ریاست محترم دادگاه، اجازه می خواهم لایحه ی دفاع خود را در دو بخش تقدیم کنم:
بخش نخست: آنچه میگویند
طی روزهای اخیر فیلم های مورد علاقه ام از تاریخ سینما را که قبلاً بارها دیده بودم، دوباره دیدم؛ البته بخش اعظم مجموعه فیلم هایم در شب ۱۹ فوریه ۲۰۰۹ (۱۰اسفند ۸۸) توقیف شد. درحقیقت، زمانی که من به اتفاق آقای رسول اف مشغول ساخت فیلمی از جنس سینمای اجتماعی و هنری بودیم، نیروهایی که خود را مأموران وزارت اطلاعات معرفی می کردند، بدون نشان دادن هیچ گونه مجوزی، ضمن دستگیری ما و دیگر همکاران مان، آن فیلم ها را هم با خود بردند و هرگز پس ندادند. تنها حرفی که بعدها درباره ی آن فیلم ها شنیدم از بازپرس پرونده ام بود که گفت: “این فیلم های مستهجن چیست که نگه داشته ای؟”
من سینما را از همان فیلم های ارزشمند سینما یاد گرفتم که بازپرس آنها را “مستهجن” مینامید. باور کنید نمی دانم چگونه می شود برای این فیلم ها چنین صفتی به کار برد. همان طور که نمی توانم بفهمم آنچه که امروز به اتهام آن مرا محاکمه می کنید را چگونه می شود “جرم” نامید؟ درحقیقت، مرا به جرم ساختن فیلمی محاکمه می کنید که موقع دستگیری حتی ۳۰ درصد آن هم فیلمبرداری نشده بود. حتماً این مثال را شنیده اید که اگر “لا الله الا الله” را که شهادت به یگانگی خداوند میدهد، فقط ۵۰ درصداش را بگویی کفر محسوب میشود. چگونه می شود تنها با استناد به ۳۰ درصد از فیلمی که هنوز تدوین و صداگذاری نشده و مراحل فنی آن به پایان نرسیده، کسی را متهم کرد؟
من نه از آن مستهجن بودن فیلم های تاریخ سینما سر در می آورم، نه از این اتهام. اگر چنین است شما نه تنها ما را، بلکه سینمای اجتماعی، انسانی و هنری ایران را محاکمه می کنید؛ در سینما انسان خوب مطلق یا بد مطلق وجود ندارد. سینما در خدمت زر و زور نیست. سینما به طرفداری یا محکومیت کسی رأی نمی دهد، بلکه تلاش می کند صادقانه تصویرگر واقعیات جامعه باشد.
اتهام مرا ترویج شیوه های اغتشاش و اعتراض عنوان کرده اند. با این حال، همیشه در طول سال های فیلمسازی گفته ام که من یک فیلمساز اجتماعی ام، نه فیلمساز سیاسی و دغدغه های اجتماعی دارم، نه سیاسی. من فیلمساز نشده ام که قضاوت کنم و صرفاً برای نشان دادن مسایل فیلمساز شده ام. من برای دیگران تصمیم نمی گیرم و برایشان نسخه نمی پیچم. این پایبندی اغلب برای من و همکارانم گران تمام شده. فیلم های ما را سانسور می کنند، ولی این اولین باری است که فیلمسازی را به جرم ساختن فیلم دستگیر و روانه زندان می کنند. و اولین باری است که خانواده یک فیلمساز را زمانی که او در زندان بوده با هجوم بر خانه و کاشانه اش مورد تهدید و ارعاب قرار می دهند.
مرا متهم به حضور در اجتماعات کردهاند. اجازه ی استفاده از دوربین در زمان اجتماعات ممنوع بود، ولی نمی توان فیلمسازان را از حضور در آنها هم بازداشت. مسؤولیت من به عنوان یک فیلمساز این است که ببینم تا شاید روزی روزگاری برای به وجود آوردن اثر هنری الهام بگیرم.
ما را به ساختن فیلم بدون مجوز دولتی متهم کرده اند. قبل از هر چیز باید بگویم هیج قانونی نیست که در این باره توسط مجلس تصویب و به وزارت ارشاد ابلاغ شده باشد. درحقیقت، تنها آیین نامه های داخلی وجود دارد که آنها هم با تعویض معاونت های سینمایی، دستخوش تغییر میشوند.
گفته شده ما به بازیگرهای فیلم، فیلمنامه نداده ایم. در شیوه فیلمسازی ما که اغلب با بازیگران غیرحرفهای سروکار داریم، این کار بسیار رایج است. در این صورت، کارگردان لزومی به دادن فیلمنامه به آنها نمی بیند، چرا که این امر تأثیر منفی در بازی آنها می گذارد. اگر قرار است ما را به این جرم محاکمه کنید، باید خیل عظیم فیلمسازانی را که به این شیوه کار می کنند محاکمه کنید. این یک شیوه فیلمسازی است که در قوانین قضایی و جزایی جایی برای آن تعیین نشده و چنین اتهامی در این پرونده بیشتر به یک شوخی شبیه است تا به یک موضوع قضایی.
