در مقابله با نرمش قهرمانانه

بیژن صف سری
بیژن صف سری

“وقتی شعار «مرگ بر…» را سر می دادند، ضخامت رگهای گردنشان دو برابر می شد و با همان شورو حال بود که مثل بز از دیوار سفارتخانه های هر دو کشور بالا رفتند، به خیال شان فتح الفتوح میکنند اما عمر این دشمنی با یکی فقط به دو سال می کشد ولی با آن دیگری تا کنون به ۳۵ سال رسیده و سالها ست که بر سر قهر ویا اشتی بودن باهم نر ولاس می زنند، … آشتی با آمریکا به صلاح خیلی ها نیست، دکان دو نبش بعضی ها را تخته می کند وبازار کالای بنجلی که با نام دفاع ازحقوق بشرو چه چه می فروشند کساد می شود…”.

این روز ها با اجرایی شدن طرح “نرمش قهرمانانه ” در تعاملات بین الملل نظام، نه تنها شاهد دوگانگی رفتار های سیاسی در بین سران حاکمیت هستیم بلکه سر در گمی و ترس از اینده، در موضعگیری های برخی ازگروه های مخالف نظام دیده می شود از این رو چرایی این دوگانگی رفتار های سیاسی و ترس از ایجاد روابط دیپلماسی با آمریکا، در بین هر دو گروه مخالفان و موافقان نظام، موضوع پرسشی است که جامعه ملتهب ایران با طرح آن در شبکه های اجتماعی، به گونه ای که نمونه ای از آن در پیشانی این نوشتار آمد، در پی یافتن پاسخ آن است.

بی شک شرایط جدید، تاثیرات خود را بر تحولات داخل ایران و بخصوص بر جریانهای سیاسی مخالف و نیز اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بر جای خواهد گذاشت از همین رو بسیاری از این مخالفین خاصه آن دسته از اپوزیسیونی که طی سال ها عدم ارتباط سیاسی و اقتصادی بین دو کشور، با بهره برداری از شرایط نقض حقوق بشر و عدم ازادی ها مشروح و انقباض شریان های اطلاع رسانی درایران، از منابع مالی برخی از سازمان ها و نهاد های بین المللی آمریکایی برخوردار گشتند، برقراری رابطه بین ایران و آمریکا قطعا از منظرمنافع شخصی واقع خوشایندی نیز نخواهد بود حتی اگر این ارتباط در حد روابط دیپلماسی بین این دو کشور باشد اما بیشتر از این گروه، مخالفت آن دسته از صاحب منصبان وفادار به ولی فقیه و رهبری نظام قابل تعمق است، دولتمردان و سیاست پیشگانی که در سایه این دشمنی سی و چند ساله خود و اهل بیت شان در این رهگذر علاوه بر کسب موقعیت های اجتماعی وسیاسی، به ثروت های باد اورده ای رسیده اند، که ورود کالا های بنجل و نابودی صنایع و تعطیلی کارخانجات کشور از جمله مزایای این گروه از صاحب منصبان ازقطع ارتباط حاکمیت با جهان غرب و کشور هایی چون امریکا بوده است.

اما غیر از این دو گروه از مخالفان برقراری رابطه با امریکا، گروه دیگری نیز در بین دولتمردان و سیاست پیشگان طرفدار حاکمیت وجود دارند که در بزنگاه هایی چون امروز ناگاه با اظهار نظری غیر مستند تنها به صرف اعلام موجودیت در صجنه سیاسی، اب را گل می کنند و مانع از روند جریانی می گردند که احیانا ممکن است متضمن منافع ملی نیز باشد که نمونه بارز این گروه از مخالفان، اظهارات اخیر صادق خررازی سفیر اسبق ایران در فرانسه و سازمان ملل است، این سیاست پیشه طرفدار رهبری به رغم همه حمایت هایی که تا کنون در نوشته‌های خود از مشی خارجی دولت جدید داشته است  اخیرا در ارتباط با موضوع تماس تلفنی رئیس دولت تدبیر با رئیس جمهور آمریکا در فیس بوک خود خطاب به موافقان این تماس تلفنی می نویسد: “اگر بدانید پس از آنکه تلفن تحمیل شد چه اتفاقاتی افتاد، برخی دوستان این گونه ذوق‌زده نمی‌شدند…نتیجه مذاکره تحمیلی تلفنی، تهدید نظامی اوباما بود…” درحالیکه از شیخ تا وزیر خارجه دولت او و ایضا همه رسانه های داخلی و خارجی، مکالمه کوتاه تلفنی شیخ و اوباما را مثبت و امید بخش خوانده اند مگر انکه باور کنیم که این دولتمرد سابق نظام از زمره ناظران این مکالمه خصوصی بین دو رئیس جمهور بوده است.

الغرض در چنین شرایطی ازواکنش به تغیر سیاست روابط بین الملل رژیم این پرسش مطرح است که بر فرض قبول ادعای تغیر مشی سیاست برون مرزی نظام، و باور گام های برداشته شده از سوی دولت تازه بر سر کار آمده شیخ حسن روحانی که تنها در جهت جلب اعتماد جامعه جهانی برای دوام و بقای نظام نبوده بلکه با در نظر داشتن منافع ملی چنین تلاشی صورت گرفته است، آیا با چنین دوگانگی که درجامعه و اصحاب قدرت از مخالف تا موافق نظام وجود دارد و حفظ منافع شخصی و گروهی بر منافع ملی ترجیح داده می شود، چنین تغیری امکانپذیر خواهد بود؟