از آنجا

نویسنده

این بار در شبکه استانی مازندران طبرستان

 

نیمای دروغین در تلویزیون جمهوری اسلامی

محمد عظیمی

 

شبکه استانی مازندران «طبرستان» در ساعت 2 عصر روز 14 آبان ماه 1390 فیلمی با نام (نیما یوشیج) را پخش نموده است که گویا بدون کارشناسی و تنها با توجه به عنوان فیلم به نمایش درآمده است. این فیلم که اولین بار در تاریخ 22 آبان ماه 1386 از شبکه دوم سیما پخش شد، اعتراضات فراوانی را برانگیخت. فیلمی که بدون هیچگونه کار کارشناسی و مطالعه زندگی نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی ساخته شد و جناب آقای نادر کجوری تنها براساس موقعیت شغلی خود در شبکه دوم صدا و سیما اقدام به ساخت این اثر نازل نمود. کاش ایشان با توجه به این که نام خانوادگی ایشان، کجوری می باشد هفته ای را در خانه ی نیما بیتوته و کتاب های موجود را مطالعه می نمودند تا درمی یافتند که ساخت فیلم از یک شخصیت شناخته شده و جهانی، باید بر اساس اسناد و روایات متقن باشد. متاسفانه صدا و سیمای مرکز طبرستان با توجه به کارشناسان ادبی موجود در آن واحد و استانی که زادگاه نیماست، مردم مازندران را به تماشای فیلمی دعوت کرد که نشانه ای از آثار و زندگی نیمای بزرگ و روستای یوش ندارد. جهت یادآوری اعتراض نامه ی آبان ماه 1386 اینجانب را تقدیم می دارم و مجدداً برای نقد و نظر در مورد این فیلم اعلام آمادگی می کنم.

(فیلمی که نیمی از زندگی نیما هم نیست) نقدی بر فیلم نیما یوشیج به نویسندگی و کارگردانی نادر کجوری

شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی در ساعت 21 روز سه شنبه22 آبان ماه فیلمی را با عنوان (نیما یوشیج) و بمناسبت تولد پدر شعر نوین ایران به نمایش درآورد که بسیاری را به تعجب واداشت. فیلمی که می توانست در معرفی یکی از برجسته ترین شاعران معاصر و بنیانگزار شعر امروز ایران به ایفای وظیفه بپردازد و رسالت فرهنگی رسانه ی ملی را به تماشا بگذارد.
از این موضوع درمی گذریم که تولد نیما در 21 آبان ماه بوده و این فیلم در روز 22 آبان به نمایش درآمد، اما نکته مهم در ساخت این فیلم سینمایی هست که باید مشخص شود بر چه اساس و ماخذی نوشته شده است و چگونه گروه فرهنگ و ادب و هنر شبکه دو سیما، به آن اجازه ساخت داده است.
در شناسنامه فیلم، نام نویسنده ی آن جناب آقای نادر کجوری ذکر شده است.
نام فامیلی که نشان می دهد ایشان یا اهل و متولد یافته ی کجور می باشند و یا فرزند خانواده ای از آن ولایت می باشند. طبیعی است که داشتن این نام خانوادگی، مسئولیت ساخت کارگردان این فیلم را بیشتر می نماید زیرا نیما یوشیج متعلق به ناحیه کجور می باشند.
فیلمی که نه می توان آن را بر اساس زندگی نامه و اسناد نیما دانست و نه از تخیل آزاد نویسنده ی خود نشانه ای دارد. آقای کجوری، نیمایی سخت متفاوت و بیگانه از نیما یوشیج، پدر شعر امروز ایران ارائه فرمودند که نشان از عدم آگاهی ابتدایی نویسنده ی فیلمنامه دارد و از این شاعر بلندآوازه، چهره ای نامعقول و غیرواقعی ترسیم نموده است.
آقای کجوری! کاش شما حداقل یک بار زندگی نامه و اسناد مربوط به نیما را می خواندید و یا از کسانی می خواستید که این آثار را به شما معرفی کند و یا با شما در نوشتن فیلمنامه همکاری نماید. اجازه دهید تنها به عنوان یک دوستدار کوچک نیما و شعرش، به شما بگویم که تنها بر اساس متن و دیالوگ اجرا شده، دچار چه خطاهای فاحشی شده اید.
1- این خانم افسانه نام از کجا آمده است؟ آیا سرایش شعری به نام افسانه، الزاماً به معنای نام دختری به این نام است. افسانه ای که از تولد تا مرگ، شاعر را همراهی می نماید ! این نام، ارتباط و الهام را در کجای اسناد نیما کشف کرده اید؟ 2- شما پس از تولد نیما، انقراض قاجاریه را اعلام نمودید. اعلام انقراض قاجاریه در سال 1304 اتفاق افتاده است و نیما در این زمان جوانی 28 ساله است و در بخش بعدی شعر افسانه را می خواند. شعری که از تاریخ سرایش آن 3 سال گذشته است و مطمئنا برای شاعر آن حلاوت را ندارد که شما این چنین آن را به نمایش درآورده اید.
3- نیمای افسونِ افسانه، صدای - ری را- را می شنود. ری را عنوان شعری ست سروده شده در سال 1331 که شما ناگهان با مهارت خارق العاده ی خود، نیما را به بیش از 25 سال آینده پرتاب کرده اید.
4- رسام ارژنگی نقاش در آتلیه ی خود، عکس میرزاده عشقی را به دیوار نصب می کند و نیما از دیدن تصویر دوست خود متعجب می شود. چرا؟ معلوم نیست که برچه اساسی ارژنگی از نیما می خواهد که سیب زمینی بفروشد و شعر بگوید؟ لطفاً سند ارائه فرمایید.
5- رسام ارژنگی با نیما به جلسه شعرخوانی می روند و نیما هم با آنها به شعر خود می خندد. جالب آنکه آن فرد شعرخوان، یا در نقش دکتر حمیدی شیرازی است یا شعر او را می خواند. شعری که تاریخ سرایش آن به سال 1324 است و در نخستین کنگره نویسندگان ایران در خانه ی وکس خوانده شد. آقای کجوری چرا عجله کرده و تقدیم و تاخر را رعایت نکرده اید؟ شما در کدام اسناد نیما خوانده اید که نیما به یکی از این انجمن ها رفته باشد؟ 6- نیما شعر قایق را می خواند که (از حرف های کامشکن شان من درد می برم).
این شعر که در سال 1331 سروده شده است چرا اینجا خوانده شده است. باز هم عجله کردید ! 7- نیمای مسحورِ افسانه به ناگهان در کوچه با عالیه برخورد می کند و عاشق می شود و چه کشف حجابی !! آقای نادر کجوری! لطفاً بروید نحوه ی ازدواج نیما با عالیه را بخوانید و ناشیانه به دست ناکتا نامه ندهید تا به عالیه دهد.
