مترجم شاهکارها

نویسنده
مازیار رادمنش

» درباره مهدی سحابی

شامگاه 17 آبان ماه امسال، مهدی سحابی، مترجم و نقاش ایرانی در سن ۶۶ سالگی بر اثر ایست قلبی در فرانسه درگذشت. سحابی از پرکارترین مترجمان آثار ادبی در ایران بود که کار ترجمه را بعد از 10 سال روزنامه نگاری از سال 60 شروع کرد.  وی بیشتر از ۴۰ اثر ترجمه و تالیف کرده است.

ترجمه رمان 8 جلدی “در جستجوی زمان از دست رفته” نوشته مارسل پروست مهم ترین کار وی محسوب می شود. او برای ترجمه این رمان پرحجم که که خواندنش، ماهها زمان می برد، ۱۱ سال وقت صرف کرد. در سالهای اخیر او به بازترجمه دقیق برخی از آثار مهم ادبیات جهان روی آورده بود؛ رمان “مادام بوواری” نوشته گوستاو فلوبر و “سرخ و سیاه” نوشته استاندال از جمله این آثارند.

سحابی به سه زبان انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی احاطه داشت. “بارون درخت نشین” از ایتالو کالوینو، “مرگ قسطی” از لویی فردینان سلین، “مرگ وزیر مختار” از الکساندر گریبایدوف، “تربیت احساسات” از گوستاو فلوبر و “همه می میرند” از سیمون دوبوار از جمله ترجمه های او هستند.
سحابی همچنین نقاش، عکاس و مجسمه ساز بود. برپایی چند دوره نمایشگاه متعدد در ایران و جهان با مضمون صورتک ‌های متعدد انسانی از جمله فعالیت های وی محسوب می شود. آنچنان که دوستانش می گویند وی در پاریس ضمن کار ترجمه همیشه به نقاشی و عکسبرداری مشغول بود. وی سال های اخیر همراه با همسر فرانسوی اش در پاریس زندگی می کرد.

 

مهدی سحابی کیست؟

مهدی سحابی در سال۱۳۲2 در قزوین به دنیا آمد. او نخستین فرزند خانواده بود. پس از وی دو فرزند پسر و دختر نیز به خانواده سحابی اضافه شدند. آنچنان که گفته: “خانواده من خانواده ای محترم در حد متوسط بودند که نه فقیر و نه ثروتمند بودند.” پدرش راننده کامیون های میان شهری بود و اغلب در سفر. سحابی درباره پدرش می گوید: “فرانسوی ها یک اصطلاح دارند که در ترجمه ما شاید بشود “نشده”. پدرم یک هنرمندنشده بود. پدرم سواد مدرسه نداشت، اما نستعلیق خوبی می نوشت. بیشتر از هر آدمی که در عمرم دیدم در حرف هایش شعر، خصوصاً سعدی را به کار می برد. به نظرم پدر واقعاً هنرمندنشده بود. به نظرم می توانست قلمدان، خطاط و… شود.” مادرش خانه دار بود؛ “مادرم خیلی مومن بود. نه مومن به معنای خشکه مذهبی، اما مذهبی بود. من هم پسر اول بودم. خیلی هم دوستم داشتند. من در محبت غرق بودم، شاید به همین دلیل زندگی آرامی داشتم؛ خیلی آرام. همه چیز به قاعده و به هنجار بود.” خانواده سحابی در یک از محله های قدیمی قزوین همراه با پدربزرگ و جد پدری زندگی می کردند.

کودکی مهدی در کوچه باغ های قزوین گذشت؛ “در آن وقت قزوین شهر کوچک و آرامی بود. زیبا بود؛ ابعاد آن، ابعاد زندگی من بود. شهر جوابگوی من و آدم هایش بود. فکر می کنم شهر خوبی بود. چند تا مسجد خوب داشت، کوچه ها، امامزاده، خانه ها و پله هایی که از کوچه به خانه می رسید.”

