فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

‏با گرم تر شدن روزانه هوا، بازار نمایش فیلم های تازه در سینماهای دنیا نیز گرم تر می شود و به زودی با تعطیلی ‏مدارس در آستانه تابستان، داغ بودن را نیز تجربه خواهد کرد. این هفته نیز به روال هفته های گذشته، 7 فیلم را انتخاب ‏و معرفی کرده ایم. 7 فیلمی که هر کدام سهمی بسزا در گرمی بازار سینما داشته اند. با این امید که شانس دیدن شان را ‏نیز بیابید….‏

‎ ‎فیلم های روز سینمای جهان

film697_1.jpg


سلاطین خیابان‎‎‏ ‏Street Kings

کارگردان: دیوید آیر. فیلمنامه: جیمز الروی، کرت ویمر، جمی ماس بر اساس داستانی از جیمز الروی. موسیقی: گریم ‏ریول. مدیر فیلمبرداری: گابریل بریستین. تدوین: جفری فورد. طراح صحنه: الک هموند. بازیگران: کیانو ‏ریوز[کارآگاه تام لادلو]، فارست ویتاکر[سروان جک وندر]، کامون[کوتیس]، مارتا هیگاره دا[گریس گارسیا]، سدریک ‏د اینترتینر[اسکرایبل]، کریس اوانز[کارآگاه پل دیسکانت]، نوئل گاگلیمی[کوئیکس]، کوین بنتون[ستوان ون بورن]، هیو ‏لوری[سروان جیمز بیگز]، نائومی هریس[لیندا واشنتگتن]، جی موهر[گروهبان مایک کلیدی]، جان کوربت[کارآگاه ‏دانته دمیل]، آمائوری نولاسکو[کارآگاه کازمو سانتوس]، تری کروز[کارآگاه ترنس واشنگتن]. 109 دقیقه. محصول ‏‏2008 آمریکا. نام دیگر: ‏Night Watch، ‏The Night Watchman‏. ‏

کارآگاه تام لادلو، پلیس کهنه کار لس آنجلسی پس از مرگ زنش زندگی توام با افسردگی، تیره و تار و مرگباری را می ‏گذراند. بعد از حمله به گروهی تبهکار و کشتن جملگی آنها، تبدیل به قهرمان می شود. اما همکار سابق او کارآگاه ‏واشنگتن به ماجرا مشکوک است و از طریق امور داخلی پیگیر موضوع می شود. با پیدا شدن سر و کله سروان جیمز ‏بیگز از امور داخلی در اطراف لادلو، فرمانده وی سروان جک وندر به حمایت از تام برمی خیزد. وندر از لادلو می ‏خواهد تا از نزدیک شدن به واشنگتن نیز پرهیز کند، اما لادلو خشمگین به سراغ همکار سابق خود می رود. این کار ‏همزمان به حمله دو تبهکار به واشنگتن در یک سوپرمارکت شده و بعد از اصابت گلوله ای به واشنگتن که اشتباهاً از ‏سلاح لادلو خارج شده، تبهکاران وی را به قتل می رسانند. سروان وندر بار دیگر در صحنه جنایت حاضر شده و ‏ماجرا را لاپوشانی می کند. اما بیگز که دریافته از سه نوع اسلحه به واشنگتن شلیک شده، به سراغ تام می رود. سپس ‏کارآگاه جوانی به نام دیسکانت نیز مامور پیگیری پرونده و یافتن دو قاتل می شود. لادلو اینک در مضان اتهام است، اما ‏با کشف فاسد بودن واشنگتن توسط دیسکانت همه چیز عوض می شود. لادلو و دیسکانت با نقشه ای ماهرانه در صدد ‏یافتن دو قاتل برمی آیند، اما بعد از نفوذ به مامن آنها در پی تیراندازی دو طرف دیسکانت کشته می شود. لادلو می ‏گریزد و به خانه گریس می رود. در آنجا همکارانش به سراغ وی آمده و به اتهام قتل دو مامور مخفی پلیس او را ‏دستگیر می کنند. اما در طول راه به جای بردن وی به اداره پلیس، سر از خارج شهر در می آورند. به زودی مشخص ‏می شود که اکثریت اعضای گروه فاسد بوده و قصد جان لادلو را کرده اند. لادلو بعد از کشتن آنها به سراغ کسی می ‏رود که سرنخ همه این بازی ها را در دست دارد. نزدیک ترین دوست و حامی اش سروان وندر…‏

چرا باید دید؟

نوشتن درباره این فیلم بدون معرفی الروی کار شایسته ای نیست. لی ارل[جیمز] الروی متولد 1948 لس آنجلس از ‏پلیسی نویسانی است که خیلی دیر به شهرت رسید و پایش به سینما باز شد. امروز کمتر کسی است که اولین اقتباس از ‏داستان های او به نام پلیس را در 1988 به یاد بیاورد. اما نیمه دوم دهه 1990 و ساخته شدن محرمانه: لس آنجلس ‏توسط کرتیس هنسون همه چیز را یک شبه عوض کرد. تا امروز شش اثر دیگر از وی به فیلم برگردانده شده که ‏معروف ترین شان کوکب سیاه [براین دپالما] سال گذشته به نمایش در آمد و قرار است یکی از مشهورترین کتاب های ‏وی به نام ‏White Jazz‏ نیز در سال آینده میهمان سالن های سینما شود. فضای داستان های الروی که اغلب در لس ‏آنجلس رخ می دهد، اداره پلیس-نه کارآگاه های خصوصی- و زندگی مامورین پلیس است که اغلب به دو دسته بد و بدتر ‏تقسیم می شوند. چیزی به نام پلیس خوب در داستان های الروی وجود خارجی ندارد. بسیاری از داستان هایش ریشه در ‏واقعیت ها دارند از جمله کوکب سیاه[اولین کتاب ازسری چهارگانه لس آنجلس. سه کتاب باقیمانده محرمانه : لس آنجلس، ‏White Jazz‏ و ‏The Big Nowhere‏ نام دارند] که بر اساس پرونده قتل الیزابت شورت در 1947 نوشته شده بود یا ‏My Dark Places‏ که برای نوشتن آن از قتل مادر خود-جین الروی- در 1958 الهام گرفته است. با این از بزرگ ‏ترین حامیان اداره پلیس این شهر است و دوستانی بسیار نزدیک نیز در نیروی پلیس دارد. ابتدا سعی کرد با نوشتن ‏فیلمنامه از جمله برگردان تازه ای از التهاب[رائول والش] وارد سینما شود، اما موفق نبود. اما اکنون به خاطر نوشتن ‏داستان هایی در سبک ‏hardboiled‏ شهرتی جهانی دارد و فیلم های موفقی نیز از روی آثارش ساخته شده اند. او خالق ‏قهرمانی به نام لوید هاپکینز است که در 4 قصه ظاهر شده و جدای چهارگانه لس آنجلسی، یک سه گانه درباره دنیای ‏تبهکاران آمریکا نیز دارد. الروی فیلمنامه سلاطین خیابان را در میانه دهه 1990 با الهام از محاکمه او. جی. سیمپسون ‏نوشت. در سال های گذشته کارگردان های زیادی از جمله اسپایک لی، دیوید فینچر و الیور استون در صدد ساخت آن ‏برآمدند، اما بالاخره قرعه به نام همشهری الروی افتاد. ‏

