فیلم های روز سینمای جهان برای معرفی در این شماره برگزید ه شده اند.
فیلم های روز سینمای جهان
مردگان/از دست رفته The Departed
کارگردان: مارتین اسکورسیزی. فیلمنامه: ویلیام موناهان بر اساس سناریوی سیوف ای ماک و فلیکس چانگ. موسیقی: هاوارد شور. مدیر فیلمبرداری: مایکل بالهاوس. تدوین: تلما شون میکر. طراح صحنه: کریستی زئا. بازیگران: لئوناردو دی کاپریو[بیلی کاستیگان]، مت دیمون[کالین سالیوان]، جک نیکلسون[فرانک کاستیلو]، مارک والبرگ[دیگنام]، مارتین شین[الیور کوئینان]، ری وینستون[آقای فرنچ]، الک بالدوین[الربی]. ۱۵۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
پلیس ایالت ماساچوست مبارزه گسترده ای برای فرو پاشاندن بزرگ ترین تشکیلات تبهکارانه در شهر بوستون آغاز می کند. هدف پایان دادن به اقتدار فرانک کاستلو، پدرخوانده قدرتمند مافیایی از درون با استفاده از عنصری نفوذی است. از این رو به بیلی کاستیگان جوان و اهل جنوب بوستون که تازه وارد نیروی پلیس شده ماموریت داده می شود تا به تشکیلات کاستلو نفوذ کند. کاستلو نیز به گونه ای مشابه کالین سالیوان، پسری را که با حمایت های او بزرگ شده، به عنوان خبرچین خود وارد تشکیلات پلیس کرده است. کمتر کسی از میان افراد پلیس از هویت واقعی کاستیگان اطلاع دارد، اما زمانی می رسد که هم پلیس و هم تبهکاران به وجود یک خبرچین در میان خود شک می کند و موقعیت هر دو خبرچین به خطر می افتد. حال کاستیگان و سالیوان در کنار جمع آوری اطلاعات باید به هویت خبرچین طرف مقابل نیز پی ببرند. این دو مامور نفوذی که سال ها با هویت های دروغین زندگی کرده اند، ناخواسته در برابر هم قرار می گیرند و نبردی سخت برای سر پا ماندن در دنیای تبهکاران را آغاز می کنند.
چرا باید دید؟
مردگان/متوفی یا از دست رفته [که این آخری بار دراماتیکی بیشتری با خود دارد و به نوشته آگهی ها و کارت های تسلیت که با جمله فقدان عزیز از دست رفته تان را.. آغاز می شود]از امیدهای مسلم اسکار امسال در چند رشته، نسخه ۹۰ میلیون دلاری هالیوودی اکشن/تریلر موفق هنگ کنگی با نام امور داخلی[۲۰۰۲] داست که پخش جهانی موفقی نیز داشت. اما وقتی در پشت دوربین غولی مانند اسکورسیزی ایستاده باشد، حاصل کار یک بازسازی ساده نیست. ابتدا بگویم که منتقدان تمامی آمریکا فیلم را به عنوان بهترین اثر اسکورسیزی در سال های اخیر ستوده اند. البته شک ندارم اگر طرفدار اسکورسیزی باشید[مثل خود من] در آغاز از انتخاب فیلمی هنگ کنگی- حتی خوش ساخت- برای بازسازی از طرف او شوکه خواهید شد. اما یقین دارم بعد از تماشای مردگان برای همیشه نسخه اصلی را فراموش می کنید. چون، همه چیز از فیلتر او عبور کرده و به اصطلاح استاد همه چیز را مال خود کرده است و حاصل کار او چیز به شدت متفاوتی است.
