با گرم تر شدن روزانه هوا، بازار نمایش فیلم های تازه در سینماهای دنیا نیز گرم تر می شود و به زودی با تعطیلی مدارس در آستانه تابستان، داغ بودن را نیز تجربه خواهد کرد. این هفته نیز به روال هفته های گذشته، 7 فیلم را انتخاب و معرفی کرده ایم. 7 فیلمی که هر کدام سهمی بسزا در گرمی بازار سینما داشته اند. با این امید که شانس دیدن شان را نیز بیابید….
فیلم های روز سینمای جهان
سلاطین خیابان Street Kings
کارگردان: دیوید آیر. فیلمنامه: جیمز الروی، کرت ویمر، جمی ماس بر اساس داستانی از جیمز الروی. موسیقی: گریم ریول. مدیر فیلمبرداری: گابریل بریستین. تدوین: جفری فورد. طراح صحنه: الک هموند. بازیگران: کیانو ریوز[کارآگاه تام لادلو]، فارست ویتاکر[سروان جک وندر]، کامون[کوتیس]، مارتا هیگاره دا[گریس گارسیا]، سدریک د اینترتینر[اسکرایبل]، کریس اوانز[کارآگاه پل دیسکانت]، نوئل گاگلیمی[کوئیکس]، کوین بنتون[ستوان ون بورن]، هیو لوری[سروان جیمز بیگز]، نائومی هریس[لیندا واشنتگتن]، جی موهر[گروهبان مایک کلیدی]، جان کوربت[کارآگاه دانته دمیل]، آمائوری نولاسکو[کارآگاه کازمو سانتوس]، تری کروز[کارآگاه ترنس واشنگتن]. 109 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: Night Watch، The Night Watchman.
کارآگاه تام لادلو، پلیس کهنه کار لس آنجلسی پس از مرگ زنش زندگی توام با افسردگی، تیره و تار و مرگباری را می گذراند. بعد از حمله به گروهی تبهکار و کشتن جملگی آنها، تبدیل به قهرمان می شود. اما همکار سابق او کارآگاه واشنگتن به ماجرا مشکوک است و از طریق امور داخلی پیگیر موضوع می شود. با پیدا شدن سر و کله سروان جیمز بیگز از امور داخلی در اطراف لادلو، فرمانده وی سروان جک وندر به حمایت از تام برمی خیزد. وندر از لادلو می خواهد تا از نزدیک شدن به واشنگتن نیز پرهیز کند، اما لادلو خشمگین به سراغ همکار سابق خود می رود. این کار همزمان به حمله دو تبهکار به واشنگتن در یک سوپرمارکت شده و بعد از اصابت گلوله ای به واشنگتن که اشتباهاً از سلاح لادلو خارج شده، تبهکاران وی را به قتل می رسانند. سروان وندر بار دیگر در صحنه جنایت حاضر شده و ماجرا را لاپوشانی می کند. اما بیگز که دریافته از سه نوع اسلحه به واشنگتن شلیک شده، به سراغ تام می رود. سپس کارآگاه جوانی به نام دیسکانت نیز مامور پیگیری پرونده و یافتن دو قاتل می شود. لادلو اینک در مضان اتهام است، اما با کشف فاسد بودن واشنگتن توسط دیسکانت همه چیز عوض می شود. لادلو و دیسکانت با نقشه ای ماهرانه در صدد یافتن دو قاتل برمی آیند، اما بعد از نفوذ به مامن آنها در پی تیراندازی دو طرف دیسکانت کشته می شود. لادلو می گریزد و به خانه گریس می رود. در آنجا همکارانش به سراغ وی آمده و به اتهام قتل دو مامور مخفی پلیس او را دستگیر می کنند. اما در طول راه به جای بردن وی به اداره پلیس، سر از خارج شهر در می آورند. به زودی مشخص می شود که اکثریت اعضای گروه فاسد بوده و قصد جان لادلو را کرده اند. لادلو بعد از کشتن آنها به سراغ کسی می رود که سرنخ همه این بازی ها را در دست دارد. نزدیک ترین دوست و حامی اش سروان وندر…
چرا باید دید؟
نوشتن درباره این فیلم بدون معرفی الروی کار شایسته ای نیست. لی ارل[جیمز] الروی متولد 1948 لس آنجلس از پلیسی نویسانی است که خیلی دیر به شهرت رسید و پایش به سینما باز شد. امروز کمتر کسی است که اولین اقتباس از داستان های او به نام پلیس را در 1988 به یاد بیاورد. اما نیمه دوم دهه 1990 و ساخته شدن محرمانه: لس آنجلس توسط کرتیس هنسون همه چیز را یک شبه عوض کرد. تا امروز شش اثر دیگر از وی به فیلم برگردانده شده که معروف ترین شان کوکب سیاه [براین دپالما] سال گذشته به نمایش در آمد و قرار است یکی از مشهورترین کتاب های وی به نام White Jazz نیز در سال آینده میهمان سالن های سینما شود. فضای داستان های الروی که اغلب در لس آنجلس رخ می دهد، اداره پلیس-نه کارآگاه های خصوصی- و زندگی مامورین پلیس است که اغلب به دو دسته بد و بدتر تقسیم می شوند. چیزی به نام پلیس خوب در داستان های الروی وجود خارجی ندارد. بسیاری از داستان هایش ریشه در واقعیت ها دارند از جمله کوکب سیاه[اولین کتاب ازسری چهارگانه لس آنجلس. سه کتاب باقیمانده محرمانه : لس آنجلس، White Jazz و The Big Nowhere نام دارند] که بر اساس پرونده قتل الیزابت شورت در 1947 نوشته شده بود یا My Dark Places که برای نوشتن آن از قتل مادر خود-جین الروی- در 1958 الهام گرفته است. با این از بزرگ ترین حامیان اداره پلیس این شهر است و دوستانی بسیار نزدیک نیز در نیروی پلیس دارد. ابتدا سعی کرد با نوشتن فیلمنامه از جمله برگردان تازه ای از التهاب[رائول والش] وارد سینما شود، اما موفق نبود. اما اکنون به خاطر نوشتن داستان هایی در سبک hardboiled شهرتی جهانی دارد و فیلم های موفقی نیز از روی آثارش ساخته شده اند. او خالق قهرمانی به نام لوید هاپکینز است که در 4 قصه ظاهر شده و جدای چهارگانه لس آنجلسی، یک سه گانه درباره دنیای تبهکاران آمریکا نیز دارد. الروی فیلمنامه سلاطین خیابان را در میانه دهه 1990 با الهام از محاکمه او. جی. سیمپسون نوشت. در سال های گذشته کارگردان های زیادی از جمله اسپایک لی، دیوید فینچر و الیور استون در صدد ساخت آن برآمدند، اما بالاخره قرعه به نام همشهری الروی افتاد.
