وین در انتظار
بُرد- بُرد

فرخ نگهدار
فرخ نگهدار

دور نهایی مذاکرات ژنو غروب روز جمعه ۱۳ تیرماه شروع شد و قرار است بدون وقفه تا روز ۲۹ تیرماه (۲۰ ژوییه) ادامه یابد. مطابق گزارش‌ها هیأت‌ها هر روز بیش از ۱۰ ساعت در جلسه هستند.

همین دو هفته پیش بود که آقای ظریف گفت در متن پیش‌نویس تعداد پرانتزها بیش از کلمات آن است. آن روز خیلی‌ها تحلیل کردند که هنوز تا توافق نهایی راهی طولانی در پیش است. اما شتاب و ریتم تند جلسات جز علاقه‌ی جدی طرفین به دست‌یابی به توافق هیچ معنای دیگری ندارد. نزدیک به ۱۲ سال است که «مذاکرات هسته‌ای» بین ایران و غرب شروع شده و در هیچ دوره‌ای مثل شش ماه گذشته مذاکرات با این شتاب و فشردگی نبوده است. حضور ویلیام برنز در این دور از گفت‌وگوها امید به نزدیکی توافقی جامع را بالا برد. و اکنون ورود جان کری و دیگر وزرای خارجه‌ی قدرت‌های بزرگ به مذاکرات، نشانه‌ی گویای دیگری در همین راستاست.

مقصد تحلیل حاضر سنجش شانس امضای توافق جامع نیست. چون‌که تردیدی در این زمینه نیست. مقصد این نوشته بررسی اهمیت این توافق و سپس سنجش تاثیرات آن بر وضعیت داخلی و خارجی کشور است.

 

1.   چرخشی بزرگ

حس غالب همگانی می‌گوید تا امضای توافق جامع کم‌تر از یک گام باقی است. و حس من می‌گوید، نه فقط تا توافق جامع، که تا چرخشی بزرگ در مناسبات ایران و غرب هم کم‌تر از یک گام باقی است.

سخنان اخیر آیت‌الله خامنه‌ای و تمرکز آن بر SWU ممکن است این تصور را ایجاد کند که اهمیت توافق وین صرفاً با میزان تامین “حقوق هسته‌ای”‌ ایران تعریف شود. حال آنکه تعداد سانتری‌فوژها در واقع گویای نمادین سهمی است که قدرت‌های بزرگ برای ایران در معادلات قدرت در منطقه و در جهان می‌پذیرند.

این اصلاً تعیین کننده نیست که ایرانیان خود تصمیم بگیرند ظرفیت تأسیسات هسته‌ای‌شان صفر SWU باشد، ده هزار SWU باشد، یا صدونود هزار، یا ده برابر آن. اگر گزینه‌های نظامی و تحریم‌های اقتصادی اصلاً در کار نباشد، حتی ممکن در یک گفت‌وگوی ملی ما به این نتیجه برسیم که بسط ظرفیت هسته‌ای کشور اولویت ملی نیست و بخش‌های مهمی از آن به آینده موکول شود.

اما با سابقه‌ی رفتار تهدیدآمیز ایالات متحده و حتی اتحادیه‌ی اروپا، از انقلاب به این سو، علیه جمهوری اسلامی و با توجه به این حقیقت که واکنش جمهوری اسلامی ایران علیه امریکا همواره به شدت ستیزه‌جویانه بوده است، نمی‌توان و نباید باور داشت که نبود یا تعطیل برنامه‌ی هسته‌ای، مستقیما می‌توانست به پذیرش حق موجودیت جمهوری اسلامی از طرف امریکا، و سپس تفهیم اهمیت ایران در حل و فصل بغرنجی‌های منطقه‌ی بحران‌زده‌ی خاورمیانه منجر شود. خصومت امریکا و متحدان منطقه‌ای آن با جمهوری اسلامی و واکنش خصمانه‌ی جمهوری اسلامی علیه امریکا سابقه‌ای به مراتب طولانی‌تر از برنامه هسته‌ای ایران داشته است.

امضای قدرت های بزرگ پای توافق‌نامه‌ی جامع هسته‌ای، از نگاه من، در واقع پذیرش قدرت ایران به مثابه‌ی یک عضو قدرت‌مند و مؤثر جامعه‌ی جهانی است. و این مهم‌ترین نقطه‌ی چرخش در تمام طول تاریخ جمهوری اسلامی بعد از شکست تهاجم عراق به ایران است.

