نگاه

نویسنده

به بهانه نمایش عمومی فیلم “گذشته”

آیا اصغر فرهادی “قهرمان” است؟

امید کشتکار

 

فرهادی از زمانی که در جشن خانه سینما آرزوی بازگشت گلشیفته فراهانی و امیر نادری را کرد، به میدان توجه عموم ایرانیان وارد شد. او پس از موفقیت‌های فیلم جدایی نادر از سیمین تبدیل به یک قهرمان ملی شد. قهرمانی که مردم کوشیده‌اند او را به یک مدافع آزادی بیان و یک هنرمند سیاسی تبدیل کنند. از کمپین سبز برای دیدن فیلم جدایی گرفته تا توقعات عمومی از صحبت درباره جنبش سبز در مراسم آکادمی اسکار، نمونه‌ای از آن چیزی است که از اصغر فرهادی تصویر می‌شود. این نوشتار به بهانه اکران فیلم گذشته به نسبت ما با اصغر فرهادی می‌پردازد.

 

گذشته: محافظه کار

فیلم گذشته آخرین ساخته اصغر فرهادی ساعتی پس از نمایش در فستیوال کن و اکران سینماهای فرانسه، به تازگی سر از سینماهای تهران در آورده است. فیلمی طولانی که مانند جدایی نادر از سیمین به روابط زوال یافته زن و شوهری می‌پردازد که در آستانه جدایی هستند. فیلم یک درام خانوادگی با سه شخصیت محوری است. احمد (علی مصفا) پس از چهار سال به پاریس بازگشته تا مراحل قانونی طلاقش را طی کند. همسرش مارین (برنیس بژو) در مدتی که احمد نبوده با مرد دیگری به نام سمیر (طاهر رحیم) روابط عاشقانه‌ای به هم زده است، مردی که خود روابط خانوادگی پیچیده‌ای دارد و همسری به کما رفته دارد. درام شکل پیچیده‌ای از روابط انسانی را ترسیم می‌کند و همانند یک پازل لحظه لحظه در طول فیلم، داستان شکل می‌گیرد. پازلی که فرهادی می‌کوشد تکه‌های جدا جدایش را با روندی منطقی و حساب شده کنار هم بچیند.

اصغر فرهادی پس از موفقیت‌های زیادی که با فیلم جدایی به دست آورد، در تجربه‌ای جدید شروع به کار با تهیه کننده‌ای فرانسوی کرد. فیلم با بودجه‌ای چهارده میلیون دلاری ساخته شد و تهیه کننده فیلم تمام تلاشش را کرد تا گذشته به جشنواره کن راه یابد و نخل طلا را به دست آورد، نخل طلایی که می‌توانست موفقیت اقتصادی فیلم را تضمین کند. اما ماجرا به خوبی پیش نرفت. گذشته فیلم خوبی از آب در نیامد و در کن نیز تنها جایزه بهترین بازیگر زن را به دست آورد. فیلم در گیشه سینماهای فرانسه نیز چندان موفق نبود. علی رغم تبلیغات سنگین در فرانسه که تا مدت‌ها تمامی فیلم‌های دیگر را تحت تاثیر قرار داده بود تا ۱۸ ژوئن یعنی حدود یکماه پس از اکران، تنها ۸۵۷۰۰۰ نفر این فیلم را تماشا کرده بودند. این آمار حتی از فیلم جدایی نادر از سیمین نیز کمتر است. جدایی در حالی از پرده سینما‌ها پایین آمد که نزدیک به یک میلیون نفر آن را دیده بودند. این در حالی است که فیلم گذشته به زبان فرانسوی ساخته شده که می‌تواند نقش مهمی در موفقیت گیشه داشته باشد.

گرچه نمی‌توان این فیلم را پایان حضور فرهادی در سینمای بین المللی دانست، اما فرهادی نتوانست از شرایطی که به دست آورده استفاده خوبی کند. گذشته با وجود اینکه فیلم خوش ساخت و فکر شده‌ای است، و با وجود اینکه از کارگردانی و بازیگران خوبی سود می‌برد، اما به شدت حوصله سربر و کلیشه‌ای از آب در آمده است. فیلم پر است از کلیشه‌هایی که بار‌ها و بار‌ها در فیلم‌های دیگر دیده شده‌اند. از ساختمان در حال تعمیر گرفته تا مرد خوب و مثبت همه چیزهایی هستند که پیش از این به کرات در سینما تکرار شده‌اند. از طرف دیگر زمان فیلم بسیار طولانی است و داستان کشش این زمان طولانی را ندارد و چون فیلم در لوکیشن‌های محدود و بدون تنوع پیش می‌رود، تماشاگر به سرعت از داستان دلزده می‌شود. فرهادی می‌کوشد با ساختاری پلیسی و لایه لایه تماشاگر را با فیلم درگیر کند، اما این روش در ‌‌نهایت موفق از آب در نمی‌آید. شاید اگر او می‌کوشید که از ابتدا فیلمی ساکن و با ریتمی کند بسازد، شرایط را به گونه‌ای دیگر پیش می‌برد، همانطور که در فیلم‌هایی از این دست به دفعات دیده شده است.