دیوید آیر متولد 1968 با نوشتن فیلمنامه U-571 شروع به کار کرد. نوشتن فیلمنامه های سریع و خشمگین، روز تمرین، آبی تیره و S.W.A.T. در طول فقط پنج سال باعث شد تا آیر هر آن چه را که یک فیلمنامه نویس با سابقه می توانست به آنها دست یابد، یک جا صاحب شود. سرانجام وسوسه ساختن نوشته های خودش باعث شد تا در سال 2005 پشت دوربین نیز قرار گرفته و کارگردانی را نیز با ساختن زمانه بی رحم تجربه کند. او نیز بزرگ شده لس آنجلس است و برای اولین کارش شهری را برگزیده که از دوران نوجوانی با آن و با سویه تاریک اش به خوبی آشنا بود. زمانه بی رحم به پدیده ماموران خود گمارده قانون می پرداخت و ساطین خیابان-دومین فیلم- آیر هم به پلیسی می پردازد که اعتقادی به سیستم نداشته و قانون را خود اجرا می کند. چیزی در مایه همان مامورین خود گمارده که این بار نشان و سلاح پلیس را نیز در اختیار دارد، اما واجد فرق ماهوی نیست.
اگر هالیوود چیزی درباره پلیس های لس آنجلسی به ما یاد داده باشد، چیزی نیست جز اینکه این افراد یکی از یکی وحشی تر، مردسالار تر و قاتلینی بد اخلاق هستند. آدم هایی غرق در فساد، جنایت و هر تبهکاری که فکرش را بکنید. روز تمرین، امور داخلی و آبی تیره[ران شلتون] نمونه های بارز این ادعا درباه پلیس های شهر فرشتگان هستند، که شما جرات پرسیدن راه تان را هم از آنها پیدا نمی کنید. دیوید آیر فیلمنامه نویس روز تمرین و آبی تیره است، بنابراین اگر تشکیلات پلیس لس آنجلس خواهان تصحیح تصویر خود روی پرده است، دو راه پیش پیش رو ندارد یا سرمایه ای هنگفت برای آیر جهت ساخت یک کمدی عاشقانه تامین کند و یا اگر آیر فیلم بعدی خود را به پلیس های لس آنجلسی اختصاص داد، او را در یک تصادف ساختگی از سر راه خود بردارد!
ولی از شوخی گذشته، سلاطین خیابان هر چقدر هم که حال و هوای آکنده از تستوسترون روز تمرین و آبی تیره را با نمایش عضلات مردانه و گلوله هایی که مرتب شلیک می شوند یادآوری می کند، اما در اولین نگاه هم بسیار پیچیده تر، طویل تر و اندکی کلیشه ای تر است. از قهرمان اصلی فیلم که با گذشته و همسر متوفای خود نمی تواند کنار بیاید و به الکل پناه برده بگیرید تا رویارویی نهایی با نزدیک ترین رفیق و حامی اش…
روایت آیر نیز از فیلمنامه پیچیده اش فاقد هیجان کافی است و بیشتر به فیلم های پر هنرپیشه تلویزیونی می ماند. بازی ها نیز چنگی به دل نمی زد. از فارست ویتاکر که سال گذشته اسکار گرفت و فقط با سبیلی که این بار برایش تدارک دیده اند در یاد می ماند تا کیانو ریوز که نتوانسته تعادلی میان احساسات و رفتارهای لادلو برقرار کند و زیر سرمای نقش گرفتار آمده است. اما با این حال سلاطین خیابان یکی از فیلم های قابل تماشای امسال است که می تواند شما را تا پایان با خود همراه کرده و علاقمندان تازه این ژانر را مجذوب خود کند. با این حال توصیه من به کتاب خوان ها، خواندن آثار الروی است!