این توافق مهم‌ترین مانع بازگشایی و عادی‌سازی مناسبات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا را از میان برمی‌دارد. این توافق برقراری مناسبات عادی میان دو کشور را ممکن می‌کند. این توافق آغاز پایان خصومتی ۳۵ ساله میان دو کشور است.

انتظار این نیست که این روند یک‌ شبه یا یک ماهه یا یک ساله طی شود. اما نشانه‌ها حاکی است که عرصه‌های تقابل دو کشور به تدریج محدودتر شود و عرصه‌های تعامل دو کشور یکی یکی و به تدریج گشوده شوند. عراق بی‌گمان از نخستین عرصه‌هاست.

 

انگیزه ی چرخش

برخی از محافل اپوزیسیون افراطی رضایت ایران به امضای توافق جامع هسته‌ای و تغییر محسوس در مناسبات ایران و امریکا را به “نوشیدن جام زهر” تشبیه کرده، آن را حاصل شکست سیاست‌های حکومت می‌دانند و به ثمربخشی تحریم‌ها ربط می‌دهند. آنها به سودمندی تغییر مثبت در مناسبات جمهوری اسلامی و ایالات متحده، به ممکن شدن و سودمندی بازی بُرد بُرد برای غرب و ایران باور ندارند. در محافل درون حکومت نیز افراط‌گرایان هر نوع توافق هسته‌ای را ناشی از تسلیم ایران به خواست‌های طرف مقابل تصور کرده و انتظار دارند بعد از توافق ژنو فشار برای براندازی جمهوری اسلامی ایران تشدید شود.

همین تعبیر از سوی افراطیون حکومتی نیز به شکلی دیگر به کار گرفته می شود. یکی از پایوران آنها به من می‌گفت: “آنها [امریکائیان] تهران را چشم فتنه می‌دانند و موضوع مذاکرات هسته ای چگونگی کشیدن دندان این مار زهری است. می خواهند اول دندانش را بکشند بعد هم سرش را به سنگ بکوبند.”

این تعابیر البته کوربینانه است. پیدایی امکان توافق جامع در برنامه‌ی هسته‌ای ایران، از یک سو به تغییر اوضاع جهان و سیاست‌های خاورمیانه‌ای ایالات متحده و غرب مربوط است و از سوی دیگر به درس‌گیری هر دو قدرت محافظه‌کار و اصلاًح‌طلب از رویدادهای سال ۸۸ و تغییر رفتار طرفین در انتخابات ۹۲.

با شناختی که از مراکز اصلی قدرت در نظام سیاسی موجود در دسترس است، با اطمینان باید گفت که هرگاه درهای سیاست در ایالات متحده امریکا بر همان پاشنه می‌چرخید که در دوران بوش می‌چرخید، تحریم‌هایی با شدتی ده برابر هم بعید بود بتواند جناح‌های جمهوری اسلامی را به امضای قراردادی وادارد که می‌دانند معنای آن “نخستین گام در راه انهدام نظام” است.  

شش سال پیش در سیاست ایالات متحده امریکا چرخشی استراتژیک و تاریخی رخ داد. President of War به انتخاب مردم امریکا جای خود را به Lauriate of Peace داد. اگر سیاست نئوکان‌ها هنوز بر امریکا غالب بود، “پیش‌بینی” همیشگی راست‌های افراطی در ایران البته بعید نبود عملی شود. چرخش در نوع نگاه امریکا به مناقشات بین‌المللی، و نقش آن کشور در این مناقشات، اساسی‌ترین مانع در راه عبور کشور ما از فاز ستیز به فاز تعامل با ایالات متحده را از پیش پای ما برداشت.

سرنوشت تلخ بهار عربی و تشدید بی‌ثباتی سیاسی در اکثر کشورهای منطقه، بن‌بست کامل طرح صلح بر اساس راه حل دو دولت مستقل، و گشوده شدن مجدد چشم‌انداز جنگ میان اسراییل و فلسطین، ظهور و غلبه‌ی داعش بر بخش‌های مهمی از عراق و سوریه، حدت‌یابی انفجارگونه‌ی تروریسم اسلامی، لغزیدنِ تدریجی عربستان سعودی به سمت بحران، ناسازگاری روزافزون حاکمان بر اسراییل و کشورهای محافظه‌کار عرب با رویکردهای تازه‌ی بزرگ‌ترین حامی خود، امریکا، از عمده‌ترین دلایل منطقه‌ای رغبت شتاب‌آلود غرب به شروع دوران تازه‌ای از مناسبات با ایران است.