دیوید آیر متولد 1968 با نوشتن فیلمنامه ‏U-571 ‎‏ شروع به کار کرد. نوشتن فیلمنامه های سریع و خشمگین، روز ‏تمرین، آبی تیره و‎ S.W.A.T. ‎در طول فقط پنج سال باعث شد تا آیر هر آن چه را که یک فیلمنامه نویس با سابقه می ‏توانست به آنها دست یابد، یک جا صاحب شود. سرانجام وسوسه ساختن نوشته های خودش باعث شد تا در سال 2005 ‏پشت دوربین نیز قرار گرفته و کارگردانی را نیز با ساختن زمانه بی رحم تجربه کند. او نیز بزرگ شده لس آنجلس است ‏و برای اولین کارش شهری را برگزیده که از دوران نوجوانی با آن و با سویه تاریک اش به خوبی آشنا بود. زمانه بی ‏رحم به پدیده ماموران خود گمارده قانون می پرداخت و ساطین خیابان-دومین فیلم- آیر هم به پلیسی می پردازد که ‏اعتقادی به سیستم نداشته و قانون را خود اجرا می کند. چیزی در مایه همان مامورین خود گمارده که این بار نشان و ‏سلاح پلیس را نیز در اختیار دارد، اما واجد فرق ماهوی نیست. ‏

اگر هالیوود چیزی درباره پلیس های لس آنجلسی به ما یاد داده باشد، چیزی نیست جز اینکه این افراد یکی از یکی ‏وحشی تر، مردسالار تر و قاتلینی بد اخلاق هستند. آدم هایی غرق در فساد، جنایت و هر تبهکاری که فکرش را بکنید. ‏روز تمرین، امور داخلی و آبی تیره[ران شلتون] نمونه های بارز این ادعا درباه پلیس های شهر فرشتگان هستند، که ‏شما جرات پرسیدن راه تان را هم از آنها پیدا نمی کنید. دیوید آیر فیلمنامه نویس روز تمرین و آبی تیره است، بنابراین ‏اگر تشکیلات پلیس لس آنجلس خواهان تصحیح تصویر خود روی پرده است، دو راه پیش پیش رو ندارد یا سرمایه ای ‏هنگفت برای آیر جهت ساخت یک کمدی عاشقانه تامین کند و یا اگر آیر فیلم بعدی خود را به پلیس های لس آنجلسی ‏اختصاص داد، او را در یک تصادف ساختگی از سر راه خود بردارد! ‏

ولی از شوخی گذشته، سلاطین خیابان هر چقدر هم که حال و هوای آکنده از تستوسترون روز تمرین و آبی تیره را با ‏نمایش عضلات مردانه و گلوله هایی که مرتب شلیک می شوند یادآوری می کند، اما در اولین نگاه هم بسیار پیچیده تر، ‏طویل تر و اندکی کلیشه ای تر است. از قهرمان اصلی فیلم که با گذشته و همسر متوفای خود نمی تواند کنار بیاید و به ‏الکل پناه برده بگیرید تا رویارویی نهایی با نزدیک ترین رفیق و حامی اش…‏

روایت آیر نیز از فیلمنامه پیچیده اش فاقد هیجان کافی است و بیشتر به فیلم های پر هنرپیشه تلویزیونی می ماند. بازی ‏ها نیز چنگی به دل نمی زد. از فارست ویتاکر که سال گذشته اسکار گرفت و فقط با سبیلی که این بار برایش تدارک ‏دیده اند در یاد می ماند تا کیانو ریوز که نتوانسته تعادلی میان احساسات و رفتارهای لادلو برقرار کند و زیر سرمای ‏نقش گرفتار آمده است. اما با این حال سلاطین خیابان یکی از فیلم های قابل تماشای امسال است که می تواند شما را تا ‏پایان با خود همراه کرده و علاقمندان تازه این ژانر را مجذوب خود کند. با این حال توصیه من به کتاب خوان ها، ‏خواندن آثار الروی است!‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

film697_2.jpg

‎ ‎‏27 پیراهن زنانه‎ ‎‏ ‏‎27 Dresses‎‏ ‏

کارگردان: آن فلچر. فیلمنامه: الین براش مک کنا. موسیقی: رندی ادلمن. مدیر فیلمبرداری: پیتر جیمز. تدوین: پریسیلا ‏ند-فریندلی. طراح صحنه: شفرد فرانکل. بازیگران: کاترین هیگل[جین نیکولز]، جیمز مارسدن[کوین دویل]، مالین ‏آکرمن[تس نیکولز]، جودی گریر[کیسی]، ادوارد برنز[جورج]، ملورا هاردین[مورین]، برایان کروین[هال نیکولز]، ‏ماولیک پنچولی[ترنت]. 107 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