ویلیام موناهان که با اسمش به عنوان فیلمنامه نویس سلطنت آسمانی[ریدلی اسکات] آشنا شدیم به جای ترجمه امور داخلی با استفاده از تم اصلی آن داستانی تازه، پیچیده و بدیع خلق کرده است. موناهان فقط شخصیت های اصلی و رابطه آنها را حفظ کرده و با انتقال آنها به بوستون توانسته فیلمی کاملاً آمریکایی خلق کند. همان گونه که خود وی در مصاحبه ای گفته، مسئله اصلی او در این فیلم نشان دادن تراژدی آدم هایی است که در زندگی از حرفه اصلی خود - کاری باید انجام می دادند- دور افتاده اند. البته موناهان اعتراف می کند که با کارگردانی اسکورسیزی فیلمنامه وی وجهی عمیق تر نیز یافته است. او دوران بازنویسی فیلمنامه با همکاری اسکورسیزی را یک دوره فشرده آموزش سینما برای خود اعلام می کند.
اما هم تراز با نام اسکورسیزی، اسامی بازیگران فیلم نیز دقت تماشاگر و منتقد را به خود جلب می کند. فقط نام یکی از این آدم ها [نیکلسون، دی کاپریو، دیمون، والبرگ، الک بالدوین، مارتین شین] برای موفقیت تجاری یا هنری یک فیلم کافی است و فراموش نکنیم در کنار اینها خانم تلما شون میکر تدوین گر همیشگی فیلم های اسکورسیزی و مایکل بالهاوس مدیر فیلمبرداری تحسین شده را [برای ششمین بار در کنار اسکوسیزی] که هر کدام وزنه ای در سینمای امروز جهان محسوب می شوند. راستی چه کسی باورش می شد که دی کاپریوی جوان و خوش سیما تبدیل به بازیگری چنین قدرتمند شود که او را با اورسون ولز مقایسه کنند و چه شباهتی دارد چهره این دو نفر!
دو فیلم آخر اسکورسیزی [اوباش نیویورکی، هوانورد] جدا از خوب یا بد بودن، به دلیل پرداخت متفاوت شان با آثار قبلی وی عکس العمل های متضادی در میان دوستداران و منتقدانش بر انگیخته بود. اما نتایج حاصل از گیشه در هفته های اول نمایش مردگان [۱۱۷ میلیون دلار تا امروز] نشان از برخورد خوب بیننده با آن دارد. البته نقش قصه پر پیچ و خم و پر از اکشن آن را هم نباید دست کم گرفت…
و این که چرا باید دید؟ جدا از همه دلایل فوق شاید این یکی از آخرین فیلم های داستانی استاد باشد با بودجه ای هنگفت تهیه شده، چون خود وی سال گذشته در مصاحبه ای اعلام کرد که ترجیح می دهد به ساختن فیلم های مستند کم هزینه بپردازد. پس بخت تماشای شاید!؟ آخرین فیلم داستانی اسکورسیزی را از دست ندهید. شما را نمی دانم ولی شخصاً با دیدن آنونس فیلم، بازی نیکلسون و آن جمله جادویی اش[وقتی یک اسلحه پر جلوی صورتت گرفته باشند، چه فرقی می کند که پلیس باشی یا تبهکار!] جای هیچ شکی برایم باقی نماند!
ژانر: جنایی، درام، تریلر.
بابل Babel
کارگردان: آلخاندرو گونزالز اینیاریتو. فیلمنامه: گیلرمو آریاگا بر اساس ایده ای از آلخاندرو گونزالز اینیاریتو و خودش. موسیقی: گوستاوو سانتااولاو. مدیر فیلمبرداری: رودریگو پریتو. تدوین: داگلاس کرایس، استیون میریونه. طراح صحنه: بریجیت بروخ. بازیگران: براد پیت[ریچارد]، کیت بلانشت[سوزان]، گائل گارسیا برنال[سانتیاگو]، کوجی یاکوشو]. ۱۴۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا، مکزیک. نامزد نخل طلا و برنده جایزه بهترین کارگردانی، جایزه تکنیک برای تدوین و کلیسای جهانی از جشنواره فیلم کن.
