”حسین قاضیان” با اشاره به گفتههای یک رستوراندار در تهران و یک بلاگر ایرانی که هردو به امید آن نشسته اند تا اوباما دست به انتخابهایی بزند که زندگی آنان در ایران را به نحوی مثبت تغییر دهد، نوشته است:
گرچه رستوراندار و روشنفکر ما در در اقلیمهایی جداگانه میزیند، اما ناخواسته در یک سرزمین به سر میبرند. همزبانیشان ناشی از به سر بردن در همین سرزمین مشترک است. سرزمینی که به آنها هر چه داده باشد، انگار امید نمیدهد. آنان از یکسو نگاه میکنند به سرزمین خودشان که مدفن رویاهای سوخته است و از سوی دیگر نگاهی دارند به سرزمین مردی که روزی رویایی در سر داشت و زمانی نه چندان دور نسلی دیگر رویایش را همچو آرمانی محقق کرد. آنان چشمشان خیره به ساکنان سرزمین امید و رویاست. رویاهایی که از زندگی واقعی سرچشمه میگیرند. این امید، وضعیتی وجودی است. وضعیتی که حال را در پرتو آینده میزید. اگر آمریکا سرزمین آینده است، برای این است که سرزمین امید است. امید یعنی آینده.
هر قدر آنان با آینده زندگی میکنند، ما در حال زندگی میکنیم. هر قدر آنان با امید سروکار دارند، ما دستخوش تردیدیم. تردید یعنی نامعین بودن. از جمله نامعین بودن آینده. این تردیدها، کمتر سیاسی است. بیشتر جلوهی نوعی وضعیت وجودی است که در ما حلول کرده. زندگی ما سرشار از تردید است. نطفهی ما در بستر تردید بسته میشود. ما در شهر تردید پا به جهان میگذاریم. در کشور تردید بزرگ میشویم. وقتی روزگار ما در سرزمین تردید سپری میشود، بدانیم یا نه، با آن سرکردهایم، با آن خو گرفتهایم. این یعنی به تعلیق درآمدن زمان. درنگ در رفتن. مکث در گذر کردن. کشتن امید. آینده برای ما امید نیست. آینده برای ما گنگ و نامعلوم است. نامفهوم است.
راز شوربختی مسلمانان در همین است ای شیخ!
”احمد پورنجاتی” ضمن روایت داستانی، از راز نابخردی مسلمانان و تقدیر شوربختانه ایشان پرده برداشته است:
اما عیب اخلاق مسلمانان چیست ای شیخ؟! در اخلاق مسلمانان هر گاه علمای دین به تو فرمانی میدهند , آن فرمان “اما” و “اگر” دارد. علما و حکما تو را میگویند: دروغ نگو … اما دروغ به دشمنان اسلام (دشمنان ما) را باکی نیست. غیبت مکن … اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست. قتل مکن … اما قتل نامسلمان (منکر ما) را باکی نیست. تجاوز مکن … اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست. و این «اماها»ی بزرگان است که مردمان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و و از دین رسول و آیین خداوندگار دور ساخته است و اجازه هر پستی را به خود میدهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان میبیند. و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ…
فاقد هرگونه خرد جمعی
“عباس عبدی” با استناد به پرونده فساد مالی بسیار کلانی در خوزستان، به بحث در مورد لزوم وجود نهادهای مدنی در جامعه پرداخته است:
قضیه از این قرار بود که گروهی که مشهور به سادات شدند از مردم پول میگرفتند و پس از مدت اندکی حتی تا پنجاه درصد هم اضافه بر اصل پول را برمیگرداندند، و حتی پیشاپیش بخشی از سود را به شکل فروش ارزانقیمت وسایل زندگی مثل خودرو (معمولاً مدلهای بالا مثل زانتیا) پرداخت میکردند.
این اقدام آنقدر رویایی و عجیب بود که معمولاً کسی که میشنید باور نمیکرد و آن را شدنی نمیدانست و تردیدی در کلاهبرداری بودنش نداشت. اما از آنجا که عدهای اقدام کرده بودند و سودهای هنگفت هم گرفته بودند، کمکم به باوری همگانی تبدیل شد و چون منافع حاصل باورنکردنی بود، لذا پولهای مردم به سرعت به سوی این گروه سرازیر شد، به طوری که بعضاً سخن از ورشکستگی بانکها و تجار محل به میان میآمد و خیلی سریع حدود سیصد میلیارد تومان پول جمعآوری شد و حتی هنگامی که دفاتر رسمی آنان را برچیدند؛ در محلههای اهواز دفاتری را در داخل خانههای آنجا باز کردند و هنگامی که پلیس به دستور مقامات قضایی به یکی از این خانهها وارد و پولهای آنجا را ضبط کرد، مدتها طول کشید تا آنها را شمارش کردند و مبلغی بالغ بر سه میلیارد تومان بود!