جین نیکولز، تاکنون 27 بار ساقدوش مراسم عروسی دوستانش بوده و در آرزوی ازدواج با مرد رویاهای خویش است. ‏این مرد کسی نیست جز جورج- رئیس او- که از عشق جین نسبت به خودش خبر ندارد. یک شب از حضور در مراسم ‏عقد چند نفر از دوستانش با مردی جوان برخورد می کند که خواستار آشنایی با اوست. اما جین به او روی خوش نشان ‏نمی دهد. مرد جوان که کوین دویل و خبرنگاری مشهور است، از رو نرفته و به بهانه یافتن سررسید جین به خانه او می ‏رود. کوین که با خواندن سررسید از حضور او در مراسم ازدواج دوستانش و آرزوی ازدواج باخبر شده، تصمیم می ‏گیرد به هر طریقی شده راهی در دل او بیاید. اما جین چشم بسته عاشق جورج است، تا اینکه نس خواهر جین از راه می ‏رسد و در اولین نگاه جورج را شیفته خود می کند. همه به سرعت برق و باد پیش می رود و جورج و تس تصمیم به ‏ازدواج می گیرند. طبیعی است ساقدوش تس کسی نیست جز جین که انگار قرار است ساقدوش ابدی شود. او با وجود ‏ناراحتی از دست خواهرش که معشوق را از چنگش به در آورده، شروع به تنظیم برنامه جشن عروسی و مقدمات آن ‏می کند. اما خواهرش که با گفتن چند دروغ خود را نزد جورج عزیز کرده، راه و روش های دیگری برای عروسی ‏خود دارد. از جمله دستکاری در لباس عروس موروثی مادرشان که به نظر وی از مد افتاده است. همین کار باعث ‏شکرآب شدن میانه دو خواهر شده و جین در مراسم با نمایش اسلایدهایی از چهره واقعی تس باعث می شود تا عروسی ‏لغو شود. همزمان شرح 27 دست لباس ساقدوشی او در روزنامه چاپ شده و باعث دلخوری شدید جین از دست کوین ‏می شود. اما اعتراف به عشق کهنه نزد جورج نیز عاقبت خوشی ندارد و به نظر می رسد تنها راه پذیرش عشق کوین ‏است که سرسختانه به دنبال ازدواج با اوست….‏

چرا باید دید؟

آن فلچر متولد 1966 دیترویت ملقب به مامان سابقه ای طولانی در صنعت سینمای آمریکا دارد. از ابتدای دهه 1990 ‏با مشاغل مختلفی چون رقصنده و طراح رقص وارد هالیوود شده و شهرتی به سزا درکار خود دارد. او بعدها بازیگری، ‏تهیه کنندگی و دو سال قبل کارگردانی را نیز به مشاغل خود افزود و با ساخت پا بالا/با من برقص در زمینه تخصصی ‏خود ورودی موفق به حیطه فیلمسازی را تجربه کرد. 27 دست لباس زنانه یا پیراهن زنانه دومین فیلم اوست که با ‏فروشی 76 میلیون دلاری از فیلم های موفق امسال محسوب می شود. ‏

‏27 پیراهن زنانه بک قصه پریان است. یک کمدی رمانتیک که در صدد القای تفکری واپسگرایانه است که بر اساس آن ‏زن تنها برای ازدواج خلق شده و دختران جوان نیز کاری جز شکار شوهر ندارند. تفکری که به نظر می رسد در دینای ‏غرب چندان طرفداری نداشته باشد، اما فراموش نکنید که سازنده فیلم خود یک زن است و به هر حال از من و جنابعالی ‏مذکر بیشتر نسبت به طایفه نسوان آگاهی دارد. چنین شخصیت هایی از دهه 1930 دستمایه تولید فیلم های زیادی در ‏هالیوود شده اند. عشق به مدیر یا رئیس از طرف کارمند و منشی زن - جدا از عاقبت خوش یا ناخوش آن -‏‎ ‎چیز تازه ای ‏نیست. نمونه های قابل اعتنای آن را در فیلم های نوآر یا کارآگاهی دیده ایم. اما 27 پیراهن مدیون فرانک کاپرا و ‏الگوهایی است که شکل داده و تثیبت کرده است. در یک شب اتفاق افتاد آغازگر موج کمدی هایی بود که ‏screwball ‎‏ ‏نام گرفت و ماندگار شد. نمونه های امروزی و متاخر آن عروس فراری یا چگونه یک مرد را در 10 از دست بدهید؟ ‏وارثان همین سبک کمدی عجیب غریب هستند و 27 پیراهن با فیلمنامه آلین براش مک کنا[نویسنده شیطان پرادا می ‏پوشد] آخرین شان نخواهد بود. او برای روایت قصه خود دهه 1980 را برگزیده که از نظر تاریخی دورانی سرنوشت ‏ساز برای آمریکا بوده و پذیرش چنین داستانی و چنان شخصیتی محتمل تر…‏

اما همه چنین کمدی هایی پر از کلیشه های این نوع هستند و 27 پیراهن نیز فارغ از آن کلیشه ها نیست. از طرف دیگر ‏معرفی یک معتاد به عروسی به عنوان زن ایده آل زمانه ما نیز چندان پذیرفتنی نیست. بگذریم از شوخی های کمرنگ ‏فیلم که نمی تواند سویه کمدی آن را غنی کند. انتخاب جیمز مارسدن نیز به عنوان جفت کاترین هیگل خوش بر و رو و ‏حاجی پسند نیز اشتباهی نابخشودنی است[من هم به جای جین بودم، به راحتی او را نادیده می گرفتم]. با این حال هر دو ‏نفر تمام سعی خود را کرده اند تا به صحنه های کلیشه ای و شوخی های تکراری فیلم رنگی تازه بدهند. اما تنها عناصر ‏غافلگیر کننده متوسط آن متعلق به طراح صحنه و لباس است که فیلم را به یک نمایش پر زرق و برق صحنه ای نزدیک ‏تر کرده است. البته این منفی بافی های ما باعث نمی شود که دختران دم بخت از تماشای فیلم چشم ببپوشند یا در در صدد ‏توسعه و غنی سازی کمد لباس خود برنیایند!‏

