نادرایرانی
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی ایران ( دفتر ادوارتحکیم وحدت ) اخیرا اردویی در کنار دریاچه اووانبرگزار کرد. دراین اردو که همه اعضای این سازمان از سراسر کشور در آن گرد آمده بودند، مهمترین مسایل کشور از جمله انتخابات مورد بحث وبررسی قرار گرفت. در مورد این گردهمایی و تصمیم گیری های آن با احمد زید آبادی ، دبیر این سازمان گفت وگویی انجام داده ایم. زیدآبادی دراین گفت وگو جمع بندی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی را درباره اینکه به چه دلایلی عبدالله نوری را بهترین گزینه انتخابات آینده ریاست جمهوری می دانند مطرح کرده است.
آقای زید آبادی! دستور جلسه ادوار تحکیم وحدت چه بود وبیشتر برروی چه موضوعاتی متمرکز شدید؟
هدف اصلی از برگزاری این اردو نظرخواهی از اعضای شعبه های ادوار درسراسر کشور در مورد انتخابات ریاست جمهوری آینده بود و درعین حال بررسی نوع کار شعبه ها و همین طور مشکلات مالی که سازمان چه درمرکز وچه درشهرستان ها با آن مواجهه است. درباره همه این موارد بحث شد اما مسئله اصلی همان نظرخواهی از دوستان درمورد انتخابات ریاست جمهوری و ارائه تحلیلی درمورد شرایط ایران در یک سال آینده بود.
در انتخابات سال 1376 نظر ما براین بود که اگر نیروهای محافظه کار به نمایندگی آقای ناطق نوری برسرکاربیایند آینده ایران روشن تر خواهد بود. آیا تحلیل شما درشرایط کنونی نسبت به حاکمیت نیروهای نومحافظه کاروتندروی ایران عوض شده است؟ همچنین شما به عنوان دبیردفتر ادوار تحکیم وحدت بحث کاندیداتوری آقای عبدالله نوری را مطرح کرده اید؛ در اردوی سازمان از چه زاویه ای به این بحث پرداخته شد؟ اصولا چه شرایطی به وجود آمده که به گزینش آقای عبدالله نوری گرایش پیدا کرده اید؟
من درسال 1376 تحلیلی داشتم که با توجه به فضای سیاسی به وجود آمده، امکان انتشار پیدا نکرد. مبنای آن تحلیل این بود که من فکر می کردم آقای خاتمی درسال 1376 چند سال زودتر از موعد وارد صحنه می شود و این امر می تواند پیامدهایی داشته باشد که حالا به نظرم کما بیش هم اتفاق افتاده است. درآن دوره خاص من فکر می کردم اگر آقای ناطق نوری رییس جمهور شود فضای آینده برای حضور فردی مانند آقای خاتمی مساعدتر خواهد بود. دردوره های بعدی نیز متناسب با شرایط و افرادی که در انتخابات کاندیدا شده بودند من به صورت فردی دارای تحلیل هایی بودم؛ سازمان هم در آن دوسه سالی که من عضو شورای سیاست گذاری اش بودم، متناسب با شرایط تحلیل هایی را داشت. حالا بعضی ها سازمان را متهم می کنند که قبلا به دنبال تحریم انتخابات بوده و اکنون تغییر خط مشی داده است. در حالیکه تحریم درواقع یک خط مشی دائمی نیست؛ هر چند من لفظ تحریم را قبول ندارم به دلیل اینکه ما دردوره هایی مطرح کردیم که شرایط به گونه ای است که حضورمان درانتخابات ودادن رای به یک فردخاص، فاقد تاثیر است و نمی تواند تغییری درفضا به وجود بیاورد. درواقع بحث، یک نوع «عدم مشارکت» بوده، چون تحریم لزوما همراه با فراخواندن مردم به عدم حضور درپای صندوق های رای است در حالیکه ما تا این لحظه به دنبال این موضوع نرفته ایم. اما واقعیت این است که شرکت یا عدم شرکت درانتخابات، تحریم یا عدم تحریم اساسا یک استراتژی نیست و به علاوه امر ثابتی هم نیست ومهمتر اینکه ـ آن چنان که برخی تصور می کنندـ یک امر ایدئولوژیک محسوب نمی شود. یعنی مشی ادوار این نیست که همیشه بی چون وچرا بگوید باید درانتخابات شرکت کرد یا شرکت نکرد. قاعدتا صحنه را ارزیابی می کنیم، اگر احساس کنیم که رای می تواند تاثیر داشته باشد شرکت می کنیم ولی اگر احساس کنیم رای نمی تواند تاثیر داشته باشد شرکت نمی کنیم. بر این اساس در این دوره خاص که به شرایط ایران نگاه می کنیم ـ با توجه به تجربه دولت آقای احمدی نژاد، که به نظر من تجربه ای بسیار ضروری برای جامعه ایران بود و بدون این تجربه امکان نداشت راهی برای جامعه ایرانی گشوده شود ـ شرایطی در حال ظهور است که اگر نیروهای فعال سیاسی این شرایط را همان جوری که ما فرض می کنیم تصورودرک کنند و بتوانند حول شخصیتی که یک سلسله استقامت را درسخنان خود نشان داده باشد، به اجماع برسند، فضای انتخابات آینده می تواند متفاوت از فضاهای قبلی باشد. اما این موضوع درحال حاضر تنها یک امکان است. بنابراین ما تلاش می کنیم که این امکان بتواند صورت عینی پیدا کند. حال اینکه موفق خواهیم شد یا نه، بستگی به شرایطی دارد که خارج از حیطه کنترل و اختیار ماست.