فرهادی در این فیلم نیز مانند جدایی و فیلم‌های دیگرش باز هم در جایگاه خدایی می‌نشیند. البته خدایی که می‌کوشد خود را در لابه لای داستان و شخصیت‌ها پنهان کند. او می‌کوشد به روشی غیر مستقیم اخلاق گرا باشد و به مخاطبش درس اخلاقی بودن و چگونه رفتار کردن را بدهد. روشی که فرهادی برای این کار در پیش می‌گیرد اینست که خودش را در جریان فیلم بی‌نظر نشان دهد و بگوید که دارد از هر دو طرف به جریان نگاه می‌کند، اما این کار را آنقدر گل درشت انجام می‌دهد که بلافاصله توی چشم می‌زند. نگاه کنید به پدر مظلوم و فداکار در چهارشنبه سوری که در ماشین می‌خوابد تا همسر سابق خیانتکارش بتواند چند ساعتی را با فرزندش سر کند و البته نمونه‌هایی دیگر مانند یک خانواده طبقه متوسط بی‌ایمان در جدایی که به فرزندشان دروغگویی می‌آموزند و یک زن با ایمان و مذهبی که حاضر نیست با دروغ نان حرام وارد خانه‌اش شود. این تصاویر و داستان سرایی گل درشت در گذشته نیز تکرار می‌شود و حتی می‌توان گفت که بیش از بقیه فیلم‌های فرهادی به چشم می‌آید.

از طرف دیگر گذشته بسیار محافظه کار است. فرهادی فیلمی ساخته است با تمام الگوهای وزارت ارشادی. از تمام پلان‌هایی که منتهی به معاشقه یا بوسه می‌شود، به شدت هراسیده و علاوه بر این تمام تلاش خود را کرده است که شخصیت مرد ایرانی، بی‌کم و کاست و خوب از آب در بیاید. کاراکتری که با وجود تلاش‌های علی مصفا باز هم جان نمی‌گیرد. واقعا چقدر باورپذیر است که وقتی مردی ایرانی وارد خانه همسرش می‌شود و می‌فهمد با مرد دیگری زندگی می‌کند، اولین واکنشش برپا کردن بساط بلال و پختن قرمه سبزی باشد؟ مجموعه این عوامل و نکات دیگر موجب شده فیلم گذشته با وجود تمام سروصدای حاشیه آن فیلم مهمی از آب در نیاید. فیلمی که به اعتقاد من حتی از چهارشنبه سوری و شهرزیبا نیز ضعیف‌تر است.

 

فرهادی: محافظه کار

فرهادی نشان داده که آدم درگیری و چالش نیست. او فیلساز سربراهی برای سیستم جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد دولت احمدی‌نژاد بوده است. نگاهی به کارنامه سینمایی و اتفاقاتی که در این دوران برای او افتاده نشان می‌دهد که فرهادی فردی است که همراهی سیستم را به مقابله با آن ترجیح می‌دهد. یادمان می‌آید که یک بار هم که در سخنانی غیر سیاسی در جشن خانه سینما آرزوی کار کردن همکارانش را در ایران کرد و پس از آن مجوز فیلم جدایی لغو شد، با رایزنی‌های پشت پرده توانست با سیستم کنار بیاید و فیلم برداری را به پایان ببرد.

اینکه فرهادی می‌کوشد با سیستم حاکم در هر شرایطی کار کند و حتی فیلمی را که در خارج از ایران و با تهیه کننده خارجی و به زبان خارجی ساخته را نیز با شرایط ممیزی ارشاد هماهنگ کند، در نفس خود قابل ایراد گرفتن نیست. این انتخابی است که یک هنرمند می‌تواند بکند. حاصل این نگاه البته این شد که فرهادی توانست با حمایت‌های مالی همین سیستم فیلم جدایی را بسازد و برای جشنواره‌های خارجی بفرستد و حتی پخش کننده داخلی‌اش نیز از حکومتی‌ترین پخش کننده‌های فیلم در ایران باشد. فرهادی با حمایت همین سیستم هم فیلمش را به عنوان نماینده ایران راهی اسکار کرد. هرچند که قضاوت درباره این گفته‌ها که وزارت ارشاد برای جایزه اسکار این فیلم لابی کرده است، در شرایط فعلی امکان پذیر نیست. فرهادی انتخاب کرده است که با سیستم فیلمسازی در ایران هماهنگ باشد. بسیاری از اهالی سینما و هنرهای دیگر به خصوص تئاتری‌ها هم این انتخاب را کرده‌اند و می‌کوشند از خط قرمزهای جمهوری اسلامی عبور نکنند. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که مردم تصمیم می‌گیرند از او یا هر فرد داخل سیستم دیگری قهرمان بسازند.

