الحمدالله والمنه هر روز یک مشنگ جدید به عالم اسلام اضافه میشود، فعلا رجب طیب اردوغان استارت زده و با سرعت در حال پیش افتادن از سایر رقبای خودش در امت اسلامی است. چند روز قبل اردوغان در اجلاس رهبران مسلمانان آمریکای لاتین که در استانبول برگزار شد گفت که “مسلمانان سه قرن قبل از کریستف کلمب قاره آمریکا را کشف کردند.” ظاهرا کریستف کلمب وقتی وارد آمریکا شده بود، هنوز نمیدانست جایی که آمده آمریکاست، دنبال این میگشت که بر اساس چیزهایی که شنیده این جا کدامیک از جاهایی است که واردش شده. یکی از شاگردان کریستف کلمب به اسم امانوئل اصغر که مسلمان بود، برایش تعریف کرده بود که مسلمانها مسجد دارند، کریستف کلمب پرسیده بود “مسجد چه شکلی است.” امانوئل اصغر هم گفته بود، شکلش را دقیق نمیدانم، ولی سرش قلنبه است. کریستف کلمب هم خجالت کشیده بود و دیگر چیزی نپرسیده بود. بعد که وارد آمریکا شده بود، یک دفعه نگاه کرده و دیده یک کوه از آن دورترها دیده میشود. یاد امانوئل اصغر افتاده بوده و وقتی از سفر برگشته بود گفته بود من رفتم عربستان سعودی و در آنجا مسجد دیدم. امانوئل هم گفته بود “زیارت قبول، حاجی!” بعد پرسیده بود از کجا فهمیدی مسجد بود؟ کریستف کلمب هم گفته بود که سرش قلنبه بود. امانوئل اصغر پرسیده بود: یعنی مناره هم داشت؟ کریستف کلمب گفته بود: مناره دیگه چیه؟ گفته بود: دو تا ستون دراز که دو طرف اون قلنبه است. کریستف کلمب هم که متوجه شده بود ضایع شده، سرش را تکان داده بود و گفته بود: آره، خیلی دراز بود، دیدم شون.
به هر حال ظاهرا بنایی که در هنگام ورود به آمریکا دیده شده بود، کوهی بود که کریستف کلمب فکر کرد مسجد است. البته ما که مثل اردوغان علم غیب نداریم، به همین دلیل نمیتوانیم بگوئیم مسجدی بود یا نبود. ولی براساس عقلمان میتوانیم بگوئیم که مسلمانان قبل از کریستف کلمب وارد آمریکا نشده بودند، چون اگر قبل از او وارد میشدند، خیلی چیزها اتفاق میافتاد که فعلا نیافتاده است.
یک، اگر مسلمانان قبل از کریستف کلمب وارد آمریکا شده بودند، الآن اصلا آمریکایی وجود نداشت.
دو، اگر مسلمانان قبل از کریستف کلمب وارد آمریکا شده بودند، الآن سرخپوستهای آمریکا یک میلیارد نفر بودند و از بین نرفته بودند و همهشان هم مسلمان شده بودند و نصف مردم آمریکا اسمشان “بنی شاین” و “ابن آپاچی” و “بنی ناواهو” و “بنی چروکی” ، “ابن شوشونی” بود و اسم رئیس جمهور امروز آمریکا هم حسین برکت بن چروکی.
سه، اگر مسلمانان قبل از کریستف کلمب وارد آمریکا شده بودند، الآن کسی به آمریکا مهاجرت نمیکرد، در نتیجه همه آدمهای تحصیلکرده در تمام کشورهای شرقی و بخصوص اسلامی در کشورهای خودشان مانده بودند، در نتیجه این کشورها پیشرفت میکردند و این بلاها سر خاورمیانه نمیآمد. در ترکیه و ایران هم مردم زندگی طبیعیشان را میکردند. اردوغان هم در استانبول دستفروش بود.