از نظر طبقه بندی رفتاری شما با کدامیک از طیف ها درداخل ایران درارتباط با بحث انتخابات ریاست جمهوری همسویی ونزدیکی خواهید داشت؟ معیارتان برای نزدیکی و دوری از نیروها چیست؟
ما خط مشی های مختلفی را که درباره انتخابات ریاست جمهوری آینده وجود دارد، مورد بررسی قرار داده ایم. در این باره سه خط مشی میان فعالان اصلاح طلب و طیف گسترده اصلاح طلبان وجود دارد:
بعضی ها مسئله اصلی شان حضور یا عدم حضور آقای احمدی نژاد درانتخابات ریاست جمهوری است. این عده می گویند باید در انتخاباتی شرکت کنیم که منجر به تغییر آقای احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور بشویم. این یک سطح از تحلیل است که دوستان ما آن را عموما رد کرده اند زیرا این امر نمی تواند مبنایی صحیح برای ورود به یک انتخابات باشد. چون تصور ما این است که اگر افراد دیگری هم از جناح راست که به عنوان عقلای این قوم مطرح هستند، به جای آقای احمدی نژاد بنشینند تغییر محسوسی در موقعیت داخلی و خارجی نظام به وجود نخواهد آمد.
به عبارت دیگر شما معتقدید آن جناحی هم که نام خود را اصولگرای اصلاح طلب ـ مانند جناح آقای قالیباف ـ گذاشته است یا جناح سنتی مانند آقای ناطق نوری، اگر به قدرت برسند قادر نیستند حرکت مهمی صورت بدهند ولذا این نیز نمی تواند عاملی باشد که شما ودوستانتان را وارد میدان انتخابات کند؟
بله؛ ما تصور می کنیم که اگر از جناح راست سنتی کسی به جای آقای احمدی نژاد بنشیند به دلیل آنکه آن جناح یک مقدار ریشه دارترودارای پایگاه اجتماعی تاریخی است می توانددر بستن فضا حتی موفق تر باشد. بنابراین آن را اصلا مفید نمی دانیم.
خط مشی دوم درتحلیل شما چیست ؟
خط مشی دوم این است که به ریاست جمهوری همانگونه نگاه می شود که دربقیه کشورهایی که دارای ثبات دموکراتیک هستند. از این رو تصور می شود که اگر آقای احمدی نژاد برود و فردی از اصلاح طلبان به قدرت برسد که حتی با برخورداری از 20 درصد قدرت برکرسی ریاست جمهوری بنشیند، با بکار گیری همان 20 درصد می تواند اوضاع را از اینکه هست بهتر کند. این موضوع نیز درواقع از سوی اکثریت دوستان ما مردود اعلام شد. به دلیل اینکه تجربه نشان داده اگرفردی از اصلاح طلبان حتی با حسن نیت کامل بتواند رای زیادی هم بیاورد ووارد ریاست جمهوری بشود اگر تنها قرار باشد به ریاست جمهوری به عنوان یک شغل و به عنوان وظیفه ای دریک چارچوب اجرایی نگاه کند، عملا کاری که از پیش نمی رود هیچ، بلکه با به دوش کشیدن کلیه مسئولیت های اجرایی، یک فراغ بالی هم برای جناح های تندرو ایجاد می کند تا بتوانند درامور دولت سرکارآمده کارشکنی کنند. بنابراین، این مشی نیز خیلی راهگشا نیست.
اما نگاه سوم این است که یک سلسله نیروهای اجتماعی گسترده درایران وجود دارند که از وضع موجود رضایت ندارند. این نیروها درحال حاضر منفعل هستند و به صورت جزایر پراکنده ای از یکدیگر به سر می برند. تصورما این است که با تمسک به انتخابات ریاست جمهوری قادرخواهیم بود به این بخش از نیروها تحرکی ببخشیم تا کاندیدایی با طرح مطالبات آنان بتواند یک جنبش ایجاد کند. در این میان او اگر موفق شود خود را به نحوی به سیستم بقبولاند، این امر بیانگر آن خواهد بود که این جنبش می تواند گام های بعدی را نیزبرای ریاست جمهوری بردارد و کشور را تا اندازه ای از بن بست ها خارج کند. اگر هم به هردلیلی سیستم نپذیرفت و مقاومت کرد، درهرحال یک نیروی اجتماعی شکل گرفته که قادر خواهد بود خارج از عرصه قدرت حاکم ، برمناسبات تاثیر بگذارد. به نظرما این سناریوی سوم به لحاظ عقلایی مقبول تر است. درعین حال دراردوی ادوار تحکیم بحث های زیادی انجام شد مبنی براینکه آیا درحال حاضر شرایط ایران با توجه به وضعیتی که مردم دارند مستعد شکل گیری چنین جنبشی هست، ودیگر اینکه آیا کاندیدایی یافت می شود که بخواهد این جنبش را رهبری و درجهت صحیح هدایت بکند؟
به عبارت دیگر شما به دنبال آن هستید که جنبش آینده رهبری و سر داشته باشد.