ژانر: کمدی، عاشقانه. ‏

‏ ‏

film697_3.jpg

‎ ‎جزیره نیم‎ ‎‏ ‏Nim’s Island

کارگردان: جنییفر فلکت، مارک لوین. فیلمنامه: جوزف کوانگ، پائولا میزور، مارک لوین، جنیفر فلکت بر اساس ‏داستانی از وندی اُر. موسیقی: پاتریک دویل. مدیر فیلمبرداری: استورات درای برو. تدوین: استوارت لوی. طراح ‏صحنه: بری رابیسون. بازیگران: ابیگیل برسلین[نیم روسو]، جودی فاستر[الکساندرا روور]، جرارد باتلر[جک ‏روسو/الکس روور].96 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

دختر کوچکی به نام نیم بعد از ناپدید شدن مادرش در دریا، به همراه پدرش جک روسو- محقق و اقیانوس شناس- در ‏یک جزیره زندگی می کند. او روزها را اغلب با پدرش، حیوانات دست آموزش- مامورلکی به نام فرد، پلیکانی به نام ‏گالیله و یک فک به اسم سلکی- یا خواندن کتاب ماجراهای الکس روور می گذراند. نیم علاقه شدیدی به الکس روور ‏دارد و او را مردی شبیه به پدرش تصور می کند. اما نویسنده واقعی ماجراهای خوش رنگ و لعاب الکس روور کسی ‏نیست جز زنی به نام الکساندرا روور که بر خلاف قهرمانش حتی ار خانه نیز خارج نمی شود. الکساندرا که در صدد ‏نوشتن مجلد تازه ای از ماجراهای روور است ایمیل به روسو نوشته و از او می خواهد تا اطلاعاتی در زمینه آتش فشان ‏و اقیانوس در اختیار او بگذارد. ایمیل توسط نیم دریافت می شود، چون پدرش جک این بار به تنهایی برای یافتن نمونه ‏های از پلانکتون ها به دریا رفته است. توفان آغاز می شود جک به دام آن افتاده و قایقش تخریب می شود. همزمان نیم ‏که خود را با قهرمان رویاهایش در تماس می بیند، سعی می کند تا اطلاعات لازم را برای الکساندرا تهیه کند. اما این ‏عمل وی منجر به زخمی شدن پایش شده و ماجرا را برای الکساندرا می نویسد. الکساندرا بعد از فهمیدن سن و موقعیت ‏نیم، راهی نمی بیند جز اینکه برای کمک به دختر کوچک راهی آن سوی دنیا شده و به جزیره نیم برود. اما این کار ‏اصلاً راحت نیست، چون بر خلاف تصور نیم الکس[اندرا] روور یک زن و مبتلا به ترس از هوای باز است…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

جنیفر فلکت و مارک لوین زن و شوهر فیلمسازی هستند که بازیگری، تهیه کنندگی، نویسندگی و کارگردانی را در ‏کارنامه خود دارند. اشناترین تجربه این دو در فیلمنامه نویسی فیلم های مدلین و ویمبلدون است که آثاری متوسط ‏محسوب می شوند. لوین قبلاً یک فیلم دیگر به نام منهتن کوچ را به تنهایی کارگردانی کرده، اما جزیره نیم اولین تجربه ‏جنیفر و اولین تجربه مشترک کارگردانی این زن و شوهر است. یک فیلم خانوادگی تقریباً جمع و جور با سرمایه ای 37 ‏میلیون دلاری که تا امروز نزدیک به همین مبلغ را در گیشه به دست آورده است. ‏

جزیره نیم یک فیلم خانوادگی و بیشتر برای نوجوانان است تا بتوانند مرز میان تخیل و رویا را نزد خود بهتر تشخیص ‏دهند. البته با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی و بالا رفتن سطح آموزش در کشورهای غربی چنین اتفاقی تقریباً ‏کمتر روی می دهد. اما برای محکم کاری و کسب درآمد حلال سوژه قابل اعتماد است. جزیره نیم در یک نگاه داستان ‏باورنکردنی جواهر دوران ما برای نوجوان هاست. یک فیلم صمیمی، بی ضرر و حتی کمی تا قسمتی مفید تا حیوانات و ‏طبیعت را دوست داشته باشند و کیان خانواده را نیز محترم بشمارند. ‏

با این حال سازندگان فیلم از ارجاعات فرامتنی مانند پارک ژوراسیک یا ایندیاناجونز و تنها در خانه غافل نیستند و با ‏توسل به همین آشنا پنداری ها شوخی های کوچک و خانوادگی خود را تعریف می کنند. زوج سازنده فیلم واقعاً یک فیلم ‏خانوادگی به معنی کامل کلمه ساخته اند. همه چیز پاک، بی آلایش و مودبانه است. به همین خاطر تماشای جزیره نیم نه ‏فقط برای نوجوان ها بلکه برای بزرگ ترهایی نیز که اسیر توهمات یا مشکلات برآمده از دل زندگی مدرن-مثل بانو ‏روور و بیماری هراس از فضای بازش- هستند، تجربه ای پالایش دهنده است. طعم طبیعت همان گونه که او می چشد، ‏شاید ابتدا چغر و غریب اما بعدها دلچسب به نظر بیاید. نقطه قوت فیلم بازی ابیگیل برسلین ستاره ‏Little Miss ‎Sunshine‏ و جرارد باتلر است که کوشیده در دو نقش[یا سه نقش چون تصویر ذهنی نویسنده و نیم با هم تفاوت هایی ‏دارند] متفاوت تعادلی ظریف برقرار کند. جودی فاستر کهنه کار نیز چیزی فراتر از اتاق امن یا نقشه پرواز نیست. ‏ظاهراً خود نیز پذیرفته تا برای مدتی طولانی در نقش زنان دارای مشکلات روحی یا حامی فرزندان به خصوص دختر ‏ظاهر شود!‏