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
27 پیراهن زنانه 27 Dresses
کارگردان: آن فلچر. فیلمنامه: الین براش مک کنا. موسیقی: رندی ادلمن. مدیر فیلمبرداری: پیتر جیمز. تدوین: پریسیلا ند-فریندلی. طراح صحنه: شفرد فرانکل. بازیگران: کاترین هیگل[جین نیکولز]، جیمز مارسدن[کوین دویل]، مالین آکرمن[تس نیکولز]، جودی گریر[کیسی]، ادوارد برنز[جورج]، ملورا هاردین[مورین]، برایان کروین[هال نیکولز]، ماولیک پنچولی[ترنت]. 107 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
جین نیکولز، تاکنون 27 بار ساقدوش مراسم عروسی دوستانش بوده و در آرزوی ازدواج با مرد رویاهای خویش است. این مرد کسی نیست جز جورج- رئیس او- که از عشق جین نسبت به خودش خبر ندارد. یک شب از حضور در مراسم عقد چند نفر از دوستانش با مردی جوان برخورد می کند که خواستار آشنایی با اوست. اما جین به او روی خوش نشان نمی دهد. مرد جوان که کوین دویل و خبرنگاری مشهور است، از رو نرفته و به بهانه یافتن سررسید جین به خانه او می رود. کوین که با خواندن سررسید از حضور او در مراسم ازدواج دوستانش و آرزوی ازدواج باخبر شده، تصمیم می گیرد به هر طریقی شده راهی در دل او بیاید. اما جین چشم بسته عاشق جورج است، تا اینکه نس خواهر جین از راه می رسد و در اولین نگاه جورج را شیفته خود می کند. همه به سرعت برق و باد پیش می رود و جورج و تس تصمیم به ازدواج می گیرند. طبیعی است ساقدوش تس کسی نیست جز جین که انگار قرار است ساقدوش ابدی شود. او با وجود ناراحتی از دست خواهرش که معشوق را از چنگش به در آورده، شروع به تنظیم برنامه جشن عروسی و مقدمات آن می کند. اما خواهرش که با گفتن چند دروغ خود را نزد جورج عزیز کرده، راه و روش های دیگری برای عروسی خود دارد. از جمله دستکاری در لباس عروس موروثی مادرشان که به نظر وی از مد افتاده است. همین کار باعث شکرآب شدن میانه دو خواهر شده و جین در مراسم با نمایش اسلایدهایی از چهره واقعی تس باعث می شود تا عروسی لغو شود. همزمان شرح 27 دست لباس ساقدوشی او در روزنامه چاپ شده و باعث دلخوری شدید جین از دست کوین می شود. اما اعتراف به عشق کهنه نزد جورج نیز عاقبت خوشی ندارد و به نظر می رسد تنها راه پذیرش عشق کوین است که سرسختانه به دنبال ازدواج با اوست….
چرا باید دید؟
آن فلچر متولد 1966 دیترویت ملقب به مامان سابقه ای طولانی در صنعت سینمای آمریکا دارد. از ابتدای دهه 1990 با مشاغل مختلفی چون رقصنده و طراح رقص وارد هالیوود شده و شهرتی به سزا درکار خود دارد. او بعدها بازیگری، تهیه کنندگی و دو سال قبل کارگردانی را نیز به مشاغل خود افزود و با ساخت پا بالا/با من برقص در زمینه تخصصی خود ورودی موفق به حیطه فیلمسازی را تجربه کرد. 27 دست لباس زنانه یا پیراهن زنانه دومین فیلم اوست که با فروشی 76 میلیون دلاری از فیلم های موفق امسال محسوب می شود.
27 پیراهن زنانه بک قصه پریان است. یک کمدی رمانتیک که در صدد القای تفکری واپسگرایانه است که بر اساس آن زن تنها برای ازدواج خلق شده و دختران جوان نیز کاری جز شکار شوهر ندارند. تفکری که به نظر می رسد در دینای غرب چندان طرفداری نداشته باشد، اما فراموش نکنید که سازنده فیلم خود یک زن است و به هر حال از من و جنابعالی مذکر بیشتر نسبت به طایفه نسوان آگاهی دارد. چنین شخصیت هایی از دهه 1930 دستمایه تولید فیلم های زیادی در هالیوود شده اند. عشق به مدیر یا رئیس از طرف کارمند و منشی زن - جدا از عاقبت خوش یا ناخوش آن - چیز تازه ای نیست. نمونه های قابل اعتنای آن را در فیلم های نوآر یا کارآگاهی دیده ایم. اما 27 پیراهن مدیون فرانک کاپرا و الگوهایی است که شکل داده و تثیبت کرده است. در یک شب اتفاق افتاد آغازگر موج کمدی هایی بود که screwball نام گرفت و ماندگار شد. نمونه های امروزی و متاخر آن عروس فراری یا چگونه یک مرد را در 10 از دست بدهید؟ وارثان همین سبک کمدی عجیب غریب هستند و 27 پیراهن با فیلمنامه آلین براش مک کنا[نویسنده شیطان پرادا می پوشد] آخرین شان نخواهد بود. او برای روایت قصه خود دهه 1980 را برگزیده که از نظر تاریخی دورانی سرنوشت ساز برای آمریکا بوده و پذیرش چنین داستانی و چنان شخصیتی محتمل تر…
اما همه چنین کمدی هایی پر از کلیشه های این نوع هستند و 27 پیراهن نیز فارغ از آن کلیشه ها نیست. از طرف دیگر معرفی یک معتاد به عروسی به عنوان زن ایده آل زمانه ما نیز چندان پذیرفتنی نیست. بگذریم از شوخی های کمرنگ فیلم که نمی تواند سویه کمدی آن را غنی کند. انتخاب جیمز مارسدن نیز به عنوان جفت کاترین هیگل خوش بر و رو و حاجی پسند نیز اشتباهی نابخشودنی است[من هم به جای جین بودم، به راحتی او را نادیده می گرفتم]. با این حال هر دو نفر تمام سعی خود را کرده اند تا به صحنه های کلیشه ای و شوخی های تکراری فیلم رنگی تازه بدهند. اما تنها عناصر غافلگیر کننده متوسط آن متعلق به طراح صحنه و لباس است که فیلم را به یک نمایش پر زرق و برق صحنه ای نزدیک تر کرده است. البته این منفی بافی های ما باعث نمی شود که دختران دم بخت از تماشای فیلم چشم ببپوشند یا در در صدد توسعه و غنی سازی کمد لباس خود برنیایند!