بله برای اینکه اولا این جنبش به افراط کشیده نشودوثانیا قابل کنترل باشد. درعین حال دارای سمت وسوی کاملا برنامه ریزی شده وحساب شده ای هم باشد به نحوی درهمانجاهایی که نیاز کشور است، جنبش مذکور تاثیر گذاری داشته باشد. در این مورد بحث های متفاوتی شد ولی موضوع مهم آن بود که همه پذیرفتند این موضوع به هرحال اگرتحقق یابد قطعا پدیده ای مثبت خواهد بود. اما درمورد متحقق شدن یا نشدنش قاعدتا دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.
سازمان ادوار تحکیم وحدت در مرحله کنونی به انتخابات چگونه نگاه می کند؟آیا مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که معتقد است برای پیش بردن دموکراسی تنها وبهترین ابزار انتخابات است به موضوع انتخابات نگاه می کند یا نگاه دیگری به آن دارد؟
آنچه که روشن است به هرحال ما سنت انتخابات درایران را یک سنت انتخابات آزاد که بتواند درحالت عادی منجر به تحول دموکراتیک بشود، نمی بینیم. اما انتخابات یک جاذبه عمومی دارد که می تواند با حساس کردن اقشاری از مردم در شرایطی خاصی، برمعادله قدرت تاثیر بگذارد. ما بیشتر از این ناحیه به مسئله انتخابات نگاه می کنیم.
بنا براین انتخابات همه ابزار شما برای پیش بردن فرآیند دمکراسی درایران نیست.
مسلما. فرآیند دموکراسی درایران امری طولانی وپیچیده است. اگر بخواهیم واقع گرایانه برخوردکنیم، باید بگویم ما به دنبال تحقق یک دموکراسی تمام عیار نیستیم و نمی توانیم هم باشیم. مشکل ما درحال حاضر وجود بن بست هایی است که اساسا موقعیت کشور و شاید به یک معنا حیات اش را به مخاطره انداخته است. درحال حاضر نگرانی ها به یک سلسله مسایل عینی تر واساسی تر تنزل پیدا کرده است. بنا براین ما می خواهیم از انتخابات بیشتر برای کمک به شکستن برخی بن بست ها ـ آن هم اگر امکان پذیرباشدـ استفاده کنیم. اگر این بن بست ها از این طریق بشکند آن زمان راه دموکراسی، که عمدتا طولانی هم هست، می تواند طی شود. این موضوع چیزی نیست که از طریق چند انتخابات به این سادگی حاصل بشود.
آقای آقاجری درسخنرانی خود مطرح کرده که دوم خرداد دراهداف شکست خورد ولی در نهادینه کردن برخی از حقوق مردم مانند بحث حقوق شهروندی و یا قانون گرایی یا جامعه مدنی ، و… تا اندازه ای موفق بوده است. با این همه بحث مهمی که وجود دارد این است که برخی مانند دکتر ابراهیم یزدی معتقدند ظرفیت سیستم موجود به پایان رسیده به گونه ای که درحال حاضرندای تغییر از درون، حتی میان اصولگرایان شنیده می شود. اگر ظرفیت انقلاب را دوره بندی کنیم، مشاهده می کنیم که دوره اول یعنی دوره آیت الله خمینی با شور آرمان گرایی همراه بود. دردوره دوم تجمیع نیروهای تکنوکرات وفن سالاران را مشاهده می کنیم که بحث سازندگی درمیان آنان عمده بود؛ در دوره سوم یعنی ریاست جمهوری آقای خاتمی ملغمه ای از تکنوکرات ها ، نظامیان، آرمانگراها فرصت ظهور وبروز می یابند.دوره چهارم دوره ای است که نظامی ها سربرمی آورند. ادوار تحکیم وحدت آیا فکر می کند که هنوز ظرفیتی وجود دارد که درآینده قادر باشد بینش از پایین به بالا را نمایندگی کند وآن را ادامه بدهد؟ چون نقطه مشترک همه این دوره ها این است که نگاه از بالا به پایین در آن ها حاکم است. البته هرچند دوم خرداد می خواست این معادله را به هم بزند اما کادراصلاح طلبان فاقد آموزش و تئوری لازم در زمینه اصلاحات وحرکت از پایین به بالا بودند وبه همین دلیل حرکت اصلاحات از این ظرفیت وصلاحیت برای انجام یک حرکت اصلاحی عمیق برخوردار نبود.
