جو کلین
امیدوارم حقیقت چیز دیگری باشد. اما همانطور که دیوید سنگر در مقاله اش نوشته است، دست کم عده ای در کاخ سفید هستند که به موضوع اینگونه نگاه می کنند:
توماس ای دانیلون مشاور امنیت ملی گفت، ملاهای تهران تمام تحرکات آقای اوباما در جهان عرب را زیر نظر دارند. از دید آنها، ناتوانی اوباما در پیگیری سخنان خود مبنی بر “از دست رفتن مشروعیت سرهنگ معمر قذافی برای حکومت بر لیبی”، نشانه ای از ضعف خواهد بود، و شاید نشانه ای از آن است که آقای اوباما عهد خود مبنی بر اجازه ندادن به ایران برای تولید تسلیحات هسته ای را نیز چندان جدی نخواهد گرفت.
بنجامین جی رودز مشاور ارشدی که در جلسه کاخ سفید حضور داشت، هفته پیش گفته بود: “نباید اینطور بزرگنمایی شود که (موضوع ایران) یک عامل تعیین کننده و یا حتی یک عامل اصلی بوده است. اما وی در عین حال گفت پیامد آن (حمله به لیبی) بر ایران، همیشه در تصمیم گیری مدنظر بوده است. “
این واقعاً شرم آور است. ما خودمان را در مهلکه لیبی انداخته ایم زیرا اوباما به طور بچه گانه ای گفته است قذافی باید برود و اگر نرود، ما از نظر ایرانی ها ضعیف به نظر می رسیم؟ آنطور که بنجامین رودز اصرار دارد، شاید این یک عامل تعیین کننده نبوده است اما اگر به نوعی یک فاکتور بوده است، این مسأله مایه تأسف خواهد بود. در واقع اگر ایران در طرز فکر ما در خصوص خاورمیانه یک فاکتور محسوب می شود، باید توجه بسیار بیشتری به سوریه بکنیم، جائیکه بشار اسد متحد ایران در حال کشتار مردم خودش است. مسلماً باید به سوریه بیش از لیبی توجه داشته باشیم.
همه این ها، تکرار بحث “اعتبار” است که بارها و بارها رد شده است. مثلاً می گفتند اگر ما از ویتنام خارج شویم، اعتبارمان در نبرد با اتحاد جماهیر شوروی از دست خواهد رفت. نظیر همین سخنان را همین اواخر، بارها درباره عراق و افغانستان نیز شنیده ایم. از میان تمام دلایلی که برای باقی ماندن در آن دو کشور مطرح است، “اعتبار” کمترین اعتبار را دارد. ثبات در بین النهرین و جنوب آسیا دلیل بسیار حیاتی تری برای ماندن در آنجاست.
جای ایران در این بحث از سر ناچاری است. من حدس می زنم پای ایران به این دلیل به این بحث کشیده شده که سایر دلایل مطرح شده برای این ماجراجویی، از وزن کافی برخوردار نبودند. “بشردوستی” می توانست دلیل کافی باشد، اما وقتی پای منافع ملی خودمان وسط کشیده می شود، از استحکام چندانی برخوردار نیست. (خصوصاً در زمانی که از نظر مالی و نظامی تحت فشار هستیم و باید بر روی منابع سیاست خارجه خودمان در نقاط مهم دنیا نظیر مصر و پاکستان متمرکز باشیم.) اینکه گفته شود “همه، البته مشخصاً اتحادیه عرب و سازمان ملل، از ما می خواستند این کار را بکینم”، نیز دلیل مناسبی نیست. همانطور که رئیس جمهور قبلاً می گفت، ما از گزینه نظامی تنها به عنوان آخرین گزینه استفاده می کنیم، آن هم در زمانی که منافع ملی ما مورد تهدید واقع شده است. امیدوارم هرچه زودتر در لیبی به موفقیت برسیم و هرکسی که بر قذافی غلبه کند، برای مردم لیبی بهتر از قذافی خواهد بود. اما نگرانی من از آن است که این ماجراجویی، مقابله با بحران بعدی را دشوارتر کرده است.