به این عوامل منطقه‌ای باید عوامل جهانی را افزود. کم‌تر شدن اتکای ایالات متحده به منابع انرژی در خاورمیانه و بهره‌گیری از منابع تازه‌ی انرژی، ایستادگی قاطع و بسیار موثرِ جامعه‌ی مدنی در غرب در مقابل هرنوع قشون‌کشی و مداخله‌ی جنگ‌جویانه در سایر کشورها و مشاهده‌ی نفله شدنِ بی‌ثمرِ جان‌ها و سرمایه‌ها در عراق و افغانستان، سر باز کردن مجدد شکاف میان شرق و غرب و حرکت محسوس جهان به دو قطبی شدن در عمده‌ترین مسائل مربوط به انرژی و امنیت و بازارها و احیای مجدد اهمیت استراتژیک ایران برای هر دو قطب، عمده‌ترین عواملی به‌شمار می‌روند که در ترغیب غرب به دست کشیدن از پروژه‌های براندازی و روی آوردن به تعامل سازنده constructive engagement با ایران نقش ایفا کرده‌اند.

 

شش سال تاخیر

تمایل غرب به یک توافق هسته‌ای جامع از شش سال پیش، زمانی پدیدار شد که دولت افراط‌گرای جرج دبلیو بوش جای خود را به دولت واقع‌گرای باراک اوباما داد. از همان زمان کمابیش مسلم بود که دولت اوباما با دید تازهشای به مسائل منطقه و جهان نگاه می‌کند. از نگاه دولت تازه موارد توسل به مداخله‌ی نظامی بسیار محدودتر و توانمندی دیپلماسی برای تأمین منافع غرب بسیار گسترده‌تر از دولت محافظه‌کار بوش بود.

این که چرا تنها بعد از پنج سال از روی کار آمدن دولت اوباما مذاکرات به طور جدی شروع شد، بیش از همه به مشکلات و ناآمادگی‌هایی بازمی‌گردد که جمهوری اسلامی ایران در درون با آن مواجه بود. مهم‌ترین علت امتناع ایران از درگیر شدن در یک روند دیپلماتیک جدی با غرب این نبود که دستگاه‌های حاکم بر کشور بر عمق و ابعاد سمت‌گیری تازه در سیاست خارجی ایالات متحده اشراف یا باور نداشتند. مهم‌ترین نقطه ضعف حکومت ایران تعمیق شکاف در دستگاه تصمیم‌سازی کشور و تشدید نامترقبه‌ی شکاف دولت-ملت بود که از پی رویدادهای ۸۸ رخ داد و هرگونه آمادگی و توانمندی کشور را برای ورود در یک روند فوق بغرنج دیپلماتیک با قدرت‌های جهانی را از میان برد.

 

2.   تاثیرها بر اوضاع داخلی

پی‌آمدهای امضای توافق‌نامه هسته‌ای تنها به مناسبات ایران با قدرت‌های بزرگ محدود نیست. این توافق یقیناً حاوی پی‌آمدهای فوری، کوتاه‌مدت، میان‌مدت، و درازمدت در حیات کشور ماست.

 

انزوای بیشتر افراط‌گرایی

به یاد آوریم که تنها ۱۸ ماه پیش بخش بزرگی از تحلیل‌گران وضعیت راهبردی در ایران پیش‌بینی می‌کردند که سیر تحریم‌ها تشدید شود و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران به انحصار کامل راست افراطی درآید. کم نبودند شمارِ کسانی که می‌گفتند تنها راه نظام شتاب بخشیدن به برنامه‌ی هسته‌ای تشدید ستیز با «جامعه‌ی بین‌المللی» است.

اما شواهد بی‌شمار در طول ۱۸ ماه اخیر -و حتی قبل از آن- همه حاکی از آن بود که طراحی راهبردهای سیاسی با هدف: انزوای راست افراطی، جذب اصول‌گرایان میانه، بی‌طرف‌سازی دستگاه رهبری در منازعات درون حکومتی، و تامینِ حمایتِ متعادلِ آن دستگاه از هر سه قوه، امری یقیناً ممکن و کارآمد است.

همان‌گونه که پیروزی ۹۲ و روی کار آمدن دولت روحانی نخستین محصول اجرای موفقیت‌آمیز راهبردهای فوق بود، امروز نیز امضای توافق‌نامه‌ی جامع هسته‌ای دومین و گران‌بهاترین محصول پیگیری همان راهبردها، و در رأس همه انزوای سیاسی و اجتماعی افراط‌گرایان حکومتی است.

