حسرتی و آهی

نویسنده

arashbahmani.jpg

‏1ـ مشخص‌شدن نتایج انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی، سال نو را برای اصلاح‌طلبان آنگونه آغاز کرد که جز حسرتی ‏و آهی از سر تاسف، سخنی باقی نمانده است. از سویی دیگر حال که نه از تاک نشان مانده و نه از تاک‌نشان، اصلاح‌طلبان همچون ‏‏72 ملت، به جنگ با یکدیگر برخاسته و رقیب مشترک را از یاد برده‌اند. گویا آنان فراموش کرده‌اند که رمز کامیابی‌شان پیش از ‏اینها، نه در افتراق، که در اتحاد بوده است. اتحادی تاکتیکی و نه استراتژیک. اکنون اما ارکستر اصلاح‌طلبان آنقدر خارج زد و ‏رهبران این ارکستر آنقدر ناهماهنگ بودند که ارکستر کم‌کم رو به خاموشی رفت. بعد از سوم تیرماه سال 84 همگان در انتظار آن ‏بودند تا اصلاح‌طلبان با مداقه و تامل در سال‌هایی که از کف رفت، از اشتباهات گذشته درس گرفته و مشغول به درانداختن طرحی ‏نو برای پیشبرد اصلاحات باشند. اما هرچه بدنه اصلاحات بیشتر جست، کمتر اثری از «خود ـ انتقادی» در میان اصلاح‌طلبان ‏یافت. ‏

با این وضع اصلاح‌طلبان نباید در شگفت باشند که چگونه با گذشت این سال‌ها، هرچه بیشتر نیروهای خود را از دست داده‌اند. ‏نیروهایی که گرچه به اردوگاه رقیب نپیوسته‌اند، اما بسیاری از آنها راه انفعال را برگزیده‌اند که خود خدمتی است بی‌مزد و منت به ‏همان رقبایی که اکنون به صفت «اصولگرایی» مفتخرند.‏

این است سرنوشت اصلاح‌طلبان ایران و آنان که با شعار «فشار از پایین،چانه زنی در بالا» وارد عرصه شدند، اما پس از هشت ‏سال نه پایی در قدرت (بالا) دارند تا قادر به چانه‌زنی باشند و نه جایگاهی در اجتماع (پایین) تا به مدد آن نیروهای خود را بسیج ‏کنند. ‏

در باب نقد اصلاحات و عملکرد اصلاحاتیان از زمان روی کار آمدن دولت نهم سخن‌ها گفته شده است، آنگونه که نقد اصلاحات ـ و ‏به‌تبع آن دست‌اندرکاران آن ـ رنگی از ملال به خود گرفته است. سیل پاسخ به پرسش‌هایی چون «چه باید کرد»، «چه می‌توان ‏کرد»،«چرا اصلاحات مرد» و… سرازیر شده است. اما در شرایط فعلی چاره‌ای نیست جز نقدی که چراغی به سوی آینده بگشاید. ‏چراغی که باید به دست شخصی سپرده شود که هم قادر به نگاه داشتن چراغ باشد و هم آنان را که در برافروختن این چراغ سهیم ‏بوده‌اند فراموش نکند. ‏

آنان که خود را اصلاح‌طلب نامیده‌اند، در این چند سال هرگز قادر به ایجاد نهادهای پایدار مدنی نشده‌اند. ‏

تمامی آنچه اصلاح‌طلبان ساختند و کاشتند، علیه خود آنها قیام کرد یا به کل از معنا خارج شد: اکثریت قریب به اتفاق احزاب برآمده ‏از دوم خرداد تنها به کاریکاتوری از حزب شبیه‌اند که تعداد اعضای آنها، با تعداد اعضای شورای مرکزی حزب یکی است، ‏صندوق ذخیره ارزی بیشترین خدمت را به مجلس هفتم و دولت نهم کرد و اکنون از حیز انتفاع خارج شده است. زمانی بر طبل ‏مطالبات سیاسی کوبیدند، بی‌آنکه حد و مرزی برای آن مشخص کنند و بی‌آنکه نیم نگاهی به توانایی‌های خویش برای تغییر و ‏انعطاف ساختار برای پذیرش تغییر بیندازند. اینگونه بود که هر کسی از ظن خود یار آنها شد و با هر حرکت سیاسی، عده‌ای از ‏صف اصلاح‌طلبان خارج شدند.‏

