افزایش مشارکت سیاسی زنان و غلبه بر موانعی که در این خصوص وجود دارد یکی از حوزه های مهم توسعه سیاسی و توانمندی زنان در ایران است. غلط نیست اگر گفته شود در غیاب مشارکت سیاسی فراگیر و موثر زنان، دستیابی به عدالت جنسیتی و مبارزه با بی عدالتی ها ممکن نیست. حضور موثر زنان در سیاست باعث می شود تا قدرت لازم را پیدا کرده و توانایی های خود را برای عبور موفقیت آمیز از چالش ها افزایش دهند. البته مشارکت سیاسی لزوما به معنای رای دادن، کاندید شدن و دستیابی به مناصب سیاسی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی نیست. شاید از نگاه پایه ای و جنبشی که رویکرد از پایین به بالا را دنبال می کند، مهمترین بعد مشارکت سیاسی ارتقاء کمی و کیفی کنش گران سیاسی زن است. به میزانی که حضور زنان سطوح مختلف تصمیم سازی و تصمیم گیری های احزاب و گروه های سیاسی افزایش پیدا کند و بتوانند خود را در مدیریت های میانی و ارشد جریان های سیاسی و جنبش های اجتماعی قرار دهند، جنبش زنان و تلاش برای دستیابی به حقوق برابر نیز از اقتدار بیشتری برخوردار می گردد.
در این راستا افزایش کاندیدا های زن در انتخابات ها و همچین شمار وکلای مجلس، وزراء و مدیران اجرایی زن مفید است اما با توجه به ویژگی های خاص سیاسی ایران و قرار داشتن در دوره گذار اصالت و برتری ندارد. به هر میزان که کنشگران زن در جنبش های اجتماعی و ابرجنبش دمکراسی خواهی و تغییر سیاسی نقش آفرینی بیشتری داشته باشند، قدرت زنان نیز افزایش خواهد یافت و بر منزلت و قدر شان به صورت واقعی و غیر شعاری در جامعه افزوده خواهد شد. رسیدن به چنین مقصدی در وهله نخست نیازمند توجه ویژه و نگاه جنسیتی در گروه های سیاسی مدافع عدالت جنسیتی است. افزایش مشارکت سیاسی زنان به خودی خود و به صورت خودجوش در سطح زیاد اتفاق نمی افتد. استثناهایی مانند بهاره هدایت ونرگس محمدی وجود دارند که بدون برخورداری از فرصت ویژه موقعیتی برای خود در عرصه سیاسی بدست آورده اند. اما به صورت یک قاعده نمی توان انتظار داشت این ابتکار و همت شخصی برای همه زنان کارایی داشته باشد.
اقدامات ویژه نخست باید از سوی گروه های سیاسی انجام شود که مردان در آنها نقش مسلط را دارند. اعطای تبعیض مثبت به صورت روشمند و موقت راهکار مفیدی است تا انگیزه برای حضور زنان فراهم شود. در گام بعدی زدودن عادات و فرهنگ مردسالارانه از کار سیاسی و بخصوص کار تشکیلاتی سیاسی است. بخش زیادی از این ویژگی در ناخودآگاه است و به غلط فرض می شود که عادات کار سیاسی است در صورتی که اشغال فضای سیاسی توسط مردان باعث سیطره آنها بر سیاست ورزی شده است. اما ماجرا فقط به مردان و اعطاء فرصت های ویژه به زنان محدود نمی شود. یکی از موانع مهم سیاست ورزی زنان میزان تمایل پایین در بین زنان نسبت به فعالیت حرفه ای و تشکیلاتی سیاسی است. تعداد کنشگران زنی که رسما و علنا خود را فعال سیاسی معرفی کنند، کم شمار است. نوعی سیاست زدایی در آنها قابل مشاهده است که ترجیح می دهند در حوزه های اجتماعی و فرهنگی فعال باشند و در متن کار های سیاسی حضور نداشته باشند. البته منظور حضور مستمر است. در مقاطعی شاهد حضور پر رنگ زنان در سیاست بوده ایم اما این حضور استمرار نداشته است. چرایی این پدیده را فقط نمی توان به عناصر مربوط به فرهنگ مرد سالار و اکراه حکومت نسبت به مشارکت سیاسی فراگیر زنان فروکاست. یک پای مشکل در خود جامعه زنان است. پرداختن به این موضوع و کشف دلایل آن از نگاه آسیب شناسانه ضرورت دارد. در غیر این صورت اگر تمایل به فعالیت سیاسی حرفه ای و مستمر در کنشگران زنان افزایش پیدا نکند، آنگاه حل مشکلات مربوط به مشارکت سیاسی زنان با دشواری های پیچیده ای مواجه می شود و چه بسا محقق نگردد.
