مجلس خبرگان رهبری، شکایت مادر سعید زینالی از آیت الله خامنه ای را بایگانی کرد. اکرم نقابی که ۴ ماه پیش از رهبر جمهوری اسلامی به نهادی که وظیفه نظارت بر رفتار وعملکرد رهبری را شکایت دارد برده بود، به روز می گوید که نامه اش را به او پس داده اند.
بیست و سه تیرماه، شانزدهمین سالگرد بازداشت سعید زینالی بود؛ فارغ التحصیل رشته کامپیوتر دانشگاه تهران که در سال ۷۸ و تنها ۵ روز بعد از ۱۸ تیر و واقعه کوی دانشگاه، در منزل شخصی و مقابل چشمان پدر و مادرش بازداشت شد. بعد آن، جز یک تماس تلفنی کوتاه در اوایل بازداشت، هیچ خبری از این دانشجو و سرنوشت اش در دست نیست.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی که در این ۱۶ سال از نهادهای مختلف پی گیر وضعیت و سرنوشت فرزندش بوده، فروردین ماه شکایت به مجلس خبرگان رهبری برد و همان زمان به روز گفت که هرکجا مراجعه کردیم در نهایت گفتند باید از طریق بیت رهبری پی گیری کنی، بیت رهبری هم هیچ پاسخی به ما نمی دهد، برای همین ناچار شدیم از رهبری به مجلس خبرگان رهبری شکایت کنیم.
او اکنون خبر از بایگانی شدن و بی نتیجه ماندن شکایت اش می دهد. در همین راستا رفته ام سراغ برخی اعضای مجلس خبرگان رهبری تا از آنها سئوال کنم رسیدگی به شکایات از رهبری وظیفه قانونی آنها است. چرا شکایت مادر سعید زینالی رسیدگی نشد؟
احمد خاتمی، عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری اما حاضر به پاسخگویی نیست و فتوا می دهد که گفتگو و صحبت با “خارجی ها” حرام است.
دفتر محمد یزدی، رئیس کنونی مجلس خبرگان رهبری از چنین شکایتی ابراز بی خبری می کند؛آن هم در حالی که مادر سعید زینالی می گوید نامه شکایت او توسط دفتر آیت الله یزدی بایگانی شده است.
اسدالله ایمانی، عضو دیگر مجلس خبرگان رهبری اما با ابراز بی خبری از چنین شکایتی می گوید:مجلس خبرگان مرجع رسیدگی به تظلمات نیست.
می گویم : اما شکایت از رهبری است و شما به عنوان اعضای مجلس خبرگان موظف به رسیدگی و نظرات بر رفتار و عملکرد رهبر هستید. این عضو مجلس خبرگان می گوید: باید نامه بدهند من بررسی بکنم. مجلس خبرگان که مرجع رسیدگی به تظلمات نیست. معمولا دادگاه رسیدگی می کند.
او می افزاید: نامه به شخص خودم بنویسند من رسیدگی میکنم من مسئول آنجا که نیستم مسئول خودم هستم.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی اما در مصاحبه با روز توضیح می دهد: نزدیک ۴ ماه می گذرد، هر دفعه رفتم گفتند نامه شما رفته قم چون آقای یزدی آنجا هستند و هفته ای یک روز اینجا می آیند. باید از آنجا پی گیر باشی. شماره آنجا را به من دادند،من از آنجا مرتب پی گیری کردم، در نهایت گفتند شما باید بروی از طریق قوه قضائیه پی گیری کنی. گفتم من ۱۶ سال است هزار بار از طریق قوه قضائیه اقدام کرده ام اما متاسفانه پرونده بایگانی شده. امید من این بود که حداقل شما جواب مرا بدهی. گریه و زاری کردم، گفتند یک هفته صبر کن. یک هفته صبر کردم، بعد گفتند ما کاری نمی توانیم بکنیم، نامه شما را بایگانی کردیم. من عصبانی شدم گفتم نامه مرا پس بدهید. هفته پیش پنج شنبه نامه مرا پس فرستادند.