‏ ‏

‏2ـ برای جنبش اصلاحات می‌توان چندین نقطه عطف بر شمرد. گرچه می‌توان در باب اشتباهات متعدد در برهه‌های مختلف تاریخی ‏رساله‌ها نگاشت، اما بررسی موردی هریک از نقاط عطف نیز می‌تواند چراغی باشد که ما را به سوی آینده‌ای روشن‌تر برای جنبش ‏اصلاحات رهنمون سازد.‏

نقطه آغاز انتخابات 24 اسفندماه را اما نباید همزمان با آغاز بررسی صلاحیت‌ها یا حتی زمان ثبت‌نام‌ها دانست، بلکه این انتخابات ‏میراث از یکم اسفندماه سال 1382 دارد، آنجا که نه تحصن نمایندگان پارلمان ششم ـ به‌عنوان قوی‌ترین مجلس پس از انقلاب ـ مانع ‏از ردصلاحیت‌ها شد و نه تهدیدهای زبانی دولت اصلاحات توانست مانع از برگزاری انتخابات شود. اما اگر چهار سال پیش از این ‏اصلاح‌طلبان نیم‌نگاهی به انتخابات نهم ریاست‌جمهوری داشتند و نیم نگاهی به دولت اصلاحات ـ گرچه تبدیل به شیر بی‌یال و دم و ‏اشکم شده بود ـ این بار اما از هر طرف که بروند، جز بر وحشت‌شان افزوده نخواهد شد. اینگونه بود که یکم اسفندماه سال 1382 ‏آغاز نقطه جدایی و افتراق جدی و آشکار دو طیف از اصلاح‌طلبان از هم بود؛ هم آنان که در هنگامه انتخابات ریاست‌جمهوری در ‏سال 84 به دو طیف پیشرو و سنتی تقسیم شدند. ‏

این جدایی ـ که شاید در شرایطی دیگر حتی می‌توانست مورد تحسین و تمجید نیز قرار بگیرد ـ بیش از آنکه اصلاح‌طلبان قادر به ‏تصور باشند، به آنان ضربه زد. در مقابل اصلاح‌طلبان رقیبی قرار داشت که بیش از آنکه به فکر رعایت قواعد دموکراتیک باشد، ‏در پی آن بود تا از انتخابات پلی بسازد برای پیروزی به هر قیمت. ‏

در واقع اصلاح‌طلبان در مکان و زمان اشتباه، تصمیم به آن گرفتند تا هر یک به تنهایی وزن سیاسی خود را بسنجند، بی‌آنکه توجه ‏کنند طیف گسترده اصلاح‌طلبان همانند خود نیروهای اصلاح‌طلب دارای گوناگونی است. بهترین مثال را زمانی خود سعید حجاریان ‏بیان کرد؛ آن زمان که یک سر اصلاح‌طلبان را متصل به «سروش» و سر دیگر را متصل به «گوگوش» دانست. ‏

طبیعی است که در چنین اوضاعی نمی‌توان توقع داشت که یک حزب و جریان اصلاح‌طلب بتواند اکثریت قریب به اتفاق این نیروها ‏را به خود جذب کند ـ و این تازه در حالتی است که فراموش کنیم که در تمام این سال‌ها احزاب و گروه‌های اصلاح‌طلب در هیچ ‏زمینه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… هیچ‌گونه برنامه مشخص، مدون و شفافی ارائه نداده‌اند که هرکس بتواند با توجه به این ‏برنامه‌ها به سوی آنان جذب شود ـ اگر مجمع روحانیون مبارز، مجمع نیروهای خط امام و اعتماد ملی قادر به پوشاندن نیروهای ‏سنتی‌تر جبهه اصلاحات هستند، مشارکت و مجاهدین نیز قادرند نخبگان جامعه را به خود جذب کنند. اما نباید فراموش کرد که این ‏هر دو تنها در کنار یکدیگر قادر به اثرگذاری‌اند و در صورتی که هر یک از این دوبال به دلایلی از هم منفک شوند، اصلاحات نیز ‏قادر به اوج‌گیری نخواهد بود، زیرا آرای سازماندهی شده جناح مقابل، به راحتی قادر است تا اثر‌گذاری هریک از این دو بخش را ‏از میان ببرد.‏