تکتک این صدوهفتادوهفت هزار نفری که پولشان را نزد گروه مذکور گذاشتند، فاقد هرگونه خرد جمعی تلقی میشدند، اگر نهادهای مدنی وجود میداشتند طبعاً به صورت انفرادی در برابر این واقعیت گمراهکننده زانو نمیزدند.
مشکل غزه با سوزاندن پرچمها حل شد؟!
”محمدرضا زائری” معتقد است راه رسیدن به غزه، از کتابخانهها و کلاسهای درس میگذرد. و به این ترتیب، تلویحاً به بیسوادی و فقر اطلاعاتی و سواد عمومی اشاره دارد:
دوستان دانشجو و طلبه در تهران با شور وحرارت میپرسیدند: “چه جوری میشه رفت غزه؟” حالا میخواهم نشانی غزه را بگویم: از طریق کلاس زبان و کتابخانه!
اگر در ادعای خود صادق بودیم و راست میگفتیم باید بپذیریم که سنگرها عوض میشود اما جهاد باقی است… با همان شور وحال جلوی سفارتخانه و فرودگاه مهرآباد باید برویم دو کلمه زبان یاد بگیریم و کمی تاریخ و جغرافیا بخوانیم. به خدا زشت است آدم ادعای اداره جهان و ام القرا وصدور انقلاب داشته باشد و رگ گردنش برای آن طرف دنیا بیرون بزند اما هر بار که خبری می شود چه آیات شیطانی و چه دادگاه میکونوس و چه فلسطین و… هیچ کداممان نه میدانیم غزه کجاست و نه میدانیم تاریخش چیست و نه میتوانیم دو کلمه در باره اش حرف بزنیم.
همه هم مثل همیم…اگر حجت الاسلام مان نمی تواند دو کلمه با خبرنگار عرب حرف بزند آقای دکترمان هم نمی تواند جواب خبرنگار انگلیسی را بدهد…غزه تمام شد و آن همه شور حسینی یکباره رفت؟ با لگد کردن عکس ملک عبدالله دیگر عرب ها، همه به راه آمدند وهدایت شدند؟ دیگر مشکل غزه و فلسطین حل شد و… روز از نو روزی از نو؟
حال و روز انقلاب مصادره شدهی ما
“محمد جامی” به مناسبت فرارسیدن سالگرد انقلاب اسلامی نوشته تازه ای دارد که بخشی از آن چنین است:
انقلاب مصادره شده ما به دست مسئولانی اداره میشود که عقاید آنها را نه بر اساس حرفها و ادعاهاشان که بر اساس کارنامه و رفتارشان باید شناخت. سی سال آشفتگی و باری به هرجهت بودن و رها کردن مملکت به دست طراران و سوداگران و قاچاقچیان و باندهای هزار فامیل و سیاستمداران کارناشناس و اصرار بر خلاف عقل رفتن و شرع را زیر پای شهوت قدرت پی کردن و مردم را مرعوب ساختن و قدرت را نه از مردم که از غلبه گرفتن و از اسب قدرت پایین نیامدن و از چرخیدن قدرت مانع شدن و قانون و قضات را دست نشانده کردن و اقتصاد را تبدیل به خوردن و بردن کردن و به جای همه کارهایی که در تحکیم رابطه با مردم و خلق خدا لازم است تکیه به نیروی امنیتی داشتن و هر فرصت بزرگی را سوختن و بی آینده کردن ایران و بی معنا کردن طرح و برنامه ریختن و اداره مملکت را به کدخدایی روستایی تنزل دادن و تحقیر علم و دانشگاه و دانشگاهی و همزمان ناز بر فلک فروختن با جعل مدرک و عنوان - و بشمار از این شمار.
زن جیوهای باش!
“منیرو روانیپور” در پاسخ به نامه یکی از خوانندگانش از ضرورت امید و تلاش نوشته است:
داشتن انگیزه و حفظ آن یک مبارزه دائمی است بخصوص در جامعه ما که بیشتر آدمها کارو زندگی شان را گذاشته وتمام مشکلات جامعه شان را فراموش کردهاند و فقط وفقط منتظرند ببینند تو چه کار میکنی. وقتی من میگویم زن جیوهای هستم شوخی نمیکنم چقدر با حماقت و دخالت دیگران در زندگی شخصی و کاریم رنج کشیدهام.
