آیا دیگرخواهی کم شده است؟

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان
  1. یونس عساکره، دستفروش خرمشهری نخستین قربانی مشهور بی‌عدالتی و فقر در جمهوری اسلامی در سال 1394 شد. شهروند عرب‌زبان خوزستانی که متأهل بود و پدر دو کودک خردسال، در واپسین هفته‌ی سال 1393 و در اعتراض به برخورد عوامل شهرداری با اندک سرمایه‌ و راهکار درآمدش، در مقابل ساختمان شهرداری خرمشهر خودسوزی کرد. پیکر سوخته‌اش تا دومین روز بهار جدید تاب آورد.

عساکره‌ی 32 ساله در کشوری خود را از شدت استیصال و خشم، با بنزین به آتش کشید که مانور خودروهای چند صد میلیون تومانی در شهرهای بزرگ‌اش، در این سال‌ها عادی شده است.

مرگ عساکره جز چند واکنش‌ محدود محلی ـ که آن‌هم با سرکوب و ارعاب و تهدید امنیتی و انتظامی جمع شد ـ واکنش اجتماعی در خوری را موجب نشد. خودسوزی شهروندی مظلوم در آستانه‌ی نوروز، و مرگ او در ابتدای فروردین، حتی در میان کنشگران مدنی فعال در شبکه‌های اجتماعی آنلاین نیز چنان‌که انتظار می‌رفت بازتاب نیافت.

  1. دکتر بیژن عبدالکریمی، نویسنده و پژوهشگر ارشد فلسفه، در مکتوبی مختصر با اشاره به خودسوزی عساکره و نیز “مرگ وحشیانه‌ی فرخنده محمدی، دختر جوان افغان” به نقد بی‌تعارف وضع فرهنگی ـ اجتماعی جاری و مسلط در جامعه پرداخت. عبدالکریمی نوشت: “سردی، سکوت و خاموشی وجدان‌های بسیاری از انسان‌ها، ازجمله ما ایرانیان، و علی‌الخصوص بسیاری از مسئولین کشور، روحانیون، روشنفکران و دانشگاهیان و نیز بسیاری از آحاد مردم ما در قبال این حوادث معنادار، که نشان از فجایعی بسیار عظیم در عمق حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما دارد، برای من حکایت از “مرگ انسان”، یعنی مرگ “وجدان‌های بیدار و خودآگاه” در روزگار کنونی دارد. سردی، فسردگی، رخوت و غفلت وجدان‌های ما حکایت از آن دارد که زمستان جان‌های ما را فتح کرده است. به یاد داشته باشیم که آغاز و پایان فصل‌ها نه در طبیعت که در جان‌ها و وجدان‌های ماست. به همین دلیل، باورم نیست که بهار آمده است.”

  2. واکنش محدود و کم‌رنگ اجتماعی به خودسوزی و مرگ تلخ دستفروش خرمشهری، در مقطعی رخ داد که دست‌کم سه رویداد قابل اشاره‌ی دیگر در داخل کشور نیز به‌وقوع پیوست. در نیمه‌ی اسفندماه 1393 مراسم ختم پدر زنده‌یاد ستار بهشتی، و در هفته‌ی پایانی آیین ختم برادر شیخ مهدی کروبی و نیز مجلس ختم پدر دکتر علیرضا رجایی برگزار شد. در این برنامه‌ها، و به‌ویژه دومی، هرچند شمار قابل توجهی از فعالان سیاسی و کنشگران مدنی حضور یافتند، اما این با انتظار از جامعه در فاصله‌ای محسوس بود.

به نظر می‌رسد “درگیری‌های زندگی روزمره و کارهای شب عید”، وقت و انگیزه‌ی لازم برای حضور معنادار در چنین مراسم‌هایی را تحت تأثیر قرار داده بود. این حتی شامل برخی فعالان سیاسی و مدنی نیز ‌شد. و از یاد نبریم، این در حالی رخ می‌داد که در یک مورد (مهدی کروبی، یکی از رهبران صبور و آزاده‌ی جنبش سبز)، صاحب اصلی مجلس افزون بر چهار سال است به‌خاطر دفاع از حقوق اساسی ایرانیان در حبس خانگی است و در این مدت، تنها یک‌بار امکان صحبت با برادر بیمار را یافته بود؛ در موردی دیگر (پدر ستار بهشتی)، مادری صبور و استوار، گوهر عشقی، نیازمند حداقل همدردی و همدلی بود؛ و در مورد آخر (پدر دکتر رجایی)، یک زندانی سیاسی وطن‌دوست و سبز، حتی اجازه‌ی حضور در مراسم تشییع و تدفین پیکر پدر را نیافته بود.

