “پیکر فرهاد “، “روانشناسی زنان ” و “ بنیانگذاری آمریکا ” از آن دسته اند.
و علت این اتفاق؟
سلیقه ای برخورد می شود. هر مدیر کلی که بیاید ضوابط جدید خودش را دارد. نمونه ی دیگر این کتاب ها مجموعه ای از” هایدگر “ به نام “آنچه خوانندش تفکر” در همین دولت چاپ شده ولی الان در پشت در های بسته مانده است.
کتاب هایی که بیشترین فروش را دارند جزو کدام طبقه بندی قرار می گیرند؟
کتاب های روانشناسی و پزشکی
سکوی بلند و پای کوتاه
برای این گفت و گو قدر دانی می کنم. با نگاهی گذرا تمانی غرفه ها را رصد می کنم. بی نظمی از سال های گذشته بیشتر شده و غرفه ی ناشران معتبر آب رفته است.آقای معلولی که به قول خودش با “ بریس ” حرکت می کند از من می خواهد تا از مدیریت سالن صندلی برای او صندلی بگیرم. مدیریت سالن با روی خودش استقبال می کند اما شرمنده است از این موضوع که جایی برای این منظور طراحی نشده. می گوید اگر خواستید از سکو استفاده کنید. آقایی که درخواست صندلی داده با خجالت می گوید سکو بلند است و نمی تواند روی آن بنشیند. به خاطر گرمای سالن پاهایش اذیت شده و می خواهد هرچه سریع تر حتی اگر کتاب های مورد نظرش را نیافت برود.
آقای دهدشتی را می شناسم. از خیلی قدیم ترها. خودش خواسته که تنها نامش برده شود و نظراتش را به انتشارات بزرگی چون امیر کبیر نسبت ندهیم. دغدغه ی کتاب و مخاطب در نگاه او موج می زند. می گوید برایم یک لیوان شربت خنک بیاورند و چقدر این شربت توی این هوای گرم می چسبد.
از آثار هدایت بگویید که بعد از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد.
امیر کبیر به خاطر ملاحظاتی که داشته و هماهنگی با سیاست ها، آثار هدایت را پس از انقلاب چاپ نکرده.دلیل خاصی نداشته، فقط با معیار های انتشارات و چاپ خانه ها مطابق نبوده.
آیا سیاست گذاران از اینکه نمایشگاه کتاب در مصلی برگزار شود سود می برند و یا خیر این به نفع سه راس مثلت حیطه ی کتاب خواندن: ناشر، مخاطب و نویسنده هم هست؟
نمایشگاه یک مکان فرهنگی ست. ولی متاسفانه از حالت نمایشگاه خارج شده و به فروشگاه تبدیل شده.این ارتباطی به اینجا و آنجا ندارد. اگر چه همین مقدارش هم جایگاه عزیزی ست و برای ما فرصتی ست تابا همین تعریف های حد اقلی، از فضای آن بهره ببریم.
اگر از حد اقل ها پا را فراتر ببریم و آرمان ها را ببینیم چطور؟ افق ها را چطور می بینید؟
علی رغم تمامی پاسداشت ها، خیلی از خلاها به این زودی ها پر نخواهد شد. اینجا دارد سال به سال از حالت نمایشگاه خارج می شود. نمایشگاه محل رویارویی مردم، نویسندگان و ناشران است، اما این نقش پذیری کم شده است. به طور کلی اگر از جنبه ی علمی، فرهنگی، اقتصادی به این موضوع نگاه کنیم، تولید کتاب ارتقا یافته اما در مباحث محتوایی جای سوال است. درشرایطی که بسیاری از ناشران با کمبود نقدینگی مواجه هستند، برگشت سرمایه به ناشر پروسه ی طولانی مدتی ست. خریداران کتاب، اینجارا برای تخفیف می خواهند، حق هم دارند. کتاب گران است. از آن طرف ناشرین فضای بیشتری را برای غرفه می خواهند، نا خودآگاه توجه همه به ابعاد مالی ست.
نشست های تخصصی در طول نمایشگاه پاسخگوی این نیاز نیست؟
این نشست ها هم تحت الشعاع همین مسائل است. ما فرصت بهره های فرهنگی را نداریم.
مکان اینجا را چطور می بینید؟ تا کی قرار است اینجا برگزار شود؟
اینجا برای نمایشگاه شدن ساخته نشده است. اینجا مصلی ست و به این منظور، بسیار خوب ساختار خودش را در بر گرفته. ابتدا به ما گفتند به صورت موقت است ولی حالا مشخص نیست منظور از این موقت بودن چند دوره است.به هر حال مکان خیلی مهم است. مسئولین تلاش می کنند اما این نواقص ساختاری ست و به این بر نمی گردد که همکاری وجود ندارد.اگر قرار بود در نمایشگاه بین المللی برگزار نشود اینجا بهترین بود اما جوابگوی نیاز نیست.
آیا این ملاک واگذاری متراژ غرفه ها که فقط تعداد کتاب های چاپ شده در طول سال را در بر می گیرد، ارزش گذاری مناسبی ست؟
معیار های متعددی در این موضوع بایستی محاسبه شود. کیفیت آثار، جایگاه ناشرین در میان مردم، قدمت و سابقه ی ناشر و حتا موضوعات کتاب ها.
خواننده ی عام در حیطه ی نشری چون امیر کبیر چه جایگاهی دارد؟
شما چند سال است که کار فرهنگی می کنید؟
مدت زمانی نزدیک به 10 سال اما در خانواده ی کتابخوان بزرگ شدم. امیر کبیر من را یاد بوی زیر زمین خانه ی پدری می اندازد.
امیر کبیر سه نسل از مردم ایران را پوشش فرهنگی داده است. شما کمتر خانواده ای را خواهید دید که اگر کمی هم اهل مطالعه باشد امیرکبیر و کتاب هایش را نشناسد. این جای پا برای خیلی از افراد فراتر هم می رود. ما داریم از انتشاراتی سخن می گوییم که از نظر تاریخی و گستردگی یک نمونه ی کم نظیر است. سوال شما اینجا خیلی مصداق ندارد. به همین دلیل، امیرکبیر می باید و می خواهد در کانال هایی حرکت کند که همه می شناسندش. کتاب های مرجع و فرهنگ لغت ها مثل عمید، معین و آثار کلاسیک ادبیات مثل کمدی الهی و یا آثار مرحوم زرین کوب. ما کمتر سعی در چاپ کارهای بسیار تخصصی داریم و دلیلش همین سابقه ی تاریخی ست که ما در میان عامه ی مردم شناخته شده هستیم.
از آقای دهدشتی تشکر می کنم. باز می گوید یاد آور شوم که نظراتش شخصی ست و ارتباطی به مواضع انتشارات ندارد. می گویم چشم.
ذهنم پر از سوال است. سوال های فرهنگی. دختر بچه ی رنگ پریده ای که می گوید گم شده است دست من را می گیرد و می گوید: می شود برای من آیس پک بخری؟ و من همچنان با خودم و سوال هایم کلنجار می روم.