در کنار توجه به شناسایی دقیق و جامع موانع بدور از نگاه های کلیشه ای و ارائه راهکار های مناسب توجه به آفات سیاست ورزی و تمهید مقدمات برای جلوگیری از ابتلا به آنان اهمیت راهبردی دارد. در ادامه به برخی از این آفات اشاره می گردد:
نگاه هویت طلبانه
شاید مهمترین بیراهه برای فعالیت سیاسی زنان دیدگاه های هویت طلبانه باشد که نفس زن بودن را در پرتو دیدگاه های ذات گرایانه به عنوان ارزش و فضیلت تبلیغ می کند. هویت طلبی کاری به موضوعات سیاست ندارد و تنوع آن را نادیده می گیرد و می خواهد با پل زدن بر روی تنوع دیدگاه ها در جغرافیای سیاسی و نادیده گرفتن ماهیت فراجنسیتی سیاست یک هویت و گفتمان از زنان بسازد که به مثابه یک کل واحد در برابر مردانی که حق زنان را در طول تاریخ پایمال کرده اند بایستد و در فضای تقابلی آنها را به عقب براند. در این نگرش دو گانه زن فرشته و مرد دیو که تمامی خرابی های سیاسی ناشی از اقدامات تباه گرانه مردان است، گویی شرارت ها با حضور زنان در قدرت و کنار زدن مردان از حکمرانی پایان می پذیرد و دنیا بسامان می شود. البته این حد غایی این نگرش افسانه وار است. اما تاکید بر کارکرد جنسیت زنانه در سیاست می تواند دامنه های مختلفی داشته باشد. تاکید ویژه بر مشارکت سیاسی زنان حرکتی موقتی است تا با پایان دادن به سرکوب ها و موانع تاریخی فضا برای برابری و دستیابی به فرصت های برابر فراهم شود . اما مقصد مطلوب جایی است که سیاست فراجنسیتی می شود و مهم نیست حامل دیدگاه ، مکتب ، گفتمان و پراتیک سیاسی مرد است یا زن، نظر و توانایی او مبنای توجه و داوری قرار می گیرد. ولی برای جبران تاثیرات تاریخی و انباشته شده فرهنگ مرد سالار و شرایط نابرابری که وجود دارد تا اطلاع ثانوی و رسیدن به مقصد مطلوب توجه ویژه به مشارکت سیاسی زنان ضرورت دارد. اما اگر این مهم در قالب هویت طلبی صورتبندی شود آنگاه وضعیت نا مناسبی همچون برخورد هویت طلبانه با دین، ملیت و … پیدا می کند. هویت طلبی برخوردی ابزاری با سیاست و جنسیت دارد و مفاهیمی که درست هستند را در نهایت با بیرون کشیدن از سیاق و چارچوب های زمانی و اقتضایی به شناسنامه و بستر اصلی حیات و هستی خود کرده و آن را مطلق می نماید. حفظ این هویت نیازمند تاکید بر تمایز ها و غیریت سازی با دیگری است. هویت طلبی بر دائمی بودن استوار است و می کوشد تا جایی که ممکن است حیاتش را تداوم بخشد. در حالی که برجستگی جنسیت در سیاست و انتخابات یک امر مقطعی است. دمکراسی با فرصت ویژه از اساس بیگانه است و موازین آن پذیرای تبعیض به صورت همیشگی نیست. هویت طلبی این خطر را دارد که حضور زن در سیاست را به رانت تبدیل نماید و حوزه موافقت و مخالفت و رقابت در سیاست را به دوگانه زنان و مردان تقلیل دهد. در صورتی که سیاست بسیار فراتر از این نگرش های محدود و قالبی است. مخالفت با نظرات سیاسی و یا شخصیت یک کنشگر زن لزوما به معنای مخالفت با مشارکت زنان در سیاست نیست. اما هویت طلبی این ریسک را دارد که کلیشه هایی را ساخته و بگونه ای جلوه دهد که مخالفت با نظرات یک زن و یا گروهی از آنها به معنای مخالفت با سیاست ورزی کل زنان است.
