سلام پاریس

نویسنده
بهمن پارسا

» حکایت

 

 سلام پاریس. تو مرا نمی‌شناسی، من امّا تو را مثلِ کف دستم، نه نه این اغراق است، ولی در همین حدود می‌شناسم. کودکی بودم که شنیدم تو عروس شهرهای جهان هستی. نوجوانی بودم که دریافتم مجسمّه‌ی آهنین ِ غول پیکری نماینده‌ی توست، و چه اعجاب برانگیز بود بر ذهن تازه بالنده‌ی من. بعدها که توانستم بدانم تو در کجای جهان ایستاده‌ای به ناگهان تو پذیرای کسی شدی که آغازگر ویرانی من بود و بسیارانی بیش از من، من امّا از عشق‌ات نکاستم و همواره دوستت می‌دارم، زیرا تو “فانون” را هم در خود راه داده بودی و بسیاری از همین قوم و قبیله را. قبیله‌ی من و همه‌ی انسان‌های جهان! خودت خوب می‌دانی ودر ترانه‌ها هم آمده است که” درد سر در همه جای جهان هست از جمله در پاریس، ولی درهمه جای جهان پاریس نیست! “کمتر چیزی در تو هست که من به آن علاقه مند نباشم وامّا آنچه مرا در تو غرق می‌کند روح سر کش ِ منتقد تو است. تو همیشه و همواره “گاورش” را در خویش می‌پروری و نمی‌گذاری که این کودک ِ غیور پیری باشد ناتوان. و اینک از هفتم ژانویه همین امسال تا همین امروز که رخت عروسی‌ات را غرق خون کرده‌اند و بر چهره‌ات سرمه‌ی سیاه ِ عزا کشیده‌اند از تو در حیرتم که سکوت می‌کنی! و یا شاید که سکوت نکرده‌ای و صدایت را به گوش ِ ما نمی‌رسانند؟! واگر که تو ساکت شوی، یعنی که اگر شده باشد که ترا به سکوت وا داشته باشند، وای به حال شعار ِ جهانی‌ات “آزادی ، برابری، برادری”.
پاریس مغرور و دوست داشتنی ِ من، در مورد آنچه روز جمعه گذشته واقع شد تو شاید نپرسیده باشی، و اگر پرسیده‌یی نگذاشته‌اند که ما بشنویم، ولی من می‌پرسم باشد که تو به هر نحو که ممکن‌ات باشد پاسخم بدهی. تو بهتر از من می‌دانی که یک مسابقه‌ی دوستانه‌ی فوتبال که در پی آن هیچ عنوانی مطرح و مطمح نظر نیست دارای آن اهمیت نیست تا رییس جمهور برای دیدنش حضور یابد! که حضوری چنین حتّی در مسابقات جام جهانی و المپیک نیز محل تعجّب است. بعد درست در چنین موقعی تنی چند “تروریست!” می‌آیند در اطراف ورزشگاهی که رییس جمهور در آن حضور دارد مبادرت به ایجاد انفجار ِ انتحاری می‌کنند!
پاریس مغرور و دوست داشتنی ِ من، آیا میدانی چرا این‌ها در داخل ورزشگاه دست به این‌ کار نزدند؟ اگر قرار ایجاد “ترور” بوده باشد آیا داخل ِ ورزشگاه محل ِ بهتری برای بهره داری ِ وحشت برانگیزنده نبود؟ اگر در داخل ورزشگاه این امر واقع می‌شد می‌دانی چه فاجعه‌یی رخ می‌داد؟ می‌دانی که فقط آن‌ها که برای فرار زیر دست وپا تلف می‌شدند شمارشان به کجا می‌رسید؟ ولی تروریست‌ها ظاهرا خواسته‌اند در شمار تلفات صرفه جویی کنند! ظاهرا و براساس تجربه آموخته‌ایم که این‌گونه افراد یعنی “تروریست‌ها” همواره نهایت سعی را در اختفای ِ هویت خویش تحت هر شرایطی را دارند تا آن‌جا که گفته می‌شود مسلّح به کپسول سیانور نیز هستند تا اگر در مخاطره باشند با فدا کردن خویش از افشا هویت خود جلوگیری کنند. خیال می‌کنم در این مورد با من هم رای باشی. پس چگونه است که کسی که خود را منفجر می‌کند اوراق شناسایی معتبری با خود همراه دارد. گذرنامه! چرا باید یک تروریست گذرنامه‌ی رسمی غیر قابل ِ انکارش را با خود حمل کند؟ بعد هم در حالی‌که موّاد منفجره اورا تکه و پاره می‌کند،گذر نامه‌اش صحیح وسالم در محل باقی بماند، مگر گذرنامه‌ی وی از چه نوع موادی ساخته شده که در اثر انفجار ِ حامل آن از بین نمی‌رود!؟ آیا تو پاریس ِ نازنین من از این ماجرا دچار حیرت و شگفتی نمی‌شوی؟ چرا جنس ِ گذرنامه‌ی این تروریست‌ها که عجیب هم اصرار دارند در هنگام عملیات تروریستی آن را همراه داشته باشند با جنس هرمدرکِ کاغذی ِ دیگری فرق دارد و بعد از حادثه از بین نمی‌رود؟ می‌دانی که در واقعه‌ی یازده سپتامبر هم بعداز آن همه خسارات خارق العاده در میان آن همه آوار گذرنامه‌ی تروریستی به دست آمد.
