سال هاست در ایران صداهایی رسا می شود، حق خواهی می کند، در صدد برمی آید کانون های قدرت را با نیازهای مردم و تحولات اجتماعی آشتی دهد، اما همین که بازتاب صداها در محافل داخلی و خارجی انعکاس می یابد، صدا را خفه می کنند.
در سالی که گذشت صداهای رسایی خاموش شدند. این رویداد به اندازه ای تکراری است که به تدریج مردم و جامعه جهانی صداهایی را که در ایران خاموش می شود به کلی از یاد می برند و متوجه صداهای تازه ای می شوند که جای آنها را می گیرد.
در سالی که گذشت صداهای خاموش شده یکی دوتا نبودند. می توان نام افراد، انجمن ها، سایت ها، وبلاگ ها، روزنامه ها و مجلات، هنرمندان و حتی محافل درویشی و دینی را در این فهرست بلند پیدا کرد. هریک از صداهای خاموش شده سال ها در محاصره محدودیت ها و خطرها توانسته بودند برای خود جایگاهی و خوانندگان و شنوندگانی دست و پا کنند. بسیار خون دل خورده بودند تا به نیروهای امنیتی بقبولانند آنها برانداز نیستند و فقط اندکی فضا می خواهند برای حرف زدن با مدیران کشور و تریبون های کوچکی می خواهند برای سخنگویی از سوی مردمی که کارشان سخت گره خورده و حمایت می طلبند. در مجموع می شود گفت صداهایی را که خاموش می کنند به افراد و گروه هایی تعلق دارد که در گذار زمان پخته و آبدیده و توانا شده اند. و خود را در میان امواج سهمگین سیاسی سرپا نگاه داشته اند و همواره در چارچوب قانون و مسالمت آمیز حرکت کرده اند.
یکی از صداهای تأثیرگذار که سال گذشته محکوم به خاموشی شد صدای عمادالدین باقی بود. مرد دین داری که انجمن حمایت از حقوق زندانیان را تأسیس و کارگردانی کرد. عمادالدین باقی خود چندی به جرم تفاسیر انسان دوستانه که از اسلام منتشر کرد زندانی شد و به درستی دریافت زندانی از نگاه بسیاری از مسئولین و مدیران انسانی است فاقد هر نوع حقوق و کرامت انسانی. او می خواست از حقوق زندانی سخن بگوید و برای کسانی که مغزشویی شده اند و تصور می کنند با زندانی می توان هرگونه که دلخواه شان است برخورد کنند، حقوق زندانی را آموش بدهد. این درجه از چاره جویی را طاقت نیاوردند و به جای بهبود وضعیت زندانیان صدا را خفه کردند. اینک زندانیان ایرانی سخنگویی ندارند و هرگاه حقی را در برابر مسئولین زندان ها مطالبه کنند به آنها می گویند: خدا را شکر کنید که در زندان گوانتاناما زندانی نیستید.
بنابراین خاموش کردن صداها چندان هم بی حساب و کتاب نیست و سوء استفاده از شرایط جهانی به زیان زندانیان که در ایجاد این شرایط نقشی نداشته اند بر موقعیت زندانیان ایرانی تأثیرگذار است. می خواهند در پناه نام هولناک زندان گوانتاناما حتی زیر آیین نامه ناظر بر زندان ها بزنند. آیین نامه ای که به دست خودشان از تصویب گذشته و خط و ربطی با خارج از کشور ندارد. یک متن قانونی است که در آن حقوق بسیار محدودی برای زندانی در نظر گرفته اند. همین اندازه از حقوق محدود را نمی خواهند به زندانی بدهند. عمادالدین باقی به همین آیین نامه قانع بود. صدایش را خاموش کردند تا پنبه آیین نامه را بزنند و زدند.
هر نوع متن قانونی برای آنکه ضمانت اجرا داشته باشد باید بتواند مورد پشتیبانی فعالان مدنی قرار گیرد. در غیر این صورت قوانین حمایت کننده فقط به درد تبلیغات جهانی می خورد. بدون برخورداری از پشتیبانی جامعه مدنی هر نوع مصوبه ای را که در برگیرنده حقوق زندانیان است می توان نادیده گرفت و می توان زندانی را بی ترس از واکنش های جامعه مدنی مچاله کرد و البته به سهولت می توان زندانی را به جنون کشاند. به سهولت می توان زندانی را روبروی دوربین کاشته شده در زندان نشاند و به سهولت می توان او را زیر مشت و لگد گرفت و سهولت می توان در افکار عمومی از او جنایت کاری ساخت که جایش یا در زندان است یا بالای دار یا توی گودال سنگسار یا روی تخته شلاق. حتی می شود به گردنش آفتابه آویخت و او را در کوچه و محله تحقیر کرد و می شود ساعت ها او را وادار کرد در برابر شکنجه گران بایستد و سرانجام با کمری که از درد خم شده کاغذ و قلم را از دست بازجو بگیرد و فقط به ازای قدری نشستن هرآنچه را بازجو از او می خواهد بنویسد و ذیل آن را امضا کند. نیاز زندانی به قدری دراز کشیدن و خوابیدن به همه خواسته های بازجو پاسخ می دهد تا روز و شبی دیگر که قصه به گونه ای دیگر تکرار بشود.
عمادالدین باقی سخنگوی این تنها ماندگان شده بود. شاید برای آنکه شب ها با وجدان آسوده سر بر بالش بگذارد و به این باور که ایمان و عبادت به جز خدمت خلق نیست جان بدهد و با این احساس که شاید مرهمی بگذارد بر زخم زندانیان چشم برهم بگذارد.
عمادالدین باقی در این تصاویر که ارائه شد در جای یک نماد ستودنی است. همیشه نمادهایی داشته ایم که به اراده خود و به اشاره ایمان باطنی خود راه افتاده اند، خطر کرده اند و کلام حق بر زبان جاری ساخته اند وهمواره دیده ایم چگونه نمادها را لکه دار و سرنگون کرده اند.
زمان می گذرد. نمادهای عدالت خواهی یکی یکی محکوم به خاموشی می شوند و اتهام واهی هم سویی با دشمن به پیشانی شان می چسبد. این شیوه ای است که به درد دشمن می خورد و نه مردم ایران. فضا را تنگ می کنند برای دوستان و حاصل کار آنکه فضا باز می شود برای دشمنان. همه آنچه را عمادالدین باقی و دیگر فعالان با وسواس مطرح می کردند و تلاش می ورزیدند برای هرآنچه اعلام می کنند سند و مدرک معتبری داشته باشند اینک از سوی تریبون هایی انتشار می یابد که برای صحت گزارش های خود دغدغه خاطری ندارند. وقتی نمادهای سخنگوی مردم در یک جامعه محکوم به سکوت می شوند، شگفت انگیز نیست اگر کسانی به ادعای سخنگویی برخیزند که با دردهای مردم از نزدیک آشنا نیستند.