ژانر: کمدی، عاشقانه.
جزیره نیم Nim’s Island
کارگردان: جنییفر فلکت، مارک لوین. فیلمنامه: جوزف کوانگ، پائولا میزور، مارک لوین، جنیفر فلکت بر اساس داستانی از وندی اُر. موسیقی: پاتریک دویل. مدیر فیلمبرداری: استورات درای برو. تدوین: استوارت لوی. طراح صحنه: بری رابیسون. بازیگران: ابیگیل برسلین[نیم روسو]، جودی فاستر[الکساندرا روور]، جرارد باتلر[جک روسو/الکس روور].96 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
دختر کوچکی به نام نیم بعد از ناپدید شدن مادرش در دریا، به همراه پدرش جک روسو- محقق و اقیانوس شناس- در یک جزیره زندگی می کند. او روزها را اغلب با پدرش، حیوانات دست آموزش- مامورلکی به نام فرد، پلیکانی به نام گالیله و یک فک به اسم سلکی- یا خواندن کتاب ماجراهای الکس روور می گذراند. نیم علاقه شدیدی به الکس روور دارد و او را مردی شبیه به پدرش تصور می کند. اما نویسنده واقعی ماجراهای خوش رنگ و لعاب الکس روور کسی نیست جز زنی به نام الکساندرا روور که بر خلاف قهرمانش حتی ار خانه نیز خارج نمی شود. الکساندرا که در صدد نوشتن مجلد تازه ای از ماجراهای روور است ایمیل به روسو نوشته و از او می خواهد تا اطلاعاتی در زمینه آتش فشان و اقیانوس در اختیار او بگذارد. ایمیل توسط نیم دریافت می شود، چون پدرش جک این بار به تنهایی برای یافتن نمونه های از پلانکتون ها به دریا رفته است. توفان آغاز می شود جک به دام آن افتاده و قایقش تخریب می شود. همزمان نیم که خود را با قهرمان رویاهایش در تماس می بیند، سعی می کند تا اطلاعات لازم را برای الکساندرا تهیه کند. اما این عمل وی منجر به زخمی شدن پایش شده و ماجرا را برای الکساندرا می نویسد. الکساندرا بعد از فهمیدن سن و موقعیت نیم، راهی نمی بیند جز اینکه برای کمک به دختر کوچک راهی آن سوی دنیا شده و به جزیره نیم برود. اما این کار اصلاً راحت نیست، چون بر خلاف تصور نیم الکس[اندرا] روور یک زن و مبتلا به ترس از هوای باز است…
چرا باید دید؟
جنیفر فلکت و مارک لوین زن و شوهر فیلمسازی هستند که بازیگری، تهیه کنندگی، نویسندگی و کارگردانی را در کارنامه خود دارند. اشناترین تجربه این دو در فیلمنامه نویسی فیلم های مدلین و ویمبلدون است که آثاری متوسط محسوب می شوند. لوین قبلاً یک فیلم دیگر به نام منهتن کوچ را به تنهایی کارگردانی کرده، اما جزیره نیم اولین تجربه جنیفر و اولین تجربه مشترک کارگردانی این زن و شوهر است. یک فیلم خانوادگی تقریباً جمع و جور با سرمایه ای 37 میلیون دلاری که تا امروز نزدیک به همین مبلغ را در گیشه به دست آورده است.
جزیره نیم یک فیلم خانوادگی و بیشتر برای نوجوانان است تا بتوانند مرز میان تخیل و رویا را نزد خود بهتر تشخیص دهند. البته با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی و بالا رفتن سطح آموزش در کشورهای غربی چنین اتفاقی تقریباً کمتر روی می دهد. اما برای محکم کاری و کسب درآمد حلال سوژه قابل اعتماد است. جزیره نیم در یک نگاه داستان باورنکردنی جواهر دوران ما برای نوجوان هاست. یک فیلم صمیمی، بی ضرر و حتی کمی تا قسمتی مفید تا حیوانات و طبیعت را دوست داشته باشند و کیان خانواده را نیز محترم بشمارند.
با این حال سازندگان فیلم از ارجاعات فرامتنی مانند پارک ژوراسیک یا ایندیاناجونز و تنها در خانه غافل نیستند و با توسل به همین آشنا پنداری ها شوخی های کوچک و خانوادگی خود را تعریف می کنند. زوج سازنده فیلم واقعاً یک فیلم خانوادگی به معنی کامل کلمه ساخته اند. همه چیز پاک، بی آلایش و مودبانه است. به همین خاطر تماشای جزیره نیم نه فقط برای نوجوان ها بلکه برای بزرگ ترهایی نیز که اسیر توهمات یا مشکلات برآمده از دل زندگی مدرن-مثل بانو روور و بیماری هراس از فضای بازش- هستند، تجربه ای پالایش دهنده است. طعم طبیعت همان گونه که او می چشد، شاید ابتدا چغر و غریب اما بعدها دلچسب به نظر بیاید. نقطه قوت فیلم بازی ابیگیل برسلین ستاره Little Miss Sunshine و جرارد باتلر است که کوشیده در دو نقش[یا سه نقش چون تصویر ذهنی نویسنده و نیم با هم تفاوت هایی دارند] متفاوت تعادلی ظریف برقرار کند. جودی فاستر کهنه کار نیز چیزی فراتر از اتاق امن یا نقشه پرواز نیست. ظاهراً خود نیز پذیرفته تا برای مدتی طولانی در نقش زنان دارای مشکلات روحی یا حامی فرزندان به خصوص دختر ظاهر شود!
ژانر: ماجرایی، کمدی، خانوادگی.
