صفحه جدید هنر روز نام خود را از رمان مشهور سیمین دانشور گرفته و به کند و کاو در ادبیات داستان ایران- داخل و خارج کشور- می پردازد.در هر شماره ابتدا داستانی را می خوانید، سپس نگاهی به آن و در پایان یادداشتی در باره زندگی و آثار نویسنده. داستان برگزیده این شماره به داستان کوتاه فرصت از مجموعه داستان کوارتت مرگ و دختر، نوشته فتح الله بی نیاز اختصاص دارد.
♦ داستان
فرصت
پس از پانزده سال بر حسب تصادف یکی از دوستان قدیمی را در چهارراه نسبتا خلوتی دیدم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و سه-چهار بار بر سر و روی هم بوسه زدیم.شوق دیدارمان به حدی بود که چشمانش ار نم خفیفی برق زد. چشم های من هم نمناک شد.
هر دو دستم را در دست هایش فشرد و گفت:“خاطرات آن روزها و خوبی هایت هیچ وقت از یادم نمی رود. هیچ وقت! باور کن!“
گفتم: “چقدر بد است که نمی توانیم مثل آن سال ها همدیگر را ببینیم!” با حالتی امیدوار گفت: “ اگر کمی همت کنیم، باز هم می توانیم همدیگر را ببینیم.“
از کار و زندگی ام پرسید و از حال و رو خودش حرف زد. فهمیدم که سه بچه دارد و هر روز تا پاسی از شب کار می کند تا هزینه خانواده اش را جور کند. گفت:” تمام این دویدن ها فقط برای نان روز است، نه پس انداز و مال اندوزی.“
گفتم:” می دانم. همین طور است. غیر از این هم نمی تواند باشد!“
آن گاه تنها کارتی را که در جیب داشتم، به او دادم. نشانی و تلفن خانه ام روی این کارت نوشته شده بود. متاسفانه هیچ کداممان کاغذ و قلمی نداشتیم که من نشانی یا شماره تلفنش را یادداشت کنم.
قول داد که در اولین فرصت به من تلفن کند، بعد به دیدنم بیاید. دو بار تاکید کرد:“حتما می آیم!قول می دهم!“
بار دیگر همدیگر را در آغوش گرفتیم و چند لحظه ای به همان حال باقی ماندیم. واقعاً از او دل نمی کندم. به هر حال روزگاری یکی از دوستان صمیمی ام بود.
بعد از خداحافظی و جدایی، نتوانستم جلو اشک هایم را بگیرم.
روزها و شب ها گذشت و خبری از او نشد. هفته ها و ماه ها و سال ها هم سپری شد و او سراغی از من نگرفت. ناراحت شدم اما تعجب نکردم؛ چون چنین چیزی سابقه داشت. طی بیست سال گذشته، ده ها همسایه، دوست، آشنا و هم کلاسی سابق را تصادفاً این جا و آن جا دیده بودم. همه قول داده بودند که در اولین فرصت با من تماس بگیرند، اما به دلایل نامعلومی، هیچ کدامشان حتی یک بار سراغی از من نگرفته بود.
با این حال، من دقیقا به خاطر چنین برخوردهایی همیشه کارتی در جیب دارم – و خواهم داشت؛ چون فکر می کنم بالاخره یک نفر پیدا می شود که فرصت دیدنم را پیدا کند.
♦ نگاه
حکایت نکتهها
علیالله سلیمی
نگاهی گذرا به داستانهای کوتاه، بلند و رمانهای فتحالله بینیاز نشان میدهد او در حوزه داستاننویسی به یافتههای ریشهداری رسیده است که حالا با اتکا به همین دانستههایش هر بار که قلم به دست میگیرد تا داستانی نو بنویسد به سرزمینهای خیالی و خودساختهاش مراجعه میکند تا طرحی نو دراندازد و داستانی تازه بنویسد.