در بیابان های خلوت و بی دار و درخت مراکش دو کودک، برای فهمیدن کارکرد تفنگ پدرشان به سوی اتوبوسی شلیک می کنند. بر اثر این تصادف مسیر زندگی یک زوج جهانگرد آمریکایی، یک پرستار بچه مکزیکی که به خاطر عبور دادن غیر قانونی دو کودک از مرز دچار دردسر شده، یک دختر جوان ناشنوای ژاپنی که پدرش تحت تعقیب پلیس قرار دارد و دو کودک مراکشی با هم تلاقی می کند.
چرا باید دید؟
آلخاندرو گونزالز اینیاریتو متولد ۱۹۶۳ مکزیکو در سال ۲۰۰۰ با فیلم Amores perros ورودی خیره کننده به عالم سینما داشت و توانست آن را در سال ۲۰۰۳ با فیلم ۲۱ گرم تجدید کند. گونزالز مشهور به El Negro تا امروز فقط سه فیلم بلند و سه فیلم کوتاه در طول ده سال ساخته است که کارنامه ای کوچک اما غنی را نشان می دهد. اخرین فیلم او بابل نامش را از افسانه مذهبی برج بابل گرفته که نمرود برای رسیدن به آسمان و خدا و در واقع دانش بیشتر ساخته بود. این گستاخی بشر از سوی خدا با مجازات بخشیدن زبان های مختلف به ساکنان شهر بابل پاسخ داده شد تا این افراد نتوانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند[نص صریح انجیل] و برج هرگز ساخته نشود. اینیاریتو با ارجاع به این قصه اساطیری و پراکنده شدن این آدم ها در سراسر جهان به راه می افتد و نبود ارتباط میان انسان های مختلف در آستانه قرن بیست و یکم را بررسی می کند.
اینیاریتو مانند دو فیلم پیشین با گیلرمو آریاگا همکاری کرده و منتقد و بیننده آشنا به دو اثر پیشین آنها از قبل می داند که با فیلمی پر از روایت های متقاطع و قصه های پاره پاره روبرو خواهد شد. چیزی که آلتمن مروج اصلی آن بود و سینماگران مستقل امریکایی و اسپانیایی زبان رونق دهندگان اش.
بار دیگر یک تصادف زمینه ساز تقطیع زندگی انسان های مختلف و متفاوت با یکدیگر می شود. اینیاریتو فیلم را با ۲۵ میلیون دلار بودجه و در عرض یک سال در سه کشورمختلف[مراکش، مکزیک، ژاپن] فیلمبرداری و گروه سازنده را تا حد مرگ فرسوده ساخته است. خوشبختانه حاصل کار ارزش این همه پول و انرژی را داشته و او توانسته مفهوم بیگانگی و در خود فرو رفتگی را تا عمیق ترین زوایای آن بکاود. خود اینیاریتو از دوره ساخت فیلم به مثابه ساخت برج بابل یاد می کند و از گروه بازیگران فیلم- مخصوصاً کودکان که سنگ تمام گذاشته اند- بسیار خشنود است.
بابل کدر صدد ترسیم چیزهایی است که انسان ها را از هم جدا می سازد- مرزها، فرهنگ ها، زبان ها و…- و این در زمانه ای که سخن اصلی اندیشه ورزان برخورد فرهنگ ها، تلاقی فرهنگ ها و تعامل فرهنگ هاست می تواند به خودی خود جذاب و دلیلی محکم برای تماشای آن باشد! از طرف دیگر نمونه خیلی خوبی برای اثبات این که چگونه می توان با دومین فیلم به هالیوود راه یافت و اصالت خود را حفظ کرد. به امید آن که این اصالت همچنان برقرار بماند.
ژانر: درام، تریلر.
