پولشو دارم، دیه‌ شو می دم

نویسنده
سها سیفی

‏”محمد آقازاده” یکی از علل افزایش تصادفات در ایران را بسط روحیه سرمایه داری و یغماگری می‌داند:‏

جامعه نمایشی زندگی را تبدیل به دوزخ کرده است.همه جانهای از خود بیگانه بر آنند خود را به تماشا بگذارند.با ‏خانه های اشرافی، با لباس های گرانبها،با مدل گوشی. با همسر زیبا، با سفر به شهر فرهنگ. باجنون سرعت، با ‏جنون خود ویرانی، با جنون نابودی آن دیگری و با نمایش مرگ در تمام همه صورتهای آن.جامعه ما تماشاخانه ‏ای است که در آن جنون در سطح بالای آن خود را به نگاهها تحمیل می کند. نمایش فاجعه و فاجعه نمایش: ناگهان ‏یک انسان ،یک دختر در این جنون زندگی اش را می بازد.ضربه مغزی.یک خانواده مضطرب و درمانده و… ‏لحظاتی که کند می گذرد. جنگ مرگ و زندگی و دستهای ناتوان بشر.‏

سرمایه داری با بسط روحیه یغماگری ،حتی زندگی را به یغما می برد. کسی سوار مدل بالای پدرش کسی را به ‏دام مرگ می اندازد و می گریزد. بدنبال قاتل این انسان هستید بدنبال این نام و آن نام نگردید. مقصر آن از خود ‏بیگانگی گسترده است که چون شبحی زندگی را تبدیل به تماشا خانه کرده است. ‏

‎ ‎اتفاقا موضع شما دل خاتمی را خالی خواهد کرد!‏‎ ‎

‏”آینده” در حاشیه مصاحبه ای از حمیدرضا جلائی پور در شهروند امروز که طی آن انتشار مصاحبه عباس عبدی ‏را اقدامی برای خالی کردن دل خاتمی ارزیابی کرده بود، نوشته است:‏

دو نکته دیگر را هم خدمت ایشان عرض ‌کنم. اول اینکه این نحوه برخورد من با آقای خاتمی چیز جدیدی نیست و ‏مسبوق به سابقه است. ایشان بهتر از هر کس بخاطر دارند که در زمانی که حاضر بودم برای ایشان مثل شما توی ‏صف بایستم و تبلیغ کنم، خدمت‌شان رسیدم و پیشنهاد دادم که در دور دوم نامزد نشود، و بارها شنیده‌ام که ایشان هم ‏با حسرت از بی‌توجهی به همین پیشنهاد یاد کرده‌اند. البته در هنگام حضور در آن جلسه دو نفره که در اواخر سال ‏هفتادونه رخ داد، اتفاقی پیش آمد که ناخواسته موید کل تحلیل من نیز بود، اما آن را به ایشان نگفتم و امیدوارم که ‏در آینده‌ای نزدیک آن اتفاق را هم بنویسم.‏

نکته دیگر اینکه این مصاحبه آقای جلایی‌پور ظاهراً برای جبران دل خالی کردن شماره پیشین نشریه در نقد آمدن ‏آقای خاتمی بوده است. و نیز برای جلب موافقت و کسب اجماع بر روی این ایده سیاسی که آقای خاتمی به میدان ‏بیایند. در این صورت باید خدمت آقای جلایی‌پور عرض کنم که احتمالاً من آقای خاتمی را بهتر می‌شناسم و یقین ‏دارم که با خواندن این مصاحبه دلشان برای آمدن خالی‌تر می‌شود. ضمن اینکه حتماً پیشنهاد می‌کنم این مصاحبه یک ‏بار دیگر مطالعه شود. تا معلوم گردد که جز تشدید مخالفت‌های درون‌جناحی هیچ اثر دیگری بر آن مترتب نیست.‏

‎ ‎سیاست میدان جنگ نیست‎ ‎

‏”دلتا” در این زمینه نوشته است که هرگاه جای منتقد و طرف انتقاد عوض می شود، روحیه طرف‌های انتقاد نیز ‏تغییر می‌کند. او پنج گروه از آدمیان را برمی شمرد که اغلب چنین واکنشی از خود نشان می‌دهند. از جمله کسانی ‏که او، آنان را کودک‎ ‎‏‌وارگان می‌نامد:‏

کودکان به‌ویژه از انتقاد و عیب‌جویی و تنبیه خود در حضور دیگران بسیار رنجیده خاطر می‌شوند، گاه قهر ‏می‌کنند و چه بسا واکنش‌های عصبی و رفتاری نامطلوب بروز می‌دهند. اما آیا «کودک‌واره‌»های بزرگسال ‏می‌توانند پا به عرصه سیاست‌ورزی بگذارند؟ پاسخ من این است که: مدت‌هاست که گذاشته‌اند!‏