ژانر: ماجرایی، کمدی، خانوادگی. ‏

film697_4.jpg

طلای احمق ها‏‎‎‏ ‏Fool’s Gold

کارگردان: اندی تنانت. فیلمنامه: جان کالفلین، دانیل زلمن، اندی تنانت بر اساس داستانی از جان کالفلین و دانیل زلمن. ‏موسیقی: جورج فنتون. مدیر فیلمبرداری: دان برجس. تدوین: تروی تاکاکی، تریسی ویدمور-اسمیت. طراح صحنه: ‏چارلز وود. بازیگران: ماتیو مک کاناهی[بنجامین فینگان]، کیت هادسن[تس فینگان]، دانلد ساترلند[نایجل هانیکات]، ‏الکسیس زینا[جما هانیکات]، ایون برمنر[آلفونز]، ری وینستون[مو فیچ]، کوین هارت[بیگ بانی]، ملکوم جمال ‏وارنر[کوردل]، دیوید رابرتز[سایروس]، مایکل مالهرن[ادی]، آدام له فور[گری]، روهان نیکول[استفان]. 113 دقیقه. ‏محصول 2008 آمریکا. ‏

بن فینگان یک جوینده گنج های دریایی است. مردی جوان و خوش قیافه که در آستانه جدایی از همسرش تس قرار دارد. ‏بن سرانجام موفق می وشد تا ردی از یک کشتی غرق شده قرن هجدهمی حاوی 40 صندوق طلا و جواهر بیابد. اما ‏همزمان با این اتفاق کشتی و تمامی وسایل خود را از دست می دهد. تس بعد از طلاق شروع به کار نزد میلیاردی به نام ‏هانیکات می کند تا زندگی تازه ای برای خود دست و پا کند. بن نیز در صدد یافتن راهی برای تامین کشتی و ملزومات ‏برای خارج کردن گنج از زیر دریاست. اما یک مشکل بزرگ دیگر نیز سر راه وی قرار دارد. منطقه ای که گنج در آن ‏یافته شده، در نزدیکی ساحل جزیره ای متعلق به تبهکاری سیاه پوست مشهور به بیگ بانی است که از ماجرا بو برده و ‏قصد دارد تا گنج را تصاحب کند. همزمان دختر هانیکات به نام جما برای گذراندن دو هفته به کشتی پدرش پا می گذراد ‏و در پی حادثه ای بن با وی آشنا می شود. با کشف رابطه بن و تس توسط هانیکات ها و شنیدن ماجرای گنج از زبان ‏وی، بر اثر اصرارهای جما که به دنبال حادثه و هیجان است، پدرش سرمایه لازم را در اختیار وی می گذارد. اما بن ‏باید با رسیدن به محل گنج، رقیبی قدیمی به نام مو فیچ نیز سرگرم کاوش در آنجا می بیند….‏

چرا باید دید؟‎ ‎

اندی تنانت متولد 1955 شیکاگو است. در دانشگاه جنوب کالیفرنیا زیر نظر جان هاوسمن درس خوانده، ابتدا رقصنده و ‏سپس نویسندگی را پیشه کرده و حالا کارگردان و گاه بازیگر و تهیه کننده است. با ساختن فیلم های تلویزیونی از آغاز ‏دهه 1990 آغاز و در 1995 با فیلم ‏It Takes Two‏ وارد سینما شده است. فیلم های قبلی اش عموماً کمدی های ‏عاشقانه سبکی چون ‏Ever After، آنا و سلطان، آلاباما خانه عزیزم و موفق ترین فیلم او هیچ[‏Hitch‏] بودند. ‏

طلای احمق ها یا به اعتبار فرهنگ های لغت طلای حمقا که نامی برای پیریت یا سنگ نور است، آخرین فیلم تنانت نیز ‏به روال کارهای پیشین وی در همین ژانر می گنجد، اما بار ماجرایی آن پر رنگ تر است و جلوه ای ایندیاناجونزی ‏دارد که در سایه حضور ماتیو مک کاناهی که قبلاً در فیلم صحرا[برک ایزنر، 2005] نقشی مشابه را بازی کرده، پر ‏رنگ تر از حواشی عاشقانه فیلم شده است. طلای احمق ها که با سرمایه ای 70میلیون دلاری تولید شده، تاکنون همین ‏مقدار-نه بیشتر- نصیب سازندگان خود کرده که رقم درخشانی برای چنین فیلمی محسوب نمی شود. مشکل عمده فیلم از ‏داستان کم و بیش کلیشه ای آن آغاز می شود که جای چندانی برای مانور ندارد. از لحظه آغاز فیلم می دانیم که در پایان ‏بن و تس آشتی خواهند و پدر و دختر کوچولوی ثروتمند هم بیشتر همدیگر را خواهند شناخت. می ماند جنبه ماجرایی ‏فیلم که به روال فیلم های متاخری چون گنجینه ملی باید زنجیره ای از حوادث با منطق و بی منطق را پشت سر هم قطار ‏کند. البته طنز نیز فراموش نشده و سکس نیز چاشنی آن خواهد شد تا تماشاگر شاد و شنگول از سالن بیرون رود. و ‏همین!‏

اگر کسی در میان خوانندگان فیلم اعماق را دیده باشد، شاید طلای احمق ها را نسخه کمیک آن-البته بدون کمدی- فرض ‏کند. چون نه کیت هادسن از شیطنت جبلی و ارثی خود[او دختر گولدی هاون است] چیزی به معرض نمایش گذاشته و ‏نه دانلد ساترلند کهنه کار برای ایفای نقش یک میلیاردر سالخورده مناسب است. تصور می کنم بهترین صفت برای ‏نامیدن طلای احمق ها نام خود فیلم باشد که از قدیم گفته اند نام ها از آسمان نازل می شوند. البته منتقدین فرنگی در ‏شوخی با فیلم گنجینه ملی/ ‏National Treasure‏ صفت گنجینه نامعقول/‏‎ Irrational Treasure‎را برایش ساخته اند!‏

