قامت اندیشۀ زن ایرانی
ماندانا زندیان
گفتیم:
زنده باد آزادی
زنده باد آگاهی
زنده باد زندگی؛
و دستهایمان را در نور کاشتیم.
گیسوانمان را پوشاندند
دستهایمان را بستند
گلویمان را سوراخکردند
و تفنگهایشان
که دستهایشان بود
آرامش آب را شکست.
بهار شد
ما زنده ماندیم و سبز شدیم
آنها برای تفنگهایشان
سیاه پوشیدند.
زن در مرکز دایرۀ هستی نقطۀ نخستین و فصل آغازین زندگی است که حتی در روان تکنیک زدۀ امـروزین که از حقیقت خود، که همـان طبیعت است، فاصله های گسترده گرفته و از آن دور و با آن بیگانه شده است، با قدرت تمام زندگی می پراکند.
نیروی زایندۀ زن که در کالبد مادر خدای آسمانی سـومـری – نامو- پدیدار شد و اینک «آنیـما» خوانده می شود، به گفتۀ یونگ، تا به جای نخستین خود که حضور توأمان زنانه و مادرانه در جان هستی است باز نگردد، جهان مغشوش کنونی که آکنده از کینه و خشونت است به آرامش باز نخواهد گشت، که درشتی به منطق هستی خواهد باخت.
نیاکان ما به ما آموخته اند که انسان مسئول سرنوشت خویش و جهان خویش است. ما می خواهیم فرهنگ سیاسی امروزمان را به چنان آموزه ای پیوند زنیم. قدم گذاشتن به عرصۀ عمومی و اهمیت دادن به امر عمومی بیش از همیشه در افق اندیشه های ما می درخشد.
جهان با دیباچۀ این آسمان و این باران و این دستان، چندان آشنا نبود و شاید خود ما نیز.
گفتیم: قامت اندیشۀ ما از آزادگیِ سرو بلندتر است. آرام دست های همدیگر را گرفتیم تا به عمق سرما برویم و دوباره سبز شویم.
دوازده سال پیش اصلاحات تودۀ تعیین کننده ای از مردم را به میدان سیاست آورد، برای ساختن سرنوشتی بهتر برای خود و جهان پیرامونشان که نام ارجمند ایران را بر خود دارد. اصلاحات برای بسیاری رها شدن از نظام سیاسی موجود نبود، آنان رستن از پاره ای ناپسندی ها و خوب تر کردن بخشی از بدی های گسترده بر همه جا را، برای شکست تباهی و همراهی با نیکی کافی می دانستند. هر چه بود، اصلاحات بی اعتنایی تودۀ تعیین کنندۀ مردم را به سیاست- همان تعیین سرنوشت خویش و جهان- در هم ریخت و به تشکیل برخی نهادهای مدنی انجامید که گرچه هیچ یک آنچه می خواستند نشدند، به چند فراآمد بااهمیت انجامیدند که گسست فرهنگی بسیاری از زنان از شرایط حاکم بر فرهنگ سیاسی جامعه و برهنه شدن دشواری های پیش روی ایدۀ اصلاحات، در برابر چشم های سرزمینمان از ارزنده ترین آنهاست.
زن ایرانی که حق رأی اش صد و پنج سال پیش در نخستین مجلسی که با دست های توانای جنبش مشروطه بر خاک سرزمینمان برپاشد طرح شده بود، پس از انقلاب اسلامی حق داوری را در زندگی عمومی و خصوصی اش- در خصوصی ترین امور، حتی شکل و رنگ پوشش- از دست داد. اصلاحات خرداد 76 خیلی زود آیینۀ تمام نمای وضعیتی شد که با زن تضاد وجودی داشت. زن نصف مرد شده بود و آن هم پوشیده در تیرگی- انکار زن و انکار زیبایی اساس وضعیتی بود، که پنجرۀ رسانه ها را می بست، و نمی دانست که کبوتران از دست های ما به پرواز درآمده بودند؛ پویش یک میلیون امضا در بدترین دوران سرکوب زنان شکل گرفت و پیش رفت. پویشی به جستجوی حقوق فرد انسانی، حقوقی که با انسان زاده می شود. این انسان از هر طبقۀ اجتماع، با هر نظام ارزشی، هر شغل، هر باور و آیین و دین، حقوقی دارد که اندیشه و عاطفۀ جهان آزادی و دمکراسی را بر اساس آن تعریف کرده است- به آن محدودکرده است، و این یعنی برابری.
هر حرکت شهروندی در ایران- از پویش باشکوه یک میلیون امضا تا جنبش سبز- روحیه ای زنانه و مادرانه می یاید- شور سرشاری که زندگی می کند و زندگی می بخشد، می فهمد، می بخشاید، می گذرد و می بالد- سراسر پاک از خشونت و کینه. چرا که آنان که بیشترین تبعیض و آزار را تاب آورده اند- زنان و جوانان- انسانی ترین پایداری را آفریده اند و خردمندترین رواداری را به پیکارهای مدنی ایران می آموزند.
زن ایرانی را نمی تون انکارکرد، او خوب به یاد دارد زرتشت را با آن نگاه والای انسانی که هستی را درگیر پیکار همیشگی نیکی و بدی می دانست و خداوند را بی همراهی انسان بر اهریمن پیروز نمی دید. روحیۀ حرکت های مدنی ایران هویتی زنانه و پویا دارد، رشد می کند، بالغ می شود، آبستن می شود، می زاید و ادامه می یابد؛ فرد انسانی در این حرکت همان اندازه مهم است که جمع، و این شکست درشتی به منطق زایندۀ هستی است که یونگ می گوید. دست های ما به سوی آسمان روان نیست، این خاک، این آب از آزوهای ما انباشته است، از توانمان نیز.
قلب های پاره پارۀ مادران ما سال ها تا سپیده سوخت و روز را ندید؛ ما باید بهار را به شوق آوریم تا گل دهد و میوه دهد.
منبع: مدرسه ی فمینیستی