عبدالرضا تاجیک روزنامه نگار و فعال مدنی روز سه شنبه در حالی که برای شرکت در یک کنفرانس بین المللی عازم کشور اسپانیا بود، در فرودگاه امام خمینی ممنوع الخروج شد. با او به گفت و گو نشسته ایم.
آقای تاجیک قبل از هر چیز لطفا از هدف سقرتان بگویید. عازم کجا بودید؟
من به دعوت بنیاد سه فرهنگ مدیترانه ای عازم کشور اسپانیا بودم و قرار بود در آنجا سخنرانی کنم.
در فرودگاه چه اتفاقی افتاد؟
در فرودگاه همه چیز به صورت عادی پیش می رفت و مهر خروج هم بر پاسپورت من زده شد. آماده سوار شدن به هواپیما بودم که از طریق بلندگو اسمم را صدا زدند و یک فردی که لباس شخصی به تن داشت، در سالن اسمم را صدا می زد. ایشان ابتدا پاسپورت مرا گرفت و گفت که منتظر باشم تا برگردد.
ایشان از کدام نیرو بود؟ آیا پرسیدید؟ یا کارت ارائه کردند؟
فردی بود که لباس نظامی نداشت ولی بیسیمی دستش بود و براحتی هم همه جا می رفت. یعنی کسی مانعش نمی شد. وقتی در مورد ماموریتشان پرسیدم، کارتی نشان ندادند و تنها به این جمله بسنده شد که از نیروهای ریاست جمهوری هستند.
با توجه به اینکه دلیلی به شما ارائه نشده فکر می کنید که چرا ممنوع الخروج شدید؟
من هیچ دلیلی نمی بینم. اگر دلیلی وجود داشت و من ممنوع الخروج شده بودم، قبل از اینکه مهر خروج زده شود، از طریق مامور پلیس گذرنامه باید مطلع می شدم.
پیش از شما نیز افراد دیگری از فعالان زن و فعالان اجتماعی و مدنی از سفرشان جلوگیری شده بود. تحلیل شما به عنوان یک روزنامه نگار و فعال مدنی، از این وضعیت چیست؟ دلیل این برخوردها و فشارها که روزافزون نیز هست، چیست؟
به نظر می رسد حکومت ایران نمی خواهد سازمانها و نهادهای مختلف در جهان به موضوعات درون ایران از جمله مسائل حقوق بشری بپردازند یا به آن توجه کنند. اگر هم برنامه ای برپا می شود ترجیحشان این است که دستکم از داخل ایران کسی با آنها مرتبط نشود. این به معنی گسست بین مرکز و پیرامون است. یعنی صرفا شرکت کنندگانی از خارج ایران داشته باشند. دلیل دیگر هم فشار بیشتر برای فعالان داخلی است که در اینگونه مراسم شرکت نکنند که باز هم به قطع روابط مرکز و پیرامون می انجامد. ارتباط متن با پیرامون، نگرانی حاکمیت است.
لطفا منظورتان را از متن و پیرامون دقیق تر توضیح دهید.
متن یعنی فعالانی که در داخل ایران درگیر با مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند. بنابراین واقیت های اجتماعی برای آنها بیشتر قابل لمس است و بهتر می توانند راه حل ارائه دهند. یعنی نگاه به داخل است اما پیرامون کنشگرانی هستند که به دلایل مختلف در داخل کشور حضور ندرند.
اگر میان متن و پیرامون ارتباط باشد باعث می شود تا افرادی که در خارج از ایران هستند در ارائه تحلیل کمتر خطا کنند. البته باید به این نکته توجه کرد که برخی از اصحاب قدرت در ایران در صدد رادیکالیزه کردن خواسته های اجتماعی در ایران هستند تا از این طریق راحت تر اهدافشان را به ثمر برسانند. و نکته دیگر ایجاد ترس و یاس در بین فعالان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی است.