 

کاهش شکاف دولت-ملت

مهم‌ترین اثر امضای توافق جامع هسته‌ای در عرصه‌ی داخلی تقویت امید اجتماعی و بالا رفتن سطح انتظار از دولت روحانی است. اکنون میلیون‌ها رأی‌دهنده‌ی ایرانی به چشم می‌بینند که رأی آنها به روحانی نه تنها به سلطه‌ی سیاست ستیز با جامعه‌ی بین‌المللی خاتمه داد، بلکه به تدبیر این دولت، گره کور یکی از پیچیده‌ترین و پایاترین بحران‌ها در روابط ایران و جهان نیز در قالبی قابل قبول برای هر دو طرف گشوده شده است.

موفقیت دولت در حل و فصل بحران هسته‌ای یقیناً با استقبال و حمایت گسترده‌ی اجتماعی مواجه خواهد شد و شکاف دولت- ملت را کاهش خواهد داد؛ امری که شاید از زمان اولین سال‌های دولت خاتمی تا کنون رخ نداده است. تاثیر این تحول بر مردم دوگانه است: از یک سو موقعیت “جبهه‌ی دولت” در انتخابات آتی را مستحکم‌تر می‌کند و از سوی دیگر سطح انتظارات مردم از حکومت را ارتقاء می دهد.

برخی منقدان “نرمش قهرمانانه” استدلال می کنند رفع نگرانی‌های غرب در باره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای مشکلی را حل نمی‌کند. چون آنها یک قدم جلوتر خواهند آمد و مسئله‌ی حقوق بشر و مطالبات زنان را “بهانه” خواهند کرد.

یک نقطه‌ی قوت بزرگ استراتژی جاری اصلاح طلبان (حامیان دولت) آن است که آنها، تنش‌زدایی در مناسبات خارجی را، برخلاف سال‌های دهه‌ی ۷۰، یک پیش شرط هم برای توسعه‌ی سیاسی قرار می‌دهند و نه برعکس.

زیرا تنش‌زدایی در مناسبات با غرب و رفع تهدیدها علیه امنیت کشور به طور طبیعی فشارها در زمینه‌ی آزادی‌های سیاسی و اجتماعی را تعدیل می‌کند. این هیچ ربطی به “نقشه های امریکا” ندارد.

معنای واقعی استدلال راست‌گرایان افراطی چنین است: “ما نباید به تنش‌زدایی با جهان تن دهیم. زیرا مهار تهدیدها علیه کشور، و کنار رفتن سایه‌ی جنگ، کنار زدن مخالفان و انحصار قدرت سیاسی را برای ما دشوارتر می کند.”

در همین راستا بود که برخی افراط گرایان در حکومت برای نومید کردن مردم از اصلاح پذیری نظام، افزایش تشنج در مناسبات منطقه ای و جهانی را - از جمله از طریق افزایش اعدام ها در میان اقلیت ها - چاره ساز دیدند؛ ظلمی که واقعا تاسف بار است.

شواهد بسیار حاکی از آن است که علیرغم این استدلال‌ها، توافق هسته‌ای تناسب قوای سیاسی در درون نظام را به سود اصلاح‌گرایان تغییر می‌دهد و سطح انتظارات مردم از حکومت و سطح امید شهروندان را ارتقاء می‌دهد. این تحولات - شرایط را برای تحقق مواعید انتخاباتی دولت، از جمله گشایش سیاسی، در معنای پایان یافتن حصرها و حبس ها و رعایت حقوق ملت مندرج در قانون اساسی، مساعدتر خواهد ساخت.

 

نگاه به دستگاه رهبری

آقای خامنه‌ای اخیراً ضمن حمایت از شعار اعتدال، تذکر داده است که مبادا زیر این شعار مؤمنین را منزوی کنند. اما تذکر ایشان یقیناً به کنار زدن مؤمنین (به معنای معتقدین به اسلام) مربوط نیست. بحث ایشان در واقع این است که نباید روندها به سویی برود که در این میان مؤمن‌ترین افراد، از نگاه دستگاه رهبری، تضعیف یا منزوی شوند.

از سوی دیگر شواهد بسیار حاکی از آن است که آن دسته از مسئولین که بیش از همه مورد اعتماد رهبری نظام بوده‌اند بیش از همه با سیاست دولت روحانی و مذاکرات هسته‌ای مشکل داشته‌اند. در حالی که آقای خامنه‌ای از ابتدای شروع کار دولت روحانی مکرر از روند مذاکرات با ۱+۵ اعلام حمایت کرد. بدون این حمایت، نه ادامه‌ی مذاکرات ممکن بود و نه دست‌یابی به یک توافق جامع.

