موضوع فیلم فتنه، همچنان دستمایه بسیاری از وبلاگ های سیاسی ایرانی است. در همین زمینه “مجید زهری” چند حاشیه به فیلم فتنه اثر خیرت وایلدرز زده و در انتها هم نوشته که باز هم چیزهایی برای گفتن دارد که می ماند برای بعد. دو سه تا از حاشیه های او به این فیلم چنین اند:
من به عنوان فردی غیر مذهبی، معتقدم کسی که دینی و پیروانش را میکوبد تا دینی دیگر را تبلیغ کرده و برکشد، اصولا کارش ارزشمند نیست. نقد صرف هم نیست. او خود سرباز یک دین است که در عالم رقابت دینها، وظیفهای جز رزم با دینهای دیگر ندارد. یک دست راستی ضد خارجی اروپایی که تمام وجودش نفرت است از دیگر نژادها، چطور میتواند مبلغ روشنگری و حفاظت از امنیت انسانها باشد؟
کسی اگر تاکنون بلعیدهشدن آتی اروپا - و احیانا کل جهان غرب- توسط مسلمانان اغلب متعصب و عقبمانده را ندیده، نامی جز ناآگاه شایستهاش نیست. ساخت بمب خبری در این زمینه کاریست تا بخواهید شجاعانه و سزاوار تکریم. اما گزافهگویی را نباید جای نقد جازد. برای نمونه، پیشنهاد فیلم برای “بیرونراندن بیش از پنجاه میلیون مسلمان و مسلمانزاده از اروپا”، با کدام قاعده میخواند و تا چه حد امکان اجرا دارد؟ در ثانی، چه کمکی به جامعهی اروپایی میکند؟ تا چه حد انسانی است؟ این به اصطلاح “راه حل” آیا قادر است گره بلعیدهشدن آتی اروپا را بگشاید؟ وحشت را میشود درک کرد، اما تعصب تاریکاندیشانه خود بیشتر وحشتزاست تا مرحم وحشت.
71 موافقان حمله: جمهوری خواهان
”شما بگید” نظری انداخته است به نتایج یک نظرسنجی تازه از مردم ایالات متحده در خصوص لزوم یا عدم لزوم حمله به ایران:
امروز کم و بیش اتفاقی گذرم افتاد به سایت PollingPoint. نموداری رو از روی این سایت برداشتم که نتایج نظرخواهی در مورد حمله به ایران رو نشون میده. از مردم سوال شده که در صورتی که ایران به برنامهی اتمیاش ادامه بده، آیا آمریکا باید بهش حمله کنه یا نه؟
تقریبا ۷۱٪ از جمهوریخواهها گفتهاند که باید حمله کنه ولی فقط ۲۷٪ از دموکراتها با این نظر موافقند. قصد تحلیل نظر دموکراتها یا جمهوریخواهها رو ندارم، ولی اگر فرض کنیم که جمعیت جمهوریخواهها و دموکراتها در آمریکا تقریبا برابر باشه و جمعیت مستقلها ناچیز فرض بشه، که البته فرض خیلی پرخطایی هم نیست، و همچنین اگر فرض کنیم که نتیجهی این نظرسنجی رو میشه به کل آمریکا تعمیم داد، میشه نتیجه گرفت که تقریبا نیمی از مردم آمریکا با حملهی نظامی علیه ایران موافقند، حدود ۳۷٪ مخالفند و بقیه مطمئن نیستند!
انیمیشنی با موضوع داستان های شاهنامه
[](http://www.legofish.com/persiblog/)
”لگو ماهی” از تولید یک انیمشین ایرانی با موضوع داستان های شاهنامه خبر می دهد:
استودیویی به اسم استودیو کورش در فرانسه به کارگردانی و تهیه کنندگی آقایی به اسم مهرداد مجری شیرازی داره انیمیشن (اگه همه چی همونطور که تو وبسایت شون نوشته شده پیش بره، یک سری سه قسمته) از داستانهای شاهنامه می سازه که اونطور که از نقاشی ها و تیزر تو وبسایت شون معلومه، کار باحالیه.