طلای احمق ها Fool’s Gold
کارگردان: اندی تنانت. فیلمنامه: جان کالفلین، دانیل زلمن، اندی تنانت بر اساس داستانی از جان کالفلین و دانیل زلمن. موسیقی: جورج فنتون. مدیر فیلمبرداری: دان برجس. تدوین: تروی تاکاکی، تریسی ویدمور-اسمیت. طراح صحنه: چارلز وود. بازیگران: ماتیو مک کاناهی[بنجامین فینگان]، کیت هادسن[تس فینگان]، دانلد ساترلند[نایجل هانیکات]، الکسیس زینا[جما هانیکات]، ایون برمنر[آلفونز]، ری وینستون[مو فیچ]، کوین هارت[بیگ بانی]، ملکوم جمال وارنر[کوردل]، دیوید رابرتز[سایروس]، مایکل مالهرن[ادی]، آدام له فور[گری]، روهان نیکول[استفان]. 113 دقیقه. محصول 2008 آمریکا.
بن فینگان یک جوینده گنج های دریایی است. مردی جوان و خوش قیافه که در آستانه جدایی از همسرش تس قرار دارد. بن سرانجام موفق می وشد تا ردی از یک کشتی غرق شده قرن هجدهمی حاوی 40 صندوق طلا و جواهر بیابد. اما همزمان با این اتفاق کشتی و تمامی وسایل خود را از دست می دهد. تس بعد از طلاق شروع به کار نزد میلیاردی به نام هانیکات می کند تا زندگی تازه ای برای خود دست و پا کند. بن نیز در صدد یافتن راهی برای تامین کشتی و ملزومات برای خارج کردن گنج از زیر دریاست. اما یک مشکل بزرگ دیگر نیز سر راه وی قرار دارد. منطقه ای که گنج در آن یافته شده، در نزدیکی ساحل جزیره ای متعلق به تبهکاری سیاه پوست مشهور به بیگ بانی است که از ماجرا بو برده و قصد دارد تا گنج را تصاحب کند. همزمان دختر هانیکات به نام جما برای گذراندن دو هفته به کشتی پدرش پا می گذراد و در پی حادثه ای بن با وی آشنا می شود. با کشف رابطه بن و تس توسط هانیکات ها و شنیدن ماجرای گنج از زبان وی، بر اثر اصرارهای جما که به دنبال حادثه و هیجان است، پدرش سرمایه لازم را در اختیار وی می گذارد. اما بن باید با رسیدن به محل گنج، رقیبی قدیمی به نام مو فیچ نیز سرگرم کاوش در آنجا می بیند….
چرا باید دید؟
اندی تنانت متولد 1955 شیکاگو است. در دانشگاه جنوب کالیفرنیا زیر نظر جان هاوسمن درس خوانده، ابتدا رقصنده و سپس نویسندگی را پیشه کرده و حالا کارگردان و گاه بازیگر و تهیه کننده است. با ساختن فیلم های تلویزیونی از آغاز دهه 1990 آغاز و در 1995 با فیلم It Takes Two وارد سینما شده است. فیلم های قبلی اش عموماً کمدی های عاشقانه سبکی چون Ever After، آنا و سلطان، آلاباما خانه عزیزم و موفق ترین فیلم او هیچ[Hitch] بودند.
طلای احمق ها یا به اعتبار فرهنگ های لغت طلای حمقا که نامی برای پیریت یا سنگ نور است، آخرین فیلم تنانت نیز به روال کارهای پیشین وی در همین ژانر می گنجد، اما بار ماجرایی آن پر رنگ تر است و جلوه ای ایندیاناجونزی دارد که در سایه حضور ماتیو مک کاناهی که قبلاً در فیلم صحرا[برک ایزنر، 2005] نقشی مشابه را بازی کرده، پر رنگ تر از حواشی عاشقانه فیلم شده است. طلای احمق ها که با سرمایه ای 70میلیون دلاری تولید شده، تاکنون همین مقدار-نه بیشتر- نصیب سازندگان خود کرده که رقم درخشانی برای چنین فیلمی محسوب نمی شود. مشکل عمده فیلم از داستان کم و بیش کلیشه ای آن آغاز می شود که جای چندانی برای مانور ندارد. از لحظه آغاز فیلم می دانیم که در پایان بن و تس آشتی خواهند و پدر و دختر کوچولوی ثروتمند هم بیشتر همدیگر را خواهند شناخت. می ماند جنبه ماجرایی فیلم که به روال فیلم های متاخری چون گنجینه ملی باید زنجیره ای از حوادث با منطق و بی منطق را پشت سر هم قطار کند. البته طنز نیز فراموش نشده و سکس نیز چاشنی آن خواهد شد تا تماشاگر شاد و شنگول از سالن بیرون رود. و همین!
اگر کسی در میان خوانندگان فیلم اعماق را دیده باشد، شاید طلای احمق ها را نسخه کمیک آن-البته بدون کمدی- فرض کند. چون نه کیت هادسن از شیطنت جبلی و ارثی خود[او دختر گولدی هاون است] چیزی به معرض نمایش گذاشته و نه دانلد ساترلند کهنه کار برای ایفای نقش یک میلیاردر سالخورده مناسب است. تصور می کنم بهترین صفت برای نامیدن طلای احمق ها نام خود فیلم باشد که از قدیم گفته اند نام ها از آسمان نازل می شوند. البته منتقدین فرنگی در شوخی با فیلم گنجینه ملی/ National Treasure صفت گنجینه نامعقول/ Irrational Treasureرا برایش ساخته اند!
ژانر: ماجرایی، کمدی، عاشقانه، مهیج.