در ده سالگی با خانواده اش به تهران کوچ کرده و در خیابان شاپور ساکن شدند. همانجا به دبستان و دبیرستان رفت. از دوره دبیرستان به ادبیات و زبان انگلیسی علاقه داشت و نمرات عالی می گرفت؛ “من همیشه آمادگی هایی برای زبان داشتم که مثلا برای یاد گرفتن ریاضیات نداشتم. در امتحان نهایی دبیرستان در زبان و انشا ۲۰ گرفتم، در حالی که در ریاضیات و شیمی نیم گرفتم. در واقع به کمک ضریب دو درس های انشا و انگلیسی توانستم قبول شوم.” دبیرستانش را در رشته ریاضی به پایان رساند و دیپلم ریاضی را در سال 42 دریافت کرد. هیچگاه تحت فشار خانواده نبود، آنچنان که خود گفته از محبت مادر لبریز بود؛ “خانواده ام با اینکه سنتی بودند ولی آزاداندیش بودند. پدرم خیلی آدم خاصی بود. اصلاً دستور نمی داد.”

 

سفر به اروپا و ورود به دانشگاه

به مجرد اتمام تحصیلات دبیرستان در سال 42 وارد دانشکده هنرهای تزئینی شد. او مدتی بعد عاشق دنیای سینما شد. چیزی نگذشت که تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به خارج برود، بنابراین سال 44 از دانشگاه هنرهای زیبا انصراف داد و برای طی دوره نظام وظیفه لباس سربازی پوشید. سال 45 و در بحبوحه جشن های تاجگذاری به ایتالیا سفر کرد تا کارگردانی بخواند. دو سال در رم در آکادمی هنرهای زیبا درس خواند، هرچند نیمه کاره رها کرد، ولی زبان ایتالیایی را به خوبی یاد گرفت. وی سپس در “چینه چیتا” دوره‌ای کوتاه گذراند. در این دوره او دوستی نزدیکی با  “فرانچسکو روزی” فیلمساز ایتالیائی داشت.

در طول 10 سال اقامت در ایتالیا و فرانسه با جوامع اروپایی آشنا شد. نیمه دوم دهه 40 به پاریس مهاجرت کرد و در پاریس از نزدیک شاهد انقلاب می ۶۸ بود. برخی می گویند، این تجربه در هدایت او به سوی نظریات “چپ نو” تعیین‌کننده بود. سحابی، در فرانسه با دختری فرانسوی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نام های کاوه، سهراب و کیامرز هستند که همگی در سال های پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ همراه مادر به فرانسه بازگشتند و در همانجا ماندند.

 

بازگشت به ایران و ورود به کار روزنامه نگاری

مهدی سحابی در اوایل دهه 50 در پی کار در سینما به ایران برگشت، اما به زودی از راه یافتن به سینمای حرفه‌ ای نومید شد. به گفته خودش در فضای آن روز سینمای ایران جایی برای خود نیافته بود. شانس تنها یک بار در خانه اش را کوبید؛ “من چندان به بازی نپرداختم، خانم خجسته کیا آدم فعالی بود. نمایشنامه داشت و من را دید. گفت می آیی بازی کنی. من هم گفتم باشه و رفتم.” وی در سال 51 وارد روزنامه کیهان شد و در گروه بین الملل مشغول به کار شد. او معتقد بود خیلی چیزهای زندگی اش مانند کار در کیهان، اتفاقی بوده است؛ “از خارج آمده بودم، دنبال کار می گشتم، گرایشم به کار سینما بود، اما با چهار تا مصاحبه فهمیدم سینما اصلا جای من نیست. فکر سینما را کنار گذاشتم. از کار روزنامه خیلی خوشم می آمد.”