مسلما سیستم برای بقا، همچنان دارای ظرفیت است و این بقا را نیز لزوما از راه اقناعی وجلب رضایت عمومی دنبال نمی کند. درواقع سیستم کماکان ابزارهایی برای ایجاد محدودیت دارد و این ابزارها فعلا خیلی خوب کار می کنند. مشکل سیستم درواقع تا اندازه ای به نظام بین الملل برمی گردد. حکومت درانطباق خود با نظم جهانی یا نظمی که دارد شکل می گیرد بخصوص نظم منطقه ای، دچار مشکل شده است. بنابراین موضوع مسلم این است که اگر سیستم به حال خود رها بشود ویا بتواند به سازشی با دنیای غرب برسد، کماکان دارای ظرفیت های بقا هست. اما مسئله اصلی این است که امکان سازش سیستم سخت است، یعنی اگر بخواهد سازش کند باید تن به یک استحاله تدریجی ویا حتی به استحاله نسبتا سریع بدهد. همچنین اگر بخواهددرمقابل فشارهای بیرونی مقاومت بکند دچار فرسایش های جدی می شود. بنابراین این فرسایش می تواند توازن را تا اندازه زیادی درایران به هم بزند. به عبارت دیگر به طور مشخص من فکر می کنم فشارهایی که از سوی آمریکا ومتحدانش علیه ایران اعمال می شود به تدریح دارد اثر می گذارد.
به نظر شما نظام سیاسی ایران برای برون رفت از فشارها چه انتخاب هایی را پیش رو دارد؟
حکومت گزینه های مختلفی پیش رو دارد که یکی از آن ها رفتن به سوی یک سازش دراماتیک است که می تواند از پذیرش پکیج 5+1 ناشی شود. درچنین حالتی حکومت می پذیرد که تن به یک استحاله آرام بدهد و این امر خیلی مسایل را در سیاست داخلی ایران تغییر خواهد داد. اما فعلا چنین چشم اندازی مشاهده نمی شود.
حالت دوم این است که اوضاع به یک جنگ منجر شود. درواقع نمی توانیم بگوییم که انتهای یک چنین سناریویی چیست و از کشور چه باقی می ماند ؟ این ها چیزهایی است که درواقع ما هم علاقمند نیستیم راجع به آن فکر کنیم؛ اما یک سناریوی محتمل است. به عبارت دیگر سناریویی است که نمی توانیم آن را نادیده بگیریم. اما فعلا به نظر می رسد که تا بهار آینده احتمال چنین جنگی کم است.
حالت سوم، ادامه وضعیت موجود است که به معنای افزایش فشارهاست. من اعتقاد دارم که فشارها ادامه خواهد یافت وحتی ممکن است درشرایطی به محاصره دریایی ایران منجر بشود که این امر دراقتصاد ایران اثرخواهد گذاشت. از طرفی بالا رفتن قیمت نفت، گرچه برای دولت آقای احمدی نژاد نعمتی بوده و توانسته از طریق این درآمد خیلی از ضعف ها را بپوشاند اما به صورت پاشنه آشیل دولت یا کشوردرآمده است. به عبارت دیگر کشور بیش از حد متعارف وابسته به قیمت نفت شده است. یعنی یک سیرنزولی، به صورتی که قیمت ها به زیر نرخ 70 دلارسقوط کند، طبق ارزیابی بانک جهانی می تواند برای اقتصاد ایران بسیار بحران زا باشد.بر این اساس من تصور می کنم با اوضاعی که به این منوال پیش می رود، رهبران سیاسی ایران دربهار آینده احتمالا آن احساس پیروزی راکه امروز از کارنامه خود دارند، دیگر نخواهند داشت. این امر احتمالا موجب می شود که اعتماد به نفس شان کاهش یابد و به دنبال راه حل ها برای عبور از بن بستی باشند که درسال آینده عینی خواهد شد و انکار آن به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. درآن حالت چنانچه نیروهای سیاسی به صورت منسجم به دنبال یک کاندیدای قدرتمند که دارای تجربه مدیریتی، ایستادگی برمواضع و بینشی بن بست شکن باشند، برای شرایط بحرانی ایران می تواند راهگشا محسوب شود. از این رو اگر همه پشت سر چنین چهره ای بسیج بشوند و او را مطرح کنند، این احتمال که سیستم برای عبور از بن بستی که احتمالا انکارش نخواهد کرد، تن به پذیرش او بدهد منتفی نیست.
اما درشرایط کنونی نظام گمان می کند که قدرت جهانی است واین تصور پیامدهای خطرناکی دارد؟
بله؛ این سخن را درشرایط کنونی کسی قبول ندارد چون سیستم تصور می کند قدرتمند ترین قدرت منطقه است ـ حتی تصور می کند که قدرت جهانی است ـ ومشکلات را پشت سرمی گذارد؛ برای همین حتی مشکلات را انکارهم می کند. ولی من تصور می کنم درزیر پوست خاورمیانه تحولاتی دارد روی می دهد. درعین حال دارد فشارهایی علیه ایران اعمال می شود که خود را مشخصا از ابتدای سال آینده نشان خواهد داد. بنا براین معادله می تواند تغییر کند. در چنین شرایطی، فرض کنیم سیستم بازهم به رغم همه چشم اندازپرمخاطره ای که روبروی خود دارد برمواضع اش اصرارکند، در این صورت نیروهای سیاسی می توانند خارج از قدرت سیاسی، وزنه ای باشند به نحوی که کسی نتواند آن ها را نادیده بگیرد. زیرا خارج از قدرت سیاسی هم می توان چانه زنی کرد چنانچه در زیمبابوه این امر روی داده است. نیروی مخالف ورود به انتخابات را غیرممکن دید از این رو از انتخابات کنار کشید. آن انتخابات را آقای موگابه با تنها کاندیداتوری شخص خودش برگزار ودرنهایت اعلام کرد که رای بالایی هم آورده است. اما بعد از آن ناچار شد با کاندیدای کنار رفته مذاکره کند تا به یک نقطه تعادل برای تقسیم قدرت برسد. به عبارت دیگر مخالفان به نیرویی تبدیل شده بودند که موگابه نمی توانست آنان را نادیده بگیرد. مشکل الان این است که یک نیروی دولتی وجود دارد که همه وجوه قدرت دراو انباشته شده است و درسطح جامعه هیچگونه انسجامی مشاهده نمی شود. در این برهوت کاملا روشن است که حکومت به کسی امتیازی نمی دهد. چون قدرت هم میل به تمرکز ومطلقیت دارد. از این رو بدون آنکه درجامعه قدرت ساخته شود، نمی شود کاری کرد و این یک فرض منطقی و دلپسند است وبرای آنکه تحقق یابد به بحث بیشتری نیاز دارد. اما واقعیت این است که اگر نیروهای سیاسی دارای این اراده باشند، احتمال آن زیاد است.