ژانر: ماجرایی، کمدی، عاشقانه، مهیج. ‏

film697_5.jpg

در اردوگاه موقت‎‎‏ ‏In Tranzit

کارگردان: تام رابرتز. فیلمنامه: ناتالیا پورتنووا، سایمون ون در بورگ. موسیقی: دن جونز. مدیر فیلمبرداری: سرگئی ‏آستاخوف. تدوین: پل کارلین. بازیگران: توماس کرچمان[مکس]، ورا فارمیگا[ناتالیا]، دانیل بروئل[کلاوس]، ناتالیا ‏پرس[زینا]، اینگبورگا داپکونایته[ورا]، تکلا رویتن[الینا]، یوگنی میرونوف]آندری]، جان مالکوویچ[پاولوف]، بورلی ‏هاتسپرینگ[آنیا]، پاتریک کندی[پیتر]، جان لینچ[یاکوف]. 108 دقیقه. محصول 2007 روسیه، انگلستان. ‏

اولین زمستان بعد از پایان جنگ جهانی دوم. گروهی از سربازان و افسران آلمانی به اردوگاهی موقت فرستاده می شوند ‏که توسط زنان اداره می شود. فرمانده اردوگاه در صدد دلربایی از مافوق خود پاولوف است، اما در این کار موفق ‏نیست. دکتر اردوگاه ناتالیا نیز با مشکل بزرگی دست به گریبان است. شوهرش آندری در جنگ زخمی شده و قدرت ‏تکلم و حافظه خود را از دست داده است. او اکنون به عنوان نگهبان در اردوگاه خدمت می کند و ناتالیا سعی دارد از او ‏مراقبت و وی را درمان کند. پاولوف اصرار دارد تا آندری را به آسایشگاه بفرستد، اما ناتالیا مخالف این کار است. دیگر ‏زنان مامور در اردوگاه نیز مشکلات خاص خود را دارند، از جمله ورا که تمامی خانواده اش توسط آلمانی کشته شده اند ‏و با رسیدن اسرای آلمانی موقعیت را برای انتقام جویی مساعد می بیند. اما هدف اصلی پاولوف از اسکان دادن این اسرا ‏در اردوگاهی موقت، کشف هویت واقعی این افراد است. کسانی که با پنهان کردن هویت خود در صدد فرار از محاکمه ‏یا مجازات به عنوان جنایتکار جنگی هستند. به زودی میان زنان نگهبان که مدت هاست مردی را نزدیک خود ندیده اند، ‏و اسرای آلمانی روابطی پدید می آید. این واقعه چندان به مذاق پاولوف خوش آیند نیست. اما ناتالیا و دوست یهودی شا ‏یاکوف با فراهم کردن مقداری آلات موسیقی از اسرا می خواهند تا برای ترتیب دادن یک مجلس رقص تمرین کنند. در ‏شب موعود همه چیز به خوبی پیش می رود و تمامی اسرا با آغوش باز توسط زن ها پذیرفته می شوند. اما مکس ارشد ‏اسرا که نزد ناتالیا رفته، هنگام بازگشت توسط کلاوس مضروب می شود. چون این دو نفر از هویت واقعی یکدیگر ‏اطلاع دارند و به نظر می رسد تنها راه مرگ یکی از آنهاست…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

تام رابرتز از نام های معتبر تلویزیونی است. تاکنون دوبار برای ساخت اپیزودهایی از مجموعه های ‏Cutting Edge‏ ‏و ‏‎ Frontline‎نامزد جایزه امی بوده و تماشاگران جدی فیلم های مستند او را با اولین و دومین ساخته های تلویزیونی اش ‏‏[در جستجوی فرزندان روسیه مادر و قطار مرگ] به یاد دارند. در اردوگاه موقت اولین فیلم داستانی او در مقام ‏کارگردانی است. ‏

شاید سخن گفتن از جنگ جهانی دوم بعد از گذشت نیم قرن و وجود نزاع های خونین تازه و متاخرتر، کاری دیرهنگام و ‏حتی عبث به نظر آید. انتخاب چنین سوژه ای نیز از سوی مستندسازی کارکشته می تواند یک اشتباه تاکتیکی تلقی شود، ‏اما باور کنید تا زمانی که بشر قادر به استفاده از سلاح برای از بین بردن همنوع باشد، جنگ ها همه کم و بیش شبیه هم ‏خواهند بود. البته رابرتز دست روی سوژه ای فرعی گذاشته که تا امروز بسیار کم به آن پرداخته شده و آن موضوع ‏اسرای آلمانی است. آن هم در بهشت سوسیالیست ها که نمایش گل آفتابگردان دسیکا در چند دهه قبل باعث آشفته شدن ‏خواب خیلی ها شد. رابرتز در چرخشی انسانی نشان می دهد که چگونه می توان با دشمن شکست خورده خوابید و هم ‏او را بالا کشید و هم خود را تسکین داد. چنین واقعه ای نه فقط باعث در هم شکسته شدن تفکرات ایدئولوژیکی می شود، ‏بلکه دایره تنگ تفکرات قومی را نیز از میان برمی دارد. آن هم در میان دو دشمن ائدیولوژیک قدرتمند قرن بیستم که ‏امروز هر دو از میان رفته اند. اما قصه انسانی افراد درگیر در آن مقطع زمانی هنوز تازه است. ‏

رابرتز به گواه نوشته های آغازین فیلم، اولین فیلم داستانی خود را بر اساس ماجرایی واقعی ساخته که وقوع آن امری ‏محتمل و پذیرفتنی است و همین امر بر ارزش فیلم می افزاید. تلاش وی برای فضاسازی نیز قرین موفقیت بوده و ‏تماشاگر را به راحتی درگیر می کند. در اردوگاه موقت که اولین بار در جشنواره فیلم برلین به نمایش در آمد، اما مورد ‏استقبال زیادی قرار نگرفت. یقین دارم اگر چنین فیلمی قبل از فروپاشی شوروی ساخته می شد، نمایش آن با جار و ‏جنجال و حتی موفقیت تجاری بیشتری همراه بود. البته راه یابی فیلم به اینترنت- دو ماه بعد از جشنواره و قبل از نمایش ‏عمومی- آن را به سرنوشت سنتوری خودمان دچار کرد، با این وجود تماشای آن خالی از لطف نیست. اما توقع نقش ‏بزرگی از دانیل بروئل یا جان مالکوویچ نداشته باشید، چون با وجود داشتن کادر بین المللی خوب در پشت و جلوی ‏دوربین، حاصل کار چیزی معمولی-نه به معنای منفی آن- است. یک فیلم قابل قبول که می توانست بهتر از این باشد!‏

