دست خدا و ما

نویسنده
پیام رهنما

» اکران تهران

نگاهی به فیلم من دیگو مارادونا هستم

 

اولین نکته‌ای که در من دیگو مارادونا هستم به چشم می‌آید، خروج فیلم‌ساز از فضاهای بسته و خانگی/آپارتمانی، و آمدن به شلوغی پر همهمه‌ی اجتماع است. این‌جا بدون من، آسمان زرد کم‌عمق، بیگانه و پرسه در مه همگی بر پایه‌های پرسوناژهای محدود و فیلم‌برداری در فضاهای بسته ساخته شده‌اند. در آن فیلم‌ها اگر تنش و هیاهویی هم وجود دارد، شلوغه سه چهارنفره‌ی کاراکترهاست، همه‌چیز در خلوت اتفاق می‌افتد و بستر روایت‌ها، درون پر زمزمه‌ی آدم‌های فیلم است. با این اوصاف، به هیچ وجه انتظار فیلم شلوغ پلوغ و پر سر و صدایی مثل من دیگو مارادونا هستم نمی‌رفت.

این‌جا دیگر ما با فضایی رو به رو هستیم که نه تنها آرام نیست، بلکه فرصت تفکر هم به مخاطب نمی‌دهد. شخصیت‌های این فیلم پیوسته حرف می‌زنند. ور زدن‌های مداوم آن‌ها بر تمام فیلم سایه انداخته است بی‌آن‌که کسی به حرف کس دیگری گوش کند. فقط ور زدن مداوم و بی‌وقفه کاری است که همه باید بکنند و چون به هم‌دیگر گوش نمی‌دهند، خلأهای بسیاری در روابط‌شان شکل می‌گیرد. در واقع آدم‌ها به درک متقابلی که باید از هم‌دیگر برسند، نمی‌رسند.

فیلم روایتی ریتمیک با تمپوی بالا از دو خانواده‌ی پریشان‌احوال است که هم‌زمان در چند جبهه در حال جنگ‌اند؛ اولین مسئله‌ای که آنان را با بحران روبه‌رو کرده است، حضور 3 بیمار روانی است که آشکارا می‌توان بیماری آنان را تشخیص داد، دیگری دو بیمار روانی در مرتبه‌ای پایین‌تر و در نهایت یک متقلب که داستان یک روانی دیگر را به سرقت برده است و همین‌طور یک خائن، یک بی‌تفاوت و چند زن شدیدا آشفته روحی است. داستان حول محور سرقت اثر یک نویسنده و انتشارش توسط یکی از نقش‌های اول فیلم، شکسته شدن شیشه ساختمان توسط برادر دختری که خواهرش در نامزدی با یک عضو خانواده نویسنده سارق است و همینطور درگیری‌ها حول و حوش زن خائنی است که در واقع به بهانه نامزدی در عین حال که با کسان دیگری هم ارتباط بر قرار کرده است به‌دنبال دریافت پروانه اقامت در خارج از کشور است.

داستان خطی من دیگو مارادونا هستم به شکلی روایت می‌شود که به هیچ رو از واقعیت تن نمی‌زند؛ به نظر می‌آید در میان خانواده‌ی دو خواهر و خواهرزاده‌ها تنها دو نفر هستند که از ابتدا از نظر ذهنی بیمار و مشکل‌دار هستند و بقیه به‌ظاهر آدم‌هایی منطقی و سالم هستند؛ اما هرچه داستان پیش می‌رود، حس می‌کنیم در میان این دو خانواده آن‌ها که به‌ظاهر سالم‌ترند دست‌کمی از دو شخصیت مشکل‌دار- با بازی هومن سیدی و بابک حمیدیان- ندارند. یک برادر که نویسنده است برای نوشتن داستانش حاضر است آتش‌بیار نزاع قدیمی خانوادگی باشد. خواهر دیگر که او نیز به‌ظاهر هنرمند و در کار طراحی لباس است در زندگی معمول خود حسابی درمانده است؛ وخواهرانی که به رغم شباهت ظاهری هیچ نشانی از مهربانی معمول در خانواده‌های نزدیک با خود ندارند. در این آشفته‌بازار که حتی گل ناجوانمردانه‌ی مارادونا «دست خدا» نامیده می‌شود، باور می‌کنیم که پناه بردن به خیال و وهم بهترین راه‌حل است و مجنون‌ها عاقل‌ترین مردمان هستند.