اساسا شروع کردن چنین پروژه بلند پروازانه ای کار خیلی مشکلیه و سرمایه زیادی هم می خواد و همین که یه ایرونی این کار رو شروع کرده و ظاهرا هم کار رو داره پیش می بره، خیلی موفقیت بزرگیه. درباره این پروژه در وبسایت ۳۰۰ مفصل تر نوشتم و نقاشی های شخصیت ها و صحنه ها رو هم اونجا گذاشتم که ببینید.
مدیری، کاری به طرح امنیت اجتماعی نداشت
”بهزاد افشاری” به این نقد و نظر برخی بلاگرها معترض است که هدف طنز مرد هزار چهره را، هجو کردن طرح امنیت اجتماعی می دانند:
آخر چرا برای این بنده ی خدا که به این خوبی دارد طنز تلویزیونی می سازد پاپو ش درست می کنید؟ عصر ابهام و ایهام به پایان رسیده است و طنز مهران مدیری هم هیچ ربطی به طرح امنیت اجتماعی ندارد. دیدم در وبلاگ ها غوغایی شده در تعریف و تمجید از مهران مدیری به خاطر حمله اش به طرح امنیت اجتماعی نیروی انتظامی! الحق که حدیث پرتی است. آخر کجای این طنز گیر دادن به طرح نیروی انتظامی بود؟
البته قابل انکار نیست که در این جهان متکثر تفسیر ها هم قابل تکثریند اما آیا این قابلیت باید ما را اسیر توهم کند؟ باید از هر چیز انتظار همان چیز را داشت نه فرا و فرو تر از آن ! دیده اید که مسولان ما از ورزشکاران انتظار دارند که معلمهای اخلاق اجتماع باشند و از معلم ها انتظار داند که ورزشکار باشند. آیا ما هم باید مثل آنها باشیم و مثلا از طنز مهران مدیری انتظار داشته باشیم که به جنگ طرح امنیت اجتماعی برود؟ چرا ما اینقدر الکی هیجان زده می شویم؟
همه درمانده ایم!
در همین موضوع، بهمن هدایتی در “کلاشینکف دیجیتال”؛ نقد خود به سریال طنز مرد هزار چهره را چنین آغاز کرده است:
جامعه ما دچار نوعی بیماری “درماندگی” شده است! یعنی ما طی این 150 ساله چیزها و تکنیک ها، پدیده ها و … را بر سبیل پیشرفت توسعه و مدرنیسم، یا جمع خدا و خرما، غربزدگی رااز بیرون گرفته ایم و اخذ کرده ایم و مدتها با آن کار کردیم و بعد هم سعی کردیم آن چیزها را به قول خودمان اسلامی یا بومی بکنیم و در خدمت بگیریم. ولی اگر بخواهم به ساده ترین وجه بگویم، واقعیت این است که در بسیاری از این موارد، علنا “تویش” مانده ایم!
شاهد مثال یا تشبیه دیگری که شاید بشود کرد، وضعیت شهری مثل تهران است: شعار و رویکرد عدالت محورانه و مستعضف نواز دهه شصت این بود که تهران و امکاناتش فقط حق پولدارها نیست، محدودیت ساخت وساز در تهران یک رویکرد طاغوتی و غیرعادلانه تلقی گشته و لغو شد، طبعا مهاجرت و افزایش جمعیت صورت گرفت؛ الان به جایی رسیدیم که رسما تهران فقط جای پولدارها است و کسانی که زیر 500 هزارتومن درآمد دارند باید بروند گورشان را گم کنند از تهران!(غیر از اینه؟)
یاهو و سایت ویژه زنان
فهمیه خضر در “حرفه خبرنگار” از راه اندازی یک وب سیات مخصوص زنان توسط یاهو خبر داده است:
یاهو یک سایت جدید و خیلی خیلی خوب ویژه زنان راه انداخته است به نام “شاین”. این سایت که رسما اعلام کرده، گروه هدفش تنها زنان 25 تا 54 ساله هستند در بخشهای مختلف فرهنگی، خانوادگی، سرگرمی، جنسی و عشقی، سلامتی، مد و لباس و زیبایی، اقتصادی و اجتماعی، اطلاعات و مطالب جالب و خواندنی و نسبتا کوتاه برای زنان دارد.