علیرغم آنچه اسرائیل ها می گویند، سیاست اوباما در قبال ایران موفقیت آمیز بوده است. تحریم های اقتصادی ضربه سختی وارد کرده اند. بدافزار استاکس نت تنها گوشه ای از خرابکاری های اسرائیل و آمریکا در ایران است. حتی اگر ایران به یک سلاح هسته ای نیز دست پیدا کند، مسلماً یک تهدید مهم تر از برنامه هسته ای کره شمالی علیه منافع ملی ما نخواهد بود. درواقع می توان گفت اصلاً تهدیدی برای اسرائیل تلقی نخواهد شد: ایرانی ها هرگز مانند قذافی دست به کار احمقانه ای نزدند و مانند صدام رفتار جنگ افروزانه ای نشان نداده اند. آنها یک کشور واقعی دارند، ثروتی بر روی زمین و میراث دوست داشتنی که باید مراقبت شود. درد و رنج به جا مانده از جنگ ایران و عراق واقعی و تازه مانده است، و درسی آموزنده تر از هیاهوهای ضد صهیونیستی دولت در کشوری است که قبلاً نزدیکترین متحد اسرائیل بوده و می تواند در آینده نیز باشد.
ایرانی ها می توانند مشکل ساز باشند. حمایت آنها از حزب الله و در حد کمتری از حماس، تهدیدی است که تنفر اسرائیلی ها و داشتن حق حمله برای آنها را توجیه می کند. سعودی ها نیز از اکثریت شیعه بحرین و نیر شیعیان مستقر در استان شرقی، منطقه نفت خیز خود، نگران است و این نگرانی ها اصلاً غیرمنطقی نیستند. البته سعودی ها بیشتر از این نگران هستند که اگر جوانان شان در خیابان ها جمع شوند، دولت اوباما طرف آنها را خواهد گرفت. ضمناً نگرانی هایی نیز در نزد کشورهای سنی حوزه خلیج فارس در مورد خروج آمریکا از عراق وجود دارد، اینکه عراق می تواند دوباره به سوی ایران متمایل شود. اما از طرف دیگر باید گفت ایرانی ها در طول جنگ 1981 تا 1988، تعداد بیشتری از عراقی ها را در مقایسه با حضور یک دهه گذشته آمریکا در آن کشور کشته اند. عراق به همان اندازه عرب است که شیعه است و ایران نیز به همان اندازه فارس است که مسلمان است. فارس ها از عرب ها متنفرند و برعکس؛ و از هزاران سال پیش از آمدن محمد، وضع همینگونه بوده است.
ایران یک معضل است. اما در دنیای مشکلات پیش روی آمریکا، می توانم معضل ایران را بعد از بی ثباتی در پاکستان مجهز به سلاح هسته ای قرار دهم. حتی آن را در رتبه پائین تری از نیاز به حمایت و تقویت از انقلاب مصر قرار می دهم. در خاتمه، این سؤال که آیا ایران در حال قدرت یافتن از نا آرامی های جهان عرب است، را یک پرسش کنگ و مشکوک می دانم. ممکن است کشورهای سنی ضعیف تر شوند اما ایران در طرف مقابل دموکراسی ایستاده است. ایران مخالفان خود را می کشد، زندانی می کند، شکنجه می دهد و مورد تجاوز قرار می دهد. من فکر می کنم کسانی که در سراسر منطقه به خیابان ها ریختند، کمترین همدردی نیز با رژیم ایران ندارند. جوانان مصری و سایرینی که به خیابان ها سرازیر شدند، ممکن است ما را چندان دوست نداشته باشند، زیرا ما از سرکوبگران آنها حمایت کرده ایم، اما مسلماً ایده های ما را دوست دارند؛ خصوصاً معترضان زیر 40 ساله که بخش عظیمی از ترکیب جمعیتی منطقه را تشکیل می دهند. و در نهایت همین است که ما را در موضع بسیار قدرتمندی در برابر ایران قرار می دهد، مگرآنکه ما خودمان با تحمیل خواسته هایمان در منطقه از طریق زور و خشونت، این موضع را از دست بدهیم.
منبع: تایم- 3 آوریل