آزادی، استقلال، رئیس جمهور اسلامی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این هم از جمهوری اسلامی و رئیس آن. هیچ وقت یادم نمی رود روزی را که قبل از انتخابات احمدی نژاد و در ماههای آخر ریاست جمهوری خاتمی، وقتی خاتمی در ترافیک گیر کرده بود و از شلوغی خیابانها گله کرد، احمدی نژاد که آن روزها شهردار تهران بود گفت: “آقای خاتمی باید به میان مردم بیاید تا سختی های زندگی مردم را بچشد.” حالا کجایی قیصر که ببینی مردم زیر آوار هستند و آقای رئیس جمهور سابقا کفش کهنه کاپشن پوش هفته ای یک بار سفر استانی برو، زلزله را رها کرده و با هرچه کوروکچل کابینه رفته به مراسم حج و حتی یک تسلیت خشک و خالی هم به مردم زلزله زده نگفته. نه اینکه فکر کنید یارو بلد نیست پیام بدهد، مگر یادتان نیست که وقتی تازه احساس خود مدیربینی جهانی پیدا کرده بود، هفته ای یک پیام برای این رئیس جمهور و آن رئیس جمهور و این پاپ و آن خاخام می فرستاد. و نه اینکه فکر کنید بلد نیست بموقع پیام بدهد، مگر ندیدید هنوز مرکل انتخاب نشده بود، یک روز قبل از اعلام نتایج انتخابات آلمان اشتباها به او به عنوان رئیس جمهور تبریک گفت. و نه اینکه فکر کنید قبلا این کارها را می کرد و حالا دیگر بلد نیست. همین یک هفته قبل بود که هنوز بهداد سلیمی وزنه اش را زمین نگذاشته بود و در همان فاصله ده دقیقه ای اعلام نتیجه و دادن مدال زرتی پیام تبریک صادر کرد. و نه اینکه فکر کنید چون آن یکی بخاطر پیروزی بود و زلزله بخاطر عزا و ناراحتی است برای این یکی پیام نداده، اصلا این طور نیست. همین امروز برادر احمدی نژاد وسط عربستان سعودی با لنگ و دمپایی برای درگذشت ننه جان رئیس جمهور سیرالئون پیام تسلیت صادر کرد. از همه اینها گذشته حتی روسای جمهور نالایق و غیرمردمی و مستکبر و آمریکایی و مزدور ناتو هم وقتی دو نفر در حادثه ای در کشورشان کشته می شوند، هر سفری داشته باشند قطع می کنند و فورا به کشور برمی گردند، در حالی که آقای احمدی نژاد به جای اینکه سفرش را لغو کند، یک روز هم زودتر راه افتاد که نکند دیر به مراسم شام برسد. آدم نمی فهمد چطور می شود “نوبت به ورزقان که رسید آسمان تپید؟”

 

استقلال مهم است

اصولا یک کشور مستقل کشوری است که سیاست داخلی آن تعیین کننده سیاست خارجی است و کشور وابسته کشوری است که سیاست خارجی آن تعیین کننده سیاست داخلی. مثلا کشوری مثل افغانستان جدا از اینکه دوست و برادر و خواهر و مادر همدیگر بودیم و هستیم، ولی یک کشور وابسته است. اگر آمریکا و پاکستان و ایران در افغانستان بخواهند چیزی را تعیین کنند، یعنی اینکه وضع داخلی افغانستان می شود همانکه آمریکا می خواهد یا پاکستان می خواهد و گاهی اوقات همان که ایران می خواهد. یا سوریه نمونه کامل یک کشور وابسته است، یعنی اگر ایران و روسیه تصمیمی بگیرند، این تصمیم بر منافع ملی سوریه مقدم است. البته بعضی ها معتقدند که استقلال چیز مزخرفی است. من هم قصد ندارم بگویم استقلال چیز بد یا خوبی است. گیریم خوب، گیریم بد، ولی منظورم این است که خودش یک چیزی است برای خودش. مثلا ممکن است یک کشور وقتی مستقل می شود بدبخت شود، حتما مشت تان را گره کردید که محکم بزنید توی چانه من. ولی بگذارید مثال بزنم. مثلا همین روآندا یا خیلی از کشورهای آفریقایی که قبلا مستعمره بودند و از نظر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وضع نسبتا خوبی داشتند. همین کشورها به محض اینکه مستقل شدند، یک دیکتاتور دیوانه همه قدرت را در دست گرفت و بعد هم اختلافات قومی و قبیله ای افتاد به جان شان و حالا می بینی در ده سال یک پنجم جمعیت شان در نسل کشی نابود شده و یک پنجم کشور فراری شده به کشور مجاور یا پناهنده شده اند به اروپا و کشور دارد با سرعت نور به سیصد سال قبل برمی گردد.