‏ ‏

‏3ـ تمام این مقدمه مطول برای آن بود تا به بحث بررسی انتخابات مجلس هشتم و واکنش اصلاح‌طلبان به آن برسیم. آنچه نیز تاکنون ‏گفته شد یا تکرار مکررات بود یا بازگویی گلایه‌های قدیم. این نوشته کوتاه داعیه آن دارد تا علاوه بر بررسی رفتار اصلاح‌طلبان در ‏انتخابات مجلس هشتم و پیش‌بینی رفتار آنان در دور اول انتخابات، نیم نگاهی نیز به آینده داشته باشد.‏

انتخابات هشتمین دوره پارلمان برای اصلاح‌طلبان، آغاز نشده به خط پایان خود رسیده بود. وضعیت اصلاح‌طلبان در انتخابات ‏پارلمان هشتم، شبیه آنچه بود که در بازی شطرنج وضعیت «آچمز» می‌نامند. ‏

به بیان خودمانی و عامیانه‌تر، اصلاح‌طلبان نه راه پیش داشتند و نه راه پس: شرکت در انتخابات پا گذاشتن بر تمامی شعارهای ‏خویش بود و عدم‌شرکت نیز علاوه بر طرد از سوی قدرت، موثرترین راه ـ فعلی در ایران را ـ برای زمینه‌سازی دموکراسی را از ‏بین می‌برد. از سویی دیگر رقیب نیز تمامی امکانات خویش را برای پیروزی در این بازی حساس ـ که به اشتباه هم از سوی ‏اصلاح‌طلبان و هم از سوی اصولگرایان مقدمه‌ای دانسته شد بر انتخابات ریاست‌جمهوری و رفراندومی فرض شد بر میزان ‏محبوبیت دولت نهم ـ بسیج کرده بود: زمانی از زبان مقامات دولتی به صراحت خواستار آن می‌شد تا چهره‌های موثر اصلاح‌طلبان ‏ثبت‌نام نکنند، زمانی آنان را تهدید به «رو» کردن پرونده‌های آنان می‌کرد و زمانی دیگر «حیات» نمایندگان متحصن را ناشی از ‏‏«رافت» نظام می‌دانست. ‏

شکی نیست که نتیجه این بازی مدت‌ها قبل مشخص شده و ثبت نیز شده بود، اما اصلاح‌طلبان می‌توانستند همه این تهدید‌ها را تبدیل ‏به فرصتی برای عرض‌اندام خود کنند. ‏

زمانی یکی از اصلاح‌طلبان سرشناس به نگارنده گفت که هنر یک مرد سیاسی، پیدا کردن راه سوم مطلوب، از میان دو راه ممکن و ‏نامطلوب است. اما متاسفانه اصلاح‌طلبان نه‌تنها قادر به عرض‌اندام در انتخابات مجلس نشدند، بلکه با وارد‌شدن در شرایطی که ‏رقیب برای آنها ایجاد کرده بود، عملا آن کردند که رقیب آرزویش را در سر می‌پروراند. ‏

اینگونه عمل‌کردن نیز از عواقب دو شقه شدن اصلاح‌طلبان و روانه کردن تیرهای زهرآگین تهمت به سوی یکدیگر بود: هر چقدر ‏یکی در ملاعام بر طبل جدایی کوبید و دیگر گروه را به عدول از اصلاح‌طلبی متهم کرد، آن دیگری تنها سکوت کرد. ‏