همان‌ها که در هر مقام و کسوت، چه در قلمرو فعالیت‌های حزبی و چه در عرصه مسوولیت‌های مهم سیاسی، تاب ‏شنیدن نازک‌تر از گل را ندارند، از کمترین انتقاد،‌ به‌گونه‌ای کودکانه، می‌رنجند، قهر می‌کنند، گاه در خلوت و حتی ‏در جلوت، اشک عاطفه می‌ریزند و برای مردم، بساط جلب عواطف می‌گسترانند. همان ها ‌که برای “انتقاد کردن و ‏انتقادکنندگان” به بهانه واهی “تضعیف روحیه”، هزاران ملاحظه و “تابلوی ممنوعیت” برپا کرده‌اند! ‏

کسی نمی‌پرسد که اگر روحیه یک سیاست‌ورز، خواه در عرصه قدرت یا بیرون از آن، به انتقاد و چالش و ‏اعتراض اجتماعی، دچار تضعیف و فروپاشی می‌شود، چه ضرورتی برای حضور در عرصه سیاست‌ورزی که ‏جولانگاه کنش و واکنش است؟ به گمان این قلم، هر کس که آمادگی روحی برای چالش‌های عرصه سیاست‌ورزی ‏ندارد و با هر انتقاد،‌ حتی اگر نادرست باشد،‌ دچار رعشه و تضعیف روحیه می‌شود، شایسته‌تر آن است که هیچگاه ‏پا به این عرصه نگذارد. ‏

‎ ‎وقتی کارمندان اجبارا به جبهه‌ها می رفتند…‏‎ ‎

‏”اکبر اعلمی” خاطره خواندنی دیگری از دوران فرمانداری اش روایت کرده است:‏

ظاهرا از اواسط جنگ بود که از سوی نخست وزیری طی بخشنامه ای به ادارات دولتی ابلاغ شده بود تا بیست ‏درصد از کارکنان خود را برای اعزام به مناطق عملیاتی، در اختیار سپاه و بسیج قرار دهند. در همین راستا ‏روحانیون و علمای شهرهای مختلف هم از طریق وعظ و ایراد خطابه مردم را به حضور در جبهه ها تشویق می ‏کردند. یکروز “م” فرمانده سپاه به دفترم آمد و گفت حجت الاسلام “ر” سرپرست جامعه ر.م به من مراجعه کرده ‏و از من درخواست می کند که پسرم را که در اداره… کار می کند و نوبت اعزامش به جبهه فرا رسیده است به ‏جبهه اعزام نکنید من هم در رودربابستی گیر کرده ام و نمی دانم که به او چه پاسخی بدهم. ‏

از فرمانده سپاه پرسیدم که این فرد سفارش شده، مریضی و معلولیت و گرفتاری خاصی که ندارد؟گفت؛ یک جوان ‏برنا و تنومند و مجرّد است و از هر حیث سالم است! از آنجا که دیوار حاشا بلند است و گاهی آدم برای اثبات ‏ادعاهایش تنها می ماند و در تنهائی نیاز به مدرک و دلیل دارد سفارش داده بودم که در دفترم تلفن مجهز به سیستم ‏ضبط صوت قرار دهند تا در مواقع ضروری برخی از مکالمات را ضبط نمایند.به مسئول دفترم گفتم که ضبط ‏صوت را آماده کند و مکالمه ای را که چند لحظه بعد صورت خواهد گرفت بطور کامل ضبط نماید. ‏

‎ ‎ناتو هم ناچار از ترک افغانستان خواهد شد‎ ‎

‏”مکتوب” همچنان اصرار دارد که پاکستان، موقعیت شکننده تری نسبت به کشورهای دیگر دارد و شایسته توجه ‏بیشتر جهان به این کشور و دموکراسی بی ثبات آن است:‏

آرنود دو بوچگریو مقاله خواندنی در باره وضعیت پاکستان و رفتار آمریکا و ناتو در منطقه نوشته است. مقاله را ‏در روزنامه واشنگتن پست هفته پیش خواندم. جمله ی آخر مقاله همچنان در گوشم زنگ می زند: “در افغانستان ‏آینده ناتو در معرض مخاطره است و در پاکستان آینده دولت پاکستان”.‏

این داوری دقیق و درست است. دشواری دولت آمریکا و نیز دولت فعلی پاکستان این است که تحلیل روشنی از ‏شرایط ندارند. اگر زرداری و مشاوران او از تجربه کافی برخوردار بودند با حذف نواز شریف و حزب مسلم ‏لیگ( نواز) دولت را از درون کم رمق نمی‌کردند. و با فراموش کردن نقش درجه اول محمد چودری در مبارزه با ‏استبداد از خود چهره ای فرصت طلب نشان نمی دادند. ‏

حادثه انفجار هتل ماریوت که می‌توانست رییس جمهور و نخست وزیر و فرماندهان نظامی را هم از میان ببرد؛ ‏آغاز نبردی طولانی ست. اینده ناتو در افغانستان با آینده دولت در پاکستان از سویی شباهت دارند. هر دو در ‏آستانه مخاطره اند. یک بار در اواخر قرن نوزدهم انگلستان ناگزیر شد از افغانستان برود. بار دوم در دهه هشتاد ‏ارتش شوروی افغانستان را ترک کرد. بار سوم هم ناتو ناگزیر از ترک افغانستان خواهد شد.‏