او به دفتر روزنامه کیهان رفت و تقاضای کار کرد. در آن زمان فرهمند دبیر سرویس خارجی روزنامه کیهان از او امتحان گرفت و بلافاصله کار نیمه وقتی به او واگذار کرد. کوشش و دقت او سبب شد، بعد از یک ماه مترجم تمام وقت سرویس خبری کیهان شود. این دوره برای وی تا سال 58 به طول انجامید. وی بسیاری از موفقیت هایش در این دوره را مدیون کار در روزنامه کیهان می دانست. در خلال این دوره، چند کتاب ترجمه کرد؛ “نقاشی دیواری و انقلابی مکزیک”، ترجمه پاورقی برای کیهان به نام “مرگ وزیر مختار”، کتابی از اینیاتسیوسیلونه به نام “دانه زیر برف” ( انتشارات امیرکبیر) و “گارد جوان” از آن جمله اند. در نیمه نخست دهه پنجاه با امضای “سهراب دهخدا” شروع به نوشتن نقد فیلم کرد و در سال های پس از انقلاب مدتی صفحات انگلیسی ماهنامه سینمایی فیلم را اداره می کرد.

 

اخراج از کیهان

بعد از انقلاب 57 و پس از اعتصاب 64 روزه مطبوعات، سحابی در کنار حیدر مهرگان، محمد بلوری، هوشنگ اسدی و مجتبی راجی عضو شورای سردبیری کیهان شد. اما چندی نگذشت که در روز 24 اردیبهشت 57، به همراه 20 عضو دیگر تحریریه کیهان که به دنبال مقابله با سانسور مذهبی جریان انقلابی بودند، از کیهان اخراج شد و از ورود او به تحریریه ممانعت به عمل آمد. این گروه در همان روز در یکی دیگر از ساختمان های کیهان جلسه ای تشکیل دادند و روزنامه ای جدید را طراحی کردند. تعدادی دیگر از کیهانی ها هم در اعتراض به این تسویه به آن ها پیوستند.

این روزنامه در اعتراض به تسخیر کیهان، “کیهان آزاد” نامگذاری شد، که مورد اعتراض دکتر میناچی وزیر اطلاعات و جهانگردی آن زمان ( وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کنونی) و دکتر مهدی ممکن سرپرست اداره کل مطبوعات قرار گرفت. مهدی سحابی، مجبتی راجی و جواد طالعی اعضای شورای سردبیری روزنامه کیهان آزاد بودند. فیروز گوران و عمید نائینی، به عنوان دو عضو پرنفوذتر شورای سردبیری آیندگان، اداره این روزنامه را به دست گرفته و پذیرفته بودند که کیهان آزاد را در انتشارات آیندگان چاپ کنند. مردادماه سال 58 اولین شماره روزنامه چاپ شد، اما یک روز بعد آیندگان به تصرف سپاه در آمد و کیهان آزاد نیز به دلیل سانسورهای پی در پی، بعد از ده شماره توقیف شد.

 

شکل گیری نشر الفبا و انتقاد از جنگ

پس از توقیف کیهان آزاد مهدی سحابی و دوستانش در روزنامه، دفتر نشر “الفبا” را راه انداختند. او، هدایت کننده اصلی ماهنامه تحلیلی سیاسی “پیروزی” بود که شش شماره چاپ شد. به گفته اطرافیانش کار ژورنالیستی گروهی، برای اولین بار در این ماهنامه پی ریزی شد. گروهی از بچه‌های کیهان آزاد، در حلقه الفبا، با هم روی یک موضوع مهم کار می ‌کردند و بعد آن را به صورت یک گزارش مفصل و ریشه ‌ای چاپ می‌ کردند. آن‌ها در روزگاری که همه جنگ را می ‌ستودند، گزارش‌های مهمی علیه جنگ نوشتند. در همین سال ها بود که سحابی به همراه بچه های حلقه الفبا کتاب “تسخیر کیهان” را با امضای مستعار که در رابطه با ماجرای تسخیر کیهان به وسیله انقلابیون بود، منتشر کرد. در این زمان این حلقه کار خدمات چاپ و حروفچینی هم ارائه می داد.