او همانند گابریل گارسیا مارکز که بیشتر دوست دارد در سرزمین خودساختهاش (ماکاندو) زندگی کند؛ تا در شهرها و آبادیهایی که شناسنامههای رسمی و مشخصی دارند، به مکانها و سرزمینهایی پناه میبرد که در عین شباهت به تمام مکانهای آشنایی که در پیرامونمان میبینیم، شبیه هیچ یک از جاهای رسمی و مشخص نیست. مجموعه داستان جدید این نویسنده (کوراتت مرگ و دختر) هم دقیقاً در راستای همان اندیشه طرحریزی شده و شکل گرفته است. یکی از ویژگیهای اصلی این کتاب آشناییزدایی نویسنده از شخصیتهای آشنا در داستانهای ایرانی آن هم در سالهای اخیر است. فتحالله بینیاز بیگمان تنها نویسنده ایرانی است که بسیاری از شخصیتها و مکانهای داستانهایش خارج از جغرافیای رسمی کشور ایران هستند. مخاطب ایرانی موقع خواندن داستانهای این نویسنده (داستانهایی که مکانها و شخصیتها غیر ایرانی هستند) احساس میکند با یک متن ترجمهای سر و کار دارد درحالی که خیلی زود به یاد میآورد که با یک متن تالیفی مواجه است. البته سوژههای انتخابی برای این نوع داستانها برای مخاطب ایرانی بیگانه هم نیستند. چون بیشتر داستانهای بینیاز که در این تقسیمبندی قرار میگیرند به موضوعات و رویدادهایی اشاره دارند که در گذشتهای نه چندان دور بخشی از دغدغههای شهروندان ایرانی را تشکیل میدادند و حالا با گذشت زمان و تقسیمبندیهای جغرافیایی به کشورهای جداگانهای تقسیم شدهاند. همین اشاره به موضوعاتی که در گذشتههای نه چندان دور جزو دغدغههای اصلی آدمها بوده حالا به داستانهای بینیاز رنگ و بوی حکایتگونگی میدهد گویی مخاطب زمان حال با خواندن بخشی از داستانهای مجموعه “کوراتت مرگ و دختر” به حکایتهای شیرین از روزگار سپری شدهای گوش میدهد که هنوز بعد از گذشت سالها لذت شنیدن و خواندن دارند. همین رویکرد باعث شده عنصر حکایت در داستانهای این مجموعه پررنگتر شود و در مقابل سایر عناصر تحتالشعاع این عنصر قوی داستانی قرار گیرند. از دیگر ویژگیهای مجموعه حاضر تاکید نویسنده روی یک نکته خاص است. البته نویسنده برای رسیدن به آن نکته به کمک انواع عناصر داستانی مقدمهچینی لازم را انجام میدهد و سرانجام مخاطب در فضای فراهم شده توسط قدرت قلمی نویسنده به آن نکته مورد نظر او میرسد. به طور مثال در داستان کوتاه “دهلیزی با در نقرهای” نکته شاخص چگونگی تعریف روابط اجتماعی و قوانین در ادیان مختلف است که روابط اجتماعی آدمها تحتالشعاع قوانین وضع شده توسط ادیان مختلف قرار میگیرد و یا در داستان کوتاه “ارتفاعات سفید” احساسات درونی آدمها در برابر قدرت حاکم و یا هستههای تشکیلاتی که به هر حال از قدرتی خاص در برههای از زمان برخوردارند قرار میگیرند. آدمهای منفعل در برابر قدرت حاکم از هر فرصتی برای آزادسازی انرژی شخصی استفاده میکنند حتی اگر چند دهه از آن رویداد اولیه گذشته باشد و حال عکسالعمل همان افراد در عکس اهداف شان عمل کند.