شما برای چنین مقصود وهدفی ابزارهایتان دردفتر ادوار تحکیم وحدت چیست؟ بیشتر برروی چه نیروهایی متمرکز خواهید شد وملاکتان برای این گزینش چیست؟
ادوار تحکیم به هرحال نسبت به موقعیت ونقش خود در جامعه متوهم نیست؛ بالاخره ما سازمان نوپایی هستیم.همه سازمان هاهم در ایران دارای مشکلاتی هستن. این مشکلات را شاید ما هم به طور مضاعف داشته باشیم. بنابراین یک نیروی کوچکی دراین جامعه حساب می شویم که قطعا نمی تواند بلندپروازی های خارج از اندازه های خود داشته باشد. اما درعین حال چون نیروهای ما جوان هستند، می توانند درایجاد تحرک در اذهان وعمل دیگران موثر واقع شوند. آن پروژه ای که شما گفتید تنها درصورتی قابل تحقق است که مجموعه نیروهایی که به نحوی تحول خواه یا اصلاح طلب نامیده می شوند بتوانند به اجماع برسند. یعنی طیفی از نیروهایی که خارج از قدرت هستند از ملی- مذهبی ها ، نهضت آزادی ، و کانون های صنفی و کارگری بگیرید تا تشکل های دانشجویی تا اصلاح طلبانی که دو دوره درقدرت بوده اند، مانند اصلاح طلبان محافظه کار ـ حزب اعتماد ملی یا کارگزاران ـ با هم به اجماع برسند. این برنامه تحقق نمی یابد مگر اینکه این جبهه با همه گستردگی اش ایجاد شود. اما اگر همه این ها هم نباشند حداقل یک بخش قابل توجهی از این طیف باید حضورداشته باشند. ولی مشکل این است که به هرحال سیاست درایران قلب ماهیت پیدا کرده وتبدیل به یک سلسله معاملات وبازی های شخصی وبچه گانه شده است. دعواهای زیادی وجود دارد که بسیاری از آن ها ریشه تحلیلی ندارند وبیشتر از ابعاد خصلتی برخوردارند و بیشتر بستگی به رهبران گروه ها وامثال هم دارد. بنابراین اینکه بشود همه را حول یک تشکل و دستگاه تحلیلی خاص متحد کرد ـ هم به دلیل پاره ای اختلاف نظرهای بنیادی و از همه مهمتربه دلیل وجود مسایل شخصی که در دیدگاه های سیاسی دخالت می کند ـ ایجاد نظر مشترک را بسیار مشکل می کند. با این همه ما تلاش می کنیم از طریق گفت وگو ورایزنی با احزاب اصلاح طلب وارائه تحلیل به آنان وشنیدن تحلیل آنان، این مسئله را مطرح کنیم. درواقع ما این نظریه را به نوعی در این روند آزمون می کنیم.
آیاشما درادوار تحکیم وحدت به فرد مشخصی رسیده اید یا تنها به تعیین معیارها اکتفا کرده اید؟
همانطور که گفتم دراین برنامه ای که ما اعلام کرده ایم ، ایده آل ترین فردی که می شود راجع به او فکر کرد، آقای عبدالله نوری است. البته این به معنای آن نیست که مابقی کاندیداها را به طور کلی فاقد صلاحیت بدانیم. اما واقعیت این است که آقای عبدالله نوری دارای مشخصاتی است که دراین میدان ودر این دوره تاریخی، بهتر از دیگران می تواند نقش بازی کند.اما درارتباط با آقای عبدالله نوری معمولا دومشکل مطرح می شود. ابتدا به نظر می آید که بخشی از نیروهای اصلاح طلب، آقای عبدالله نوری را نیرویی رادیکال تصور می کنند که اصولا هیچ شانسی برای تایید شدن از سوی شورای نگهبان ندارد وحتی طرح این موضوع را یک نوع بازی برای تحریم انتخابات تلقی می کنند. مسئله دوم درواقع شخص آقای عبدالله نوری است که براساس شرایطی حاضر است وارد میدان انتخابات شود. یکی از این شرایط ، ایجاد اجماع حول یک گفتار یا برنامه واحد است که آن برنامه درواقع نباید یک برنامه تسلیم شدن و محافظه کارانه باشد. این دومانعی است که باید کوشید مقداری کمرنگ ویا به طور کلی حل شود. اما اگر آقای نوری وارد شود واین اجماع شکل بگیرد من احساس می کنم با همین وضعیتی که همه می گویند وضعیت انفعال است وسرخوردگی ، با همه این ها امکان یک نوع تحرک فکری وعملی ومسالمت آمیز بین بسیاری از اقشار وجود دارد.