سطح کار خیلی روشنفکرانه نیست و احتمالا همین هم نقطه قوتش باشد؛ چون به این ترتیب گروههای مختلف زنان را جذب میکند. فضای “شاین” بیشتر فضای فرهنگ و زندگی روزمره است و در مجموع سبکی روزآمد و نه البته سطحی از زندگی و فعالیتهای فردی و اجتماعی را به زنان پیشنهاد میکند. من که خوشم آمد و راستش به نظرم از بعضی نظرها الگوی خوبی برای کارهای وطنی هم میتواند باشد.
چرا هیچ هنرمند یزرگی، زن نبوده است؟!
در “مدرسه فمینیستی” نوشته ای از لیندا ناکلین منتشر شده که علی عبدی آن را ترجمه کرده. این نوشته در حقیقت پاسخی به یک پرسش قدیمی ست:
پاسخ به این پرسش که چرا هیچ هنرمند زن بزرگی وجود نداشته است همواره اینطور ندا داده می شود که هیچ زن هنرمند بزرگی وجود نداشته است. چون زنان از داشتن تخم طلای نبوغ بی بهره اند! نکته ی اصلی مقاله ی من این است که نشان دهم که موضوع بسیار ژرف تر از این هاست.
اعتقاد دائی به جنبل و جادو!
اعتقاد سرمربی تیم ملی به جنبل و جادو و ادعای سحر شدن تیم سایپا توسط جادوگرانی که توسط مربیان رقیب؛ ”عبدالقادر بلوچ” را واداشته است تا چنین پستی بنویسد که یکی از آخرین پست های کوتاه اوست:
وقتی علی دایی جریان جادو شدن تیم سایپا را تأیید کرد نگران فوتبال کشورمان شدم. اگر بنا باشد هر رمالی به سفارش یک نفر برود سراغ فوتبال پس فردا در سطح جهانی فوتبال ما فلج خواهد شد. فکرش را بکنید ما مجبور باشیم با کشور بزرگی مثل بنگلادش مسابقه بدهیم و همین قلعه نویی، دم یک رمال را ببیند از دست علی دایی و بازیکنان ما چه کاری بر میآید؟
من به نوبهی خودم از عمهجان سراغ چند دعانویس را که بتوانند در سطح ملی باطلالسحر بنویسند گرفتهام. متأسفانه دعانویسهای استان ما در خط اختلافات زناشویی فعالند و فوتبالی نیستند اما شما در منطقهی خود به تلاشتان ادامه بدهید. مطمئنم مشتریهای خوبی مثل علی دایی دعانویسان زیادی را در سطح مملکت به فوتبال علاقهمند خواهند کرد.
گفتگو با یک فعال حقوق زنان
گفتگوی مزدک علی نظری با فریبا امینی، یک فعال جنبش حقوق زنان که در “خبرنگاران صلح” منتشر شده اینگونه آغاز می شود:
”فریبا امینی” از جمله فعال ترین زنان ایرانی در خارج از کشور و همچنین نویسنده و پژوهشگری است که متاسفانه تاکنون بیشتر مطالب او به زبان های غیر از زبان مادری اش چاپ و منتشر شده اند. در نتیجه شاید آنطور که باید، برای مخاطبان داخلی شناخته شده نیست. او در خانواده ای خوشنام متولد شده و حالا سال هاست در آمریکا زندگی می کند. امینی هم اکنون علاوه بر فعالیت های بشردوستانه و روزنامه نگاری آزاد، مدیریت بخش فارسی “شبکه بین المللی خبرنگاران” را هم بر عهده دارد.
اگر دوم خردادی ها را قبول نداشته باشی
هوتن در “باد ما را برد” و در نقد دوم خردادی ها می نویسد:
از دیگر بدی های اصلاح طلبان وطنی، یکی هم این است که اصطلاح “اصلاح طلبی” را چنان برای خودشان، در ذهن بیشتر مردم، مصادره کرده اند که به محض اینکه بخواهی این “افراد” را از حوزه عمل و اندیشه سیاسی ات کنار بگذاری، متهم می شوی به اینکه طرفدار روش های خشونت آمیزی، به دنبال انقلاب هستی… و هزار استدلال تکراری در نفی خشونت و تکرار تجربه انقلاب.
من در ایران مشهورم!
”عامه پسند” پست کوتاهی در مورد رپرهای ایرانی دارد:
احساس ترحم من نسبت به خوانندههای رپ فارسی، وقتی به اوج خودش رسید که دیدم یکیشون روی پیرهنش به انگلیسی نوشته “من در ایران مشهورم”!