نگاه مکانیکی به توازن جنسیتی
توازن جنسیتی به معنای برابری عددی نیست. در حوزه هایی که دیدگاه و شایستگی و تخصص نیاز است ویا رقابت وجود دارد جنسیت نمی تواند مجوزی برای تقسیم منابع به دو نیمه مساوی شود. توازن جنسیتی تناسب مشخصی با وضعیت جوامع، فرهنگ ، توانمندی زنان و درجه توسعه یافتگی دارد. این استدلال منطقی نیست چون زنان نیمی از جامعه هستند، نصف کرسی های مجلس باید در اختیار آنان قرار بگیرد در غیر این صورت انصاف رعایت نشده است. انتخابات یعنی نتایج نامعین از روش معین. درصد خاصی را نمی شود تعیین کرد. البته درصد کنونی یعنی 3 درصد خیلی کم است و باید افزایش پیدا کند. در شرایطی می تواند بیست درصد باشد و در شرایطی ۸۰ درصد. تعیین کننده،عواملی چون انتخاب مردم ، ویژگی های کاندیداهای زن و شرایط خاص جامعه است. به عنوان مثال جمعیت دانشجویان دختر که از طریق کنکور پذیرفته می شوند، چندین سال است که نزدیک ۶۰ درصد است. همانطور که زنان و خرد متعارف نمی پذیرد که به بهانه عدالت جنسیتی نصف کرسی های تحصیلی دانشگاه ها به مردان اختصاص یابد وبخشی از دانشجویان دختر به دلیل تساوی جنسیتی از تحصیل در دانشگاه ها محروم شوند، مجلس نیز وضعیت مشابهی دارد. مخالفت با تعیین سهمیه جنسیتی در نظام پذیرش دانشجو از منطقی بهره می برد که برای مجلس و اساسا هر موقعیتی که قرار است بعد از شرکت در یک آزمون حاصل شود، صدق می کند. در گشور های پیشرفته وتوسعه یافته نیز معدودی هستند که زنان در مناصب سیاسی موقعیتی برابر با مردان دارند. چنین انتظاری در مورد ایران غیر واقع بینانه است.
پرهیز از سیاست زدگی و کارکرد حزبی
جنبش زنان ضمن استفاده از فرصت های موجود برای افزایش مشارکت سیاسی زنان در عین حال نیاز به هوشیاری دارد تا مورد استفاده ابزاری اصحاب قدرت قرار نگیرد. شایسته نیست سرمایه اجتماعی زنانی که سودای عدالت جنسیتی و پایان دادن به نابرابری ها ی حقیقی و حقوقی دارند، در منازعات قدرت جناح های مختلف حکومت و گروه های سیاسی خرج شود. سیاست زدگی یک روی دیگر سیاست زدایی است وهر دو می تواند به یاس و ناامیدی در جمعیت زنان جامعه از سیاست منجر شود. تبین مرز ها و محدوده های تمایز بین سیاست ورزی معطوف به قدرت با سیاست ورزی معطوف به مطالبات و آرمان های جنبش زنان بایستگی دارد. جنبش دانشجویی در یک دوره ای آفات کارکرد حزبی را تجربه نمود وباعث شد تا در ارزیابی انتقادی عملکردش در آغاز دوران اصلاحات به این نتیجه برسد که فعالیت در قالب حزب و برنامه ریزی برای کسب کرسی های قدرت را کنار بگذارد. طبیعی است بخشی از زنانی که در گروه های سیاسی عضو هستند ویا جزو کارگزاران نظام هستند به دنبال حضور در مناصب قدرت باشند. اما از کنشگران زنان و زنانی که به سیاست از زاویه جنبشی و اصلاحات ساختاری نگاه می کنند، انتظار می رود تا اجازه ندهند تلاش های آنها و اعتبار زنان در جامعه نردبان ترقی سیاستمدارانی بشود که تعهدی به مطالبات زنان و مصلحت همگانی ندارند و تنها با دادن شعار در پی کسب رای ها بوده اند. همچنین زنانی که در عرصه سیاسی به هر دلیل ظرفیت های لازم را ندارند، در پشت ماسک زنان پنهان شده و به سهم خواهی بپردازند.
البته آفت ها فراتر از این موارد هستند و همه آنها نیز اختصاص به مشارکت سیاسی زنان ندارند و اغلب موارد مشترک برای همه عاملان سیاسی و از جمله مردان است. منتها با توجه به مطرح بودن مشارکت سیاسی زنان و تلاش های ویژه که در این زمینه به درستی با توجه به شرایط کنونی جامعه ایران و شکاف جنسیتی گسترده انجام می شود، نگاه جنسیتی به آفات سیاسی موضوعیت پیدا می کند.