بازگشت Volver /To Return
کارگردان: پدرو آلمودووار. موسیقی: آلبرتو ایگلسیاس. مدیر فیلمبرداری: خوزه لوئیس آلکاینه. تدوین: خوزه سالسیدو. طراح صحنه: سالوادور پارا. بازیگران: پنه لوپه کروز[رایموندا]، کارمن مائورا[ایرنه]، لولا دوینیاس[سوله]، بلانکا پورتیلو[آگوستینو]، چاس لامپریوه[تیا پائولا]. ۱۲۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ اسپانیا. نامزد نخل طلا و برنده جایزه بهترین بازیگر زن و بهترین فیلمنامه از جشنواره کن، برنده جایزه تماشاگران و بهترین بازیگر زن، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی و بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم اروپا، برنده جایزه فیپرشی به عنوان بهترین فیلم سال از جشنواره سن سباستین، برنده جایزه تماشاگران از جشنواره والادولید.
رایموندا با دخترش پائولا و شوهر همیشه مست اش پاکو در مادرید زندگی می کند. خواهرش سوله مطلقه است و مخفیانه به عنوان آرایشگر کار می کند. دو خواهر والدین شان را در جریان یک آتش سوزی در زادگاه شان- دهکده ای در لامانچا- از دست داده اند. تنها خویشاوند آنها که در ده زندگی می کند خاله پائولاست که طوری از خواهرش ایرنه- مادر سوله و رایموندا- حرف می زند، که انگار هنوز در قید حیات است. دو خواهر سالهاست بعد از مرگ والدین خود در مادرید ساکن شده اند، اما با مرگ خاله پائولا همه چیز دگرگون می شود. چون گذشته بار دیگر همراه با اسرار و تعلیق های خود بازگشته است…
چرا باید دید؟
چون امکان ندارد آلمودووار فیلم بدی بسازد و حتماً باید دید!
از آخرین فیلم آلمودووار دو سالی گذشته و هنوز خاطره خوش تماشای آن باقی است. چون آلمودووار شخصیت ها و روایتی خاص خود دارد که او را چند سال قبل صاحب جایگاهی میان بونوئل کبیر و داگلاس سیرک دانسته ام. آلمودووار یکی از معدود مولف های روزگار ماست و با این حال برای خیلی ها بچه تخس سینمای اسپانیا و برای برخی ترسناک، چون اغلب شخصیت های فیلم های او را هم جنس گرا، دو جنس گرا، ترانسکشوال ها و… تشکیل می دهند. آلمودووار در هفدهمین فیلم خود بار دیگر پس از چند سال وقفه کروز و مائورا را به کار گرفته، به دوره فیلم های اولیه خود رجوع کرده و در واقع به سراغ ریشه های خود در لامانچا برگشته است. بازگشت پاسخی به دغدغه های همیشگی کارگردان درباره مرگ، عشق و خانواده و نسل هاست که بار دیگر در ترکیبی کمدی/درام توانسته آنها در کنار هم بچیند. کروز با این فیلم به اوج قله بازیگری خود دست یافته و ثابت می کند که کار در هالیوود و تولیدات بین المللی نتوانسته ذره ای از اعتبار کار با آلمودووار را برای او فراهم کنند. برای اطلاع دوستداران کنجکاو فیلم باید بگویم که نام فیلم از تانگویی متعلق به دهه ۱۹۳۰ ساخته کارلوس گاردل گرفته شده و حتماً طرفداران فیلم های آلمودووار- مخصوصاً خانم ها- از دیدن بازگشت شگفت زده شده و ساعت های خوشی را خواهند گذراند.
ژانر: کمدی، درام.
ترانسیلوانیا Transylvania
نویسنده و کارگردان: تونی گاتلیف. موسیقی: تونی گاتلیف، دلفین مانتوله. مدیر فیلمبرداری: سلین بوزون. تدوین: مونیک دارتون. طراح صحنه: بریژیت براسار. بازیگران: آسیا آرجنتو[زینگارینا]، آمیرا کاسار[ماری]، بیرول اونل[چانگالو]، الکساندرا بوریارد[لومینیستا]، مارکو کاستولدی[میلان]. ۱۰۳ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فرانسه. برنده جایزه ژرژ دلرو برای موسیقی و نامزد جایزه بزرگ جشنواره فلاندر.