هیاهوی بسیار برای هویج
اصلا به این فکر کردید گاهی اوقات ما سالها برای حفظ چیزی تلاش میکنیم که یا وجود ندارد، یا اگر هم وجود داشته باشد، به درد نمیخورد؟ گاهی اوقات میلیونها و میلیاردها دلار پول صرف میکنیم و بخش مهمی از توان و انرژی خودمان را به هدر میدهیم برای حفظ چیزی که مدتهاست از میان رفته است. مثلا همین تلاشی که در جمهوری اسلامی به خرج داده میشود تا انقلاب اسلامی ایران حفظ شود. کسی انقلاب را قبول ندارد، رهبران انقلاب اغلبشان دشمنان دولت فعلی خوانده میشوند، دستآوردهای انقلاب مثل جمهوریت و آزادی سالهاست تبدیل به اشیاء موزههای باستانشناسی شدند، سالگرد انقلاب هم که سی سال تبدیل به جشنواره فیلم و موسیقی شده بود و الآن چند سال است به کارناوال حزب اللهیها برای روکم کنی از مخالفان تبدیل شده. نه که مخالفان حکومت انقلاب را قبول ندارند، خود حکومت هم قبول ندارد. با این حال این همه اسمی از آن دفاع میکنند و هر سال مقدار جدیدی از اطلاعات بی ربط جدید منتشر میکنند.
یا مثلا همین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، که تقریبا هیچ کدام از مواد آن توسط خود حکومت اجرا نمیشود. از اصول اول تا پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، یعنی همین قانون اساسی که کلی آدم بخاطر وفادار نبودن به آن متهم و محکوم میشوند، و همه به آن قسم میخورند، فقط مواد ۱و ۴و ۵و ۱۶و ۱۷و ۱۸و ۴۱ آن به نظرم اجرا میشود، یعنی ۴۳ اصل از ۵۰ اصل اول قانون اساسی رسمی کشور، یا بطور کلی اجرا نمیشود، یا هر روز دهها بار نقض میشود، بعد اگر کسی بگوید که بیایید این قانون اساسی را که هیچ کس اجرا نمیکند، عوض کنیم، چنان پدری از او در میآورند، انگار خدای ناکرده قانون اساسی ایران واقعا قانونی است. فکر کنید این همه حکومت برای حفظ قانونی تلاش میکند که اصلا کسی به آن اعتقاد ندارد، نه اینکه مخالفان حکومت به آن اعتقاد ندارند، اصلا خود حکومت به آن اعتقاد ندارد.
یا مثلا فرض کنید موضوع مرجعیت شیعه که اگر کسی کوچکترین توهینی به آن بکند، به عنوان ملحد و کافر و منحرف و بی دین، پدرش را در میآورند، در حالی که بیشترین توهین و تحقیر مرجعیت توسط همان حکومتی میشود که شما را بخاطر انتقاد از آن زندانی میکند. در واقع بخش مهمی از مقدسات این مملکت مثل همان امامزادههایی هستند که همه میدانند هیچ چیزی در آن نیست، ولی اگر کوچکترین شوخی با آن بکنید هم مردم ممکن است شما را بکشند و هم حکومت به عنوان کافر و بی دین پوستتان را میکنند. در حالی که در ۳۶ سال گذشته ۹۰۰۰ امامزاده الکی الکی به فهرست امامزادههای کشور اضافه شده، مثل همین امامزاده بیژن و امامزاده قلقلی و امامزاده بی غیرت در آبیک قزوین، از ده هزار و پانصد امامزاده در ایران فقط چهارهزار امامزاده فرزندان امام موسی کاظم هستند. آخه چه جوری؟ من نوکر امام موسی کاظم، من مخلص امام موسی کاظم، هر چه که شما بگوئید، ولی اصلا ممکن نیست کسی فقط چهار هزار فرزند داشته باشد، مگر اینکه فکر کنیم هر فرزندش صد بار فوت کرده. بالاخره ما اگر خدایی نداشته باشیم، اندک شعوری که داریم.
