حرف ها

محمد صفریان
محمد صفریان

در حاشیه ی جشنواره فیلم های ایرانی لندن، پای صحبت دو عضو هیت داوران بخش سینما و عکس و تصویر سازی این جشنواره نشسته ایم. گفت و گو با مجتبی میرتهماسب و حسین خسروجردی را در ادامه…

 

گفت و گو با مجتبی میرتهماسب…

تریبون مستقل برای سینمای مستقل…

 

جشنواره فیلم های ایرانی لندن، عصر روز جمعه بیست و نهم نوامبر به کار خود پایان داد. در نخستین دوره این جشنواره 35 فیلم برگزیده هیات انتخاب جشنواره به مدت یک هفته بر پرده ی سینماهای لندن به نمایش در آمدند. همکارانمان در لندن با مجتبی میر تهماسب و حسین خسروجردی دو عضو هیات انتخاب بخش سینما و تصویر سازی این جشنواره به گفت و گو نشسته اند که شرح این گفت و گو ها را در مطالب بخش جشنواره ی این شماره هنر روز می خوانید..

.

 

آقای میرتهماسب، برای آغاز گفت و گو لطفاً کمی از چیدمان هیات انتخاب بخش سینما و سیاست های این هیات در گزینش فیلم ها بگویید…

رسم بر این است که معمولا خود برگزار کننده و یا مدیر هر جشنواره ای از قبل نگاه و سیاست های خودش را تعین می کند و بر همیت اساس هم جشنواره اش را راه می اندازد. و هیات داوری اش را تعیین می کند در واقع همین هیات داوری که به هر فستیوال دعوت می شوند، جزئی از وزن آن جشنواره محسوب میشوند. هیات داوری فستیوال فیلم های ایرانی لندن هم متشکل از فیلمسازان ایرانی و خارجی بود که من البته این سیاست پژمان دانایی را درست می دانم. چرا که این فستیوال به طور مشخص با ایران  وسینمای ایران سر و کار داشت و حضور داوران داخلی ایرانی در این راه لازم و ضروری به نظر می رسید. این جشنواره هم همانطور که می دانید در سه بخش فیلم های داستانی کوتاه و بلند و مستند فعالیت می کرد بنابراین هیات انتخابی لازم بود که در همین زمینه ها صاحب نظر باشند. برای اعضای هیات انتخاب هم اول بنا بود من و آقای شیردل اعضای ایرانی هیات انتخاب باشیم. اما آقای شیردل پس از چندی به دلایل شخصی از شرکت در این فستیوال انصراف داد و من آقای کامبوزیا پروتوی را به جای ایشان به مدیریت جشنواره معرفی کردم. چرا که ایشان هم در فیلمنامه نویسی سابقه ای طولانی دارد و هم در ساختن فیلم داستانی. بنابراین به گمان من حضور کامبوزیا در قسمت داستانی و من در قسمت مستند، باعث شد تا ما بتوانیم کار همدیگر را تکمیل کنیم.

 

و درباره ی نوع نگاه و سیاست های هیات انتخاب…

در باره ی سیاست هم باید بگویم که کار ما بیشتر به هنر و سینما می پردازد. یعنی مثلاً من فکر نمی کنم که اگر یکی، حالا مثلاً خود من، به عنوان داور در فستیوالی شرکت کند، نمی نشیند از قبل فکر کند که حالا ما می خواهیم چه فیلم هایی را مطرح کنیم و چه سیاستی را مد نظر بگیریم. یا اساساً چه نگاهی را تحمیل کنیم. کار ما تنها انتخاب برگزیده ها بود از میان آثار ارسال شده بر مبنای ارزش سینمایی و موضوع درست و بکر. و من البته موضوع دیگری را هم مد نظر داشتم، در این زمینه هم، هم با آقای پرتوی و هم با پژمان دانایی صحبت کردم که به داورهای انگلیسی انتقال پیدا کند. حرف من این بود که فیلم های برگزیده کلیتی از سینمای ایران را به مخاطب معرفی کنند. 480 فیلم به دفتر جشنواره رسیده بود و ما می دانستیم که این جشنواره بحث رقابتی ندارد. بنابراین تصمیم گرفتیم در مجموع فیلم هایی را انتخاب کنیم که بتواند یک پانارومای کلی از سینمای ایران با نگاه های متنوع و موضوعات متفاوت را به مخاطبین غربی عرضه کند.

 

سوال بعدی من، درباره ی معرفی استعدادهای جوان سینماست… در این سالها مخاطبین غربی، شاید تنها چند نام معدود از سینماگران ایرانی را شناخته باشند… می خواستم بدانم به نظر شما دلیل و یا دلایل ناشناخته ماندن بخش بزرگی از سینمای ایران در نزد اهالی غربی سینما چیست؟

برای پاسخ دادن به این سوال، اول باید ببینیم که مثلاً همین ده تا کارگردان شناخته شده به چه دلیلی از بقیه مطرح ترند. ببینید یک موضوعی هست و آن اینکه نمایش سینمای ایران در غرب بسیار محدود است. از زمانی که در اواخر دهه شصت سینمای ایران وارد عرصه بین المللی شد، یک سری آمدند و یک حرف هایی زدند که برای غرب تازه بود. در آن سالها نگاه سینماگران غربی به سینمای ایران یک نگاه کنجکاوانه و حتی به نظر من توریستی بود.  آنها از طریق همین فیلمها از داخل ایران اطلاعات می گرفتند و این موضوع در نهایت تبدیل شد به یک سلیقه. یعنی مثلاً فیلمی مثل همین فیلم رسولف که یک فیلم تماماً بومی ست، امکان دارد برای یک ذهن غربی آنقدرها هم جالب نباشد. حالا البته من خوشحالم که از این فیلم بسیار استقبال شد. یعنی من دیدم که هم ایرانی های اینجا و هم خارجی های در سالن از فیلم خوششان آمده بود و ازش تعریف می کردند…