چرا؟ نفع این کار برای کشور چیست؟ به نظر شما روابط بین المللی فعالان مدنی ایران چه آسیبی ممکن است به حکومت ایران بزند؟ از طرفی ایجاد ترس و یاس خودش نشان دهنده وجود هراس در آن طرف است. به طور مشخص می خواهم بدان آیا به نظر شما این هراس آیا واقعی است؟
ببنید در روند مدرنیزاسون تحول و تغییرات اجتماعی مهم است. من اسم ترس را به دیدن واقعیت ها توسط افرادی از درون حاکمیت مناسب تر می دانم. آنان فهمیده اند که فعالیت های مدنی یکی از موثرترین راه ها برای تغییرات اجتماعی است بنابراین در تلاشند تا این موضوع را آنطور که می خواهند هدایت کنند.
چرا با تغییرات اجتماعی مخالفند؟ آیا هر تغییر اجتماعی را زیربنای تغییر سیاسی می دانند؟ در حالی که تغییرات اجتماعی را حتا خود دولتها هم می توانند ایجاد کنند و به نفع همه هم هست. چرا با آن مقابله می کنند و خود را در برابر آن قرار می دهند؟
از آنجا که برخی از دولتمردان اعتقادی به ضرورت حضور فعال ملت در فرایند توسعه ندارند و همچنین در گذشته آنان راسرکوب کرده اند در نتیجه اعتقاد و اعتمادی به ملت ندارند.
ببینید در اینجا بحث فرهنگ خیلی مهم است. در غرب مدرنیزاسیون متکی به چند مولفه بود. اول مردم غرب مدرن شدند و بعد مدرنیزاسیون اتفاق افتاد. یعنی اول مردم دارای یک هویت تغییر یافته شدند. اما در کشور ما این اتفاق رخ نداده. دولت هم برخی از ظواهر مدرنیته را گرفته ولی به اصول آن پایبند نیست.
پس شما شرایط موجود و برخورد با فعالان جنبشهای مدنی را ناشی از تضادهای یک جامعه سنتی در روبرو شدن با مدرنیسم می دانید؟
دقیق تر بگویم در شکاف میان دولت- ملت.
و راه خروجی هم دارد این شکاف؟
به نظرم اگر همه گروه ها و حتا جناح های درون حاکمیت بپذیرند که ادامه وضع موجود امکان پذیر نیست، می شود برون رفتی پیدا کرد. و این البته به چگونگب حرکت کنشگران اجتماعی هم بستگی دارد. یعنی کنشی آگاهانه می طلبد.
مساله کمی بغرنج است. چون به نظر نمی رسد که مدرنیسم یا تضادهای آن تنها مشکل دولت باشد. اگر یک دولت سنتگرا بر راس کار قرار می گیرد، پشتش مردمی هستند که به او رای داده اند و همچنین جامعه مدنی وجود دارد که به هر حال با کنش هایش (حتا سکوت) آن را پذیرفته یا منجر به آن شده.
نفش جامعه مدنی را در این کنش آگاهانه یا آگاهی دادن به کنش ها چقدر موثر می دانید؟
من ابتدا گفتم که تغیر مردم مهم و ضروری است. یعنی هرچه قدر شما ظاهر جامعه را مدرن کنید اما به بنیان های مدرنیته اعتقادی نداشته باشید و یا آنها حضور نداشته باشند رسدن به این مرحله غیر ممکن است. جامعه مدنی هم به عنوان یکی از بنیان های مدرنیزاسون خوب نقش حیاتی دارد.
و خب البته اینجا می رسیم به یک دور تسلسل که کدام یک زود تر شروع می کند. یعنی تغییر نگاه نهاد های آموزش دهنده و تصمیم گیر است که باعث تغییرات اجتماعی می شود؟ یا تغییرات اجتماعی است که باعث تغییر نگاه های تصمیم گیر می شود…؟
تغییرات اجتماعی به نظر من ضروری تر است و می تواند به تقویت و استمرار آن بینجامد.در حالی که اگر تنها نهادهای تصمیم گیر وارد شوند، ضرورتا به استمرار و تحکیم بنیانهای اجتماعی و فرهنگ توسعه منجر نمی شوند.