به این ترتیب هرگاه از پی پیروزی دیپلماتیک تیم روحانی-ظریف، برخی از مؤمنین به نظام تضعیف یا منزوی شوند، که می‌شوند، شرط انصاف نیست که علت این انزوا در چیزی جز ناهم‌سویی با مواضع تازه‌ی دستگاه رهبری دانسته شود.

حقیقت این است که بخش عمده‌ای از افراط‌گرایانی که بیش از همه خود را با دیدگاه‌های آقای خامنه‌ای نزدیک می‌دیدند، از جمله زعمای جبهه‌ی پایداری، نه تنها رؤیای تسخیر انحصاری قدرت را کاملاً از دست داده‌اند، بلکه بخش مهمی از موقعیت و اعتباری که از نیمه‌ی ۸۹ تا نیمه‌ی ۹۰ در دستگاه رهبری به دست آوردند را اکنون از دست داده‌اند.

از سوی دیگر، سیر تحولِ نگاهِ گرایش اصلاح‌طلب به دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نیز حاوی فراز و فرودها و نقطه چرخش‌های بارز است. در آغازین ایام اصلاحات نگاه غالب بر اصلاح‌طلبان، جمهوری اسلامی را متشکل از دو جناح، یکی ذوب شده در ولایت و دیگری متکی بر جامعه‌ی مدنی، و درگیر نبرد با یک‌دیگر می دید و سرنوشت جمهوری اسلامی را با سرنوشت این نبرد در پیوند می‌انگاشت. در این نگاه فشار از پایین (افزایش فشار اجتماعی) و در پرتو آن چانه‌زنی در بالا، راهبردهای کلیدی تلقی می‌شد. واکنش بخش‌های “غیر اصلاح‌طلب”‌ در حکومت در قبال این راهبرد اما حلقه زدن دور دستگاه رهبری، تکیه‌ی بیشتر بر نیروهای امنیتی-نظامی، درهم‌تنیدگی گرایش‌های افراطی و معتدل محافظه‌کار همراه با رویگردانی گسترده‌ترین اقشار اجتماعی از آنان بود.

حضور بی‌سابقه‌ی گسترده‌ترین اقشار اجتماعی در انتخابات ۸۸ و فوران مطالبات اجتماعی تلمبار شده، به یک آن، به یک جنبش اجتماعی گسترده فرارویید و هم‌زمان با تعرض سراسیمه‌ی نیروهای امنیتی و انتظامی مواجه شد.

این رویارویی گسترده نه تنها شکاف دولت-ملت را به سطح یک صف‌آرایی تقابل‌آمیز فرابرد، بکله شکاف‌های درون حکومت را بیش از هر زمان دیگر حدت داد و بخش عمده‌ی ظرفیت‌های تصمیم‌سازی و گشایش در مناسبات خارجی کشور را نیز از کار انداخت یا از میان برداشت. انزوای سیاسی کشور به حداکثر رسید و اقتصاد در اثر تحریم‌ها و سوء‌مدیریت به ورطه‌ی بحرانی خرد کننده در غلطید.

اما مرور موشکافانه‌ی رویدادهای سیاسی کشور از اواسط سال ۹۰ تا آستانه‌ی انتخابات ۹۲ نشان می‌دهد که وضعیت پیش آمده در کشور هر دو سوی تعارضات سال ۸۸ را به بازنگری راه طی شده و درس‌گیری از آن فراخوانده است. بی‌اعتمادی مفرط مردم به حکومت، ناتوانی کشنده‌ی دولت وقت در مدیریت امور، همراه با فشارهای گسترده و بهره‌جویی‌های قدرت‌های جهانی از این وضعیت، از یک سو دستگاه رهبری را به سمت درکِ قدرت و ظرفیت نهفته در صندوق رأی و تمکین به نتیجه‌ی انتخابات ترغیب کرد و از سوی دیگر به بخش عمده‌ای از نیروهای ناراضی درون و پیرامون نظام نیز آموخت که هنوز امر انتخابات، و حتی جنبش اجتماعی، در تناسب قوای عینی کنونی، فاقد ظرفیت ضرور برای کنترل نهادهای دائمی قدرت و عبور از ارکان غیر انتخابی نظام است. آنها آموختند که یگانه راه چاره، نه مقابله با دستگاه رهبری، که مقابله با افراطی‌ترین نیروهای گرد آمده حول دستگاه رهبری و مهار آنان در معادلات قدرت است. آنها دریافتند که مهم‌ترین مسائل کشور در مرحله‌ی کنونی، از جمله بحران و مناقشه هسته‌ای با قدرت‌های جهانی بدون جلب حمایت دستگاه رهبری قابل حل نیست و این کار در تناسب قوای واقعی کنونی امری ناممکن نیست.