حالا شما بگو بالای چشم یکی از این چهارهزار امامزاده خدای ناکرده ابرویی است، درجا سوسکات میکنند. یک راست سر میخوری وسط زباله دانی تاریخ. بخاطر چی؟ بخاطر هیچی. به قول ازغدی پور که هزار تا مزخرف گفته و این یکی راست است، برداشتند کتابی درباره “محسن” پسر سقط شده امام حسین که هیچ سند و مدرکی هم در درستی وجود حتی سقط جنین شدهاش وجود ندارد، چند صد صفحه کتاب نوشتهاند، برای بچهای که اصلا به دنیا نیامده، به فرض که جنیناش وجود داشته، کتاب مینویسند. بعد که یکی اعتراض میکند، صدها نفر در مورد بچهای که اصلا به دنیا نیامده اعتراض میکنند. بعد هم ایام محسنیه برگزار میکنند برای عزاداری بچهای که به دنیا نیامده. یعنی میشود همین که گفتم. دعوا تا سرحد خین و خین ریزی برای چیزی که وجود ندارد.
حالا هم حکایت انرژی هستهای و غنی سازی است. کشور هشت سال به اندازه درآمدی که ممکن است در صد سال آینده از انرژی هستهای به دست بیاوریم، هزینه مستقیم و جدی و سیاسی پرداخت کرده که ما حق غنی سازی داشته باشیم. اصلا مگر چنین چیزی وجود دارد؟ آقای ابراهیم کارخانهای رئیس کمیسیون هستهای مجلس گفته “طرح آمریکاییها برای محدود کردن تعداد سانتریفیوژها در حد چرخش دکوری و تعطیلی طولانی مدت آب سنگین اراک و اعلام بازرسیهای نامحدود و سرزده از تمامی تاسیسات هستهای و در امتداد آن از تاسیسات نظامی است.” حالا هم مجلسیها میخواهند بزنند زیر میز مذاکره بخاطر توقف غنی سازی که اصلا وجود ندارد، مدتها آمریکاییها دعوا میکردند بر سر بمبی که وجود نداشت، حالا هم خل و چلهای مجلس مذاکرات هستهای را میخواهند متوقف کنند، برای برنامه هستهای که کلا ناشی از توهمات دیوانهای به نام احمدی نژاد بود و سالها بدبختمان کرد. یعنی اگر ده تا بمب هستهای زده بودند به ایران اینقدر زیان نمیکردیم. جدا چرا بر سر موهومات دعوا میکنیم؟
نفوذیهای بسیج جمع آوری شوند
جدا اسم آیت الله معکوس شایسته مکارم شیرازی است. این آقای مکارم، ۳۷ سال قبل مقالاتی در روزنامهها مینوشت که بسیار روشنفکرانه، جدی و درست و حسابی بود. ۳۵ سال قبل هم خودش جدی ترین منتقد ولایت فقیه در زمان تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. حالا هر چه سن و سالش بالا میرود، روز به روز به طرف عقب حرکت میکند. دیروز گفته که “نفوذیهای بسیج باید جمع آوری شوند” البته فعل جمع آوری برای بسیج فعل درستی است، یعنی در واقع وقتی میخواهند برای تعدادی بسیجی فعل به کار ببرند، همین جمع آوری فعل مناسب است، مثل گونی سیب زمینی یا تعدادی آجر که جمع آوری و حمل و نقل میکنند، اما اگر قصد ایشان همین است که برای سالم شدن بسیج باید نفوذیهای آن جمع آوری شود، مشکل حل نمیشود، چون اتفاقا نفوذیهای بسیج همان چهار تا آدم حسابی است که ممکن است با اسیدپاشی و دیوانه بازیهای این چنینی مخالف باشند، وگرنه اگر بخواهند بسیج را تصفیه کنند، باید کل آن را جمع آوری کنند، چون بدها نیستند که نفوذ کردند، خوبها هستند که نفوذ کردند.
