وقتی که مرغ پخته گریهاش می گیرد!
هادی خرسندی
نهخیر! در خانهی هر ایرانی یک جلد دیوان حافظ نیست. به جرأت میگویم که کتاب «هنر آشپزی» را بیش از هر کتاب فارسی دیگر در خانهی صدها ایرانی در سه قارهی اروپا، آمریکا، و اقیانوسیه، دیدهام. با کنجکاوی و به منظور هم.
رزا منتظمی (یا فاطمه بحرینی) یار نوعروسان و یاور مردان مجرد در سفر و حضر بود. در چهل سال گذشته کتابش ۵۰ بار چاپ رسمی داشته. پیدا کنید تعداد چاپهای غیررسمی و بیاجازه و قاچاقی را. پیدا کردن پرتقال فروش راحتتر است البته. (تازه او هم ممکن است کتاب خانم منتظمی را چاپ کرده باشد و به شما بفروشد و بگوید “دیگه پرتقال نمیفروشم. ناشر شدم!”)
تیغ سانسور حکومت اسلامی کتاب آشپزی را هم در امان نگذاشت و خانم منتظمی را مجبور کردند “سس شراب” را در همهی “رسهپی”ها به “سس سرکه” تبدیل کند. خوب است نگفتند اسمت را هم “رضا منتظمی” بنویس! و البته هرگز کاغذ کافی ندادند تا کتابش را خودش به اندازه چاپ کند.
این منظومه را که نمیدانم شعر است یا شیرینکاری قافیه و آکروباسی کلمات، با غصه شروع کردم. از یکجائی هم از دستم در رفت و میرفت که ۱۷۰۰ جور خوردنی کتاب “هنر آشپزی” در بر بگیرد که نگهش داشتم و خلاصهاش را به یاد زن بزرگ و هنرمندی، که آشپزی را “هنر” گفت و از عهدهاش بیرون آمد، اینجا میآورم.
عبید زاکانی میگوید: “یکی از شخصی پرسید: کلنگ را چگونه میپزند؟ گفت: تو اول بگیر!“. توجه ما همیشه به حکمت و تمثیل نهفته در پاسخ متمرکز بوده است که پرندهی بلند پرواز و دستنیافتنی را هنوز که نگرفتهای به فکر (چگونه) پختنش نباش. به گمانم از آن پرسش میتوان استنتاج کرد (از پاسخ نیز) که پس شاید پختن پرندگان گوناگون هم در ششصد هفتصد سال پیش، هرکدام آداب و دستور علیحده میداشته است. آشپزی از دیرباز هنر بوده است.
مطبخی در عزای منتظمی
در عزای غذای منتظمی
نوعروسان، مجردان همگی
پیروان رزای منتظمی
توی مطبخ همه ز خرد و کلان
به عزایش نشسته بیاعلان
هر غذائی در آشپزخانه
میکند گریه سوگوارانه
گشته همدرد کوفته تبریزی
نخودی غمزده ته دیزی
آش رشته کنار ایشان است
رشتههایش همه پریشان است
شلهزردی فغان کنان این بین
خانه را کرده اربعین حسین
دلمه بر تن دریده پیراهن
که جفا کرد زندگی با من
رولت گوشت ناله سر داده
مرغ پخته به گریه افتاده
اینطرف میرزاقاسمی غمگین
سوپ مارچوبه را دهد تسکین
نرگسی قهوه میکند تعارف
به حضور بیفاستروگانف
های های سکنجبین با یخ
میرسد از حوالی مطبخ
نیست یک دم ز غصه آسوده
شربت و بستنی و فالوده
کتلت دسته دار، دلخسته
بر سر خویش میزند دسته
می کند قیمه، عاصی و بیتاب
لپهها را به هر طرف پرتاب
قرمهسبزی عبوس و تلخ و پکر
لیموی غم گرفته اندر بر
تلخ بنشسته باقلاقاتق
بر سر خویش میزند قاشق
کره در حال تسلیت با کارد
تسلیت گوی یک ترازو، آرد
قابلمه گوشهای غریبانه
میکند اشک خویش پیمانه
شده از غصه باقالی بیهوش
پلو او را گرفته در آغوش
گاه یک بسمه تعالایی
میتلاوت ز سمت حلوایی
میکند گاه از رزا یادی
تر و تازه، صدای سالادی
سر دهد یک صدای ساده، دمی
که کجایی رزای منتظمی؟
آبکش غمفزاست آخ آخش
ناله خیزد ز هر چه سوراخش
“تاوه” با روی گرد و دمب دراز
سوزد و گریه میکند سر گاز
ظرفها رفته هر طرف بیحال
تسلیتگوی قاشقی، چنگال
میکشد کوفتهریزه دائم آه
شده با کوفتهقلقلی همراه
بامیه با کدو سخن دارد
سخن از آن بزرگ زن دارد
زعفران و سماق و زیره و کشک
هر یکی گوشهای بریزد اشک
آشپزخانه غصهدار شده
ظرف و مظروف بیقرار شده
رفت آن بانوی پر آوازه
نمک و فلفلش به اندازه!
رفت استاد آشپزخانه
بانوی کاردان و فرزانه
آنکه با پخت و پز هنر میکرد
زین هنر خلق را خبر میکرد
ملتی از کتاب او حظ کرد
دولت از او دریغ کاغذ کرد
تیغ سانسور در کتاب آمد
سرکه جای سس شراب آمد
کاغذ آن کتاب پرتیراژ
شد اسیر هزار و یک ویراژ
لیک بهر کتاب غایط و بول
داد دولت به هر فقیهی قول:
گر دهی شرح مبطلات نماز
کاغذ افزون بری ز حد نیاز
گر دهی شرح مبطلات وضو
کم کنی روی مردمان گوزو؛
هرچه کاغذ به هرچه انبار است
بر تو و گفتهی تو ایثار است
بنویس از جماع با حیوان
تا که کاغذ به تو دهند ارزان
بگو از گوسفند و بزغاله
وز مزایای عمه و خاله
گر که سکسی نویسیاش کافی
رایگان است چاپ و صحافی
لیک در باب طبخ و آشپزی
نتوان رفت راه را عوضی
پخت و پز از طریق عکس و کتاب
کار زشتیاست مثل کشف حجاب
زن که اهل کتاب خواهد شد
ذره ذره خراب خواهد
راه او بر کتاب باید بست
تا بداند کنیز مطبخی است!