آقای خامنه‌ای، با حمایت قاطع از مذاکرات هسته‌ای، بین دستگاه رهبری و بخشی از نیروهای افراطی مؤمن به خود در عمل فاصله انداخته و آنان را کمی تا قسمتی دلواپس آینده ساخته است؛ آنان که سخن مقام رهبری در باب “نرمش قهرمانانه” را، برخلاف آقایان حداد و ولایتی و فیروزآبادی و امثال ایشان، اصلاً نشنیدند یا بد شنیدند.

اما هرگاه قضاوت جامعه‌ی رای‌دهنده‌ی ایرانی در باره‌ی رفتار ایشان در تابستان ۸۸ را به یاد آوریم و آن را با قضاوت همان مردم در باره‌ی رفتار ایشان در قبال مذاکرات هسته‌ای مقایسه کنیم، درخواهیم یافت که گرچه تغییر رفتار آقای خامنه‌ای بین او و برخی از تندروترین حامیانش فاصله‌ای محسوس پدید آورده و آنان را کمی دلواپس کرده است، اما در سوی دیگر، این تغییر رفتار، نگاه تلخ و خشم‌آگین میلیون‌ها رای‌دهنده‌ی ایرانی به راهی که کشور در پیش گرفت را تحت تاثیر گرفته و آن را، از پی توافق جامع هسته‌ای، با بارقه‌ای از امید به آینده‌ی کشور در خواهد آمیخت.

 

واکنش فوری بازارها و چشم‌انداز اقتصادی

نخستین نشانه‌ها در بازارها بروز خواهند یافت. سریع‌ترین واکنش‌ها را باید از بازار ارز و بازار سرمایه انتظار داشت. خوش‌بینی حاکم بر بازارها فعالیت اقتصادی را، پیش‌تر و بیشتر از لغو تدریجی تحریم‌ها، و اثر بخشی واقعی آن رونق می‌دهد. شش ماه پیش آقای روحانی گفت دیواره‌ی تحریم‌ها ترک برداشته است. اما در آن زمان این فقط یک پیش‌بینی واقع‌بینانه بود. هرگاه هفته‌ی آینده توافق جامع امضا شود، آنگاه مؤسسات داخلی و بین‌المللی برای دل به دریا زدن و به تکان آوردن منابع اقتصادی، منتظر اجرای فصول توافق‌نامه نخواهند ماند. خوش‌بینی ناشی از برداشته شدن تحریم‌ها و پیش‌بینی افزایش قابل ملاحظه‌ی درآمد ارزی کشور از یک سو و تقویت موقعیت ریال از سوی دیگر، زمینه را برای کاهش نرخ سود و پیش‌برد برنامه‌ی دولت برای مهار فشارهای تورمی مساعدتر می‌کند.

منتفی شدن تهدیدات نظامی، رفع تشنج در مناسبات با قدرت‌های جهانی، کاهش قابل ملاحظه‌ی تقابل نهادهای حکومتی افزایش اعتماد عمومی به تداوم خط مشی‌های کنونی، همه و همه رغبت سرمایه‌گذاران به سرمایه‌گذاری را افزایش داده و راه خواهد گشود که نقدینگی سنگین سرگردان در بازار بیشتر به سمت طرح‌های میان‌مدت و درازمدت متمایل شود.

در ایران، خوب یا بد، دولت عملاً بزرگ‌ترین کارفرمای اقتصادی است. حجم منابع و شیوه‌ی برنامه‌ریزی و بودجه‌گذاری‌های دولت هنوز مهم‌ترین و موثرترین عامل تاثیرگذار بر وضعیت بازارها و اقتصاد است. وقتی دولت به بیراهه رود، نقش دیگر منابع قدرت سیاسی، مثل سپاه و نهادهای امنیتی و قوه‌ی قضاییه و غیره، نه نقش جایگزین است و نه ترمیم کننده. مداخله‌ی آنها وضع بازارها و اقتصاد را ناامن تر و فساد اقتصادی را مهارناپذیر می‌کند.

از این روی، واقع‌بینانه نیست هرگاه تمام تکانه‌ها و نشانه‌های مثبت در حوزه‌ی اقتصاد با توافق هسته‌ای مربوط شود. تغییر مدیریت دولتی نیز در جلب اعتماد سرمایه‌گذاران و کارآفرینان و در بالابردن سطح رغبت و شهامت اقتصادی خود عاملی تعیین کننده است.