8- نیما در قهوه خانه با ارژنگی دیدار می کند و ارژنگی بجای آنکه بگوید شعر افسانه ات در روزنامه ی قرن بیستم چاپ شد، می گویدکه عشق تو در روزنامه آمده است. این شعر در سال 1303 در روزنامه ی قرن بیستم آمده است در حالی که کارگردان در سکانس قبل، آشنایی با عالیه را نشان داده است که باید مربوط به اواخر سال 1304 و اوایل سال 1305 باشد. مدرک داریم که نیما و عالیه در اردیبهشت ماه 1305 ازدواج نمودند و ما نمی دانیم که نیما بر اساس کدام سند برای انتقام در تهران حضور دارد؟ لابد شما می دانید.
9- برخورد کودکانه ی عالیه با نیما، در مورد نام افسانه و این که نیما می گوید او مال دنیای شعر من است، جای تعجب دارد. در اثر آقای کجوری، نیما به عالیه دروغ می گوید و در یوش باز به دنبال افسانه می گردد.
10- نیما سوار بر اسب به دنبال پدر است یا روح سرگردان پدر را می جوید؟ پدری که تار و تفنگ و دل را برای نیما کافی می داند و توصیه می کند که برای تصاحب عالیه به تهران برگردد. عالیه ای که بر اساس اسناد موجود یک ماه پس از ازدواجش با نیما، پدر شوهرش را از دست داد. عالیه به خانه ای قدم می گذارد که معلوم نیست کجاست و نیما او را بی نیاز از لوازم زندگی می خواهد و مانند دو کودک با هم گفتگو می کنند و عالیه با یافتن تکه ای از مهره ها و نخ ها از نیما مچ گیری می کند و نیما قصد دارد تا افسانه را مخفی نگه دارد.
11- در بخش بایگانی اداره مالیه، نیما تنها از سر تفنن و خواندن کتاب حضور دارد و همکارش او را مخل امنیت عمومی می داند. اتفاقی ناگهانی که نیما را عصبانی می کند و باعث استعفایش می شود و با حرکاتی ساده لوحانه اداره را ترک می نماید. عالیه هم به نیما می گوید که کار خطرناکی در پیش دارد و در افتادن با این جماعت را کار سختی می داند.
12- نیما در کنار دریا با میز و صندلی و آینه، باز تلاطم آب را درون آینه می بیند و نام - ری را- می آید. نامی که آقای کجوری فکر می کند نام کسی است؟ 13- عالیه به تنهایی می آید که به نیما در یوش بپیوندد و به او بگوید که به بابل انتقال یافته است. صدای پارس سگی می آید که نیما او را به نام واروشکا می خواند. سگی که نام اصلی او وروژگا است و نیما این سگ را در سال 1311 در آستارا تازه از شیر گرفته است ومشغول تربیت آن است. آقای کجوری چگونه و بر اساس کدام روایت صحنه پردازی می نمایند؟؟ در کدام اثر نیما، نام بابل آمده است. هنوز کارگردان عجول این فیلم نمی داندکه نام بابل فعلی، بارفروش بوده است !! و نیما را آنقدر خوشحال و هیجان زده نشان می دهدکه به طرفه العینی می خواهد به جنگل بزند و میرزا کوچک خان بشود !! 14- عالیه در گزارشی به بیننده می گوید که از بابل (بارفروش) به ترتیب به لاهیجان، آمل، رشت، لنگرود و آستارا منتقل شده است. در حالی که از اقامت کوتاه و عدم تحویل مدرسه در لنگرود، به رشت و سپس به لاهیجان آمده است. ایشان در سال 1309 به آستارا انتقال یافتند و هیچگاه در آمل تدریس ننموده اند.
15- آقای کجوری به عمد شرایطی را ایجاد می کند تا نیما خود و شعرش را در معرض تمسخر قرار دهد و حضار را بخنداند. گاهی هم مغزش داغ می کند و از میرزا کوچک خان صحبت می کند و در پشت درب کلاس، شعر ققنوس را زمزمه می کند. شعری که تاریخ سرایش آن مربوط به سال 1316 است و شاید به زعم آقای کجوری شعر ققنوس به سال 1311 در مدرسه آستارا متولد شده است.
16- نیما و عالیه در جاده ای کوهستانی ودر حاشیه ی کانالی بتونی قدم می زنند. واقعا آقای کجوری یک معبر بکر نیافتند تا این دو بازیگر را از آنجا عبور دهند !! مسیری که نیمای رویایی و فراری از عالم واقعیت از عالیه تقاضا می کند تا نخواهد دست از مبارزه بردارد و جهت اثبات عقیده ی خود، او را به کنار دریا می برد و او را در برابر هووی عالیه، افسانه خانم قرار می دهد.
17- کلاس درس آستارا مضحک ترین تصویری ست که در این نمایش به تصویر درآمده است. نیمایی که قصد دارد در باره شعر و قافیه صحبت کند و کلاس یکسره در سکوت قرار دارد. اما به ناگهان از سرفه ی دانش آموزان پر می شود و نیما کشف می کند که اتاق سرد و بخاری خاموش است. اعتصابی مضحک که با آوردن نردبان به پایان می رسد و به اتهام کمونیست بودن به اردبیل منتقل می شوند. اسناد آستارا موجود است و شما تنها بخش اتهامی کمونیست بودن نیما را نشان دهید.
