کتاب “چرا ملت ها شکست می خورند: منشاء قدرت، ثروت و فقر” (1) نوشته دارون اوغلو (استاد دانشگاه ام - آی - تی) وجیمز رابینسون (استاد دانشگاه هاروارد) اثر ارزشمندی است که مورد استقبال گسترده دانشمندان و صاحب نظران قرار گرفته است. دراین کتاب بر پیوند بین تحولات سیاسی و تحولات اقتصادی تاکید شده و توضیح داده می شود در کشوری که سیاست در انحصار گروهی محدود (الیگارشی حاکم) قرار داشته باشد آن کشور در درازمدت در عرصه اقتصاد نیز نمی تواند از توسعه مطلوب برخوردار شود.
دارون اوغلو و رابینسون تحولات سیاسی واقتصادی دربسیاری از کشورها را مورد بررسی تاریخی قرار داده ودرمواردی مبادرت به مطالعه یی تطبیقی کرده اند. از جمله مواردی که نویسندگان ضمن مقایسه تحولات مشابه در کشورهای مختلف نتیجه گیری می کنند این است که در مسیر تحولات تاریخی، کشورها با بزنگاه های مهم تاریخی مواجه می شوند. کشورهایی که آمادگی بهره برداری از فرصت های ایجاد شده به وسیله این بزنگاه ها را داشته باشند می توانند آن موقعیت را در راستای توسعه کشور خود قرار دهند وحتی از آن به عنوان یک نقطه عطف در این جهت بهره ببرند. مواردی همچون کشف قاره امریکا و دسترسی به منابع عظیم ثروت آن به وسیله کشورهای اروپایی، آنچه درتاریخ بریتانیا انقلاب شکوهمند نامیده شده است، انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه، در کنار نمونه های دیگر، از جمله موارد اینگونه بزنگاه های مهم تاریخی بوده اند.
اما نوع مواجهه و برخورد کشورهای مختلف با این بزنگاه ها یکسان نبوده است. بریتانیا از انقلاب صنعتی به عنوان رویداد مهمی در جهت توسعه اقتصادی و سیاسی استفاده کرد درحالی که الیگارشی حاکم بر بسیاری ازکشورها همچون روسیه، امپراتوری عثمانی و کشورهای آسیایی وآفریقایی در مقابل ورود انقلاب صنعتی به کشورشان موضعی کاملاتدافعی و تقابلی گرفتند و تا مدت ها اجازه استفاده از تکنولوژی های جدید را ندادند. دلیل این مقاومت خطری بود که این حکومت ها برای تداوم سلطه خود احساس می کردند، هر چند آن تکنولوژی ها برای توسعه کشورشان ضروری بود.
از نمونه های دیگر این بزنگاه های تاریخی دستیابی بریتانیا و اسپانیا به ثروت عظیم قاره امریکا بود که فرصت تاریخی مهمی برای آن دو کشور فراهم کرد. اما سیاست استعماری بریتانیا در مواجهه با این فرصت به نحوی بود که راه را برای اهالی این کشور باز کرد و با حمایت هایی که از آنها به عمل آورد باعث شد آنها درحد قابلیت های خود از آن فرصت استفاده کنند و تقریبا انحصار دولتی بر استفاده از آن منابع اعمال نکرد یا قادر به اعمال آن نبود. نتیجه آن سیاست توزیع گسترده تر قدرت اقتصادی و به دنبال آن قدرت سیاسی بود. ولی استعمار اسپانیا با اعمال انحصار دولتی گنجینه های عظیم طلای متعلق به بومی های امریکا را به اسپانیا منتقل کرد و از آن تنها در جهت منافع حکومت مطلقه بهره برد ولی آن ثروت در نهایت نه تنها سودی برای توسعه و پیشرفت اسپانیا در برنداشت، بلکه مهم ترین علت زوال امپراتوری اسپانیا نیز شد. بدین ترتیب آن دو کشور ازفرصت یکسان تاریخی در دو جهت کاملامتضاد استفاده کردند. نتیجه سیاست بریتانیا کمک به توزیع بیشتر قدرت و و دوام آن بود ولی نتیجه سیاست اسپانیا تمرکز بیشتر قدرت و زوال آن بود.
