ایران بی تردید به مذاکره مثل تشنه ای که به آب محتاج است نیاز مند شده است. تلاش ایرانیان برای جذب و جلب حکومت ایران به سوی مذاکره سودمند است. تاکید بر خطاها لازم است، ولی کافی نیست. تاکید بر مذاکره در شرایط کنونی از آن سودمند تر است. نمی توانیم بنا را بر تکرار خطاهای حکومت بگذاریم، خود تا کنون درتحلیل و تبیین مسائل و مشکلات کم به خطا نرفته ایم.
جماعتی از مخالفان و منتقدان بدون دسترسی به هر نوع نظر سنجی می گویند مردم ایران بی کم و کاست دشمن حکومت اند و جماعتی دیگر که خود راه بر هرگونه نظر سنجی بسته اند، بی دلواپسی می گویند مردم ایران جملگی خواهان ادامه سیاست لجبازی و غنی سازی به هر قیمتی هستند. اینان بی پرده و ضمن گزافه گوئی های بسیار یاد آور می شوند که ایرانیان حاضرند به هر مشقتی تن در دهند و در عوض توانائی های غرب را تحقیر کنند. هر دو جماعت، ایران را همان طورکه دوست دارند می بینند، نه آن طور که هست.
ایرانیان نه در بست به این حکومت و توانائی های آن اعتماد دارند - که اگر داشتند با افزایش بهای سکه و دلار چنان بر نمی آشفتند که شب و روز را در صف های طولانی خرید و فروش این دو بگذرانند، بلکه باور می کرد ند حکومت مورد اعتمادشان چندان قدر و شایسته و تواناست که زود کاررا سامان می دهد - همچنین نمی توان با قاطعیت گفت که با این حکومت سرسختانه دشمنی دارند و حاضرند برای انهدام آن هزینه های گزاف پرداخت کنند. این دوگانگی البته محتمل است به صورت ناگهانی و تحت تاثیر رویدادهای اتفاقی در هم بریزد. ریزش نیروهای موثرو حامی حکومت یک عامل تعیین کننده در به هم ریختن دوگانگی کنونی است. در کشوری که مجلس و دولت در یکی از بحرانی ترین دوران تاریخی، سیاست قهر و آشتی را در پیش گرفته اند و اعضای بلند مرتبه دولت تره هم به ریش مجلس خرد نمی کنند، ریزش نیرو در لایه ها و سطوح تاثیرگزار حکومتی ناگزیر اتفاق می افتد. مجلسی که یک پا شریک جرم در حمله به حرکتهای اعتراضی مردم از سال 1388 ببعد بوده و به خاطر گل روی محمود احمدی نژاد کشتار، حبس، شکنجه و انواع فشار بر مردم را قانونی اعلام کرده است، البته از نگاه احمدی نژاد و یارانش عددی نیست و بلکه نردبانی است که به فرمان مقام رهبری زیر پای احمدی نژاد گداشته شده است. کجای این مجلس در راس امور است؟ یک کمیسیون اصل 90 داشت که با جانبداری از احمدی نژاد و بر ضد شکایات مردم گور خودش را کند. یک اصل حق تحقیق و تفحص در تمام امور را داشت که در همان سالهای اصلاحات و مجلس ششم ( با اکثریت اصلاح طلبان ) با همکاری فقهای شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام بکلی معدوم شد. این مجلس از کدام قدرت برخوردار است که گزافه گوئی می کند؟ توکلی و مطهری نمی توانند به مجلسی که حتا در همان حد و قواره فرمایشی و انتصابی هم از نظام سیاسی کشور رخت بر بسته است جان بدهند.
بلند مرتبه های دولت احمدی نژاد با همه تهدیدهای صادق آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه و محسنی اژه ای دادستان کل کشور برای دومین بار به مجلس نرفتند تا در باره بحران ارز و طلا و مسائل اقتصادی که کشور را در هم ریخته، مذاکره شود، وقتی هم بعد از تاخیرهای توهین آمیز به مجلس رفتند چیزی نگفتند که کسی را قانع کند و یا سعی نکردند کسی را قانع کنند. از سه قوه ادعائی، یکی خود کامه شده، بی آنکه در همین قانون اساسی برایش قدرتی بیش از تدارکاتچی پیش بینی شده باشد ( قوه مجریه)، یکی سکه یک پول شده و از بس به ساز فرامین از بالا رقصیده ناتوان به نظر می رسد ( قوه مقننه) و یکی سرگیجه گرفته، چرا که وقتی خود تخلف ها کرده و مردم را با داغ و درفش از خیابان ها رانده و بیدادها کرده، چطور پرونده فساد دار و دسته احمدی نژادی را بباوراند و آن را جمع و جور کند تا شرکای پرونده که در تمام شریان های حیات سیاسی کشور حضور دارند رنجیده خاطر نشوند و به جانش نیفتند.