نه اینکه بخواهم بگویم که وابستگی خوب است و استقلال بد است، ولی واقعا استقلال خودش خودبخود خوب است یا به یک دلیلی خوب است؟ مثلا استقلال خوب است چون اگر وابسته باشیم بیگانه برای ما تصمیم می گیرد، یا اگر مستقل باشیم منافع ملی بیشتر حفظ می شود. یا اگر مستقل باشیم آزادی و رفاه بیشتر تامین می شود. حالا بفرض اگر ما مستقل شدیم و هم رفاه و عدالت از میان رفت، هم توسعه و پیشرفت، هم دیکتاتوری ایجاد شد و هم عملا وابسته تر شدیم و آخرش هم چوب را خوردیم هم پیاز رانوش جان کردیم چه اتفاقی می افتد؟ لابد می خواهید بگوئید چنین چیزی ممکن نیست. مقایسه کنید چین را با ژاپن و کره جنوبی را با کره شمالی. این چهار تا کشور در سال ۱۹۵۰ تقریبا در یک موقعیت مشابه بودند. ژاپن و کره جنوبی شدند دو کشور وابسته، چین و کره شمالی شدند دو کشور مستقل. حالا به نظرتان کره شمالی از نظر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و قدرت جهانی و امنیت کشور و همه چیز بهتر است یا کره جنوبی؟ یا مثلا چین شصت سال است که مستقل از جهان تا حالا حداقل 35 میلیون از مردمش بخاطر استقلال چین توسط حکومت چین کشته شده اند، ژاپن هم کاملا تحت سلطه آمریکا بود. حالا کدام شان زندگی بهتری دارند؟

یعنی می خواهم سووال کنم در دنیای امروز اصلا کشوری ممکن است مستقل باشد؟ اصلا اگر مستقل باشد خوب است؟ بیایید به این سووالات جواب ندهیم، بلکه به این فکر کنیم که کشور عزیز ما ایران که اصولا در انقلابش مردم شعار می دادند “ استقلال، آزادی، حکومت اسلامی” فعلا از نظر استقلال چه وضعی دارد؟ البته قبل از اینکه به استقلال فکر کنیم بیایید به این سووال حاشیه ای پاسخ بدهیم که آیا هیچ نشانه ای وجود دارد که انقلاب ایران دنبال رسیدن به آزادی بود؟ من که باورم نمی شود. اگر انقلاب ایران قصد رسیدن به آزادی داشت، نه اینکه باید تلاشی برای رسیدن به آزادی می کرد، بالاخره این همه گلو پاره شد و فریاد آزادی داده شد، یعنی چی؟ حالا فرض می کنیم منظور ما از آزادی همان آزادی نبود و یک چیزی شبیه استقلال بود. این هم البته خیلی دور از ذهن نیست. جمهوری هم که منظورمان همان حکومت فردی بود. بالاخره ممکن است آدم یک چیزی بگوید ولی منظورش چیز دیگری باشد. اصلا بعید نیست. ولی استقلال معمولا همان استقلال است. مگر اینکه این یکی هم یک چیز دیگر باشد. مثلا فرض کنید همین زلزله آذربایجان که یک مساله مهم داخلی است و اصولا وقتی کشور تکان می خورد و مردم کشته می شوند و هزاران خانه از بین می روند، دولت هم باید یک تکانی بخورد. ولی چرا نمی خورد؟ چرا رهبر کشور به جای اینکه زلزله را به مردم تسلیت بگوید یک ساعت سخنرانی می کند که بگوید جمهوری اسلامی چه موج نوینی در جهان ایجاد کرده است. یا اصولا وقتی زلزله کشور را تکان می دهد، مرغ می پرد از سه هزار تومان به هشت هزار تومان، خط فقر اینقدر بالا می رود که هشتاد درصد مردم زیرش جا می گیرند، تحریم دارویی باعث احتمال سونامی سرطان می شود و همه این چیزها، بعد دولت خبر زلزله را نمی دهد چون قرار است روز قدس حکومت توپ در کند و در شصت کشور جهان مراسم روز قدس برگزار کند. حالا کدام کشورها اصلا برای چی وقتی به اسرائیل نزدیک تر هستند تا ایران، برای چی باید روز قدس برگزار کنند؟ یا وقتی دولت ایران می خواهد سرفه بزند اول باید به سوریه فکر کند، بعد به روسیه بعد چین و بعد به لبنان و فلسطین، اصلا معنی کشور مستقل یعنی چی؟

البته که من طرفدار استقلال کشور هستم، مشکل این است که رهبران حکومت طرفدار استقلال کشور نیستند. شاعر نورچشمی رهبر یعنی آقای علیرضا قزوه نصف شعرهایش درباره میانمار است و نصف دیگرش راجع به سایر مشکلات استکبار، آقای احمدی نژاد قبل از اینکه به مردم ورزقان تسلیت بگوید به ننه سیرالئون تسلیت می گوید. وقتی می گوئی چرا احتمال جنگ نیست دولت می گوید چون روسیه و چین نمی گذارند. وقتی می گوئی که سرنوشت کشور را چه چیز به خطر می اندازد، می گویند سقوط سوریه. وقتی می گوئی مشکل اصلی ما چیست می گویند دژژژژژژمن، یعنی همان استکبار و همان عناصر درد گرم خورده جهانی. اصولا انگار نه انگار غیر از روسیه و سوریه و آمریکا و اسرائیل و غیره کسی دیگر به نام مردم ایران در معادلات کشور دخیل است. به همین می گویند کشور وابسته و غیرمستقل.