پی‌آمدهای طولانی مدت‌تر توافق جامع هسته‌ای خود محتاج بررسی‌های جداگانه است.

 

3.   موقعیت تازه‌ی کشور

پذیرش قدرت منطقه‌ای ایران

در آن اوایل که عراق در اشغال نظامی امریکا بود زیاد شنیده می‌شد که جمهوری اسلامی به شورشیان یاری می‌رساند. در آن سال‌ها ایران متهم بود که اوضاع لبنان را بی‌ثبات و از “تروریست ها” در آن کشور حمایت می‌کند. در بحران بحرین و در جنگ داخلی در سوریه بارها و بارها از “نقش تخریبی ایران” صحبت کرده‌اند. (خوب به یاد داریم که چگونه بر اثر مخالفت و فشار رقبای منطقه‌ای جمهوری اسلامی، پیشنهاد مکرر کوفی عنان و اخضر ابراهیمی برای مشارکت ایران در کنفرانس ژنو یک و ژنو دو به دور افکنده شد. و این فقط یک نمونه است.)

به این ترتیب “خطر ایران” در ذهنیت حاکم بر رهبران محافظه‌کار غرب و متحدین منطقه‌ای آنان -طی ده پانزده سال- فقط ناشی از برنامه‌ی هسته‌ای نبود. نقش منطقه‌ای ایران نیز کلا مخرب ارزیابی می‌شد. اما اکنون ذهنیت حاکم بر غرب در آستانه‌ی ورود به مرحله‌ای است که در آن، نه تنها برنامه هسته‌ای ایران به برنامه‌ای مهارپذیر و “کم‌خطر” بدل می‌شود، بلکه، این حقیقت نیز گام به گام پذیرفته می‌شود که حذف ایران از معادلات منطقه‌ای نه واقع‌بینانه است و نه ایران‌هراسی و ایران‌ستیزی به سود منافع غرب در منطقه است.

از نگاه من، بخشی از شتاب و علاقه‌ی امریکا و متحدان به تسریع حل مناقشه هسته‌ای، به نگرانی‌های آنان از گسترش انفجارگونه‌ی تروریسم در منطقه و خطر سرایت آن به غرب ناشی می‌شود.

برای هر ناظر بی‌طرفی این حقیقت به سهولت دست یافتنی است که نگرانی‌های غرب در افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و یمن و مصر و لیبی با نگرانی‌های جمهوری اسلامی ایران هم‌سویی‌های بسیار و گاه شگفت‌انگیز دارد.

مشاهده‌ی این حقیقت نیز اصلاً دشوار نیست که منافع غرب، دوام دولت وحدت ملی در لبنان و شکل‌گیری چنین دولتی در بحرین را طلب می‌کند و این هر دو با منافع ایران نیز سازگاری کامل دارد.

 

چشم‌انداز مناسبات با روسیه

جمهوری اسلامی ایران با شعار نه شرقی نه غربی زاده شد. شعاری که بعدها زینت‌بخش سردر وزارت خارجه‌ی جمهوری اسلامی شد.

با این همه، از همان ابتدا نیک پیدا بود که حدت امریکاستیزی کشور را –دست‌کم در زمینه‌های دفاعی و تسلیحاتی- به سوی نزدیکی با اتحاد شوروی سوق خواهد داد.

ایران سراسر قرن بیستم را با بحث چگونگی مناسبات با شرق و غرب سر کرده است. بحثی که همواره حادترین عرصه‌ی منازعات داخلی کشور ما بوده است. کودتای ۲۸ مرداد ایران را به کشوری متکی بر امریکا و متحدان بدل کرد، و انقلاب ۵۷، کشور ما را به سوی ستیز خونین با غرب و متحدان منطقه‌ای آن سوق داد؛ ستیزی که جز پیوندی استراتژیک با روسیه و شرق فرجامی نمی‌توانست داشت.

با پایان جنگ و تشکیل کابینه‌ی آقای رفسنجانی، و از پی فروپاشی اتحاد شوروی، این امید غالب شد که عادی‌سازی مناسبات با اروپا، مناسبات با قدرت‌های جهانی را متعادل کند. با آغاز دوران خاتمی این امید بازهم رنگ بارزتری به خود گرفت. اما پیروزی جرج بوش و غلبه‌ی افراط‌گرایی و ستیزه‌جویی بر سیاست امریکا، تمام تلاش‌های ایرانی را سترون و روحیات ضدامریکایی و مقابله‌جویانه را بر عمده‌ترین جهات سیاست خارجی کشور حاکم کرد. دوران احمدی‌نژاد، ایران را، نه فقط به لحاظ دفاعی و تسلیحاتی بلکه، در عمده‌ترین جهات اقتصادی نیز به سوی روسیه و چین سوق داد. آقای احمدی نژاد وقتی صحنه را ترک می‌کرد، دیگر کم‌تر کسی باور داشت که ایران هم‌چنان پای‌بند شعاری است که سر درِ وزارت خارجه را تزیین کرده است.

