سه سال از شهادت مظلومانه و غریبانهی هدی صابر گذشت. این یادداشت هرچند در گام نخست یادکرد از مردی آزاده و استوار و سختکوش در متن تهدیدهای جمهوری اسلامی است، اما در سطحی فراتر میکوشد الگویی از کنشگری را برجسته کند: کنشگری در جامعه مدنی، که صابر از مصداقهای برجستهاش بود. کنشگری بیهیاهو و دور از غوغا و شهوت شهرت و ثروت و منزلت. روشی که در این زمانهی تهدید مستمر و تداوم خشونت نهادهای امنیتی و قضایی، برای تقویت و گسترش جامعه مدنی ایران بس موثر و کارآست.
زندهیاد هدی صابر (1337 تا 1390) افزون بر سه دهه در متن جامعه مدنی ایران حضوری موثر و فعال داشت. او در قامت یک کنشگر سیاسی وطندوست، در مقام نویسنده و تحلیلگر سیاسی و اقتصادی، در جایگاه مدرس تاریخ سیاسی معاصر، و در موقعیت مدرّسی برای توسعه، کوششی غریب و پیوسته از خود بروز داد.
مستقل از دو حوزهی سیاسی و مطبوعاتی، که در کارنامهی او مشهور است، وی از سامان دادن گروههای مطالعاتی و پژوهشی و راهاندازی کارگاهها و کلاسها و دورههای آموزشی گوناگون، خسته نمیشد.
میتوان از سه نشست مهم در این خصوص یاد کرد. «هشت فراز، هشت نیاز» (مجموعهای از 58 نشست که از آذر 1385 تا خرداد 1387 در حسینیه ارشاد برگزار شد)؛ «باب بگشا» (مجموعهای از 26 نشست که از شهریور 1387 تا خرداد 1388 در حسینیه ارشاد برگزار شد)؛ و «دو سده تکاپوی توسعه در ایران» (مجموعهای از 13 نشست که از آبان 1386 تا خرداد 1387 در اصفهان و به میزبانی جبهه مشارکت ایران اسلامی برگزار شد). این سه، جلوههایی از یک وجه از زندگی و کوشش وی در جامعه مدنی ایران است.
صابر در پایتخت نمینشست، پایی در خوزستان داشت و پایی در خراسان، زمانی در اصفهان بود و هنگامی در آذربایجان. نشستها و سخنرانیها و کارگاههای آموزشی و برنامههای کارگاهی وی، اینجا و آنجای ایران ـ هر کجا که امنیتی بود و امکانی ـ برپا بود.
افزون بر این وجه و عرصه (آموزشی ـ پژوهشی)، وی در مقطعی، همراه حاشیهنشینها و جوانان بیکار و محروم سیستان و بلوچستان شد.
اجرای دو طرح «توسعه مهارتهای پایه» و «تشکیل گروههای کارآفرینی و آموزش بانکپذیری» در سکونتگاههای غیررسمی زاهدان در خردادماه 1388 اوج این کوشش بود. هدف اصلی طرح، توسعه مهارتهای پایه توانمندسازی و ظرفیتسازی جوامع سکونتگاههای غیررسمی شهر زاهدان بود. حدود 900 نفر از ساکنان این مناطق ـ با تاکید بر زنان و جوانان ـ با کسب مهارت و آموزشهای فنی و حرفهای بر قابلیتهایی دست یابند تا بتوانند برای خود در بازار کار محلی یا زاهدان فرصتهای شغلی و درآمدزایی ایجاد کنند.
در تلاش مشابه دیگری، قبل از زاهدان، وی در توانمندسازی 250 جوان خرمشهر و آبادان، حضوری موثر داشت.
تأثیر حضور جدی و کوشش ایراندوستانهی هدی صابر در مناطق مزبور، چنانکه برخی از مسافران به منطقه روایت میکنند، هنوز در ذهن و جان جوانان منطقه زنده است و جاری.
کنشگری هدی معطوف به تصاحب قدرت سختافزاری و تغییر ترکیب حکومت نبود. او توانمندسازی جامعه مدنی را برگزیده بود. تلاشی که در متن فشار دائم نهادهای امنیتی و قضایی پی گرفته میشد. احضارها و بازداشتهای مکرر، مانع از تداوم آگاهیبخشی و تقویت شبکههای اجتماعی و همیابی دغدغهداران ایران توسط وی نبود. او صبور و بیصدا، راه خود را به جدیت تعقیب میکرد. رفتنی مستمر و گام زدنی مصمم و پیوسته که با نظمی کمیاب و آموختنی متحقق میشد.
در این راه طولانی و زمانبر و نفسگیر و نیازمند استواری و مجاهدت مستمر، او از منش و روش و بینش یکایک محبوبهایش، بهنوعی سود میجست؛ او رنگینکمانی از مصدق و تختی و طالقانی و بازرگان وشریعتی و حنیفنژاد، گرد آورده بود و به اینسو و آنسوی ایران میتاباند.
افسوس که تنگنظری و تمامیتخواهی و نفرت، چشم عقل و انصاف و تدبیر بازجوهای مسلط بر نهادهای امنیتی و قضایی را بسته بود. هدی صابر ـ که کوششهای ملی و نوعدوستانهاش در جامعه مدنی، در خور ستایش و تجلیل بود ـ نه تنها قدر ندید بلکه اسیر توطئه و خشونت شد. وی برای چندمین بار در مرداد 1389 بازداشت شد.
مهندس سحابی که درگذشت و هالهی از زندان به مرخصی آمده که غریبانه کنار تابوت پدر به شهادت رسید، هدی برآشفت و در مقام اعتراض از 12 خرداد دست به اعتصاب غذا زد. صابر اعلام کرد: «شاید این اقدام در شرایط وانفسای وطن مصدق ـ سحابی، مانع از تکرار این بیدادگریها علیه انسانهای بیدفاع شود.»
این آخرین سطرهای خاطرات او در پنجشنبه 19 خرداد 1390 در بند 350 اوین پیش از شهادت در روز بیست و یکم ماه است: «آمار ـ فشار خون 8 ـ 5 ـ 10 / چای ـ استراحت ـ حمام ـ نماز ـ استراحت … امروز ضعف دارم … مظفر به ثانی گفت که امشب بناست جمعی به اتاق ما بیایند و اعتصاب ما را بشکنند، با مظفر صحبت کردم و عنوان داشتم که آغاز هفته با پیام این کار را خواهیم کرد و به اتاق نیائید تا شرمندهتان نشویم، قبول کرد…»
هدی به «آغاز هفتهی بعد» نرسید؛ شهید شد و شاهد ماند…