ژانر: درام، جنگی، عاشقانه. ‏

‏ ‏

film697_6.jpg

تولد اختاپوس ها‎‎‏ ‏Naissance des pieuvres

نویسنده و کارگردان: سلین شیاما. موسیقی: ژان باپتیست د لوبیه. مدیر فیلمبرداری: کریستال فورنیه. تدوین: ژولین ‏لاشری. طراح صحنه: گوندیل بسکون. بازیگران: پولن آکوار[ماری]، لوئیز بلاشر[آن]، آدل هینل[فلوریان]، وارن ‏ژاکن[فرانسوا]، باربارا رنار[ناتاشا]، ماری ژیلی-پی یر[صندوق دار]، استر سیرونیو[فروشنده]، ژروم ‏استیب[ماساژور]، ایوون ویه ماری[همسایه]. 85 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام دیگر:‏‎ Les Pieuvres، ‏Water ‎Lilies‏. برنده جایزه جوانان از جشنواره فیلم های عاشقانه شربورگ، نامزد سزار بهترین کار اول، برنده جایزه لویی ‏دلوک بهترین فیلم. ‏

ماری اغلب اوقات خود را در استخر و سالن های شنا می گذراند، اما عضو تیم نیست و فقط با تماشای دیگران وقت ‏خود را پر می کند. دوست نزدیک او آن که عضو تیم است، دختری اندکی چاق و بر خلاف ماری بزرگ تر از سن خود ‏دیده می شود. او شیفته پسر شناگری به نام فرانسوا است، اما فرانسوا حتی حاضر به حرف زدن با وی نیست. فرانسوا ‏مرتباً در اطراف فلوریان –ملکه نمایش های آبی- و دختری زیباست. ماری کم کم خود را به فلوریان نزدیک می کند و ‏موفق می شود تا از طریق وی مرتب در سالن شنا حضور داشته باشد. اما به زودی می فهمد که فلوریان با پسرهای ‏زیادی ارتباط دارد. چیزی که به زودی مشخص می شود شایعه ای بیش نیست. فلوریان از ماری می خواهد تا در از بین ‏بردن بکارت خود به وی کمک کند. همزمان آن نیز موفق می شود تا اولین تجربه جنسی خود را با فرانسوا صورت ‏دهد. اما ماری و آن سرانجام بار دیگر خود را در کنار هم می یابند…‏

چرا باید دید؟‎ ‎

سلین شیاما متولد 1980 پونوآز، فرانسه است. در رشته ادبیات فرانسه درس خوانده و سپس در فمیس[ایدک سابق] دوره ‏فیلمنامه نویسی گذرانده است. دو فیلمنامه اش توسط دیگران به فیلم برگردانده شده اند و تولد اختاپوس ها اولین فیلم او در ‏مقام کارگردانی است. ‏

تولد اختاپوس ها یا هشت پاها یک مطالعه درخشان روانشناسانه از دوران بلوغ در میان دخترهاست. سه دختر که ‏زندگی شان با سالن ها و استخرهای شنا گره خورده و در طول فیلم تقریباً اثری از اعضای خانواده آنان و در نتیجه ‏اتوریته بزرگسالان به چشم نمی خورد. فیلم که با نام نیلوفر آبی پخش جهانی یافته، اولین بار در بخش نوعی نگاه ‏جشنواره کن به نمایش در آمد و مورد تحسین قرار گرفت. شیاما در اولین فیلم خود با ظرافت شک و تردیدها دوران ‏بلوغ جنسی را زیر ذره بین قرار می دهد و آن را به مثابه دوره ای سرنوشت ساز حلاجی می کند. هر سه دختر در ‏پایان فیلم تجارب و دانسته های زیادی به دست می آورند، اما فقط ماری و آن هستند که به هویت جنسی خود واقف می ‏شوند. با این فلوریان نیز چیزهایی درباره دوستی، ارتباط با جنس مخالف و زنانگی کشف می کند. تنها ایراد ممکن به ‏فیلم تخفیف مردها به ابژه جنسی و تعمیم عقده استر ویلیامز شدن به خیل عظیمی از دخترهای نوجوان است که در ‏استخرهای شنا می پلکند. چون چنین محل هایی در دهه 1960 مکان هایی مطلوب برای وقت گذرانی محسوب می شد ‏و امروز جای خود را به مکان هایی دیگر داده اند. ‏

شخصاً فیلم را تماشای نوعی شطرنج احساسی میان سه دختر ارزیابی می کنم، که هدف شان بازی بی وقفه برای به ‏دست آوردن تجربه های آمیخته با هوس و کشف تن است. نام فیلم از رقص پاهای دختران شناگر در زیر آب گرفته شده ‏است. تماشای فیلم به دلیل موضوع مهم و تازه آن، همچنین ساختار سنجیده آن برای یک کار اول، و نمونه ای از سینمای ‏جدید فرانسه توصیه می شود.‏