پاریس مغرور و زیبای من، چگونه است که بعد از هر حادثه‌یی از این قبیل انواع تکنولژی فوق پیشرفته برای کشف و اثبات چگونگی قضایا وجود دارد ولی پیش از آن هیچ سخنی از وجود چنین وسایل و امکاناتی در میان نبوده؟ شاید بگویی که نمی‌خواسته‌اند دشمن آگاهی بر امکانات آن‌ها داشته بوده باشد. گیرم درست می‌گویی، ولی چرا از این امکانات خارق العاده برای شناسایی و خنثی سازی این عملیات استفاده نمی‌کنند؟ و پیش از بروز حادثه آن را به کار نمی‌گیرند؟! در عالم اهل منطق به چنین وضعیتی می‌گویند “تناقض صدر و ذیل” که نتیجه‌اش این می‌شود که فقط یک طرف قضیه درست است. یعنی که هر بخش درست باشد ، بخش مخالف نادرست و غیر قابل قبول است.
پاریس مغرور و زیبای من، غمت سنگین است و زخمت عمیق، قصد من غمی بر غمت فزودن و نمک بر زخمت پاشیدن نیست، من فقط به خاطر عشقی که به تو و روح سرکش و نقّاد تو دارم نمی‌توانم بپذیرم که تو ساکتی و آن‌ها را که با من و تو این‌گونه رفتار می‌کنند رسوا نمی‌کنی. تو بهتر از من می‌دانی که امنیت و آرامش کسانی که این بازی‌های شوم و خونخوارانه را بر بستر تو وهرجای دیگری جهان بر پا می‌دارند در هرچه ناامن‌تر جلوه دادن محیط زندگی ِ انسانی است. در این خصوص هیچ فرقی میان ِ، دهلی، ادیس آبابا، واگادوگو؛ اردبیل، میناب و قوچان، موجود نیست. مهّم این است که کجای دنیا می‌تواند منبع استفاده‌ی بهتر و یا بیشتری باشد. وفعلا بنا به دلایلی که کس نمی‌داند چیست قرعه‌ی فال به نام توست.
هم تو می‌دانی و من، وهم همه‌ی اهل جهان که پی بردن به چون و چرایی حوداثی از قبیل آنچه بر تو رفته و می‌رود، از جمله ماجرای یازده سپتامبر ویا قتل کندی ، هرگز به وضوح و روشنی منطقی نخواهد رسید، یعنی نخواهند گذاشت که برسد، از قتل کندی بیش از پنجاه سال و از یازده سپتامبر پانزده سال سپری شده و هنوز پرده‌ی ابهام بالا نرفته. هنوز پای پرسش‌های منطقی را لنگ نگاه داشته‌اند ودر نهایت با برچسب‌های مخصوص این‌گونه مواقع پاسخ داده و حکم به سکوت می‌کنند و اگر هم پای از گلیم وجبی بیرون رود پرسشگر و گلیم را باهم سیل حادثه خواهد برد.
امّا پاریس عزیز ، من در این لحظه‌ی غصّه دار پدر و مادر، همسر و فرزند، وعزیزان آنانی هستم که بی هیچ خیالی در میان بازوان وآغوش باز تو می‌رفتند که آخرین شب هفته را در دهم و یازدهم و سوم، سن دنیس، و گوشه وکنار زیبایی‌های تو حالی کرده باشند، که فنای مطامع کسانی شدند که صرفه‌شان در ناامنی تو وهمه جای‌های این جهان است. بریده باد دست‌ها و ریشه‌های آن نامردمان که با مردمان چنین روا می‌دارند. وخوب می‌دانم که هستند بیشماران که حتی با یک جمله از سخن من موافق نیستند و من در این باب به ایشان حق می‌دهم، چرا که هستند پرشماران که من حتّی یک “کلمه” از هزاران کتاب ایشان را به هیچ نمی‌شمارم، واین نیز حقّ من است، ولی من هرگز ایشان را دشمن نمی‌انگارم، و خواهان مرگشان نیستم.
پاریس مغرور و زیبای ِ من ، کم غم باشی و سرافراز وپرچم ِ” آزادی، برابری، برادری ات” همواره در احتزاز.


Les ennuis
Y’en a pas qu’à Paris
Y’en a dans le monde entier
Oui mais dans le monde entier
Y a pas partout Paris


گاورش-شخصیت داستان “بینوایان” هوگو .

۱۳ نوامبر ۲۰۱۵