عجم اوغلو ورابینسون پس از بررسی تحولات سیاسی واقتصادی بسیاری از کشورها در دوره یی طولانی این سوال رامطرح می کنند که آیا اینکه اروپای غربی، ایالات متحده و ژاپن طی دویست سال گذشته بسیار ثروتمند تر از صحرای جنوب آفریقا، امریکای لاتین و چین شده اند از لحاظ تاریخی یا جغرافیایی و فرهنگی یا قومی امری از پیش تعیین شده بوده است؟ آیا وقوع انقلاب صنعتی در بریتانیای قرن هجدهم و سپس گسترش آن به اروپای غربی و شاخه های اروپا در امریکای شمالی و استرالیا اجتناب ناپذیر بود؟ وآیا این واقعیت که برخی کشورها از لحاظ اقتصادی موفق بوده اند درحالی که سایرین ناکام مانده و فقیرند امری اجتناب ناپذیر بوده است؟ پاسخ آنها به این پرسش ها منفی است. آنها ضمن برشمردن عوامل موثر درفرآیند رشد و توسعه یا عقب ماندگی کشورها ازجمله بر بزنگاه های مهم تاریخی در جوامع و کشورهای مختلف تاکید و نشان داده اند چگونه برخی کشورها این بزنگاه ها را نقطه عطفی در راستای رشد و توسعه اقتصادی و سیاسی قرار داده اند درحالی که برخی دیگر از کشورها نتوانسته اند از این فرصت ها استفاده کنند و آنها را از دست داده اند. در واقع این بستگی به قابلیت خود جوامع مختلف دارد که تا چه میزان بتوانند از این بزنگاه های تاریخی به نفع خود بهره گیرند. کشور ما نیز درتاریخ خود موارد متعددی از این بزنگاه های تاریخی را به خود دیده است.
در یکصد سال اخیر: انقلاب مشروطه، کشف نفت، ملی شدن نفت به وسیله دکتر مصدق، انقلاب اسلامی 1357، و نیز دوران اصلاحات با وجود تفاوت هایشان از نمونه های بارز چنین بزنگاه های تاریخی بوده اند که متاسفانه ازهیچ یک از آنها استفاده مطلوبی صورت نگرفته و معمولاپس ازمدتی جامعه کما بیش به شرایط گذشته بازگشت کرده است. این نوشتار قصد تحلیل آن فرصت ها و چرایی ناکامی های گذشته را ندارد بلکه براین نکته تاکید می کند که پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری جامعه ما یک بار دیگر و در آستانه یکی از بزنگاه های مهم تاریخی خود قرار گرفته است و باید تلاش کرد تجربه مکرر شکست های گذشته از نو تکرار نشود.
مهم ترین آفتی که امکان بهره برداری ازچنین فرصت های تاریخی را مشکل یا غیرممکن می سازد این است که بخشی از جامعه ومهم تر از آن در مواردی بعضی از گروه ها و نهادها، درتحولات صورت گرفته خود را بازنده ببینند و به مقابله با آن برخیزند. هنوز در بین گرایش های سیاسی کشور ما تحولات سیاسی نوعا با تئوری حاصل جمع صفر ارزیابی و هر موفقیت گرایش رقیب به همان میزان شکست خود تلقی می شود. درصورتی که در فضای سالم سیاسی این تحولات و جابه جایی ها در قدرت از نگاهی عمیق تر و دراز مدت تر زمینه ساز رشد و ارتقای همه گرایش های سیاسی بوده و در مقیاس کلی و کلان موجب پیشرفت و توسعه کل کشور خواهد شد به گونه یی که همه از آن منتفع می شوند، یا بالعکس در موارد خاصی ممکن است برخی تحولات آنچنان منفی باشد که همه گرایش ها و کل کشور در آن بازنده باشند. بدون تردید تجربه هشت ساله دولت های نهم ودهم از اینگونه تجربیات تلخ است که در آن همه گرایش ها و جناح های سیاسی و کل کشور، ازجمله همه حامیان آن دولت نیز، بازنده بودند ومتضرر شدند.