 

دهه شصت؛ وداع با روزنامه نگاری و سلام بر ترجمه ادبی

سحابی پس از بسته شدن ماهنامه پیروزی در سال 60 کاملا از عرصه مطبوعات کناره گیری کرد و بطور تمام وقت به ترجمه روی آورد. در سال 64 رمان “بچه های نیمه شب” نوشته سلمان رشدی و در سال 65 “توفان در مرداب” اثر “لئوناردو شاشا” را ترجمه کرد که بوسیله نشر نیما در اصفهان منتشر شد. در پی ترجمه “بچه های نیمه شب”، در سال 66 رمان “شرم” اثر سلمان رشدی را ترجمه کرد که جایزه بهترین مترجم سال را دریافت کرد و به عنوان جوان ترین برنده این جایزه شناخته شد. این جایزه تا ۱۸ سال بعد به هیچ یک از مترجمان ادبی داده نشد. پس از آن، او سرگرم ترجمه “آیه های شیطانی” شد که آیت الله خمینی، پیش از انتشار آن، فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد و کار نیمه کاره باقی ماند. در این میان او آثاری از کارلوس فوئنتس، لویی فردینان سلین، گوستاو فلوبر، آری دلوکا، آلن فورنیه، پیرو کیارا، لئوناردو شاشا را به فارسی برگرداند.

 

رفتن به سوی ترجمه “غیرقابل ترجمه” ها

در سال 67 ( 1988) کپی رایت از آثار پروست برداشته شد و به گفته سحابی؛ “آن سال، سال پروست بود و کتاب های زیادی در فرانسه منتشر شد.” این اتفاق تلنگری شد که سحابی رو به ترجمه رمان “در جستجوی زمان از دست رفته” بیاورد؛ “بحث در واقع این است که من کوهنوردم و حالا از این کوه هم بالا رفته ام. تا پیش از پروست، من ده- بیست تایی کتاب ترجمه کرده بودم، شاید بیشتر. خرد خرد آمده بودم جلو، مثل دو-سه کتاب سیلونه، یا آن کتاب زیبای سیمون دوبوار به نام “همه می میرند”. تلنگر پروست این بود که در سال ۸۸ میلادی دیگر کپی رایت از پروست برداشته شد. آن سال، سال پروست بود و از او کتابهای زیادی در فرانسه منتشر شد. شاید این تلنگری شد. اما واقعیت امر این است که من یک کارهایی کرده بودم و حالا می خواستم کار مهمتری بکنم. مثل هر آدمی که می خواهد قدم بعدی را بلندتر بردارد.”

او درحالی ترجمه این رمان را به‌ دست گرفت که تا آن زمان همه مترجمان آن را “غیرقابل ترجمه” می‌خواندند. او می گوید برای ترجمه این رمان در واقع زبان را چلانیده و تا آن جا که می توانسته از امکانات زبان استفاده کرده؛ “هم در آن فلسفه هست هم نقد ادبی، هم طنز و هم شعر.” ترجمه “در جستجوی زمان از دست رفته”، ده – یازده سال طول کشید. در این بین او تک ‌کتاب‌هایی مثل “آب بابا ارباب” (گاوینو لدا) را که فیلم مشهور برادران تاویانی براساس آن ساخته شده بود، ترجمه کرد. ترجمه رمان “مرگ قسطی” اثر لویی فردینان سلین که جلال آل احمد از آن به‌ عنوان مرجعی در ادبیات فرانسه یاد کرده، نیز از ترجمه های او بود. با “طوفان در مرداب” او نویسنده بزرگ ایتالیایی، لئوناردو شاشا را به ایرانیان معرفی کرد.