مرا متهم به امضای عریضه کرده اند. درواقع من یک بیانیه امضاء کرده ام که در آن ۳۷ فیلمساز ایرانی نگرانی های خود را نسبت به وضعیت کشور ابراز کرده اند. متأسفانه به جای آنکه به نگرانی های این هنرمندان عاشق کشورشان توجه شود، قسمت هایی از این بیانیه گزینش شده و آن را مدرک جرم ساخته اند. آیا این ۳۷ سینماگر حق نداشتند نظر خود را نسبت به وضعیت کشورشان بیان کنند؟ آیا هنرمندان باید نسبت به سرنوشت کشورشان بی تفاوت باشند؟ این ۳۷ نفر اکثراً کسانی هستند که به هر بیعدالتی در سراسر جهان عکس العمل نشان داده و بیانیه نوشته اند. حال چگونه می توانید از آنها انتظار داشته باشید نسبت به سرنوشت کشور خودشان بی تفاوت باشند؟
مرا به سازماندهی تظاهرات در جشنواره مونترال متهم کردند. آخر هر اتهامی باید کمی واقعیت و انصاف را هم پشتوانه داشته باشد. من در مونترال ریاست هیأت داوران را به عهده داشتم و تنها چند ساعت قبل از مراسم به آنجا رسیده بودم. منی که آنجا هیچ کس را نمی شناختم، چگونه می توانستم چنین تظاهراتی سازماندهی کنم؟ آیا واقعاً یادمان رفته آن روزها هر جای دنیا که مراسمی بود، هموطنان مان در خارج از کشور گرد هم می آمدند و خواسته های خود را مطرح می کردند؟
مرا به انجام مصاحبه با رسانه های فارسی زبان خارج از ایران متهم کرده اند. ولی در هیچ جای قانون ما را از انجام چنین اقدامی منع نکرده اند.
بخش دوم: آنچه میگویم
ذهن هنرمند، ذهن تحلیل گر جامعه اش است. او می بیند، تحلیل می کند و در قالب اثر هنری به معرض دید، شناخت و قضاوت جامعه می گذارد. آیا آنچه در ذهن هنرمند می گذرد دلیل مجرم بودن اوست؟ در نطفه کشتن عقیده و عقیم کردن هنرمندان دلسوز جامعه تنها یک نتیجه می دهد و آن خشکاندن ریشه های اندیشه و بی ثمر کردن درخت خلاقیت و هنر است. بازداشت من و همکارانم در حین فیلمبرداری فیلمی ناتمام، هجوم صاحبان قدرت بر همه ی اهل فرهنگ و هنر و سینماگران کشور است.
پیام این سری قدرتنمایی ها کاملاً واضح و درعین حال غم انگیز است: “هر که از ما نیست و مثل ما فکر نمی کند، محکوم است.”
مایلم به شما یادآوری کنم که غرفه ی جوایز جعفر پناهی در موزه ی سینما، بسیار بزرگ تر از سلول انفرادی اش در ایام بازداشت اش بود.
به هرحال، اکنون من، جعفر پناهی با وجود همه ی این بی مهری ها اعلام می کنم که ایرانی ام و در ایران باقی خواهم ماند. من کشورم را دوست دارم و بهای این دوست داشتن را هم پرداخته ام. اعلام می کنم که چون به گواه فیلم هایم، فهم و احترام متقابل و تحمل کردن را یک اصل از اصول مدنی میدانم، پس تأکید میکنم که از هیچ کس کینه و نفرتی به دل ندارم، حتی از بازجوهایم. چرا که ما در برابر نسل آینده مسئول ایم.
تاریخ صبور است. هر دورانی را چه دیر و چه زود از سر می گذراند. اما من نگرانم. نگرانم و از شما می خواهم وجدانتان را قاضی کنید. نگرانی من از تفرقه، چند دستگی و از مخاطراتی است که در آینده بروز می کند و ریشه در نفرت و کینه دارد. می خواستم و همچنان می خواهم که آرامش، پرهیز از خشونت، تحمل، رواداری و احترام متقابل، اصل روابط اجتماعی و انسانی ما باشد. نسل آینده، انسانیت، آزادگی، برابری و برادری از ما می آموزد و ما موظفیم دور از هر گونه برتری جویی طبقاتی، قومی و ملیتی، احترام به عقاید یکدیگر بگذاریم و از کینه توزی میان آنها بکاهیم. اگر چنین نکنیم، با توجه به رویدادها و وضعیت کشورهای همسایه، ایران ما آسیبپذیر و مستعد هرج ومرج و نا امنی خواهد شد. پرهیز از چنان شرایطی، تنها زمانی میسر میشود که کینه های مان را دور بریزیم و مهر و عشق و تحمل عقاید را جایگزین اش کنیم. این راهی است که ماندگاری و شرافت این سرزمین را تضمین می کند .
با تشکر
فیلمساز ایرانی، جعفر پناهی
منبع: لوموند، ۲۱ دسامبر