گرچه روسیه و چین هر دو عضو ۱+۵ هستند و همراه با آلمان به اصطلاح “جامعه‌ی جهانی” را “نمایندگی” می‌کنند، اما بر کسی پوشیده نیست که این دو کشور به همان میزان از توافق جامع هسته‌ای با ایران بهره‌مند نخواهند شد که قدرت‌های غربی بهره‌مند می‌شوند. عدم حضور وزرای خارجه روسیه و چین در مذاکرات روزهای ۱۲ و ۱۳ ژوییه در وین گویای همین حقیقت است.

راست این است که علی‌رغم پایان کمونیسم و بازگشت روسیه و چین به دنیای سرمایه‌داری، شکاف میان شرق و غرب و رقابت آن دو برای کنترل منابع، بازارها و روندها در جهان، هم‌چنان جدی است. این شکاف در سال‌های اخیر باز هم بیشتر سر باز کرده است. موارد مقابله‌ی روسیه و غرب در تمام دوران پس از فروپاشی، هیچ‌گاه به این حد نبوده است. این روندها به‌خصوص اتحادیه‌ی اروپایی را -که بخش عمده‌ای از نفت و گاز مصرفی را از روسیه وارد می‌کند- به جست‌وجوی منابع مستقل از روسیه وادار می‌کند.

منافع غرب در حل مناقشه هسته‌ای فقط این نیست که نگرانی‌های امنیتی ناشی از این برنامه را مرتفع می‌کند؛ منافع غرب در حل مناقشه هسته‌ای فقط این نیست که در بحران‌های منطقه‌ای ایران را نه در مقابل خود که همراه با خود مشاهده می‌کند، منافع بزرگ‌تر غرب در آن است که -چنان‌چه دو موضوع اول حل شود- ایران را منبع جایگزین -یا منبع رقیب- برای واردات نفت و گاز از روسیه قرار دهد.

با این همه، شایسته است که چشم‌انداز مناسبی که برای گشایش مناسبات ایران و غرب گشوده شده، رنگ ستیز و تقابل با روسیه و چین در منطقه و جهان را به خود نگیرد. رهبران سیاسی موفق و نامدار در ایران آن‌ها بوده‌اند که هیچ‌گاه از مسیر اعتدال در بسط رابطه میان ایران با غرب و شرق خروج نکرده‌اند.

 

4.   ملخص کلام

محمد جواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی در طول کتاب مصاحبه‌ی معروف خود تحت عنوان “آقای سفیر”‌ که در دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد منتشر شد بر دو اصل در سیاست خارجی تکیه می‌کند؛ او از یک‌سو می‌گوید دوران بازی‌های با جمع صفر سرآمده و جهان ما به سویی سمت گرفته است که هیچ گره مهمی در روابط کشورها گشوده نخواهد شد مگر طرفین در آن “راه حل” سود خود را مشاهده کنند. ایشان هم‌چنین تذکر می‌دهد که آنان که جمهوری اسلامی ایران را قدرتی منطقه‌ای و بازیگری جهانی می‌خواهند، فقط وقتی در راستای این ایده‌آل خود پیش خواهند رفت که -مثل همه‌ی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی- از تقابل با قدرت‌های دیگر، به تعامل با آنان گذر کنند.

و این است معنا و مفهوم بنیادین توافق جامع هسته‌ای در وین با دیگر قدرت‌های بزرگ جهانی.

و من اضافه می‌کنم: شهروندانی که ایران را دموکراتیک و سرفراز می‌خواهند، هرگاه بخواهند در راستای این ایده‌آل نیک خویش گام بردارند باید بر دو اصل بنیادین تکیه کنند: اول این که باید این مسیر را لزوماً صلح‌آمیز بخواهند، یعنی برای کاهش شکاف دولت-ملت، از طریق افزایش سطح مشارکت شهروندان، از طریق تقویت نقش و تاثیر انتخابات در حیات کشور اقدام کنند. دوم این که درک کنند که پی‌گیری این ایده‌آل شریف با شیوه‌های صلح‌آمیز، بدون نوعی تعامل با اصلی‌ترین صاحبان قدرت در دستگاه حاکم نامیسر است.