”تو با دادگاه همکاری نمیکنی؛ اشتباه تو اینجاست که گمان میکنی اگر مقاومت کنی، وقتی آزاد شدی میتوانی در روزنامههای دوم خردادی با افتخار بنویسی، اما مطمئن باش که نه روزنامهای باقی خواهد ماند که امثال تو در آن بنویسند و نه نظام، اشتباه دوم خرداد را تکرار خواهد کرد؛ به فکر خانوادهات باش”!
آن روز داغ تابستان 79 با حرفهای “حسین اسلامی” بازجوی دادگاه ویژهی روحانیت تحملناپذیرتر از همیشه میگذشت تا وقت نماز رسید و بازجو ناگهان مودبانه پرسید: “اگر میخواهی نماز اول وقت بخوانی جلسه را بعد از نماز ادامه میدهیم”.
گفتم: “اولا شما به جای حساسیت بر حق الله، بهتر است به فکر حق الناس باشید چون وظیفهی دادگاه، حساسیت بر جان و مال و آبروی متهم است نه نماز و دعای او؛ ثانیا: ساختمان دادگاه ویژهی روحانیت قم غصبی است و از جملهی املاکی است که به نام انقلاب مصادره شد و مالک آن هم راضی نیست؛ من هم در زمین غصبی نماز نمیخوانم و منتظر میمانم تا پایان بازجویی؛ یا با قید وثیقه برمیگردم خانه و یا میروم زندان…“
بازجو عصبانی پاسخ داد: “من خودم در حوزه و دانشگاه درس خواندهام و اساتید این حوزه را خودم بازجویی کردهام؛ وقتی نمایندهی ولی فقیه و حاکم شرع تشخیص می دهد که ساختمانی مصادره شود دیگر غصب نیست بلکه تصرف مشروع است”.
گفتم: “من هم با همین “تشخیص”ها مشکل دارم؛ چه تضمینی وجود دارد که ولایت یا نمایندهاش اشتباه نکنند و یا از سر هوس و عطش قدرت، حکمی به ناروا ندهند؟”
گفت: “مجلس خبرگان را برای همین گذاشتهاند که نظارت کند”.
گفتم: “توقع نظارت از مجلسی که سالی یکبار اجلاسیه دارد و همان یکبار هم خدمت رهبری میرسند و به جای آنکه او به مجلس بیاید و گزارش کار دهد و در معرض نقد قرار بگیرد از او رهنمود میگیرند بیشتر به طنز شبیه است؛ بماند ترکیب کسانی که انتخابشان از فیلتر منصوبان رهبری میگذرد و بسیاریشان از سالمنداناند که هر از چندی کسی از آنها به رحمت ایزدی میرود به درد نظارت نمیخورند. ضمنا ساعتهاست که من و شما به دلیل محتوای مقالاتم و حتی به بهانهی وقت نماز، مشغول بحث نظری هستیم و من دارم از دیدگاههایم دفاع میکنم؛ همین که ما دربارهی دیدگاههای هم در دادگاه بحث میکنیم معنایش این نیست که اینجا محکمهی تفتیش عقاید است؟ آیا جای این بحثها پشت میز محاکمه است؟”
آن روز در یک منافشهی بیانجام گذشت اما شاید مجموعهی گفتوگوهای مطرح شده در بازجویی، معاونت فرهنگی زندان (حجت الاسلام بنیادی) را به این نتیجه رساند که در طول دوران حبس، دریافت هرگونه کتاب از خارج زندان برای من ممنوع باشد و چنین شد.
اعتراض کردم که وقتی یک رژیم سیاسی، زندانی را از حق مطالعهی کتابهایی که در همین کشور مجوز نشر گرفتهاند محروم میکند، روشنترین دلیل بر انحراف خویش و حقانیت نقدهای منتقدانش را فراهم کرده است”
اما حجةالاسلام برآشفت که: “حکومت ما یک رژیم سیاسی نیست بلکه نظام مقدس جمهوری اسلامی است و ما واژهی رژیم را برای حکومت شاه به کار میبردیم”!
دلم برای جهالتاش سوخت و ساکت شدم؛ به یاد سخن نلسون ماندلا در “راه دشوار آزادی” افتادم که: ”سرکوبگران نمیدانند که آزادی چقدر گرانبهاست و گرنه خود را از آن محروم نمیکردند. آنها نه تنها سد راه آزادی ما هستند که سد راه خودشان هم هستند”.