او می افزاید: دوباره نامه بردم بیت رهبری، نامه مرا قبول نکردند. حالا نمی دانم دیگر از کجا باید اقدام کنم. حتیاز آقای یزدی وقت ملاقات خواستم، ندادند، از آقای روحانی هم وقت ملاقات خواستم که وقت ندادند.
او سپس به جلسه ای که در پادگان سپاه داشته اند اشاره می کند و می گوید: از سپاه محمد رسول الله ما را دعوت کردند، من با پدر سعید رفتیم، کمی با ما صحبت کردند و قرار شد پی گیر شوند و به ما جواب دهند. گفتند تمام مدارک ها و جاهایی را که نامه داده بودید بدهید. همه را تحویل اینها دادیم. ببینیم اینها چیکار می کنند، اگر کاری کردند که هیچ، اگر نکردند می روم جلوی بیت رهبری می نشینم، تحصن می کنم. آخر مگر می شود؟ به من می گویند بچه ات را فراموش کن. مگر من می توانم فراموش کنم؟ از دنیا می خواهم کمک ام کند. با دنیا مذاکره می کنند جواب من را هم بدهند حداقل بگویند سعید مرده.
مادر سعید زینالی می گوید: ۱۶ سال گذشت وارد هفدهمین سال شدیم و هیچ خبری از سعید من نیست. یک حال بدی دارم در این ماه، می گویم، خدایا آنهایی که در این ماه عزیز قرآن به سر شده اند صدای من مادر را نمی شنوند؟ از حضرت علی می خواهم کمک ام کند،جواب من مادر را بدهد. نمی دانم باید عزا بگیرم، نمی دانم باید جشن بگیرم، دوستان لطف می کنند سالگرد بازداشت سعید می آیند دیدن ما. باور کنید این روزها دیگر دیوانه شده ام، نمی دانم چکار باید بکنم.
خانواده آقای زینالی از ۱۶ سال پیش تاکنون برای گرفتن خبری از فرزندشان به همه مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کرده اند اما هیچ پاسخ درستی به آنها داده نشده است.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی ۳۰ تیرماه ۹۰ به “روز” گفته بود: نه به ما می گویند سعید زنده است و نه می گویند مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم؟
او توضیح داده بود: مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده. فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم. پدرش عکس او را برد، گفتند پی گیری می کنیم، هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. چهار سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم، فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و… تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.
اکرم نقابی مادر سعید به اتفاق دخترش الناز زینالی، ۱۷ تیرماه ۸۹ بازداشت شدند. الناز با قرار کفالت و خانم نقابی با قرار وثیقه آزاد شدند.
مادر سعید زینالی آبان ماه ۹۱ هم در مصاحبه با “روز” گفته بود: یک ماه پیش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعید زینالی آزاد شده. نمیدانید چقدر خوشحال شدم چه حالی پیدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را دیدیم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشید و ما پی گیر هستیم و خبرتان میکنیم. رفتیم دادستانی گفتند نماینده سپاه را خواسته ایم اینجا و با او جلسه می گذاریم و قضیه را روشن میکنیم. آقای خدابخشیان، دادیار ناظر زندان اوین بود که به پدر سعید گفته هر موقع میخواهیم جای سعید را پیدا کنیم و به شما اطلاعات بدهیم جایش را عوض می کنند. اما توضیح نداده که چه کسی جای سعید را عوض میکند، اصلا سعید دست چه کسی است؟ اصلا زنده است؟ در نهایت هم گفتند پرونده سعید، دست حاجی، یعنی آقای دولت آبادی است ایشان باید به شما جواب بدهند و وقت میدهیم با حاجی ملاقات کنید اما تا الان وقت نداده اند که بپرسیم چه بلایی سر بچه من آمده؟ من هم که نمی روم خودشان زنگ میزنند می گویند فلان روز بیا فلان جا درباره سعید صحبت کنیم. می رویم باز ما را بازی میدهند. میگویند درخواست ملاقات بنویس. می نویسیم می گویند خبر میدهیم و دیگر باز خبری نمی شود. دیگر بریده ام، نمیدانم چه باید بکنم، به کدام عدالت و کدام قانون شکایت ببرم. خودشان زنگ میزنند می روم میگویند یک ماه صبر کن. دو ماه صبر کن ما خبر میدهیم و مساله امنیتی است و…