‎ ‎موفقیت کم‌نظیر برای زن ایرانی‎ ‎

‏”ابتکار سبز” از حذف برخی مواد لایحه حمایت از خانواده خشنود و راضی ست و در عین حال نیم نگاهی به ‏انتخابات امریکا با محوریت “سارا پی‌لین” انداخته است:‏

حذف مواد بیست و سه و بیست و پنج لایحه حمایت از خانواده توسط کمیسیون قضایی مجلس پس از پیگیری های ‏مستمر و منسجم طیف های مختلف سیاسی و فعال زنان موفقیت کم نظیری بود که در تاریخ تجربه زنان ایران به ‏عنوان نقطه روشنی مورد استناد واقع خواهد شد. نشست اخیر مشترک زنان اصلاح طلب و اصولگرا هم که در ‏خبرها آمده بود نشان از اراده زنان برای همگرایی وتشریک مساعی درجهت حفظ بنیان خانواده وحقوق خود در ‏جامعه دارد و به طور کلی می توان گفت این مباحث که در رسانه های داخلی نیز انعکاس یافته، جریان سازی ‏فکری خوبی را به وجود آورده است.‏

اما آن سوی دنیا، عنصر زنانه به کمک اردوگاه جمهوری خواهان رفته و وضعیت ضعیف و رای کمتر مک کین ‏را نسبت به اوباما دچار تحولی چشمگیر کرده است. این روزها گروهی از کارشناسان، تحلیل اولیه خود را در ‏مورد سارا پالین که “ستاره ای به دنیا آمده” به رخ می کشند و بر آن اصرار می ورزند. پالین هم اعلام کرده که ‏اوباما اکنون از اینکه هیلاری را به عنوان معاون خود انتخاب نکرده پشیمان است و متوجه شده که چه فرصت ‏طلایی را از دست داده است.‏

‎ ‎اختاپوس هزارتوی تواب‌سازی‎ ‎

‏”منیرو روانی‌پور” به دفاع از هومن و کامران در برابر هجوم اخیر رسانه های فارسی زبان خارج کشور به این ‏دو خواننده جوان پرداخته است:‏

و حالا آختاپوس هزارپای تواب‌سازی دامن این دو هنرمند خوب ما را گرفته است. این فقط صدا وسیما نیست که ‏آدم‌ها را می‌آورد تا توبه کنند و از مردم پوزش بخواهند. این‌جا هم در به همان پاشنه می‌چرخد. کسانی که ‏بچه‌هایشان یک کلمه فارسی نمی‌دانند و وطن برایشان قورمه سبزی است و اگر دستشان برسد این‌جا هم سفره ‏می‌گیرند داد و هوار راه انداخته‌اند که چرا هومن در مصاحبه‌ای با تلویزیون انگلیسی‌زبان گفته است ما کانادایی ‏هستیم…‏

چه افتخاری، چه غروری. خانم‌ها و آقایان. برای اینکه بتوانید بروید و بیائید، به سنگسار، به قطع دست و پا، به ‏چشم در آوردن اعتراض نمی‌کنید. به سرکوب دانشجویان به دستگیری زنان. دست‌تان روی جیب‌تان هست و دائم ‏وطن‌وطن می‌کنید. دردناک نیست که هنرمندانی مثل هومن و کامران نتوانند از ملیت خود بگویند؟ این‌همه سال ‏برای معرفی فرهنگی که می‌گوئید به آن افتخار می‌کنید چه کرده‌اید؟ در سال چند کتاب به زبان مادری می‌خوانید؟ ‏چقدر به دانشجویانی که محتاج شهریه خود هستند کمک می‌کنید؟

‎ ‎حلال کردن آقای موسویان هم خوب بود‎ ‎

‏”وب‌نوشت‌ها” در حاشیه حلالیت طلبی احمد توکلی از حسین موسویان نوشته است:‏

اینکه در رسانه ای به کسی و یا کسانی که مخالف سیاسی تفکر حاکم بر آن رسانه هست، رسماً دروغ نسبت می ‏دهد و یا به بدترین شکل و با استفاده از بدترین الفاظ توهین می کند و یا با آنکه می داند مفهوم سخنان گوینده چیز ‏دیگری است و برای زدن او مفهوم را به مخاطب جور دیگری القا می کند، همه نشان رواج بی اخلاقی است. رشد ‏اخلاق در درون هر جامعه ای با دستور و نصیحت شکل نمی گیرد. این رفتار متولیان و مسئولان جامعه و ‏بخصوص جامعه ی دینی است که می تواند اخلاق و یا بی اخلاقی را رواج دهد. ‏

سوق یافتن نسلی که در انقلاب بزرگ شده به سمت مکاتب انحرافی و خرافی با ادعای معنویت و دین های نفرت ‏آور جدید، عکس العمل طبیعی نسلی است که هم به معنویت نیازمند است و هم در رفتار مسئولان دینی و یا سیاسی ‏خود که باید دنی باشند اخلاق نمی بینند. برای این است که معتقدم شجاعت اخلاقی آقای احمد توکلی ستودنی و ‏تاریخی است. ‏