سکوتی که این‌بار نه پرمعنا بود و نه به معنای تایید حرف‌های طرف مقابل: این سکوت به تایید جدایی تاویل می‌شد. در نتیجه این ‏دوری یکی از شرکت در انتخابات به هر قیمت سخن می‌راند و از تمامی حداقل‌ها و خط قرمزهای خویش عدول کرد و دیگری در ‏آتش مطالبات حداکثری هیزم انداخت؛ یکی به امید آنکه به این وسیله قادر به تامین نظر رقیب برای گرفتن تایید صلاحیت یاران ‏خویش باشد و دیگری برای آنکه نیمه خاموش جامعه را با خویش همراه سازد. اما دریغ و افسوس که در این میان هر دو مغبون ‏شدند: سنتی‌ها هم شاهد ردصلاحیت‌ها بودند و هم همراهی یاران قدیمی را از دست دادند تا شکست را در انتخابات پذیرا باشند و آن ‏دیگری مجبور به کوتاه آمدن از تمامی شعارهایی شد که پیش از این می‌داد تا هم در انتخابات مغلوب شود و هم به «سیاست بازی» ‏متهم‌شود. ‏

البته مشخص است که هرگز نمی‌توان خواستار «ائتلاف به هر قیمت» شد، اما ائتلاف‌ها و افتراق‌ها در جوامعی که در پی آنند تا ‏معشوق دموکراسی را به آغوش کشند، ناگزیر تاکتیکی و تابعی از شرایطی است که نیروهای دموکراسی‌خواه در آن قرار دارند. ‏اصلاح‌طلبان قواعد بازی در یک کشور جهان سومی را فراموش کردند. اگر به شعارهای امروز اصلاح‌طلبان دقت کنیم، چیزی جز ‏تکرار شعارهای سال 76 نمی‌بینیم. شعارهایی که در گذر سالیان آب و رنگ خویش را از دست داده و کسی را به سر شوق ‏نمی‌آورد. ‏

اصلاح‌طلبان آن هنگام که قهقهه‌شان جهانی را پر کرده بود، از فکر زمستان غافل شدند تا پس از پایان عصر اصلاحات، ‏دستاوردهای‌شان یا نابود شود یا علیه سازنده خویش قیام کند: نهادهای مدنی هرگز قادر به رشد و نمو نشدند، قوانینی که بتوان بر ‏آنها پی و شالوده دموکراسی را بنا نهاد، به وجود نیامدند و اینگونه ساختمان اصلاح‌طلبی ضعیف شد.‏

‏‏

‏4ـ آنچه که اصلاح‌طلبان را به ورطه ناکامی افکنده است، فراموش کردن مقتضیات و لوازم آنچه است که خود سیاست‌ورزی ‏نامیده‌اندش: سیاست‌ورزی تنها به معنای شرکت در انتخابات و مصاحبه‌های پیش و پس از انتخابات نیست، سیاست‌ورزی یعنی ‏کادرسازی، یعنی مشخص کردن برنامه و هدف مشخص. سیاست‌ورزی یعنی آنکه متوجه باشیم انتخابات تنها شرط لازم دموکراسی ‏است و نه شرط کافی آن، یعنی آنکه متوجه باشیم در حال حاضر بیش از دموکراسی سیاسی، به دموکراسی اجتماعی نیاز داریم. ‏دموکراسی یعنی شریک کردن اقشار مختلف اجتماع در سرنوشت خویش. یعنی تحمل حق دیگربودگی.‏

شکی نیست که این مسیر پرسنگلاخ و جاده پرپیچ و خم، به آسانی طی نخواهد شد، اما هنر سیاست‌ورزان راندن وسیله خود در ‏همین مسیر است. مسیری که شاید خطرات زیادی در آن وجود داشته باشد، اما سرانجام پایانی دارد که همچون چراغی روشن ‏جویندگان را به سمت خود جذب می‌کند: دموکراسی.‏

طی کردن این راه نیاز به همدلی دارد نه همزبانی: اصلاح‌طلبان نیاز دارند تا روشنفکران، نخبگان و… را نه چونان «دیگری» که ‏چون خود بدانند و روشنفکران نیز باید کمی از آرمان‌های خود ـ که همه محترم‌اند ـ عقب‌نشینی کنند. ‏

پیمودن راهی چنین صعب هرگز به تنهایی میسر نخواهد بود. پس باید دست یاری به سوی همه آنان دراز کرد که دل در گروی ‏اصلاحات و دموکراسی دارند. شعار اصلی اصلاح‌طلبان اکنون باید این باشد: هم‌اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.‏