نکتههایی از این دست در دیگر داستانهای کتاب حاضر هم گنجانده شده و به عبارت دیگر هر یک از داستانهای این کتاب علاوه بر لذت خواندن یک داستان کوتاه تقریبا با تمام ویژگیهایی که یک داستان کوتاه باید داشته باشد، یادآوری یک اتفاق تاریخی نیز هستند. به عبارت دیگر نویسنده برای اغلب داستانهایش یک پسزمینه تاریخی را برگزیده است. البته این پسزمینهها گاه اشاره مستقیم به یک رویداد تاریخی خاص ندارند و تنها در حد یادآوری بخشی از لایههای اجتماعی در سالهای گذشته هستند. به نظر میرسد نویسنده برای گریز از برداشتهای تکبعدی از داستانهایش که ممکن است با توجه به بعضی از نشانهها، کل داستان به یک موضوع معاصر نسبت داده شود، زمان و مکان و شخصیتهای آشنا را از داستانهایش حذف و در مقابل در همان سرزمین خودساختهاش داستانهایش را ساخته و پرداخته است. از ویژگیهای اصلی این انتخاب اشاره به مستمر بودن بعضی از رویدادهای تاریخی در طول سالهای متمادی است که در هر دوره فقط شکل عوض میکند. در حالی که ماهیت قضایا همان نکتههای مورد نظر نویسنده در دورههای مختلف است. نکته دوم نادیده گرفتن مرزهای جغرافیایی است که به نظر نویسنده تاثیری در عکسالعمل شخصیتها ندارد. فتحالله بینیاز در مجموعه اخیرش بار دیگر نشان داده است که به دغدغههای ذاتی آدمها میپردازد و کاری به دستهبندیهای مختلف ندارد. در داستانهای بینیاز عکسالعمل شخصیتهای داستانی در برابر رویدادهای اجتماعی بستگی به ادراک و دانش آنها نسبت به وقایع پیرامون شان دارد. از عمده ویژگیهای دیگر مجموعه حاضر اینکه نویسنده فقط از طبقه و قشر اجتماعی خاصی نمینویسد. در داستانهای او افراد مختلفی از قشرهای گوناگون حضور دارند. از ملیتهای مختلف تا ادیان و اندیشههای گوناگون. همچنین از طبقات اجتماعی مرفه تا کارمندان و کارگران و زنان و مردان هر یک از آنها دغدغههای متفاوتی نسبت به دیگری دارند ولی در داستانهای بینیاز به نمایندگی از جایگاه طبقاتی خود حضور دارند.
♦ در باره نویسنده
فتح الله بی نیاز: نویسنده و منتقد ادبی
فتح الله بی نیاز در تیر ماه 1327 در مسجد سلیمان به دنیا آمد. او در سال 1351 در رشته مهندسی برق از دانش گاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شد و تا سال 1380 در انزوای خود خواسته بود. او در سال های بین 1347 تا 1380 با نام های مستعار در مطبوعات، داستان کوتاه و مقاله نقد رمان و داستان کوتاه و فیلم و نمایش نامه چاپ می کرد. از شهریور 1380 تاکنون نیز با نام اصلی یش بیش از 408 مقاله و داستان کوتاه در نشریه ها چاپ کرده و 104 جلسه نقد و سخن رانی داشته است.
بی نیاز ده جلد کتاب نقد دارد که جلد اول آن را انتشارات قصیده سرا و مرکز گفت و گوی تمدن ها با نام ادبیات : قصری در تار و پود تنهائی منتشر کرده است
کوارتت مرگ و دختر” نام مجموعه داستان جدید “فتح الله بی نیاز” است که توسط نشر ققنوس منتشر شده است.
این کتاب 120 صفحه ای که 16 داستان کوتاه بی نیاز را در بر می گیرد، در تیراژ 1500 نسخه و به قیمت 1600 تومان به بازار کتاب عرضه شده است.
از بی نیاز در سال جاری علاوه بر این کتاب، دو رمان “بعد از مرگ هنوز می میرم” و “ترجیع بندی برای شاعران جوان” همزمان به چاپ رسیده بود و با احتساب چاپ سه اثر در یک سال، می توان این نویسنده را در زمره پرکارترین نویسندگان معاصر ایران به شمار آورد، هر چند که به گفته خودش، او این کتاب ها را در زمان های مختلفی به ناشرانشان سپرده بود.
فتح الله بی نیاز 33 سال از مطبوعات و مجامع ادبی ایران دوری جسته و در آن سال ها آن قدر کتاب خوانده که هم اکنون به عنوان یک منتقد و داستان نویس حرفه ای در جامعه ادبی ایران مطرح است.
از دیگر آثار این نویسنده می توان به رمان های “ستیزه جوی دلتنگ”، “ملاقات با مسیح”، “افعی ها خودکشی نمی کنند” و مجموعه داستان “تشییع جنازه یک زنده به گور” اشاره کرد.