زینگارینا برای یافتن نوازنده ای به نام میلان که از وی آبستن شده، به ترانسیلوانیا می رود. اما وقتی او را می یابد، متوجه می شود که میلان علاقه ای به وی ندارد. در این سفر فرشته نگهبانی به نام ماری و مترجمی به نام لومینیستا او را همراهی می کنند. اما زینگارینا که دچار سرخوردگی بزرگی شده و قصد دارد از هر چیز که گذشته را به یاد او می آورد فاصله بگیرد، ماری را نیز رها می کند. اما رابطه عاشقانه تازه ای در انتظار اوست! این مرد چانگالو نام دارد، کسی که نه خانه دارد و نه خانواده ای، به چندین زبان با لهجه ای غریب سخن می گوید و هاله اسرار آمیز اطراف وی را فرا گرفته است. چانگالو و زینگارینا در سفری با هم همراه می شوند و زندگی هر دو مسیر تازه ای پیدا می کند.
چرا باید دید؟
میشل دامانی متولد ۱۹۴۸ یا آن طور که دوست دارد نامیده شود تونی گاتلیف را می توان تنها و مشهورترین فیلمساز کولی امروز دانست. او در الجزایر به دنیا آمده، از ۱۹۷۵ شروع به فیلمسازی کرده و تا این لحظه در تمامی فیلم هایش همواره کوشیده تا فرهنگ و زندگی کولی های آوار در سرتاسر اروپا نشان دهد. گاتلیف هم اکنون استاد مدرسه فمیس است و جوایز معتبری برای فیلم های تبعیدی، غریبه دیوانه، سفر بی مخاطره، من آمدم و… دریافت کرده است. او که در کنار نوشتن و کارگردانی فیلم دست اندر کار ساختن موسیقی فیلم نیز هست، جوایزی هم در این زمینه کسب کرده است. ترانسیلوانیا آخرین فیلم اوست که امسال برای اولین بار در بخش خارج از مسابقه کن به نمایش در آمد. مشخصه دیگر کارهای او شخصیت های تودار و کم حرف، موسیقی غریب و حال و هوای راز آمیز و تم جستجو و جاده و عشق است. ساخت فیلم با شایعاتی در باره عشق اونل و آرجنتو همراه بود. بیرل اونل بازیگر نقش چانگالو که با فیلم در برابر دیوار[فاتیح آکین] به شهرت رسید، بار دیگر در نقش یک عاشق می درخشد. اونل در فیلم در برابر دیوار به نقش جاهید نقش مردی را ایفا می کرد که در راه عشق خود قربانی سیستمی می شد که در برابرش ایستاده بود، اما این بار در نقش عاشقی مرموز ظاهر شده که تا نبید باور نخواهید کرد که وی چه بازیگر قابلی است. اگر زندگی کولی ها برای تان جذاب است، اگر به سینمای متفاوت گاتلیف و اروپا علاقمند هستید، ترانسیلوانیا بهترین فرصت برای فرو نشاندن عطش شماست!
ژانر: درام.
تقدیر Kader
نویسنده، مدیر فیلمبرداری، تدوینگر و کارگردان: زکی دمیرکوبوز. موسیقی: ادوارد آرتمیف. طراح صحنه: گونش چوبان. بازیگران: ویلدان آتاسور[اوغور]، اوفوک بایراکتار[بکیر]، انگین آک یورک[زاگور]، موگه اولوسوی، مصطفی اوزن یلماز. ۱۰۳ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ترکیه، یونان.
