بچه که بودیم ـ نه، بزرگ تر هم که شدیم، تا همان اوایل پیروزی انقلاب ـ اسم علی و حسین که می آمد، هم به یاد ده ها دوست و فامیلی که این نام ها بر خویش داشتند، هم به احترام آموزه هایی که با آنها بزرگ شده بودیم،دلم مان به مهر پر می شد و آرامشی که از پس آن می رسید.اسفا که علی ها«فرعون» شدند و«کردان» و حسین ها، لاجوردی و دلال و واسطه خلوت «آقازاده ها».
داستان «علی» ها را دیگر همه می دانیم این روزها. دروغ هایی که به آشکار می گویند و کارهایی که در خلوت می کنند؛ جانماز ها که آب می کشند در ملا عام وحیلت ها که می کنند در نهان . داستان« حسین» ها اما کمتر گفته می شود، الا گاه تسویه حساب ها؛ که آنان پیادگان ارتش «علی» ها هستند. ارتشی که چون سرزمینی به زور اسلحه می گیرد، پاداشش، حق یغماست.یغمای جان و مال.
این حسین ها را نیز باید شناخت که گفته اند بگو با چه کسانی هم سخنی تا بدانیم چه می گویید و چرا.
دوستی داشتیم که نمی دانم از سر نیاز یا از سر همان مهرها که ما نیز بدان مبتلا بودیم، روزی از پیوند خویش با«حسین» نامی خبر داد. حسین را هم دیدیم. بچه کارگری که پدر کهنسالش پنبه می ریسید و مادرش خانه ای پر جمعیت را آب و نان می داد و رفت وروب می کرد.
مردی از همان جوانی با سری طاس، شکمی بر آمده،و با کمر بندی که زیر شکم می افتادو ادبیاتی که ما با آن آشنا نبودیم. نه آنکه فقیر باشد ـ ما هم پولدار نبودیم ـ اماهر چه ما از آسمان ها می گفتیم، او از زمین می گفت که از همان اولین روزهای بعد از انقلاب پایش سفت و محکم، روی آن بود.
دو سه سال اول انقلاب، دور ما بود که سر در آسمان داشتیم، حسین اما ساکت بود. می رفت و می آمد و گاه نیز با ما همدلی نشان می داد به مناسبتی.لیک هرچه روزها و سال ها می گذشت، ما و ماها بیشتر بر خاک کشیده می شدیم و حسین، بادش بیشتر و کلامش گستاخ تر.یک روز هم با خبر شدیم که با پسر شیخ ارومیه، دوستی بر هم زده و کاری راه انداخته و نان و آبش به راهست و سفره اش گسترده.
این حسین و دیگر حسین های مانند او از آن حسین هایی هم نبودند که سر بند می بستند و کلید بهشت بر گردن می آویختند و راهی جبهه ها می شدند. برعکس؛کار اینها وارد کردن سربند،ساختن کلید بهشت و خواندن نوحه برای آن حسین هایی بودکه آنان نیز چون ماسر در آسمان داشتند و بی تاب شربتی بودند به نام شهادت.
سال 67 که رسید دیگر از آسمان و آسمانیان نامی نمانده بود ؛بخشی زیر «نگاه مهربان» حسین ای ـ از نوع لاجوردیش ـ از دارها آویخته شده بودند و گروهی دیگر، تن های نازنین شان،صد پاره شده بود گاه گذر از مین زارهایی که حسین ای دیگر، در عراق برایشان کاشته بود روی خاک های میهن.
و میهن که از عاشقان سر در آسمان و حسین های تشنه شهادت خالی شد، عرصه، جولانگاه «حسین»ای شد که ما می شناختیم؛ حسین ها. او دیگر «دیگر» شده بود.قدرت و ثروت و ارتباط و پا منبری یک حسن ارومیه ای و محرم خلوت آقازاده های تازه سر بر آورده.
این قصه پر غصه کوتاه کنم با اینکه«داش حسین» صاحب شرکت و زمین و ملک و املاک و دلار و دفتر و دستک و … شد و آخر هفته ها نیز تنی چند زن خیابانی در ماشین می گذاشت و با راننده و صندوق عقبی پر از ویسکی و کنیاک وابزار دود و دم راهی شمال. جایی که ویلایش پنچره های بزرگ رو به دریا داشت.به ما نیز که ترسیده و مغموم، آسه می رفتیم و آسه می آمدیم و کاری می کردیم برای گذران روزمره، می گفت:کار مال خر است.چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه، روزهای استراحت است و بازسازی «روحی».
آخر بار هم که دیدمش از دفتر سعید مرتضوی بیرون می آمد.من، غمگین و محکوم شده، او با لبخند و« کیفور». گره ما گشودنی نبود. گره او اما حل شده بود به کمک مدعی العموم و کمی دلار و زمین و چای صلواتی!
و امروز میهن ما در قبضه این«حسین» ها و این«علی» هاست که هر دو در اتحادی نامبارک، خاک میهن بر توبره می کشند و چوب حراج می زنند بر ناموس میهن در بازارهای دبی و چین و ترکیه و…
در اتحاد این خیانت و خباثت است که لاشخورهای برونی هم خیز برداشته اند برای خیمه زدن بر جان ایران. و همه هم دانه هایشان را از همان جاهایی بر می چینند که این«حسین» ها و«علی» ها کشتگران آن هستند.
اما همه شادی ما اینکه، عاشقان آسمان و فرزندان کوروش،از جای جای لاله زاران میهن ما، از کردستان تا بلوچستان، از امیرکبیر تا سندیکای کارگران شرکت واحد، از مدرسه ها و از زنجان، از بندها و از سیاهچال ها، از خانه مادران کمپینی تا وبلاگ های چند خطی، از خانه های دوباره ساخته شده ایرانیان در سراسر جهان تاخانه های ویران شده هرمزگان… باز سر بر آورده اند. این سر بر آوردن، پرونده نام ها و نشان های جعلی و ثروت های باد آورده، خواهد بست؛ همان سان که پیش از این کرده است.آنان که بدین سر بر آوردن باور ندارند و دل بر بازکوبی آن بسته اند، به همین«حسین» ها دلخوش اند که روز عافیت به پشیزی اربابان می فروشند و به سوتی، جامه دیگر می کنند بر تن.