گفتنش آسان نیست وقتی بخواهی «وجود» داشته باشی آدمهای بیوجود رهایت نمیکنند. میخواهند تو را به رنگ خودشان در آورند؛ بیکاره و ابله… اما باید فقط زن جیوهای باشی تا باز بتوانی اجزای وجودت را جمع کنی و راه بیفتی. اینجا باری به هر جهت و یا «بزن دررویی» (به قول آقای قائد) معنی نمیدهد ازهمان دبستان به دانشآموزان میآموزند که هدف مشخصی را دنبال کنند و برای این هدف زحمت بکشند. بارها اضطراب چنان گریبانم را گرفته که میخواستهام نعره بزنم اما همیشه به خودم میگویم بودن برای من معنایی جز مقاومت درمقابل تمام این حماقتها و بلاهتها ندارد. برای حفظ انگیزه راه سادهای وجود ندارد.
میدانم که باید کاری کرد اما نمیدانم چه کاری!
“محمد آقازاده” نوشته است که دور باطل بیثمری و بیآیندگی، گویا تمام نشدنی ست و او هم در مورد راهچاره به بنبست رسیده است:
تقدیرمثل مجموعه های تلویزیونی شده است که داستانش پیش نمی رود٬همه چیز در گردابی تکراری و حرفهای بی سرانجام به دام افتاده است٬مردم هم مثل همیشه خسته اند. این نمایش بی سر و ته حتی خنده دار نیست. یک برنامه تلویزیونی مثل نود باید خود را به رای عمومی بگذارد چرا که یک عده نمی خواهند بپذیرند کار بلد نیستند. تیم فوتبال بانوان استقلال هم منحل شد. میر حسین موسوی از تصمیم گیری فردی شکایت کرده است٬ قالیباف هم جلسه با احمدی نژاد را رها میکند چرا که میداند نتیجه ای از آن برنمی آید. ماموران سازمان آب برای قطع آب به در خانه مان میآیند٬می پرسیم چرا٬ میگویند چون قبض آب را پرداخت نکرده اید ولی وقتی میگویم این قبض پرداخت شده است، اخطاریه دستمان میدهند و میروند. جای دیگری اشتباه کرده است و ما باید تاوان بدهیم. هنوز میخندم به همه چیز٬ نمی خواهم تلخ بنویسم. جامعه گرفتار کمبود عقلانیت شده است و تا این کمبود حل نشود هیچ چیز حل نمی شود و ما باید شاهد فروپاشی امیدهایمان باشیم. باید کاری کرد.چطور٬هنوز نمی دانم.
مالخر و دلهدزد!
“محمد قائد” به دو گوشه از واقعیتهای اجتماعی وضع موجود اشاره کرده است:
در نخستین صفحۀ سمت چپ رمان ایرانی چاپ تهران، چند سطر اخطار رایج در کتابهای انگلیسیزبان در یادآوری حقوق مؤلف را عیناً تکرار کردهاند. با توجه به اینکه در بیشتر جاهای دنیا دستبرد به اثر دیگران از نظر اقتصادی صرف نمیکند زیرا تمام سود احتمالی و بیش از آن را در دادگاه از حلقوم سارق بیرون میکشند، این اخطار قاعدتاً نباید خطاب به اهالی خارجه باشد. در نمایشگاههای جهانی کتاب، ناشرهای ایرانی را اگر هم بااکراه راه بدهند؛ به چشم یک مشت مال خر و دلهدزد نگاه میکنند و محل گربه نمیگذارند. این یکی در موقعیتی نیست که آن یکی را پیرامون کاپیرایت اندرز بدهد. پس اخطار باید خطاب به ایرانیهای ساکن خارج باشد. اما در این حالت، زبان فرنگی هم به اندازۀ فارسی کماثر است زیرا مشکل در تربیت ایرانی و در طرز فکر بزن و دررو اوست، چه در وطن و چه در پتلپورت.
در موردی دیگر، صاحبان سینما در ایران میل دارند سالن های بیمشتری و خارج از رده را به کسبوکاری امروزیتر و سوددهتر تبدیل کنند. شکل شهرها و سبک زندگی عوض شده، دیگر خرامیدن در پیادهرو و سینمارفتن جزو تفریحات سرشب مردم نیست و این فیلمهای وطنی به اندازۀ کافی بیننده ندارد. مسئولین به شرطی اجازۀ تخریب و تغییر کاربری میدهند که صاحب ملک مبالغی هنگفت و چندگانه بپردازند؛از جمله خمس و زکات تمام سالهایی که سینمادار بوده است، علاوه بر انواع مالیات و عوارض نوسازی و غیره و غیره و غیره. ترجمه به لری: چون ارزش زمین بنا طی سالیان بالا رفته، صاحبش آن را عملاً دوباره بخرد و هرچه طی نیم قرن عایدی داشته همراه با بهرۀ متعلقه به گلوهای گشاد و جیبهای عمیق سرازیر کند.