بکیر عاشق اُغور است. اُغور زاگور را دوست دارد، و زاگور عاشق جنایت…
زاگور از زندان آزاد می شود. در شبی تابستانی و دلگیر بد شانسی سبب بروز جنایتی در محله می شود. همان شب اُغور ناپدید می شود. اگر این جنایت برای مادر زیبا و جوان اُغور که تحت حمایت جواد ثروتمند زندگی می کرد، یا برای پدر فلج و برادر کوچک وی آغازگر دورانی سخت و تاریک است، اما برای بکیر روزنه امیدی باز می کند. بکیر با دختری که خانواده اش برای او یافته اند، ازدواج کرده و زندگی تازه ای را آغاز می کند. اما سال ها بعد، خبر می رسد که زاگور در ازمیر دو مامور پلیس را کشته و دستگیر شده؛ و اُغور نیز به استانبول بازگشته است. بکیر با شنیدن این خبر آتش عشق قدیم در دلش روشن می شود و برای یافتن اُغور به راه می افتد. این آغاز تعقیبی بی امان در کاباره ها، اتاق های هتل های درجه سه و دنیای مواد مخدر در پی اُغور است…
چرا باید دید؟
عاشق کیست؟ اُغور که کتک می خورد و از تصمیم خود برنمی گردد. رانده می شود و نمی رود. تحقیر می شود، غرورش می شکند. از این زندان به آن زندان، از این شهر به آن شهر به دنبال زاگور افتان و خیزان می رود. یا بکیر که همچون سگی وفادار، لجباز و مصمم رد اُغور را می جوید؟
زکی دمیرکوبوز متولد ۱۹۶۴ اسپارتا، فارغ التحصیل دانشگاه استانبول در رشته ارتباطات از سال ۱۹۸۶ با دستیاری زکی اوکتن وارد سینما شد. اولین فیلمش بلوک ج در ۱۹۹۴ سه جایزه مهم از جشنواره های آنکارا و استانبول را دریافت کرد. اما دومین فیلمش معصومیت در ۱۹۹۷ بود که نام وی را پر آوازه و یکی از امیدها آینده سینمای مستقل ترکیه نمود. معصومیت در یک نظرخواهی به سال ۲۰۰۳ توانست درمیان ده فیلم برتر ۸۹ سال سینمای ترکیه قرار بگیرد و جوایزی از جشنواره های بین المللی نیز دریافت کند.
دمیرکوبوز کارگردان گزیده کاری است و تا امروز فقط هفت فیلم[در طول ۱۳ سال- به غیر از فیلم های نامبرده شده: سومین صفحه، اعتراف، سرنوشت و اتاق انتظار] ساخته، فیلم های او بسیار شخصی است و خودش ترجیح می دهد تا با بودجه ای اندک و بی سر و صدا به تولید فیلم های مستقل خود بپردازد. اما تقدیر قرار است نقطه عطفی در کارنامه او باشد. تقدیر مقدمه ای بر داستان فیلم معصومیت است و پر هزینه ترین فیلم دمیرکوبوز تا امروز…
دمیرکوبوز که در فیلم هایش همواره تصویر کننده ضعف ها و امیال آدمی، تنهایی اش و شری است که از درونش برمی خیزد؛ توانسته تماشاگرانی برای خود در ترکیه و دیگر کشورها بیابد. او بار دیگر به سراغ شخصیت های فیلم معصومیت رفته تا جوانی آنها را تصویر کند. هالوک بیلگینر که در معصومیت نقش بکیر میان سال را بازی کرده بود، جای خود را به اوفک بایراکتار[بازیگر نقش کوتاهی در اتاق انتظار] داده و دریا آلابورا نیز شخصیت اُغوز را به ویلدان آتاسور زیبا[بازیگر فیلم تحسین شده دو دختر جوان و سریال محبوب اگر زن اراده کند…] سپرده است. تقدیر تا این لحظه جایزه بهترین فیلم جشنواره آنتالیا و اوفوک بایراکتار نیز جایزه بهترین هنرپیشه نقش اول را به دست آورده اند. اگر به دنبال فیلمی متفاوت در روزگار ما هستید، هر طور شده تقدیر را ببینید. در صدد انجام گفتگویی اختصاص با دمیرکوبوز هستیم، چون یقین داریم که حرف هایی شنیدنی[حتی بیش از آن چه تا امروز در فیلم هایش گفته] برای گفتن دارد.