ژانر: درام.‏

film697_7.jpg

کارامل‎‎‏ ‏‎ Sukkar banat‎

کارگردان: نادین لبکی. فیلمنامه: نادین لبکی، راندی الحداد، جهاد هوجیلی. موسیقی: خالد مزنر. مدیر فیلمبرداری: إیو ‏سحنوی. تدوین: لور گاردت. طراح صحنه: سینتیا زهر. بازیگران: نادین لبکی[لیال]، عادل کرم[پلیس]، یاسمین ‏المصری[نسرین]، جوانا مکرزل[ریما]، جیزیل عواد[جماله]، سهام حداد[رز]، إسماعیل قنطار[بسام]، عزیزة سمعان[لی ‏لی]، فادیا ستیلا[کریستین]، فاطمة صفا[سیهان]، دیمیتری استانکوفسکی[شارل]. 96 دقیقه. محصول 2007 لبنان، ‏فرانسه. نام دیگر: ‏Caramel‏. فیلم منتخب دو هفته کارگردان ها، برنده جایزه جوانان و جایزه تماشاگران ازجشنواره سن ‏سباستین، جایزه مروارید سیاه ابوظبی برای بهترین بازیگر زن/نادین لبکی/یاسمین المصری/ جوانا مکرزل/جیزیل ‏عواد/سهام حداد از جشنواره بین المللی فیلم های خاورمیانه، نامزد جایزه بهترین فیلم-بهترین کارگردانی و گروه ‏بازیگران از جشنواره آسیا اقیانوسیه. ‏

لیال به همراه نسرین و ریما در یک سالن آرایش و زیبایی در بیروت کار می کند. هر کدام مشکلاتی دارند: لیال درگیر ‏رابطه ای نافرجام با مردی متاهل است، نسرین بکارت خود را از دست داده و در آستانه ازدواج با مسلم است و ریما که ‏همجنس گراست. جماله هنرپیشه ای دست چندم و یکی از مشتریان همیشگی آنها نیز حکم دوست این سه زن را دارد، ‏مرتب در انتخاب بازیگر شرکت می کند و سخت نگران پیر شدن است. پیرزنی به نام رز نیز که در همسایگی سالن ‏آرایش مغازه خیاطی دارد، زندگی اش را وقف مراقبت از خواهر شیرین عقل خود لی لی کرده است. تا اینکه برای ‏اولین بار مردی در زندگیش پیدا می شود. مردی سالخورده به نام شارل که به بهانه تعمیر کت و شلوارش چند بار به ‏مغازه وی می آید و سرانجام از وی می خواهد تا در ملاقاتی با هم داشته باشند. ‏

چرا باید دید؟‎ ‎

نادین لبکی بازیگر و کارگردان لبنانی است که عمده شهرت خود را مدیون ساخت ویدیوکلیپ های نانسی عجرم است. ‏کارامل اولین فیلم بلند سینمایی محسوب می شود که با اقبال تجاری و هنری روبرو شده است. لبکی متولد 1974 در ‏شهر بعبدات لبنان[22 کیلیومتری بیروت] است. از سال های آغازین دهه 1990 وارد تلویزیون شده و شروع به ساختن ‏ویدئوکلیپ کرد. اولین ویدیوکلیپ اش را با شرکت باسکال مشعلانی ساخت و بعدها با نورا رحال و کاتیا حرب همکاری ‏کرد. اما شهرت با ساختن کلیپ “اخصمک آه/آره مسخره ات می کنم” با نانسی عجرم به سراغش آمد. این همکاری در ‏کلیپ های یا سلام، انت ایه و لاون عیونک ادامه یافت. این سه کلیپ جدا از استقبال گسترده مردمی، موفق به کسب ‏جوایزی هم شد. ‏

یقین دارم شما هم مانند من با دیدن این کمدی عاشقانه از زندگی پنج زن مسیحی لبنانی شگفت زده شده خواهید شد. چون ‏نه از تیر و تفنگ در آن خبری هست و نه از حزب الله لبنان نشانی در فیلم یا خیابان های بیروت به چشم می خورد. همه ‏چیز ساکت و آرام و حتی اندکی ساکن است. پس چه چیز آن باعث شده تا کارامل[ماده اصلی نزد آرایشگران لبنانی برای ‏زدودن موهای اضافی به قول اهل بخیه اپیلاسیون] در لبنان و خاورمیانه به فروشی دور از انتظار[10 میلیون دلار] ‏دست یابد؟

شاید دلیل اصلی آن اشاره لبکی به مشکلات روزمره زندگی پنج شخصیت خود باشد که جهان شمول تر و عمومی تر ‏است تا ناآرامی های لبنان یا مشکلات سیاسی که مردم کشورهای دیگر از شنیدن مداوم آنها در اخبار خسته شده اند. ‏

کارامل حکایت تلخ و شیرین و زنانه عشق های ممنوعه، رسوم دست و پاگیر، جنسیت سرکوب شده و حتی مقاومت در ‏برابر امری طبیعی چون سال خوردگی و هوس است. و لبکی چنین داستانی را در محله ای زیبا از بیروت بازگو می ‏کند که گویی می تواند نماینده همه جهان و دست کم ما آسیایی ها باشد. یقین دارم تماشاگر ایرانی با دیدن صحنه درگیری ‏پلیس با مسلم و نسرین بی اختیار به یاد برخوردهای نیروی انتظامی خودمان با جوان ها خواهند افتاد. این سرنوشت تلخ ‏تاریخی ماست که در این منطقه از دنیا به اشتراک آن را زندگی می کنیم. کارامل که از ترکیب شکر، آب و آب لیمو ‏ساخته می شود نامی پر معنا برای این فیلم است که ترش و شیرین را یک جا در خود جای داده است. اگر بخواهم فیلم ‏را در یک جمله خلاصه کنم آن را اثری در ستایش خواهری و اصلاح مو نام می دهم. چون کمتر چیزی مانند یک ‏اصلاح خوب می تواند شما را شاداب کند. ‏

لبکی فیلم خود را فقط در 9 روز با بودجه ای نزدیک به یک میلیون و 300 هزار یورو ساخته است. جدا از بازی های ‏فوق العاده خوب همه بازیگران آن چه تماشاگر را تکان می دهد موسیقی تصنیف شده توسط خالد مزنر-همسر لبکی- ‏است[اعتراف می کنم که بعد از مدت ها حاصل کار خالد مزنر مرا با موسیقی عربی آشتی داد]. فیلم نماینده سینمای ‏لبنان در مراسم اسکار امسال بود. آرزو می کنم شانس دیدار از کارامل را که در 40 کشور جهان پخش شده و لقب ‏موفق ترین فیلم لبنانی تا به امروز را به دست آورده، داشته باشید!‏

ژانر: کمدی، درام. ‏