این تصویر که سیاه به نظر می رسد از زاویه ای دیگر هم سفید و دیدنی است. از این زاویه که دوگانگی پیش گفته قابل دوام نیست. نیروهای تاثیر گزار در حکومت چاره ای ندارند جز آن که تن به ریزش بسپارند. در سراشیبی نمی شود ایستاد. پیشرفت در سراشیبی همان ریزش است که نمایه اش را می بینیم. این قابل قبول نیست که ادعا کنیم فقط تحلیلگران بدون حضور در امور اجرائی مثل عقل کل همه ی کاستی ها را می بینند و می گویند و می نویسند، اما بازیگران در میدان اجرا عموما از چشم کور، از گوش کر و از زبان لال شده اند. بی تردید در همان مجموعه های اداری، سیاسی، نظامی و انتظامی که ما آن را از دور و نزدیک تحلیل می کنیم، کم نیستند کسانی که از این نظم بی نظم به جان آمده اند و پریشانی مردم بر وجدان شان نهیب می زند. چه بسا به آینده ی خود وحیثیت خانواده شان نیز اندیشه می کنند و شاید دریافته اند که در محاصره ی خشم مردم نمی توانند بیش از این در امان باقی بمانند . شنیده ها از این رویداد خبر می دهد. مدیران ساکت، نیروهای سپاهی و بسیجی و ارتشی که مجال داده اند تا سه قوه نمایشی به زندگی ویترینی – سیاسی خود ادامه بدهند، بی گمان یکدست نیستند و حتا اگر بخواهند به این یکدستی و انسجام باز هم تظاهر کنند، نمی توانند. بسیار بحران سیاسی و اقتصادی پشت سر دارند. برای حفظ تمامیت ارضی ایران و بیرون کشیدن آن از چنگال صدام به جان کوشیده اند و اینک در هنگامه ی بی کفایتی مدیرانی گرفتار آمده اند که چپ و راست به چند سردار نورچشمی رشوه های هنگفت می دهند تا پاسدار دوام بی کفایتی دولت، مجلس و دستگاه قضائی شان بشوند. جمعی از این مجموعه که ناراضی، اما ساکت است شاید سرانجام سمت و سوی منافع ملی را بگیرد. تعریف منافع ملی در شرایط کنونی که ایران در آن به سر می برد با “مذاکره ” تعریف می شود. مذاکره با جهانی که غنی سازی را برای حکومت کنونی ایران بر نمی تابد و مذاکره با سران مطرح در حرکت اعتراضی که از سال 1388 آغاز شد ه و همچنان ادامه دارد.
برای مذاکره با خارجی، به گونه ای که منافع ملی را تامین کند، به انشعاب درون حکومتی که ظرفیت اش ایجاد شده نیاز است مشروط بر آنکه تجربه های تاریخی و جهانی مبتنی بر مذاکره در بحران های جدی سیاسی را به رسمیت بشناسد و بر پایه اولویت ها حرکت کند. همچنین به انشعاب درون حکومتی نیاز است تا مذاکره با نیروهای مخالف و خارج از حکومت را به محض اعلام وجود در دستور کار قرار دهد و فهم خود را از رویدادهای 22 خرداد 1388 ببعد با نقد رفتارهای خشونت آمیز با مردم در میان بگذارد. پیش از آن لازم است چهره های برجسته ی اعتراضی که زندانیان سیاسی و عقیدتی را در بر می گیرد و سه چهره مشخص موسوی، کروبی و زهرا رهنورد از آن جمله اند، از حصر و حبس آزاد بشوند.
اگر فرض را بر این رویداد بنا کنیم، انشعاب درون حکومت پر برکت می شود. هم اکنون درون حاکمیت پر تلاطم است. مردم بر خلاف گذشته از این تلاطم و طوفان خبر دارند، لذا حرفهای عوضی زدن و ادعاهای گنده گنده مدیران مسئول در وضعیت کنونی، فضای سیاسی کشور را به خشمی کور مبتلا کرده و تا وقت واقعه، این خشم در برخوردهای روزمره و خانگی و شهری، زندگی را بر ایرانیان دشوارمی سازد. نرخ ناامنی چنان فزاینده شده و می شود که دیگر رجز خوانی پیرامون حکومت منسجم و متحد به شوخی تلخی می ماند و در پی هر خطبه و بیانیه از این دست، جوک و پیامک است که خشم را دمی مهار می کند. در این اوضاع پر خطر که اتفاقا چوبه های دار، حکومت را نیز تهدید به زوال می کند، انشعاب درون حکومتی وفعال در عرصه ی مذاکره می تواند بسیار غیر ممکن ها را ممکن کند. هزینه دارد. حاکمیت اگر در بند گره گشائی است باید هزینه اش را بپردازد. در وضعیت کنونی بسیاری نیروهای درون حکومتی و آگاه بر خطر ها روی یک سراشیبی تند به سختی ایستاده اند و خود را وفادار به سیاست های وارونه کار جا می زنند، حال آنکه اگر قید منافع شخصی و باندی یا رودر بایستی های آنی را بزنند و تن به انشعاب از درون بسپارند، تن به حرکت می دهند، تن به ریزش نیرو با هدف مذاکره می دهند که امنیت خارجی و داخلی را بهتر از تظاهر به انسجام تامین می کند.