قلاده سگ در مراسم عزاداری
ظاهرا آش مداحیهایی که از موسیقی پاپ و رپ در نوحه خوانی استفاده میکنند و ترانههای عاشقانه برای اعضای خانواده امامان شیعه میخوانند، بد جوری شور شده. بیت رهبری در فرصتی که مانند جشنواره پیازو یا جشنواره کن هست، امسال از خیلی مداحان دعوت نکرد و ظاهرا آنها هم کار دستشان آمده که با این نوع دیوانه خیلی راحت نمیتوانند جایزه های نقدی و غیرنقدی بگیرند و باید دیوانه بازی های دیگری در بیاورند. حالا این را داشته باشید تا بگویم همه آن چیزهایی را هم که من در نوشتهام به عنوان نقد اشعار مداحی نوشته بودم، اخیرا توسط رحیم پور ازغدی گفته شده. خیلی حرفها را هم خوب گفته. ضمنا گفته که در خیلی مراسم مداحی، بعضی از عزاداران و مداحان از قلاده سگ استفاده میکنند تا نشان بدهند واقعا سگ آستان ولایت امام حسین هستند. البته به نظرم فتیش قلاده و کتک خوردن و چیزهایی شبیه این دارند، یعنی قضیه سکسی است البته فکر نکنید سکسیستی هم هست. فقط مانده که از سال بعد حدادیان و حاج محمود قلاده ببندند و لباس سراسر چرمی بپوشند و ماسک بزنند و از اول نوحه خوانی تا آخرش با شلاق چرمی کتک بزنند و بخورند. البته قلاده سگ به نظرم خیلی هم بد نیست، فقط اگر پوزبند هم ببرند که از خطرات احتمالی و نعره کشیدن مداحان جلوگیری کنند هم بهتر است.
مرتضی پاشایی و تشییع ملی دوستداران
این هم نتیجه سالها جلوگیری از صدای خوانندههای پاپ. با مرگ جوان محبوب موسیقی پاپ ایران یعنی مرتضی پاشایی که مثل اغلب خوانندههای پاپ کشور، صدایش توسط دوستداران موسیقی شنیده میشد، مراسم عزاداری و تشییع او به یک واکنش ملی تبدیل شد. خود حکومت و بعضی از مخالفانی که نمیتوانند بفهمند که موسیقی موضوع زندگی مردم است، سعی کردند بطور احمقانهای موضوع تشییع پاشایی را سیاسی کنند. مردم به زیباترین شکلی او را بر شانههای خودشان تشییع کردند و به جای گفتن حرفهای عصبی و فریادهای بیهوده ترانههای او را همخوانی کردند.
مردم موسیقی را دوست دارند. این هم هیچ ربطی به هیچ چیز دیگری ندارد. این همه صداهای بهترین زنان و مردان موسیقی ایران در این سالها خفه شد و هیچ فایدهای نداشت. کسی نمیتواند مانع موسیقی شود، موسیقی از هر دیواری میگذرد و بدون فلسفه و دلیل و چون و چرا به گوش میرسد و شنیده میشود و تکرار میشود. هیچ کس نمیتواند صدای بنان و مرضیه و دلکش و گوگوش و ابی و داریوش و مهستی و شجریان و ناظری و هایده و فرهاد و مازیار فلاحی و مرتضی پاشایی را از مردم بدزدد. این صداها خاطرات قلب و روح و جان مردم هستند.
این همه تلاش کردند و ممنوع کردند و مردم هیچ اعتنایی به این تلاشهای احمقانه نکردند. مراسم مرتضی پاشایی با شکوهی باورنکردنی در ابعاد وسیع برگزار شد. خدایش رحمت کند و به خانواده محترم و دوستدارانش صبر بدهد.