 

نگاه سحابی به شیوه ترجمه و زبان فارسی

شیوه ترجمه سحابی منحصر به فرد بود؛ “یک کاری می کنم که ندیدم دیگران بکنند. من چرک نویس پاک نویس نمی کنم. احتیاج به زود رساندن کار در روزنامه به من یاد داده است که وقتی ترجمه می کنم، یک بار ترجمه کنم. چرک نویس پاک نویس در کار نیست. اگر قرار باشد سر جمله زوری بزنم فی المجلس می زنم. گاهی هم خیلی طول می کشد. در ترجمه “پروست” بعضی جمله ها شاید یک ماه کار برده باشد.”

او معتقد بود برای ترجمه وفاداری به نویسنده، شناخت عمیق و دقیق زبان مبدا و مقصد، و غیاب و غیبت مترجم از شروط مهم است؛ “به نظر من در یک ترجمه خوب اصلا مترجم نباید دیده شود. کار یک مترجم خوب شبیه چشم بندی است. یعنی اصلا نباید مترجم را ببینیم.”

او معتقد بود زبان فارسی زبان بالقوه توانایی است و آن چه ناتوانایی زبان فارسی نامیده می شود در واقع ناتوانی فارسی زبان هاست که از قابلیت های زبانشان استفاده نمی کنند؛ “امکانات زبان فارسی مثل هر زبان دیگری است. بخصوص که زبان فارسی زبانی قدیمی و متکی به دو سه زبان دیگر مانند عربی و فارسی قدیم است و متکی به یک فرهنگ هزار و چند صد ساله و نیز انواع زبانهایی که در جاهای مختلف کشور وجود دارد. بنابراین زبان فارسی اولا زبان پر سابقه ای است. ثانیا زبان ملتی است که چند زبانه است، ثالثا زبانی است که در طول تاریخ در فضای جغرافیایی گسترده ای جریان داشته است. به همه این جهات این زبان، زبان بالقوه توانایی است. مشکل، مشکل ما فارسی زبانهاست. یعنی زبان فارسی امکاناتش را دارد ولی فارسی زبانان به دلایل مختلف ناتوانند. در رابطه با این امکانات زبانی است که می فهمیم ما فارسی زبانها چقدر تنبلیم. تمام واژه هایی که ما فکر می کنیم نداریم همه در فرهنگ معین وجود دارد، ولی شما بخواهید یک متن فلسفی یا ادبی یا روانشناسی را ترجمه کنید بیچاره می شوید. نه برای آنکه لغت نیست، لغت هست، لغت را نمی شناسیم. چون با آن کار نکرده ایم.”

 

ویژگی های شخصیتی

جواد طالعی از دوستان پیشین سحابی او را انسانی بی هیاهو می داند؛ “ویژگی‌های اخلاقی سحابی چیزی است که جز دوستان نزدیک او، کسی از آن خبر ندارد. مهدی سحابی، صمیمی، درستکار، انسان دوست، متواضع و سالم بود. عاشق کوه نوردی بود و دوستی را پاس می‌داشت، اهل تبلیغ و هیاهو نبود، از تنبلی نفرت داشت، دائما یا می ‌نوشت، یا ترجمه می‌کرد، یا به نقاشی می‌ پرداخت، یا عکس می ‌گرفت و یا می ‌آموخت.”

 

از مترجمی تا نقاشی و مجسمه سازی

سحابی اولین نمایشگاهش را در سال‌های 68 تا 69 در گالری گلستان برگزار کرد و تا چهار سال پی ‌درپی نمایشگاه‌ های خود را آنجا برگزار می ‌کرد. کارهایی که به مجموعه‌ نمایشگاه ‌های ماشین‌های قراضه مربوط بود و تا سال 72 طول کشید. بعد از آن به ساختن مجسمه‌های چوبی و نقش‌برجسته‌هایی که روی بوم یا تخته انجام می ‌داد پرداخت و آنها را در گالری آریا به نمایش ‌گذاشت. آخرین نمایشگاه سحابی نیز سال 87 در گالری گلستان برگزار شد. او نقاشی هایش را قبلا در ذهنش می ساخت و بعد اجرا می کرد. در عالم مجسمه سازی نیز فقط پرنده می ساخت؛ “از توی اشغال ها چوب جمع می کنم، بعضی وقت ها احساس می کنم تکه چوبی فریاد می زند که من قسمتی از یک پرنده ام.”