18- نیمای کودک شده در کنار رودخانه، ادای شلیگ گلوله را درمی آورد تا به عالیه و تماشاچی بگویدکه نیما یعنی کماندار و سپس جنگ جهانی آغاز می شود. آقای کجوری ! جنگ جهانی دوم در چه سالی آغاز شده است؟ 19- نیمای دستگیر شده، چه کودکانه بازجویی می شود و بازجوی بیچاره تحت تاثیر نیما قرار می گیرد.
20- گزارش جلسه ی شعرخوانی در خانه ی وکس (محل برگزاری نخستین کنگره نویسندگان ایران) هم نگفته بهتر است و بردن گونی شعرها به منزل جلال آل احمد و کلام رد وبدل شده بسیار کلیشه ای و نامربوط است.
21 – نیما در چه هوای مطبوعی به شکار می رود و در خانه ی همسایه در زیر کرسی قرار می گیرد و در ییلاقی آفتابی به اذن افسانه، به سوی مرگ حرکت داده می شود. لازم است بدانیم که آقای کجوری در گفتگو با جام جم اعلام فرمودند که به دلیل سرما و یخبندان منطقه در آن زمان نتوانستیم به زادگاه نیما سفرکنیم و لوکیشنی در یوش داشته باشیم. کارگردان عزیز ! نیما در سرمای آذر ماه تن به شکار در یوش زد و ذات الریه گرفت و شما مرگش را در هوای آفتابی به تصویر کشیده اید. آیا این تصویرسازی مستند از نیماست !! آقای نادر کجوری، سیما فیلم بر اساس کدام گزارش می نویسد که: (کسی فکر نمی کرد که جستجوی طویل و رنج آلود نیما یوشیج برای یافتن افسانه، آن معشوق اثیری و معنوی که همواره در روان ناهشیارش حضور حقیقی داشت و منشاء همه عشق ها، شورها، شعرها و حتی مبارزات اجتماعی اوست، روزی به عنوان اولین تجربه فیلمسازی یک مستند ساز با سابقه در جشنواره فیلم فجر به نمایش در آید. ) در کدام اثر و بر اساس چه نشانه می توانید بگویید که معشوق اثیری و معنوی نیما، افسانه نام داشته است. اگر به دنبال دلداده ای پیش از عالیه هستید باید به دنبال صفورا و حضورش در زندگی نیما بگردید.
با آنکه عکس های نیما از نوجوانی تا چند روز قبل از درگذشتش موجود است، شما بر اساس کدام مشابهت آقای محرابی را انتخاب نمودید! کدام قد و قامت و نوع حرکت و لباس؟ آقای محرابی از این حقیر دلگیرنشوید. شما بازیگر توانمندی هستید ولی اجازه دهید من بر اساس اسناد و مدارک نیما را بنگرم.
آقای کجوری شما معتقدید که این فیلم را باید با دقت نگریست و نیازمند اندیشه است. آیا شما اندیشه ی نیما را در این اثر سینمایی نشان داده اید؟ نیمای ساخته ی ذهن شما فردی لاابالی و لوده هست که دمدمی مزاج و عاشق پیشه بوده و عقاید توده ای دارد. نه شاعر بودنش مشخص است و نه نگاهی تازه به جهان مادی و معنوی دارد.
متاسفانه شما فیلم را بر اساس نظر کسانی ساخته اید که بخاطر ارتباط و همنشینی نیما با چوپانان و مردمان فرودست یوشی، به تمسخر او را خل نامیدند. از دیگر سو اتهام احمقانه ی توده ای بودن محصول نگاه کسانی هست که نانخور دستگاه پهلوی بودند و هرکس که با حکومت نبود، توده ای محسوب می شد. یکی از همین بستگان نیما در بزرگداشت نیما به همت سازمان یونسکو می گفت که به حضرت عباس، نیما توده ای نبود. جمله ای که با انتساب اتهامی، مجددا قصد تنزیه ی نیما را داشت. کاش شما نامه ی نیما به احسان طبری را می خواندید و در این فضاسازی، ظرافت بیشتری را رعایت می کردید.
آقای کجوری! شما بخش زیادی از زندگی نیما را از دست داده اید که قابلیت شگفت آوری برای ساخت فیلم را دارد.
کاش شبکه دوم سیما با درایت و دقت بیشتری نسبت به ساخت این فیلم اقدام می نمود. نیمایی که در شکار ناخواسته در دی ماه سال 1338 به ذات الریه مبتلا شد، هنوز فرصت داشت تا زنده بماند و به شعر امروز ایران خدمت نماید. شما بسیار عجله نموده اید که پیش از درگذشت نیما، آیه ی والصافات صفا را از زبان جلال آل احمد به نیما هدیه دادید. در باره ی اثر شما می توان ساعت ها نوشت و صحبت کرد. آقای کجوری! با متن غلط هم می توان تصویر خوبی را به بیننده ارائه نمود و به جلوه ای هنری رسید اما متاسفانه باید گفت که شما شکل و محتوا را با هم از دست داده اید.
اگر استنادی بر مردودبودن حرف اینجانب دارید با کمال میل اعلام می دارم که حاضر به بررسی و نقد فیلم شما در شبکه ی محترم دوم سیما و یا مجامع فرهنگی می باشم. نیما افتخار شعر ایران است و ما باید مفاخر فرهنگی سرزمین خود را ارج نهیم.

منبع: سایت رسمی نیما یوشیج