در اردوگاه موقت In Tranzit
کارگردان: تام رابرتز. فیلمنامه: ناتالیا پورتنووا، سایمون ون در بورگ. موسیقی: دن جونز. مدیر فیلمبرداری: سرگئی آستاخوف. تدوین: پل کارلین. بازیگران: توماس کرچمان[مکس]، ورا فارمیگا[ناتالیا]، دانیل بروئل[کلاوس]، ناتالیا پرس[زینا]، اینگبورگا داپکونایته[ورا]، تکلا رویتن[الینا]، یوگنی میرونوف]آندری]، جان مالکوویچ[پاولوف]، بورلی هاتسپرینگ[آنیا]، پاتریک کندی[پیتر]، جان لینچ[یاکوف]. 108 دقیقه. محصول 2007 روسیه، انگلستان.
اولین زمستان بعد از پایان جنگ جهانی دوم. گروهی از سربازان و افسران آلمانی به اردوگاهی موقت فرستاده می شوند که توسط زنان اداره می شود. فرمانده اردوگاه در صدد دلربایی از مافوق خود پاولوف است، اما در این کار موفق نیست. دکتر اردوگاه ناتالیا نیز با مشکل بزرگی دست به گریبان است. شوهرش آندری در جنگ زخمی شده و قدرت تکلم و حافظه خود را از دست داده است. او اکنون به عنوان نگهبان در اردوگاه خدمت می کند و ناتالیا سعی دارد از او مراقبت و وی را درمان کند. پاولوف اصرار دارد تا آندری را به آسایشگاه بفرستد، اما ناتالیا مخالف این کار است. دیگر زنان مامور در اردوگاه نیز مشکلات خاص خود را دارند، از جمله ورا که تمامی خانواده اش توسط آلمانی کشته شده اند و با رسیدن اسرای آلمانی موقعیت را برای انتقام جویی مساعد می بیند. اما هدف اصلی پاولوف از اسکان دادن این اسرا در اردوگاهی موقت، کشف هویت واقعی این افراد است. کسانی که با پنهان کردن هویت خود در صدد فرار از محاکمه یا مجازات به عنوان جنایتکار جنگی هستند. به زودی میان زنان نگهبان که مدت هاست مردی را نزدیک خود ندیده اند، و اسرای آلمانی روابطی پدید می آید. این واقعه چندان به مذاق پاولوف خوش آیند نیست. اما ناتالیا و دوست یهودی شا یاکوف با فراهم کردن مقداری آلات موسیقی از اسرا می خواهند تا برای ترتیب دادن یک مجلس رقص تمرین کنند. در شب موعود همه چیز به خوبی پیش می رود و تمامی اسرا با آغوش باز توسط زن ها پذیرفته می شوند. اما مکس ارشد اسرا که نزد ناتالیا رفته، هنگام بازگشت توسط کلاوس مضروب می شود. چون این دو نفر از هویت واقعی یکدیگر اطلاع دارند و به نظر می رسد تنها راه مرگ یکی از آنهاست…
چرا باید دید؟
تام رابرتز از نام های معتبر تلویزیونی است. تاکنون دوبار برای ساخت اپیزودهایی از مجموعه های Cutting Edge و Frontlineنامزد جایزه امی بوده و تماشاگران جدی فیلم های مستند او را با اولین و دومین ساخته های تلویزیونی اش [در جستجوی فرزندان روسیه مادر و قطار مرگ] به یاد دارند. در اردوگاه موقت اولین فیلم داستانی او در مقام کارگردانی است.
شاید سخن گفتن از جنگ جهانی دوم بعد از گذشت نیم قرن و وجود نزاع های خونین تازه و متاخرتر، کاری دیرهنگام و حتی عبث به نظر آید. انتخاب چنین سوژه ای نیز از سوی مستندسازی کارکشته می تواند یک اشتباه تاکتیکی تلقی شود، اما باور کنید تا زمانی که بشر قادر به استفاده از سلاح برای از بین بردن همنوع باشد، جنگ ها همه کم و بیش شبیه هم خواهند بود. البته رابرتز دست روی سوژه ای فرعی گذاشته که تا امروز بسیار کم به آن پرداخته شده و آن موضوع اسرای آلمانی است. آن هم در بهشت سوسیالیست ها که نمایش گل آفتابگردان دسیکا در چند دهه قبل باعث آشفته شدن خواب خیلی ها شد. رابرتز در چرخشی انسانی نشان می دهد که چگونه می توان با دشمن شکست خورده خوابید و هم او را بالا کشید و هم خود را تسکین داد. چنین واقعه ای نه فقط باعث در هم شکسته شدن تفکرات ایدئولوژیکی می شود، بلکه دایره تنگ تفکرات قومی را نیز از میان برمی دارد. آن هم در میان دو دشمن ائدیولوژیک قدرتمند قرن بیستم که امروز هر دو از میان رفته اند. اما قصه انسانی افراد درگیر در آن مقطع زمانی هنوز تازه است.
رابرتز به گواه نوشته های آغازین فیلم، اولین فیلم داستانی خود را بر اساس ماجرایی واقعی ساخته که وقوع آن امری محتمل و پذیرفتنی است و همین امر بر ارزش فیلم می افزاید. تلاش وی برای فضاسازی نیز قرین موفقیت بوده و تماشاگر را به راحتی درگیر می کند. در اردوگاه موقت که اولین بار در جشنواره فیلم برلین به نمایش در آمد، اما مورد استقبال زیادی قرار نگرفت. یقین دارم اگر چنین فیلمی قبل از فروپاشی شوروی ساخته می شد، نمایش آن با جار و جنجال و حتی موفقیت تجاری بیشتری همراه بود. البته راه یابی فیلم به اینترنت- دو ماه بعد از جشنواره و قبل از نمایش عمومی- آن را به سرنوشت سنتوری خودمان دچار کرد، با این وجود تماشای آن خالی از لطف نیست. اما توقع نقش بزرگی از دانیل بروئل یا جان مالکوویچ نداشته باشید، چون با وجود داشتن کادر بین المللی خوب در پشت و جلوی دوربین، حاصل کار چیزی معمولی-نه به معنای منفی آن- است. یک فیلم قابل قبول که می توانست بهتر از این باشد!