 

آزادی، ای خجسته آزادی

یعنی اصولا پررو بودن یکی از لوازم اصلی زندگی در جهان امروز می باشد، برای همین است که ایشان برای آغاز یک جنبش دموکراتیک علیه دیکتاتوری و استبداد چنین حرفهای مهمی را زده است. لطفا این جملات را که باید با آب طلا روی یک جای مناسب نوشت بخوانید.

” همه به جان هم افتادند، پول و اسلحه می دهند، برای کوبیدن یکدیگر اصلاً دشمن فراموش و از دستور کار فعالان سیاسی خارج شده است. آیا غیر از این است که برادرانی که باید در یک صف واحد ضمن احترام به حقوق اساسی یکدیگر یعنی آزادی، عدالت و کرامت متحداً در مقابل دشمنان بایستند، در مقابل هم صف آرایی کرده و با نهایت خشونت یکدیگر را می کوبند. باید دست به دست هم از یک سو در فضایی برادرانه مشکلات کشورها را بر اساس آزادی و عدالت حل کنیم و انتخابات آزاد و عادلانه را برپا نماییم و از سوی دیگر در برابر دشمنان مشترک، جبهه متحد تشکیل دهیم. تا دیر نشده است باید خودمان آستین ها را بالا زده و اجازه ندهیم دیگران برای ما تصمیم بگیرند و برای زندگی ما خط مشی تعیین کنند. همه انسانها حق دارند از کرامت، عدالت و آزادی و پیشرفت و رفاه برخوردار باشند این حق قطعی و خدادادی است، خداوند انسانها را آزاد خلق کرده است و زندگی با کرامت و سعادتمند را برای همگان مقرر فرموده است. بدون عدالت و آزادی و کرامت، شخصیت و حقیقت انسانی شکوفا نمی شود. هیچ کس نباید و حق ندارد درباره ضرورت اصلاحات و تأمین کامل حقوق اساسی مردم ذره ای تردید به خود راه دهد. باید با کمک یکدیگر و بر اساس برادری، همزمان اصلاحات را انجام دهیم و هم دشمن را از منطقه بیرون کنیم و برای تحقق این هدف ما همه امکانات را در اختیار داریم البته باید مراقب باشیم که لحظه ای غفلت ممکن است دشمنان و صهیونیستها را برای صد سال بر منطقه و کشورهای ما مسلط کند. اولین لازمه تأمین حقوق اساسی ملتها و مقابله با طرحیهای دشمنان، وحدت و همدلی است. ما باید مدافع حقوق همه ملتها باشیم و عدالت و آزادی و کرامت را برای همه بخواهیم.”

نه عزیز من! این حرفها را موسوی نزده است. اگر موسوی این حرفها را زده بود که الآن هفت دور اضافه بر حبس و محاصره سوراخ سوراخ اش کرده بودند. کروبی هم این جملات را نگفته. بنده خدا کروبی درست است خیلی دموکرات است ولی دیگر نه اینقدر. هاشمی رفسنجانی هم این حرف ها را نگفته است، حداقل اگرمی خواست چنین حرف هایی بزند الآن سه دور انداخته بودند او را توی ماهیتابه و پشت و روی او را سرخ کرده بودند. مطمئن باشید ناطق نوری هم این حرف ها را نگفته، اصولا ناطق نوری همان یک جمله را در مورد اظهارات آقای خامنه ای در هنگام خروج از بیت والده فرموده و دارد یک هفته فحش می خورد. نه برادر من! این حرفها را خاتمی هم نگفته. آقای خاتمی ممکن است به این حرفها اعتقاد داشته باشد، ولی امکان ندارد جرات کند این حرفها را بزند. نه، برادر من کارل پوپر و بیل کلینتون و نلسون ماندلا و شیرین عبادی هم این حرف ها را نگفته اند. بابا جان چرا راه دور می روید. این جملات را آقای “ احمدی نژاد” دیروز همزمان با گذشت سه سال و سه ماه اعتراض به کودتای انتخاباتی اش و کشته شدن صد نفر به دلیل تقلب در انتخابات و دو سال و نیم بعد از اینکه رقبای انتخاباتی اش زندانی شده اند در عربستان زده است. حالا چی؟ من که نمی توانم او را بکشم! دروغ گوست، پررو است، وقیح است. عصبانی می شوید، خوب چکار کنم. من هم عصبانی شدم. آرامبخش بخورید. بالاخره همین هست دیگر. هشت ماه دیگر می رود. لطفا خونسرد باشید. ممنون