این هر سه صاحب عزا، تعهدی اجتماعی و تکلیفی ملی را پاس می‌دارند و به سهم خود و به قدر توان خویش پی گرفته‌اند، و پاسخی در خور و شایسته‌ نمی‌یابند. نه فقط از جانب حکومت (که اقتدارگراست و تکلیف‌اش مشخص)، که حتی از جانب بخش معناداری از جامعه.

  1. افزایش شکاف طبقاتی در سال‌های اخیر، کاهش حداقل سیصد درصدی ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی در چند سال گذشته، افزایش کمیت و کیفیت سوء‌استفاده‌های مالی و اختلاس‌ها در این سال‌ها، کاهش دستمزد و ارزش نیروی کار، رکود تولید، افزایش بورس‌بازی و واسطه‌گری و دلالی و جذابیت پنهان درآمدهای یک‌شبه و کاذب، و گرایش به تبدیل ریال به سکه و دلار و یورو، تنها بخشی از فهرست عوامل اقتصادی موثر در وضع فرهنگی ـ اجتماعی ملموس در ایران امروز هستند. وضعی که بخش بسیارمهمی از شهروندان ایران را یکسره درگیر حوزه‌ی اقتصاد کرده و به کنشگران خاموش و منفعل، و البته چشم‌انتظار برای توافق خارجی و تأثیر مصالحه با غرب بر اقتصاد بحرانی کشور سوق داده یا وادار ساخته است.

به نظر می‌رسد این وضع (که به اجمال و فهرست‌وار مرور شد)، نگاه بخش مهمی از جامعه را به‌سوی تثبیت و نیز ارتقاء “زندگی شخصی” و کام‌یابی فردی در متن وضع ناگوار، و نیز بی‌توجهی ناخودآگاه و یا دانسته به وجه اجتماعی زندگی، جلب کرده است. وضعی که خروجی قابل پیش‌بینی آن، تقلیل “دیگرخواهی” و توجه به حقوق اساسی و مدنی هموطنان و مشارکت فعال و موثر در تغییر شرایط ناگوار است.

  1. در بستر اقتصادی ـ اجتماعی اشاره شده، اما همچنان بارقه‌های معنادار و برجسته‌ای از “امید” می‌درخشد. آنجا که برخی نهادهای مستقل فعال در متن جامعه مدنی ایران، زنده بودن خود را ـ با وجود تمام تنگناها و مصائب ـ به رخ می‌کشند و ملموس می‌کنند.

“جمعیت امداد امام علی” یک نمونه است. سازمان مردم‌نهادی که بلافاصله نسبت به زندگی خانواده‌ی دستفروش جان‌باخته احساس مسئولیت کرد و فعال شد. این نهاد بانی و پیگیر خرید منزلی برای همسر و فرزندان یونس عساکره و به نام ایشان شده است. جمعیت مزبور شماره حسابی اعلام کرده تا ایرانیان علاقمند به کاستن از درد و رنج بازماندگان دستفروش مرحوم، در این اقدام انسانی همراه شوند؛ “تا اندکی از رنج آنان در نبود پدرشان بکاهد.”

سازمان مردم‌نهادی که سال‌ها پیش‌تر از عزم چند دانشجو متولد ‌شد که تاکید داشتند: “همه‌ی ما در برابر جامعه‌ی خود مسئولیم”، اینک به بسیاری از دانشگاه‌های کشور گسترش یافته، و افزون بر ۵۰۰۰ دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاهی را ـ که به‌صورت داوطلبانه در طرح‌های گوناگون جمعیت همراه شده‌اند ـ در بر می‌گیرد.

شهروندان مسئولی که در رویکردی ایجابی و اثباتی تلاش می‌کنند در بستر نامناسب، به‌قدر وسع و انرژی و زمان خود، قدمی برای کاستن از فقر و درد و رنج همنوعان و هموطنان خود بردارند. همان‌که ابوسعید ابوالخیر فرمود: “خدا رحمت کناد هر که را گامی فراپیش نهد.”

باید امید داشت که با بهبود تدریجی اقتصاد بیمار و غیرمولد، وضع فرهنگی ـ اجتماعی مستقر نیز تغییری محسوس یابد، و بار دیگر “دیگرخواهی” چنان‌که شایسته‌ی زیستنی انسانی است فراگیر شود و خودنمایی کند. همان کیفیتی از زندگی که فردوسی برایش سرود: “یکی گفت کاندر سرای سپنج/ نباشد خردمند بی درد و رنج”، و سعدی فرمود: “بنی‌آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار”.