تربیت بدنی کوتاه بیاید
”احمد جوانفکر” مشاور رسانهای رئیس جمهور هم در مورد اختلاف اخیر سازمان تربیت بدنی و برنامه نود، خطا به مدیران تربیت بدنی چنین نوشته است:
وقتی رئیس جمهور به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور طی چهل و چند ماه گذشته، متحمل بیشترین توهین ها و رفتارهای خلاف ادب و اخلاق در حوزه رسانه ای کشور بوده و برای احترام به آزادی و آسیب ندیدن این ارزش و آرمان اساسی انقلاب اسلامی، بردباری و متانت را پیشه راه خویش کرده و حتی در روز خبرنگار همه دستگاههای اجرایی را موظف به انصراف از پیگیری شکایات خود از رسانه های ارتباط جمعی میکند، به طریق اولی سایر دستگاههای اجرایی از جمله سازمان تریبت بدنی موظف به تبعیت از این مشی و منش رئیس جمهور هستند. القاء و جنجال تبلیغاتی در باره این سخن که سازمان تربیت بدنی به ایجاد موانع بر سر راه فعالیت یک برنامه تلویزیونی پرداخته است، به هیچوجه زیبنده دستگاه مسوول ورزشی در دولت نهم نیست.
این سخن شیخ را از یاد مبرید!
“عطاالله مهاجرانی” معتقد است سخن اخیر موسوی بجنوردی، سخن راهنمایی ست که ایرانیها نباید آن را فراموش کنند و نادیده بگیرند:
مصاحبه آقای سید کاظم بجنوردی با ویژه نامه اعتماد ملی، یک مصاحبه معمولی نیست. همه آنانی که آقای بجنوردی را میشناسند، میدانند که در یک کلام میتوان سخن ایشان را سخن معیار تلقی کرد.
انسان هایی هستند که زندگی و اندیشه شان ژرفا و ظرفیتی پیدا میکند که میتوان سخن آنان را سخن راهنما تلقی کرد. در مصاحبه آقای بجنوردی به نکته بسیار مهمی اشاره شده است:
”خوب است نخبگان کشور روی نام آقای کروبی تامل و تفکر کنند، راهی نروند که بعدا بگویند اشتباه کردند.” واقعیت این است که برخی احزاب سیاسی به گونه ای سخن میگویند که انگار آقای کروبی در صحنه سیاسی کشور و در انتخابات حضور ندارد! گویی از شدت ظهور برای دوستان، چهره ایشان پوشیده مانده است.
گیتز در جلسه سنا: هنوز به راهحل غیرنظامی امیدوارم
“سیامک دهقانپور” از جلسه سنا با رابرت گیتز وزیردفاع دولت اوبامانوشته و از مباحث مطرح شده در آن جلسه چنین خبر داده است:
سناتور جمهوریخواه جان مک کین درباره ی سیاست ایران در افغانستان و افزایش یا کاهش حجم مهمات و سلاحهای ساخت ایران که وارد افغانستان میشود از وزیر دفاع سوال کرد.
رابرت گیتز گفت گر چه شاهد افزایش نسبتا کم تجهیزات یافته شده ی ساخت ایران در افغانستان هستیم اما، اساسا این تجهیزات و مهمات چندان چشمگیر نیست و نسبتا اندک است. وزیر دفاع آمریکا سیاست تهران در افغانستان را سیاستی دوگانه عنوان کرد که ضمن حفظ روابط با کابل همواره نگاهی به بالابردن هزینه ی ادامه ی حضور آمریکا در افغانستان دارد.
آقای گیتز در گزارش مکتوب امروز خود به سنا نوشته است جاه طلبی منطقه ای و هسته ای ایران کماکان چالشی بزرگ برای آمریکاست اما، وزیر دفاع تاکید کرد معتقد است برای کاستن از قدرت ایران در راستای تهدید همسایگانش و کاشتن بذر بی ثباتی در سراسر خاورمیانه راههای غیرنظامی وجود دارد. رابرت گیتز به سنا میگوید کاهش بهای نفت ایران را از درآمدهای هنگفت محروم کرده و کارآیی تحریم های شورای امنیت را افزایش داده است.