به فرض اگر یک انشعاب حکومتی، ادبیات صدر اسلامی را کنار بگذارد و وارد قرن بیست و یکم میلادی بشود و هویت سیاسی آن را به رسمیت بشناسد، باب مذاکره از دو سو باز می شود. از یک سو با بخش قدرتمندی از جامعه جهانی که تصمیم ها و تحریم هایش عرصه را برمدیریت کشور تنگ کرده است، از سوی دیگر با شخصیت های مخالف که حضور نمایندگانی از میان آنها برای طراحی مذاکرات با جهان اهمیتی اساسی دارد و گفتگو را باورپذیر و اثرگذار می کند.
درست است که مخالفان و منتقدان جان شان به لب رسیده و تا کنون هم قدرت مذاکره و توافق لازم برای انتخاب نمایندگان و سخنگویان خود را به دست نیاورده اند، ولی در صورت ظهور آمادگی در حکومت، بی گمان آنها مذاکره برای مذاکره را سامان می دهند. فرض را بر این بگذاریم که با جدی تر شدن خطرات داخلی و خارجی، حکومت شیوه عوض کند و مخالفان در طراحی راه و رسم مذاکره به اثر بخشی مذاکرات جهانی یاری برسانند در این صورت یک گام از فروپاشی و هرج و مرج دور می شویم و ایرانیان مجبور نخواهند بود در نهایت مدل سوریه را برای تغییر در سرنوشت سیاسی و اقتصادی خود انتخاب کنند. شاهد نخواهیم بود که تصاویر مکرر از جنازه ها انتشار یابد و جهان به به و چه چه کند. و مقاله ها بنویسند که مردم غیور ایران بیش از قرنی است که برای تنظیم امور حکومتی و حکومت قانون کشته می دهند و از پا نمی نشینند.
امید بستن به انشعاب سازنده درون حکومت در شرایط کنونی به بلاهت و نادانی تعبیر می شود، البته اگر صفات دیگری بر آن بار نکنند، ولی ظرفیت سازی در سیاستگزاری و استفاده از ظرفیت ها همیشه پیشنهاد می شود. در حال حاضر شکاف های درون حکومتی در نقاط مختلف ظاهر شده. در برخوردهای مجلس و دولت، قوه قضائیه و دولت، وزارت اطلاعات و دولت، سخنان برخی اصولگرایان سابق و بعضی سرداران و حتا برخی نمایندگان ولی فقیه که در رسانه های حکومتی ایران به فراوانی انتشار می یابد. این همه از یک ظرفیت سیاسی-نظامی پرده بر می گیرد. از ظرفیت برای تحقق انشعاب درون حکومتی. مهار بحران ها وقتی غیر ممکن می شود که این ظرفیت ها را نادیده بگیرند. اوضاع را به حال خود بگذارند. در این صورت مردم کوچه و بازار برای سکه و دلار دست به یقه می شوند و کار به جائی می رسد که حکومت نقش میانجی را در منازعات مردم با مردم ایفا می کند. در این فرض حکومت به صورت ظاهر برنده خواهد بود و مصلح، گرچه در نهایت بازنده است. در این حالت فروپاشی اتفاق می افتد، مگر آن که پیش بینی و مهار بشود. اما انشعاب از درون راه بر فروپاشی می بندد. دوران حرکت های پوپولیستی در ایران به سر آمده. اینک نمادها ی اعتراضی از درون ایران، این سو و آن سوی میله های زندان و در تبعیدگاهی به وسعت جهان، از ضرورت و فواید مذاکره می گویند. اما مذاکره آدابی دارد و هرگاه اپوزیسیون مانند حکومت، مذاکره را پس بزند، یا اساسا در بند آن نباشد، به قدر حکومت نابردبار، ممکن است به آینده جامعه ایرانی صدمه بزند.
این جاست که به فرض ایجاد فضای مذاکره با مخالفان، نخستین پرسش این خواهد بود: نمایندگان مخالفان چه کسانی هستند؟ و بلا فاصله همه از هم می پرسیم: آیا کسی می داند؟