اما در اینجا ممکن است برخی مسایلی را مطرح کنند مانند اینکه ایشان درمقابل نامه 6-1 آیت الله خمینی به آقای منتظری کماکان سکوت کرده است. ضمن اینکه ایشان درخبرگان دوم درقدرت یابی نظام رهبری نقش تعیین کننده ای داشته است. به نحوی که استدلال می کرده اند که هیچکسی بعد ازامام خمینی مانند ایشان نخواهدشد ولذا باید اختیارات رهبر به اندازه ای افزایش یابد تا بتواند با قدرت امور را اداره کند. این موارد به همراه آن نگاهی که سیستم به ایشان دارد و این نگاه بسیار متمایز از نگاهی است که سیستم به آقای خاتمی دارد. از این رو فکر می کنید آیا درآستانه انتخابات آقای عبدالله نوری می تواند برای این موارد جواب های قانع کننده ای داشته باشد به نحوی که اتحاد طیفی که مورد نظر شما است دچار فروپاشی نشود؟
آقای نوری از قضا ازجمله دولتمردانی است که درنقد گذشته نظام وازجمله خودش هیچ ملاحظه ای ندارد. درواقع بارها مطرح کرده است که چشم های ما دریک دوره بسته بود و یکسره به منافع حکومت توجه داشتیم و نه منافع مردم. درواقع آقای عبدالله نوری با شوکران اصلاحات، خیلی از مواضع را روشن کرده است. درواقع او نسبت به مسایلی که فکر می کرد دریک دوره ای در مورد آنها دچار اشتباه شده است، مواضع خیلی صریحی گرفت و از خود صداقت بی سابقه ای بروز داد که درکمتر کسی می شود سراغ گرفت. بنابراین از این جهت مشکلی وجود ندارد، هرکسی می خواهد هرمسئله ای راجع به آقای نوری مطرح کند می تواند به چنین کاری اقدام کند. آنانی که فکر می کنند که کارنامه آقای نوری نقطه ضعف هایی هم دارد می توانند به این کار مبادرت کنند. آقای عبدالله نوری درپاسخ به همه این سوال ها تا آن جایی که من می دانم هیچ ملاحظه ای ندارد و خودش صریحا به این دست از مسایل پاسخ می دهد. مسئله دوم این است که می گویند آقای عبدالله نوری سکوت کرده و در این سال ها دربرابر برخی مسایل موضعی اتخاذ نکرده است. آقای عبدالله نوری به نظر من براساس یک فلسفه ای سکوت کرده است. یکبارکسی سکوت می کند ولی مفهوم وپیام سکوتش این است که من از سیاست کناره گرفته ام و سیاست را بی فایده می دانم و می خواهم به دنبال زندگی خود باشم. اما یکی سکوت می کند به این معنا که نوعی اعتراض را در پس سکوت خود نهفته دارد. از سکوت آقای عبدالله نوری کاملا مشخص است که از نوع دوم است. یعنی نه از دنیای سیاست قهرکرده و نه سیاست را کنار گذاشته است. اتفاقا تا آن جایی که من اطلاع دارم مسایل را بیش از همه دنبال می کند وراجع به همه آن ها اظهارنظر وصحبت می کند. اما آقای نوری تصورش براین است که مشکلی را که برای اصلاحات پیش آمده باید تا اندازه زیادی درنوع رفتار وعملکرد پاره ای از اصلاح طلبان دید و بدون طرح این ها درواقع هرگونه حرف دیگری، حرف ناقصی است. اینکه بخواهد به آنان انتقاد کند، درهمان دادگاهش و بعدها درزندان انتقاد کرده است. امابه نظرمن دربرابر این دوستان هم سکوت کرده تا رنجش آنان را فراهم نکند. ولی این امر نقطه ضعفی تلقی نمی شود، ضمن آنکه آن دیگرانی که سکوت نکرده اند آیا صحبت هایی از نوعی که شما می گویید مطرح کرده اند؟ دائما یک سلسله صحبت ها را مطرح کرده اند؛ یعنی صحبت هایی که به نظر می آید آقای عبدالله نوری نیز از آن ها خسته شده است و دیگر نمی خواهد دراین قالب حرف بزند. بنا براین آقای عبدالله نوری احساس می کند اگرمی خواهد انتقادی کند ، باید یک سلسله انتقادهای اساسی را مطرح کند و برای آن انتقادها هم باید شرایطی وجود داشته باشد؛ زیرا این انتقادها دراین چارچوب که شخص دارای یک رسالت فردی است که به هرقیمتی باید آنها را بیان کند نیست. اگر از منظر اجتماعی نگاه کنید آقای عبدالله نوری علاقمند است سلسله حرف هایی را مطرح کند، اما می خواهد آنها را در بستر خودش را مطرح کندتا تاثیر عمومی خودش را داشته باشد. بنابراین اگر آقای عبدالله نوری وارد صحنه شود قاعدتا مسایل زیادی را مطرح خواهد کرد.