دمیرکوبوز به ما می گوید که عشق با افتادن یک جفت چشم، به چهره ای فتان آغاز می شود. عاشق همه چیز را از دست می دهد، تا معشوق را بیابد. شاید عشق با درد، فقدان همه چیز، اشک و بدی پرورده شود. شاید خانه ها ویران و کودکان یتیم شوند، اما معصومیت هرگز از میان نمی رود.
ژانر: درام.
یک جن زدگی آمریکایی An American Haunting
کارگردان: کورتنی سالومون. فیلمنامه: برنت موناهان، کورتنی سالومون. موسیقی: کین دیویدسون. مدیر فیلمبرداری: آدرین بیدل. تدوین: ریچارد کومیو. طراح صحنه: همفری جیگر. بازیگران: دانلد ساترلند[جان بل]، سیسی اسپیسک[لوسی بل]، جیمز دارسی[ریچارد پاول]، ریچل هرد- وود[بتسی بل]، ماتیو مارش[جیمز جانستون]. ۹۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۵ آمریکا. نام دیگر: An American Haunting - The Billwitch Story.
با دیده شدن یک گرگ سیاه با چشم هایی زرد رنگ در مزرعه خانواده بل، وقایعی غریب شروع به روی دادن می کند. سپس روحی شریر، جان پدر خانواده و دختر کوچک شان بتسی را هدف خود قرار می دهد. آزارهای جسمی و روحی بی رحمانه ای که بر بتسی وارد می شود، خانواده را مضطرب و پریشان می کند. مراسم جن گیری و دور کردن بتسی از خانه نیز موثر واقع نمی شود. در پایان تلاش های آنها روح شریر شروع به سخن گفتن با اعضای خانواده می کند، اما هنوز دلیل حضور خود و چرایی آزار آنها را مخفی نگاه می دارد…
چرا باید دید؟
دومین فیلم کورتنی سالمون متولد ۱۹۷۱ تورنتو بر اساس واقعه ای غیر طبیعی که در فاصله سال های ۱۸۱۸ تا ۱۸۲۰ در تنسی رخ داده و به شکل رسمی تحت عنوانThe Bell Witch of Tennessee ثبت شده و تا امروز دستمایه ۳۵ کتاب بوده، ساخته شده است. جالب اینجاست که اهالی منطقه واقع در کنار رود سرخ معروف هنوز در وحشت بازگشت ارواح به سر می برند. فیلم با بودجه ای ۲۵ میلیون دلاری و با حضور دانلد ساترلند بازیگر فیلم کلاسیک ترسناک حالا نگاه نکن و سیسی اسپیسک بازیگر فیلم ترسناک کری که هر دو از آثار کلاسیک این گونه محسوب می شوند، ساخته شده تا اعتبار آنها را ضمیمه فیلم کند.
کورتنی سالومون اومین فیلمش را سال ۲۰۰۰ با عنوان سیاه چال و اژدها کارگردانی کرد که محصولی نوجوان پسند بیش نبود. یک جن گیری آمریکایی از طرف منتقدان به تئاتری بودن متهم شده، اما باز هم دوستداران فیلم های ترسناک دلایلی برای تماشای آن خواهند یافت! انصافاً از فیلم ترسناک بعدی که معرفی خواهم کرد، بهتر است.
ژانر: درام، ترسناک، راز آمیز، تریلر.
چشم بر کارهای اهریمنی ببند See No Evil
کارگردان: گریگوری دارک. فیلمنامه: دان مدیگان. موسیقی: تیلر بیتز. مدیر فیلمبرداری: بن نات. تدوین: اسکات ریختر. طراح صحنه: مایکل رامپف. بازیگران: گلن جیکوبز/کین[جیکوب گودنایت]، کریستینا ویدال[کریستین]، لوک پگلر[مایکل]، سامانتا نوبل[کیرا]، مایکل جی. پاگان[تایسن]، ریچل تیلر[زوئه]، استیون ویدلر[فرانک ویلیامز]، پنی مک نیمی[ملیسا]، کریگ هورنر[ریچی]، میکائیل وایلدر[راسل]، تیفانی لمب[هانا آندرس]، سسیلی پولسون[مارگرت]. ۸۴ و ۸۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نام های دیگر: Eye Scream Man، The Goodnight Man، Goodnight.