ژانر: درام، جنگی، عاشقانه.
تولد اختاپوس ها Naissance des pieuvres
نویسنده و کارگردان: سلین شیاما. موسیقی: ژان باپتیست د لوبیه. مدیر فیلمبرداری: کریستال فورنیه. تدوین: ژولین لاشری. طراح صحنه: گوندیل بسکون. بازیگران: پولن آکوار[ماری]، لوئیز بلاشر[آن]، آدل هینل[فلوریان]، وارن ژاکن[فرانسوا]، باربارا رنار[ناتاشا]، ماری ژیلی-پی یر[صندوق دار]، استر سیرونیو[فروشنده]، ژروم استیب[ماساژور]، ایوون ویه ماری[همسایه]. 85 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام دیگر: Les Pieuvres، Water Lilies. برنده جایزه جوانان از جشنواره فیلم های عاشقانه شربورگ، نامزد سزار بهترین کار اول، برنده جایزه لویی دلوک بهترین فیلم.
ماری اغلب اوقات خود را در استخر و سالن های شنا می گذراند، اما عضو تیم نیست و فقط با تماشای دیگران وقت خود را پر می کند. دوست نزدیک او آن که عضو تیم است، دختری اندکی چاق و بر خلاف ماری بزرگ تر از سن خود دیده می شود. او شیفته پسر شناگری به نام فرانسوا است، اما فرانسوا حتی حاضر به حرف زدن با وی نیست. فرانسوا مرتباً در اطراف فلوریان –ملکه نمایش های آبی- و دختری زیباست. ماری کم کم خود را به فلوریان نزدیک می کند و موفق می شود تا از طریق وی مرتب در سالن شنا حضور داشته باشد. اما به زودی می فهمد که فلوریان با پسرهای زیادی ارتباط دارد. چیزی که به زودی مشخص می شود شایعه ای بیش نیست. فلوریان از ماری می خواهد تا در از بین بردن بکارت خود به وی کمک کند. همزمان آن نیز موفق می شود تا اولین تجربه جنسی خود را با فرانسوا صورت دهد. اما ماری و آن سرانجام بار دیگر خود را در کنار هم می یابند…
چرا باید دید؟
سلین شیاما متولد 1980 پونوآز، فرانسه است. در رشته ادبیات فرانسه درس خوانده و سپس در فمیس[ایدک سابق] دوره فیلمنامه نویسی گذرانده است. دو فیلمنامه اش توسط دیگران به فیلم برگردانده شده اند و تولد اختاپوس ها اولین فیلم او در مقام کارگردانی است.
تولد اختاپوس ها یا هشت پاها یک مطالعه درخشان روانشناسانه از دوران بلوغ در میان دخترهاست. سه دختر که زندگی شان با سالن ها و استخرهای شنا گره خورده و در طول فیلم تقریباً اثری از اعضای خانواده آنان و در نتیجه اتوریته بزرگسالان به چشم نمی خورد. فیلم که با نام نیلوفر آبی پخش جهانی یافته، اولین بار در بخش نوعی نگاه جشنواره کن به نمایش در آمد و مورد تحسین قرار گرفت. شیاما در اولین فیلم خود با ظرافت شک و تردیدها دوران بلوغ جنسی را زیر ذره بین قرار می دهد و آن را به مثابه دوره ای سرنوشت ساز حلاجی می کند. هر سه دختر در پایان فیلم تجارب و دانسته های زیادی به دست می آورند، اما فقط ماری و آن هستند که به هویت جنسی خود واقف می شوند. با این فلوریان نیز چیزهایی درباره دوستی، ارتباط با جنس مخالف و زنانگی کشف می کند. تنها ایراد ممکن به فیلم تخفیف مردها به ابژه جنسی و تعمیم عقده استر ویلیامز شدن به خیل عظیمی از دخترهای نوجوان است که در استخرهای شنا می پلکند. چون چنین محل هایی در دهه 1960 مکان هایی مطلوب برای وقت گذرانی محسوب می شد و امروز جای خود را به مکان هایی دیگر داده اند.
شخصاً فیلم را تماشای نوعی شطرنج احساسی میان سه دختر ارزیابی می کنم، که هدف شان بازی بی وقفه برای به دست آوردن تجربه های آمیخته با هوس و کشف تن است. نام فیلم از رقص پاهای دختران شناگر در زیر آب گرفته شده است. تماشای فیلم به دلیل موضوع مهم و تازه آن، همچنین ساختار سنجیده آن برای یک کار اول، و نمونه ای از سینمای جدید فرانسه توصیه می شود.
ژانر: درام.
کارامل Sukkar banat
کارگردان: نادین لبکی. فیلمنامه: نادین لبکی، راندی الحداد، جهاد هوجیلی. موسیقی: خالد مزنر. مدیر فیلمبرداری: إیو سحنوی. تدوین: لور گاردت. طراح صحنه: سینتیا زهر. بازیگران: نادین لبکی[لیال]، عادل کرم[پلیس]، یاسمین المصری[نسرین]، جوانا مکرزل[ریما]، جیزیل عواد[جماله]، سهام حداد[رز]، إسماعیل قنطار[بسام]، عزیزة سمعان[لی لی]، فادیا ستیلا[کریستین]، فاطمة صفا[سیهان]، دیمیتری استانکوفسکی[شارل]. 96 دقیقه. محصول 2007 لبنان، فرانسه. نام دیگر: Caramel. فیلم منتخب دو هفته کارگردان ها، برنده جایزه جوانان و جایزه تماشاگران ازجشنواره سن سباستین، جایزه مروارید سیاه ابوظبی برای بهترین بازیگر زن/نادین لبکی/یاسمین المصری/ جوانا مکرزل/جیزیل عواد/سهام حداد از جشنواره بین المللی فیلم های خاورمیانه، نامزد جایزه بهترین فیلم-بهترین کارگردانی و گروه بازیگران از جشنواره آسیا اقیانوسیه.