بهرام توکلی اگر پیش از این، پوچی، تنهایی و تیرگی زندگی انسان مدرن (بشر به معنای عام در تمامی دوره‌های تاریخی؟) را با توسل به روان‌شناسی شخصیت‌های تک و دور افتاده نشان می‌داد، در من دیگو مارادونا هستم، این پوچی و تنهایی را در گستره‌ای نشان می‌دهد که اتفاقا پر از زندگی و حرکت است، اما این زندگی و حرکت، عقیم و بی‌معنی است. در واقع آدم‌های این روایت ساده، چون جماعتی از نابینایان در هم می‌لولند و شب و روز می‌کنند و با هم حرف می‌زنند و دعوا به راه می‌اندازند، اما کم‌ترین درکی از یکدیگر و جهانی که در آن‌ زندگی می‌کنند، ندارند. همه‌چیز در چنین شرایطی می‌تواند وارونه جلوه کند و رویا و واقعیت و حقیقت و دروغ جای‌شان را با هم عوض کنند بدون این‌که افراد کم‌ترین بویی از این تقلب ببرند. وجود کاراکتری سراپا سالوس و تقلب در چنین شرایطی نشان‌دهنده‌ی دیدگاه فیلم‌ساز به ساز و کارهای ناقص و منحط جامعه است؛ وقتی در یک جامعه ارتباط انسانی بر مبنای ارزش‌های اخلاقی و اومانیستی شکل نمی‌گیرد، تقلب، چیتینگ و تظاهر می‌تواند خود را به جای یک اصل اخلاقی متعالی جا بزند. نام فیلم هم از همین اصل گرفته شده است؛ وقتی جامعه در بحران‌های پیاپی ناشی از اپیدمی کوری دست و پا می‌زند، گل مارادونا به تیم ملی انگلستان که به خطا و با توسل به نیرنگ به ثمر می‌رسد، گل «دست خدا» لقب می‌گیرد! این‌جاست که جامعه نمی‌تواند تفاوت بین «قهرمان» و «ضد قهرمان» را تشخیص دهد و بنا به شرایط می‌تواند هرکدام را به جای دیگری بگیرد!

تصویری که بهرام توکلی در من دیگو مارادونا هستم می‌دهد، تصویری است مفرح و پر از خنده و شوخ‌طبعی، با این‌حال این ظاهر شوخ و شنگ نمی‌تواند تراژدی هولناکی را که در بطن فیلم در جریان است پوشش دهد؛ همه چیز می‌تواند به لودگی و تفریح و بازی برگزار شود، اما آن‌چه یک روز گردن همه‌ی ما را از دم نوازش می‌کند، گیوتین بی‌رحم حقیقت است!

 

من دیگو مارادونا هستم

کارگردان: بهرام توکلی

تهیه کننده: جواد نوروزبیگی

بازیگران: گلاب آدینه، سعید آقاخانی، ویشکا آسایش، هومن سیدی، جمشید هاشم پور، بابک حمیدیان، صابر ابر، پانته آ پناهی ها، مهسا علافر، علی استادی، سارا بهرامی، سهی بانو ذوالقدر، میثاق زارع، محمد کارت، سجاد تابش

نویسنده: بهرام توکلی/ مدیر فیلمبرداری: هومن بهمنش/ تدوین: بهرام دهقانی/ موسیقی: حامد ثابت/ طراح صحنه و لباس: کیوان مقدم/ طراح گریم: محسن دارسنج/ صدابرداران: محمود سماک باشی، رضا تهرانی، حسین پور رحیمی/ صداگذار: علیرضا علویان/ مدیر برنامه ریزی: سهیل بیرقی/ دستیار اول کارگردان: امید جزینی/ منشی صحنه: غزل رشیدی/ مشاور هنری و ناظر کیفی: دکتر حسن بلخاری/ عکاس: علی باقری/ مدیر تدارکات: حامد آذرمیان/ مدیر تولید: کامران حجازی/ مجری طرح و دستیار تهیه کننده: امیرحسین نوروزبیگی/ سرمایه گذاران: شرکت پارس آر.