برخی معتقدند طرح حضور آقای عبدالله نوری در صحنه انتخابات ـ به دلیل نوع حساسیتی که روی ایشان هست دریک تحلیل بدبینانه ـ همان خط تحریم است که برخی از جمله شما مطرح می کنید؛به این معنا که ابتدا روی ایشان از سوی اصلاح طلبان اجماع صورت گیرد وسپس با رد صلاحیت، ناگهان همه چون فاقد کاندیدا هستند، کنار بکشند. مانند همان چیزی که در باره زیمبابوه مطرح کردید. آیا شما چنین تحلیلی را درست می دانیدو آیا دفتر ادوارتحکیم وحدت چنین نیت وتحلیلی دارد؟
ببینید حساسیت به آقای عبدالله نوری روشن است و نظام طبعا به ایشان تمایل پیدا نخواهد کرد؛ مگر اینکه یک نیروی جدی پشت سراو شکل بگیرد. اما اتفاقا اصل داستان همین است. به عبارت دیگر رییس جمهوری می تواند درسیستم تاثیر بگذارد که با پشتوانه یک نیروی اجتماعی، خودش را به شورای نگهبان تحمیل بکند. والا اگر شورای نگهبان و بقیه نهادها براساس ارزیابی های خودشان، یکی از کاندیداهای اصلاح طلبان را تایید کنند تا بعدها بتوانند اداره و کنترلش کنند ، او دیگر قطعا نمی تواند تاثیری بگذارد. بنابراین از خصوصیات آقای عبدالله نوری همین است که اگر تایید بشود به معنای این است که توازن قوا به هم خورده و سیستم پذیرفته است آدمی که روی وی حساسیت وجود دارد، وارد رقابت های انتخاباتی بشود. این آدم نیزکه پیشاپیش از خودش نوعی تحمیل به سیستم را به نمایش گذاشته است، بعداز ورود به قدرت می تواندبا اتکای همان نیرو فضا را باز کند و پیش برود. اما ممکن است سیستم این کار را نکند و کاندیدای ما را رد کند؛ همانطور که گفتم این نیرو می تواند درسطح جامعه شکل بگیرد و منجر به کناره گیری از انتخابات هم بشود. اما هدف اصلی از طرح آقای عبدالله نوری کنارکشیدن از انتخابات نیست. چون اگر کسی بخواهدازانتخابات کنار بکشد می تواند هزار بهانه دیگر داشته باشد که یکی از آن ها عدم آزادی انتخابات است. بنا براین اصلا هدف این نیست که به آن نقطه برسیم. اما اگرشما کاندیدایی داشتید و پشت سراو قرار داشتید وآن ها او را رد کردند تبعا شما از این حق برخوردارید که دیگر درآن صحنه نباشید. چرا که شما نمی خواهید به کاندیدای مورد علاقه دیگران رای بدهید. درواقع کسانی این مسئله را مطرح می کنند که شرکت درانتخابات درهرحالی برایشان مهم است و می خواهند درانتخابات شرکت کنند و به نتایج و شرایط اش کاری ندارند. در این باره تکلیف ما با آنان روشن است. انتخابات از نظر ما درحالی می تواند مهم ومورد توجه باشد که منجر به یک نتیجه مشخصی بشود. اگر غیراز این باشد دلیلی ندارد به دیگری رای بدهیم.
من از صحبت های شما این برداشت را دارم که دفتر ادوار تحکیم وحدت از بحران های کشور به یک ارزیابی دست یافته است که براساس آن آقای عبدالله نوری با توجه به ویژگی هایی که دارد می تواند مرد میدان این بحران ها باشد.
بله درست است. آقای عبدالله نوری دارای سابقه مدیریتی است که آن سابقه نشان می دهد خیلی موفق عمل کرده است. ایشان دارای دید سیاسی تیز وروشنی است و تا آن جایی که من با ایشان صحبت کرده ام مسایل داخلی وجهانی را بهتر از بقیه درک می کند. مهمتر از همه این است که ایشان دارای یک نگاه اقتصادی هم هست. از این جهت نسبت به اقتصاد خالی از ذهن نیست. درعین حال دارای سوابقی هم درسیستم است وبه نظر من سیستم را بهتر از دیگران می شناسد. ظهور این آدم حتی شاید شانسی برای کشور هم باشد که بالاخره دچار فروپاشی های ناشی از خلاء قدرت نشود. از این زاویه اگر حکومت به آقای عبدالله نوری نگاه بکند من فکر می کنم که بسیاری از حساسیت هایش باید کاسته شود. حکومت تنها کاری که کرده این است که نیرویی را دردست خودش متمرکز کرده که اگر این نیرو به هردلیلی خارج از اراده وکنترل او فروبپاشد به نظر می آید که دیگر نیرویی درداخل قادر به جمع کردن اوضاع نیست. گویی حکومت چیزی راپشت سرخودش به رسمیت نمی شناسد ویک تعریف ابدی وازلی از خودش کرده است. اما ما می دانیم که بالاخره تلک الایام نداولها بین الناس. این ایام میان مردم ادامه خواهد داشت. این نظام هم اگر درست عمل نکند می تواند درجریان ایام پشت سرگذاشته شود. این موضوع درباره نظام پیامبرهم صدق می کند چه رسد به این نظام با این ویژگی هایی که ازش سراغ داریم. بنابراین یک حس مسئولیت اجتماعی ما را وادار می کند که سعی کنیم از خلاء قدرت درکشور، به هروسیله قدرتی درست کنیم تا بتوانیم در مقابل امواج سهمگینی که داردبه هرحال از بیرون به سمت ما می آید کشور را حفظ کنیم.