سحابی هنرمند معتقد بود: “به نظرم خیلی مواقع به قول پروست آدم ها می نویسند تا پشت آن پنهان شوند. خیلی از آدم ها شخصیت شان را در آثارشان دخالت نمی دهند. مکتبی هست که می گوید آدم خوب اثر خوب یا برعکس، اما پروست معتقد به چیز دیگری است و حالا خیلی از آدم ها به آن معتقدند. اصلاً خیلی از آدم ها آثاری را خلق می کنند تا خودشان را نشان ندهند. به نظرم خلق آثار هنری جبران خصوصیاتی است که می خواهیم دیده نشوند.حتی گاهی شخصیت فردی مهم نیست اما شخصیت اجتماعی و دوره و شرایط مهم است.”

مهدی سحابی شامگاه یکشنبه 17 آبان ماه سال 88 در سن 64 سالگی در پاریس به دلیل عارضه قلبی درگذشت.

 

ترجمه ها

– نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک، ماریو دمیکلی، انتشارات گلشایی
– مرگ وزیر مختار، یوری تیتیانوف، انتشارات امیر کبیر
– دانه زیر برف، اینیاتسیو سیلونه، انتشارات امیر کبیر
– گارد جوان، الکساندر فادایف، انتشارات نگاه
– مرگ آرتمیوکروز، کارلوس فوئنتس، انتشارات تندر
– مزدک، موریس سیماشکو، انتشارات تندر
– همه می میرند، سیمون دو بوار، نشر نو
– دوست بازیافته، فرد اولمن، نشر نو
– خروج اضطراری، اینیاتسیو سیلونه، انتشارات دماوند
– مکتب دیکتاتورها، اینیاتسیو سیلونه، نشر نو
– بارون درخت نشین، ایتالو کالوینو، انتشارات تندر
– بچه های نیمه شب، سلمان رشدی، انتشارات تندر
– شرم، سلمان رشدی، انتشارات تندر
– شهرهای نخستین، روت وایت هاوس، فضا
– آب، بابا، ارباب، گاوینولدا، کتابسرای بابل
– مون بزرگ، آلن فورنیه، کتابسرای بابل
– در جستجوی زمان از دست رفته، ( ۸ جلد ) مارسل پروست، نشر مرکز
– خوشیها و روزها، مارسل پروست، نشر مرکز
– تربیت احساسات، گوستاو فلوبر، نشر مرکز
– جامعه شناسی هنر، ژان دو وینیو ، نشر مرکز
– انقلاب صنعتی قرون وسطی، ژان ژن پل، نشر مرکز
– مرگ قسطی، لویی فردینان سلین، نشر مرکز
– مونته دیدیو، اری دلوکا، نشر مرکز
– تقسیم، پیرو کیارا، نشر مرکز
– روبینسون کروزوئه، دانیل دفو، نشر مرکز
– آرزوهای بزرگ، چارلز دیکنز، نشر مرکز
– دور دنیا در ۸۰ روز، ژول ورن، نشر مرکز
– اولیور تویست، چارلز دیکنز، نشر مرکز
– سمبولیسم، چارلز چدویک، نشر مرکز
– زندگینامه پروست، جی. ا. کامینز، نشر ماهی
– دانته آلیگیری، مارک موسا، نشر ماهی
– لویی فردینان سلین، دیوید هیمن، نشر ماهی
– توفان در مرداب، لئوناردو شاشا، انتشارات نگاه

 

نوشته ها

– ناگهان سیلاب، نشر الفبا
– پیچک باغ کاغذی، نشر مرکز
– خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰ نشر مرکز
– از عشق و از آب، به زبان فرانسه