هشت جوان که مرتکب جرائمی کوچک شده اند، در حین گذراندن یک دوره بازپروری محکوم به تمیز کردن هتلی متروک و قدیمی به نام بلک ول می شوند. مامور پلیسی به نام فرانک ویلیامز که سال ها قبل یکی از بازوهایش را هنگام دستگیری یک قاتل از دست داده، مسئول مراقبت از این هشت مجرم جوان می شود. اما با رسیدن به هتل و مشاهده وضعیت اسف بار آن همگی دچار وحشت می شوند، چون به نظر نمی رسد این مکان وسیع در فرصت کوتاهی که به آنها داده شده، قابل تمیز کردن باشد. اما ترس واقعی زمانی آغاز می شود که جیکوب گودنایت، قاتلی روان پریش که در هتل مخفی شده، شروع به شکار یکایک آنها می کند.
چرا باید دید؟
چشم بر کارهای اهریمنی ببند یا به شکل کوتاهش بد نبین اولین تجربه سینمایی[البته از نوع متعارف آن] گریگوری دارک متولد ۱۹۵۷ لس آنجلس است که تاکنون با نام های جعلی فراوان- از جمله گریگوری و الکساندر هیپولیت- بر انبوهی از فیلم های پورنوگرافیک یا ویدئوکلیپ های هیپ هاپ امضا انداخته است. حضرت ایشان دو بار برنده جایزه بهترین کارگردانی از X- Rated Critics’ Organization, USA برای فیلم های شیطان درون خانم جونز ۳: شروعی تازه و ۴: آخرین خشم[۱۹۸۶] بوده!!!!!عجب جوایزی در کار بود و ما نمی دانستیم!!!!!!
آن طور که قراین برمی آید جناب ایشان ارضای تمنایات جسمانی را سرمشق تمامی کارنامه خود کرده و اینجا نیز به جای نشان دادن صحنه های آن چنانی کوشیده با نشان دادن هر چه بیشتر خشونت همان کاری را بکند که با سکس می کرده است. و الحق و انصاف که برای دوستداران فیلم های ترسناک از نوع قصابی های هر چه بدیع تر آدم ها، خوراک مناسبی فراهم آورده است. همه ۸ میلیون دلار بودجه فیلم صرف همین عملیات پر از خون و خون ریزی شده و باید ممنون بود که ایشان تملایلات آدم کشانه خود را محدود به روی پرده کرده اند و گرنه یک عملیات پر خرج روی دست پلیس آمریکا برای دستگیری خود می گذاشت. از همه مهم تر فروش ۱۵ میلیون دلاری چشم بر کارهای اهریمنی ببند است که نشان می دهد فیلم مشتریان خود را یافته و همه آن اداهای ارجاع به مذهب[اطوارهای مد روز] به عنوان ریشه جنایت های گودنایت که قرار بوده به بنیادگرایی و ترویسم پیرامون اشاره داشته باشد، کشکی بیش نیست!
نقش قهرمان اصلی فیلم را قهرمان کشتی آمریکایی بازی کرده، که اولین حضور او در برابر دوربین محسوب می شود. چشم بر کارهای اهریمنی ببند یک محصول ترسناک نوجوان پسند با حضور نوجوان هاست[البته نه نوجوان هایی که روحیه ای سالم دارند]. پس لطفاً هر کس دلیلی برای دیدن یا ندیدن آن پیدا کند. چون شخصاً به هیچ قیمتی حاضر به ترغیب حتی یک نفر برای تماشای این فیلم نیستم!
ژانر: ترسناک.