عباس کیارستمی بی‌شک فیلمساز بزرگی است. حداقل یکی از ساخته‌های او «طعم گیلاس» تا سال‌های سال در حافظه تاریخ سینما خواهد ماند. کیارستمی مدتهاست که نمی‌تواند در ایران فیلم بسازد یا اگر هم می‌سازد توقیف می‌شود. او هم مانند فرهادی برای فیلم ساختن به فرانسه رفت و پس از آن راهی ژاپن و حالا ایتالیا شده است. کیارستمی معتبر‌ترین جایزه سینمایی دنیا یعنی نخل طلا را به دست آورده، اتفاقی که هنوز هیچ ایرانی‌ای به آن حتی نزدیک هم نشده. کیارستمی هم (با وجود اینکه در سیستم ارشاد جایی ندارد) از انتقاد کردن به سیستم سیاسی ایران پرهیز می‌کند. اما کسی در ایران از او بت نمی‌سازد. او برای کسی قهرمان آزادی بیان نیست. صرفا یک فیلساز است که فیلم‌های خوبی می‌سازد و جایزه‌هایی هم می‌برد. اما چرا فرهادی تبدیل به الگو و قهرمان می‌شود و کیارستمی نه؟

فرهادی هیچگاه نخواسته است که از سیستم سیاسی انتقاد کند. او هیچ وقت درباره جمهوری اسلامی بد نگفته. مچ بند سبز نبسته است و درباره زندانیان سیاسی حرفی نزده. فیلم‌هایی ساخته است که کاملا با جمهوری اسلامی و روش اخلاقی مورد نظر آن هماهنگ است. اما مردم دوست دارند او را قهرمان آزادی بیان بدانند. برای فیلم جدایی کمپین سبز راه می‌اندازند با وجود اینکه فیلمسازش تنها آرزوی کار کردن همکارانش را کرده است. کمپینی که البته مانند بسیاری از کمپین‌های بدون فکر آن زمان نتیجه‌ای جز شکست نداشت.

فرهادی خودش هم نمی‌خواهد قهرمان باشد یا حتی فردی باشد که خارج از سیستم کار می‌کند. او با تمام وجود و با تمام ابزارهایی که دارد و در تک تک پلان‌های فیلم‌هایی که می‌سازد محافظ ارزش‌های حاکم بر جمهوری اسلامی است. او فیلمساز و نویسنده‌ای اخلاق گراست که از هیچ فرصتی برای انتقاد از طبقه متوسط در فیلم‌هایش چشم نمی‌پوشد. در سه فیلم چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین، طبقه متوسط شهری افرادی بدون اخلاق معرفی می‌شوند که سرنوشتی جز تباهی ندارند. او آشکارا آگاهانه یا ناآگاهانه‌‌ همان اهدافی را دنبال می‌کند که دولت احمدی‌نژاد با حمایت رهبرایران، هشت سال تمام اجرا کرد و در اجرایش هم کاملا موفق بود، یعنی تضعیف طبقه متوسط شهری. دولت کوشید با تورم بالا و یارانه بگیر کردن مردم طبقه متوسط را به لایه‌های پایین‌تر سوق دهد و فرهادی هم در فیلم‌هایش طبقه متوسط را آماج تند‌ترین حملات اخلاقی قرار می‌دهد. حالا اینکه چطور او تبدیل به بت و قهرمان می‌شود جای سوالی است که باقی می‌ماند.

من تصور می‌کنم بهتر است اصغر فرهادی را برای موفقیت‌هایش و فیلم‌هایی خوبی که ساخته تحسین کرد و او را به حال خود گذاشت تا فیلم بسازد و در سطح بین الملل موفق باشد. او کسی است که با سیستم حاکم بر ایران سر جنگ ندارد. او را به وسط میدان هول ندهیم. بگذاریم به روشی که دوست دارد کار کند.

http://cafeneveshteh.com