لیال به همراه نسرین و ریما در یک سالن آرایش و زیبایی در بیروت کار می کند. هر کدام مشکلاتی دارند: لیال درگیر رابطه ای نافرجام با مردی متاهل است، نسرین بکارت خود را از دست داده و در آستانه ازدواج با مسلم است و ریما که همجنس گراست. جماله هنرپیشه ای دست چندم و یکی از مشتریان همیشگی آنها نیز حکم دوست این سه زن را دارد، مرتب در انتخاب بازیگر شرکت می کند و سخت نگران پیر شدن است. پیرزنی به نام رز نیز که در همسایگی سالن آرایش مغازه خیاطی دارد، زندگی اش را وقف مراقبت از خواهر شیرین عقل خود لی لی کرده است. تا اینکه برای اولین بار مردی در زندگیش پیدا می شود. مردی سالخورده به نام شارل که به بهانه تعمیر کت و شلوارش چند بار به مغازه وی می آید و سرانجام از وی می خواهد تا در ملاقاتی با هم داشته باشند.
چرا باید دید؟
نادین لبکی بازیگر و کارگردان لبنانی است که عمده شهرت خود را مدیون ساخت ویدیوکلیپ های نانسی عجرم است. کارامل اولین فیلم بلند سینمایی محسوب می شود که با اقبال تجاری و هنری روبرو شده است. لبکی متولد 1974 در شهر بعبدات لبنان[22 کیلیومتری بیروت] است. از سال های آغازین دهه 1990 وارد تلویزیون شده و شروع به ساختن ویدئوکلیپ کرد. اولین ویدیوکلیپ اش را با شرکت باسکال مشعلانی ساخت و بعدها با نورا رحال و کاتیا حرب همکاری کرد. اما شهرت با ساختن کلیپ “اخصمک آه/آره مسخره ات می کنم” با نانسی عجرم به سراغش آمد. این همکاری در کلیپ های یا سلام، انت ایه و لاون عیونک ادامه یافت. این سه کلیپ جدا از استقبال گسترده مردمی، موفق به کسب جوایزی هم شد.
یقین دارم شما هم مانند من با دیدن این کمدی عاشقانه از زندگی پنج زن مسیحی لبنانی شگفت زده شده خواهید شد. چون نه از تیر و تفنگ در آن خبری هست و نه از حزب الله لبنان نشانی در فیلم یا خیابان های بیروت به چشم می خورد. همه چیز ساکت و آرام و حتی اندکی ساکن است. پس چه چیز آن باعث شده تا کارامل[ماده اصلی نزد آرایشگران لبنانی برای زدودن موهای اضافی به قول اهل بخیه اپیلاسیون] در لبنان و خاورمیانه به فروشی دور از انتظار[10 میلیون دلار] دست یابد؟
شاید دلیل اصلی آن اشاره لبکی به مشکلات روزمره زندگی پنج شخصیت خود باشد که جهان شمول تر و عمومی تر است تا ناآرامی های لبنان یا مشکلات سیاسی که مردم کشورهای دیگر از شنیدن مداوم آنها در اخبار خسته شده اند.
کارامل حکایت تلخ و شیرین و زنانه عشق های ممنوعه، رسوم دست و پاگیر، جنسیت سرکوب شده و حتی مقاومت در برابر امری طبیعی چون سال خوردگی و هوس است. و لبکی چنین داستانی را در محله ای زیبا از بیروت بازگو می کند که گویی می تواند نماینده همه جهان و دست کم ما آسیایی ها باشد. یقین دارم تماشاگر ایرانی با دیدن صحنه درگیری پلیس با مسلم و نسرین بی اختیار به یاد برخوردهای نیروی انتظامی خودمان با جوان ها خواهند افتاد. این سرنوشت تلخ تاریخی ماست که در این منطقه از دنیا به اشتراک آن را زندگی می کنیم. کارامل که از ترکیب شکر، آب و آب لیمو ساخته می شود نامی پر معنا برای این فیلم است که ترش و شیرین را یک جا در خود جای داده است. اگر بخواهم فیلم را در یک جمله خلاصه کنم آن را اثری در ستایش خواهری و اصلاح مو نام می دهم. چون کمتر چیزی مانند یک اصلاح خوب می تواند شما را شاداب کند.
لبکی فیلم خود را فقط در 9 روز با بودجه ای نزدیک به یک میلیون و 300 هزار یورو ساخته است. جدا از بازی های فوق العاده خوب همه بازیگران آن چه تماشاگر را تکان می دهد موسیقی تصنیف شده توسط خالد مزنر-همسر لبکی- است[اعتراف می کنم که بعد از مدت ها حاصل کار خالد مزنر مرا با موسیقی عربی آشتی داد]. فیلم نماینده سینمای لبنان در مراسم اسکار امسال بود. آرزو می کنم شانس دیدار از کارامل را که در 40 کشور جهان پخش شده و لقب موفق ترین فیلم لبنانی تا به امروز را به دست آورده، داشته باشید!
ژانر: کمدی، درام.