آقای ابراهیم یزدی درشرایط کنونی بحث مدیریت انتخابات را فارغ از اینکه چه کسی می خواهد کاندیدا شود مد نظر دارد، اگر بحث اصلی دراین میان تنها حفظ آراء مردم و سلامت انتخابات باشد از این موضوع دفتر ادوارتحکیم وحدت چه ارزیابی ای دارد؟
ببینید بحث مخدوش شدن آراء مردم تنها درآن دوسناریوی اولی که گفتم دارای معنا است. 1- کسانی که می خواهند تنها احمدی نژاد را تغییر بدهند و هدفشان از انتخابات به این حوزه محدود می شود. 2- کسانی که به ریاست جمهوری به عنوان یک دفتر نگاه می کنند که باید این دفتر گرفته شود. در این دوشکل بحث تقلب ومخدوش شدن آراء مردم بسیار اهمیت می یابد. اما نگاه سوم که درواقع می خواهد انتخابات ریاست جمهوری رامحملی برای احیاء یک نیروی اجتماعی قرار بدهد، اگر آن نیروی اجتماعی به واقع شکل بگیرد، هرگونه اراده ای را برای تقلب ودست بردن درانتخابات می تواند به راحتی خنثی کند. بنابراین آنچه نیروهایی مانند ما به دنبال آن هستند اگر تحقق یابد و مقدماتش فراهم شود، از موخراتش هیچ نگرانی نداریم. لذا کسانی که می خواهند وارد آن دفتربشوند یا می خواهند تنها به تغییر احمدی نژاد اکتفا کنند، این ها مشکلاتی است که درسطح مسایل این دوستان قرار دارد و خودشان هم باید برای مشکلاتشان راه حل پیدا کنند. درعین حال که معتقدیم بدون توجه به این حرکت اجتماعی که بخش سوم از تحلیل را شامل می شد، هیچ کاری برای دوستانی که دارای تحلیل مرحله اول ودوم هستند نمی توان انجام داد.
بنابراین دفتر ادوارتحکیم وحدت برای ورود به انتخابات به فردی نظر دارد که بتواند معیارهای موجود را به چالش بکشد وفضای موجود را متحول کند. اگر آقای عبدالله نوری این مواردی راکه شما مطرح کردید درعمل اجرا نکند دفتر ادوار تحکیم وحدت آن زمان چه موضعی اتخاذ خواهد کرد؟
ما از آقای عبدالله نوری انتظار نداریم یک سلسله حرف های رادیکال وحساسیت برانگیز کم محتوا بزند. کشورما درعرصه های عینی دچار مشکلات روشنی است. مثلا درعرصه سیاست خارجی، مشکل اساسی ایران تصمیم گیری درباره بسته پیشنهادی است. در حوزه داخلی هم بن بست ها کما بیش روشن است؛ ما می خواهیم ایشان درباره این مسایل، به طور روشن موضع گیری کند؛ چنانچه درحال حاضر نیز ایشان چنین کاری را می کند ولی این مواضع تاکنون مطبوعاتی نشده است. البته ایشان می تواند درآینده، اگر مناسب تشخیص بدهد و فضا نیز مناسب باشد، این حرف ها را علنی کند. این حرف ها نیز درواقع پراکندن یک سلسله شعارهای غیرقابل تحقق نیست. به عبارت دیگر ایشان می تواند این سخنان را با رویه ای معقول ومنطقی اما بن بست شکن مطرح کند. اگر ما فکر می کردیم که آقای عبدالله نوری نمی خواهد دراین حوزه ها وارد شود مطرح اش نمی کردیم. سابقه ایشان نشان می دهد که اگر وارد شود ملاحظاتی را که بقیه دارند ندارد و به هرحال نوعی استقامت را برروی سخنانش نشان خواهد داد. بنابراین صرف ورود ایشان به معنای اعلام آن بحث ها است. والا اگر آقای عبدالله نوری نخواهد آن حرف ها رابزند چه دلیلی وجود دارد که بخواهد وارد چنین صحنه پرمخاطره ای بشود. ضمن اینکه ایشان نمی خواهد به هرقیمت شده رییس جمهور شود. اگر می خواست می توانست چند مورد از حرف های قبلی اش را پس بگیرد تا از این طریق راه اش باز شود. اما اینکه ایشان ایستادگی واین انزوا وعزلت را تحمل کرده، براساس هدفی بوده است.