امروز رییس جمهور منتخب و همکاران ایشان باید به نحوی عمل کنند که گرایش های مختلف سیاسی و همچنین ارکان مختلف حاکمیت خود را بازنده انتخابات تلقی نکرده و به تدریج همه باور کنند که کل کشور و نظام، می توانند برنده این تحول باشند. هر چند ایجاد این باور در فضای سیاست زده و انباشته از بدبینی تاریخی و نهادینه شده بین جناح های سیاسی کشور ما کار آسانی نیست ولی در شرایط فعلی دو عامل می تواند تا اندازه یی تحقق این مساله را تسهیل کند.
اول اینکه عملکرد هشت ساله آقای احمدی نژاد ودولت وی چنان نارضایتی گسترده یی میان مردم و همه سیاست ورزان با گرایش های مختلف ایجاد کرده و به آنها لطمه زده که تاحدی انعطاف پذیری و تحمل آنها درقبال یکدیگر را بالابرده است.
دوم و مهم تر، اینکه رییس جمهور جدید، آقای دکتر روحانی، از پشتیبانی تقریبا بی سابقه طیف گسترده ومتنوعی از نیروهای سیاسی و اجتماعی برخوردار است. در این انتخابات هرچند گفتمان اصلاح طلبی مورد اقبال مجدد مردم قرار گرفته ولی این پدیده جدیدی است که آقای خاتمی وآقای ناطق نوری که در انتخابات سال 76 نماد دو جناح اصلی سیاسی کشور و رقیب یکدیگر در انتخابات آن سال بودند و آقای هاشمی رفسنجانی که همواره بین دوجناح حرکت می کردند همگی در این انتخابات از یک نامزد حمایت کرده اند. این پدیده نشان دهنده گسترش طیف نیروهای خواهان تغییر واصلاح است که بی تدبیری ها و خردگریزی های سال های اخیر در مدیریت کشور آن را به مراتب فراتر از یک جناح سیاسی برده است و طبعا سرمایه و پشتوانه یی بزرگ و کم سابقه برای رییس جمهور جدید خواهد بود.
این شرایط به همراه خط مشی اصلاحات واعتدال اعلام شده به وسیله آقای روحانی می تواند زمینه ساز بهره برداری مطلوب از این بزنگاه تاریخی جدید باشد و دورانی را رقم بزند که درآن کشور بتواند گامی به جلو برداشته و مسیر پیشرفت های بعدی را نیز هموار کند به نحوی که در این فرآیند همه خود را برنده احساس کنند.
البته شرط لازم برای پیشبرد و موفقیت این رویکرد از یک طرف کاهش تقابل ها وتخریب ها و عبور از دوران نفرت پراکنی ها و ملکوک کردن هاست که متاسفانه در سال های اخیر به صورت رویه یی عادی در آمده است. از طرف دیگر باید از افراطی گری ها و تندروی ها وایجاد انتظارات غیر قابل حصول پرهیز کرد واز تجارب تلخ و شیرین گذشته درس آموخت. طبیعتا در شرایط سخت و بغرنج فعلی کشور نباید از دولت جدید انتظار معجزه داشت و به مطالبات دامن زد. این دولت اگر موفق شود فقط کشور را روی ریل اصلاح واعتدال قرار داده و آن را در مسیر توسعه و پیشرفت متوازن و تامین حقوق ملت یک گام به پیش برد و زمینه ساز دولتی پس از خود شود که روی همین ریل حرکت کند کارنامه یی قابل قبول خواهد داشت.
بنا بر یافته های عجم اوغلو و رابینسون از تجارب کشورهای مختلف، فرآیند تحول و اصلاح مستلزم صبر توام با تداوم و پیوستگی است. به گفته آنها ضروری ترین مساله توانمند سازی اقشار وسیع جامعه و نهادهای مدنی و گسترش نهادهای سیاسی فراگیر است. اما این مسیر بدون ناهمواری نیست. برخی عوامل روشن وجود دارد که به اجرای این فرآیند کمک می کند اما بسیاری از این عوامل در روندی تاریخی شکل گرفته اند و تنها به آهستگی دچار تحول می شوند. تجربه کشورها نشان می دهد که نهادهای مدنی و سازمان های به هم مرتبط سیاسی می توانند به تدریج از پایه ساخته شوند اما این فرآیند کند است.
پی نوشت
دارون عجم اوغلو وجیمز رابینسون، چرا ملت ها شکست می خورند: منشا قدرت، ثروت وفقر، 2012، ترجمه حسین نعیمی پور، در دست انتشار.
منبع: اعتماد، هشتم تیر