 

از سویی دیگر، همین شناخت محدود یا به قول شما معرفی محدود هم در سالهای اخیر به بن بست خورده و حالا چند سالی هست که غربی ها به سنیمای ایرن روی خوشی نشان نمی دهند…

بله. برای اینکه حالا ها نوع اطلاع رسانی در ایران فرق کرده است. زمانی که این فیلم ها می آمدند و در جشنواره های خارجی دیده می شدند، وسیله ی دیگری برای خبر رسانی وجود نداشت. نه ماهواره ای بود و نه اینترنتی و نه چیز دیگری… خلاصه هیچ وسیله ای برای ارتباط نبود… حالا دیگر زمانه مثل دوره دهه شصت نیست. بنابراین حالا دیگر هر فیلمی که از ایران اطلاعات بیاورد به صرف خبررسانی اش دیده نمی شود و فیلم ها حالا باید ارزش سینمایی داشته باشند. شاید به همین دلیل باشد که سینمای ایران در سالهای اخیر زیاد در جشنواره های خارجی به چشم نیامده است.

این موضوع را هم اضافه کنم که اینکه می گویم آن سینمای بیست سال قبل بیشتر برای غربی ها از منظر اطلاع رسانی جالی و تازه جلوه می کرد، هرگز بدان معنا نیست که آن فیلمها از لحاظ سینمایی فاقد ارزش بودند. اتفاقاً نه، برعکس که این فیلم ها هم فیلمهای خوبی بودند، هم موضوع و سینمای تازه ای داشتند همه. اما خب حالا آن سینما دیگر شاید تازگی اش را برای غربی ها از دست داده باشد…

 

البته حالا انگار جشنواره های خارجی بیشتر به سینمای مستقل ایران چشم دوخته اند… به نظر شما این طور نیست؟

خب ما در همین جشنواره هم شاهد بودیم که غالب فیلمها از سینمای مستقل انتخاب شده اند. اساساً در همین سینمای مستقل و غیرحکومتی و بدون دخل و تصرف دیگران است که فیلمساز می تواند هنر واقعی اش را نشان دهد… یعنی فضای این سینما خلاقیت و جذابیت بسیاری دارد…

 

اما این سینما با وجود جاذبه های هنری و اجتماعی اش کمتر دیده می شود…

بله. به خاطر اینکه این سینما علی رغم هنری بودن، بنیه ی مالی ضعیفی دارد. هم برای ساخت، هم برای پخش. یعنی فیلمساز می آید و نهایتاً جذب سرمایه ی اندکی می کند و فیلمش را می سازد. حالا تازه وقتی فیلم ساخته شد، مشکل اصلی شروع می شود، کسی نیست که فیلم را پخش و به دنیا معرفی کند و فیلم در این درگیری ها و نشان داده نشدن ها به اصطلاح “ شهید ” می شود. حالا این جشنواره ی فیلم های ایرانی لندن فرصت مغتنمی بود که این سینمای مستقل صاحب تریبون شود و خودش را به دنیا بشناساند.

 

اتفاقاً سوال بعدی من هم در همین زمینه بود، می خواستم ببینم این سینمای مستقل، خوراک کافی برای تامین جشنواره هایی از این دست را دارد؟

برای پاسخ به این سوال نخست باید ظرفیت های سینمای ایران را بشناسیم. سینمای ایران در حال حاضر، در سینمای داستانی شرایط حرفه ای تری دارد. به خاطر اینکه به بودجه های دولتی و بزرگ وصل است و سیاست ساخت این فیلم ها نیز بر عهده ی سرمایه گذاران دولتی است. من فکر می کنم در سال چیزی حدود صد فیلم داستانی ساخته می شود. اما از آنسو در سال نزدیک به هزار و پانصد فیلم مستند در  ایران ساخته می شود و هفتصد- هشتصد فیلم کوتاه که تازه اینها آمار دو سال پیش است. طبیعی است که از میان این همه فیلم، خوراک یک جشنواره ی یک هفته ای که می خواهد نهایتاً چهل – پنجاه فیلم نشاد بدهد، تامین شود.

 

حالا با این اولین تجربه ی جشنواره فیلم های ایرانی در لندن،شما چه دورنمایی برای این جشنواره و یا جشنواره هایی از این دست در نظر می آورید؟

حسن این جشنواره این است که به مدل جشنواره های ایران برگزار نمی شود. چرا که در ایران همه چیز دولتی است. جشنواره ها هم دولتی اند. حالا البته من همینجا جشن خانه ی سینما را از این قضیه جدا می کنم. چون خانه ی سینما یک تشکیلات صنفی است و به ناچار در برخی از زمینه ها تابع دولت است و در برخی دیگر مستقل و صنفی عمل می کند… بگذریم… حرف من این بود که حالا این فستیوال دولتی نیست. اگر این فستیوال بتواند خودش را وسعت دهد و زمان هر ساله اش ثابت بماند و وارد تقویم فیلمسازان ایرانی شود، قطعاً هر ساله می تواند فیلم های خوبی را به لندن بکشاند و در اینجا نمایش دهد. و من البته تاکید می کنم که چنین خواهد شد اگر این جشنواره بتواند استقلال خود را حفظ کند. من می دانم که پژمان دانایی امسال به سختی توانست خودش و جشنواره اش را به صورت مستقل حفظ کند و اگر این روند ادامه داشته باشد این جشنواره می تواند در سالهای آتی رونق بیشتری هم بگیرد و فیلم های بیشتری را هم شامل شود.

عکسها: عباس نجفی