موسوی در میان زندانبانان: راه ما حق است

نویسنده

» مصاحبه روز با خانواده جانباختگان عاشورای ۸۸

همزمان با دومین سالگرد عاشورای خونین تهران، خدیجه موسوی خامنه به “روز” می گوید که میرحسین موسوی در ملاقات با اعضای خانواده و در میان زندانبانان صراحتا اعلام کرده “راه ما حق است”.

مادر سیدعلی موسوی حبیبی که عاشورای 88 بر اثر اصابت گلوله جان باخت، می گوید که خدا را شاکر است که یک فرزندش در جبهه و فرزند دیگرش در ظهر عاشورا و به خاطر اعتراض به دروغ ها، خیانت ها و تقلب ها شهید شده اند.

همزمان خانواده های 5 جانباخته دیگر عاشورای 88 در مصاحبه با “روز” از بی نتیجه ماندن شکایت ها و پی گیری هایشان برای معرفی قاتل اعضای خانواده خود سخن می گویند.

خانواده های مصطفی کریم بیگی، شهرام فرج زاده، امیرارشد تاجمیر، شاهرخ رحمانی و شبنم سهرابی تاکید می کنند فرزندانشان که برای آزادی و همراه مردم در اعتراضات حضور داشتند، یا زیر خودروهای نیروی انتظامی له شدند و یا هدف گلوله ماموران قرار گرفتند ولی تاکنون هیچ مقامی مسئولیت خون های ریخته شده در عاشورای 88 را بر عهده نگرفته و توضیحی درباره علت جان باختن فرزندانشان به آنها نداده است.

دو سال پس از عاشورای 88، عاشورای امسال در حالی سپری شد که رهبران جنبش سبز در بازداشت خانگی به سر می برند، بسیاری از زندانیان سیاسی که در این روز بازداشت شدند در زندان و در حال سپری کردن محکومیت های سنگین خود هستند و یا با قرار وثیقه های سنگین در انتظار حکم دادگاه. با این حال خانواده های جان باختگان این روز، رهبران زندانی جنبش سبز و همچنین زندانیان سیاسی همچنان بر مواضع شان پافشاری می کنند و از حقانیت راه خود و فرزندانشان سخن می گویند.

 

شهادت به خاطر اعتراض به دروغ ها

خدیجه موسوی خامنه، مادر سید علی موسوی حبیبی در دومین سالروز عاشورای ۸۸ در مصاحبه با “روز” از قاتلان فرزندش می پرسد: آیا با پوشیدن لباس بسیجی، بسیجی شده اید؟

سید علی موسوی، 43 ساله و خواهرزاده میرحسین موسوی بود. او ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت.

براساس گزارش ها روز عاشورا حوالی ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر یک اتومبیل پاترول مشکی رنگ با چهار سرنشین لباس شخصی با سرعت هرچه تمام‌تر به سمت مردمی که در خیابان شادمان حضور داشتند یورش برد؛ ابتدا دو نفر را زیر گرفت و از روی یکی از آنها به طور کامل رد شد، نفر کنار راننده هم که مسلح به کلت بود، در طول حرکت، چند گلوله به سمت مردم شلیک کرد و سپس طول خیابان شادمان را به همین صورت طی کرد، دور زد و به سمت خیابان آزادی برگشت.

آقای موسوی در همین منطقه و در حالی از ناحیه سینه، هدف گلوله قرار گرفت که به گفته خانواده اش از چند روز قبل به صورت تلفنی تهدید شده و از سوی افرادی تحت تعقیب بود.

خواهر میرحسین موسوی اکنون و دو سال پس از جان باختن فرزندش به “روز”می گوید: من میخواهم ابتدا ایام محرم را به همه محبین اهل بیت و شهادت سرور شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین و یاران باوفایش را تسلیت بگویم و اعلام میکنم که خدا را شاکر هستم چنین فرزندانی به من عطا فرمود که یکی در جبهه شهید شد و یکی در ظهر عاشورا و به خاطر اعتراض به دروغ ها؛ خیانت ها و تقلب ها.

خانم موسوی سپس می افزاید: آن کسی که پسرم را به شهادت رساند نمیدانم از بسیج است یا سپاهی است یا از نیروی انتظامی اما هر کسی که هست کمی فکر کند ببیند آیا با پوشیدن لباس بسیجی واقعا بسیجی شده؟ مقایسه کند خود را با آن بسیجی که در جبهه به او پوتین داده بودند برای عملیات و نگرفته بود و گفته بود که من شهید می شوم چرا باید از بیت المال استفاده کنم؟

او با بیان اینکه فرزندش، فردی مردم دوست بوده می گوید: علی واجباتش را حتما انجام میداد، نماز شب خوان نبوداما با مردم خیلی خوب رفتار میکرد؛بسیار با صداقت بود و اگر کاری از دستش بر می آمد برای هر کسی که می توانست انجام میداد. نسبت به دادن خمس بسیار دقیق بود به طوریکه اگر سالی نمی توانست خمس اش را پرداخت کند به من می گفت دلم می گیرد که نمی توانم. حال چطور آن بی وجدان به خود اجازه داد او را بکشد؟ مگر او اسلحه در دست داشت؟ جواب خدا را چگونه خواهند داد که می فرماید “و من یقتل مومن معتمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها”. (و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد، کیفر او جهنم است که در آن همواره خواهد بود).

مادر سید علی موسوی حبیبی درباره سرانجام شکایت و پی گیری هایشان می گوید: به چه کسی شکایت کنیم؟ برای چه شکایت کنیم، وقتی می گویند “کسی کشته نشده و تنها یک نفر کشته شده که آن هم معلوم نیست چطور بوده”. به قول برادرم خدا را شکرکه ما در جرگه ظالمان نیستیم. بار آخر که بعد از ماهها اسارت او را در میان زندانبانان دیدیم با همان روحیه محکم گفت که راه ما حق است و ما در راه حق هستیم.

خواهر میرحسین موسوی می افزاید: به او گفتم مصداق آیه “ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون” هستی (آنان که گفتند: آفریننده ما خداست و بر این سخن پایدار و ثابت ماندند بر آنها هیچ ترس و بیمی و حزن و اندوهی (در دنیا و عقبی) نخواهد بود). و برادرم جواب داد نه من در این حد نیستم ولی راه ما حق است.

خانم موسوی سپس می گوید که مراسم کوچکی برای دومین سالگرد شهادت فرزندش در روز پنج شنبه در منزلشان برگزار خواهند کرد: “فقط خودمان هستیم و فامیل و دوستان؛امیدوارم به زودی شاهد آزادی همه زندانیان سیاسی و بی گناه باشیم”.

او پیشتر و در اولین سالگرد جان باختن فرزندش نیز به “روز” گفته بود: وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده و صد در صد شناسایی شده است؛اگر قوه قضائیه درست کار میکند، قاتل او را معرفی کند.

او با طرح این سئوال که “آن روز اسلحه دست چه کسانی بوده”؟ افزوده بود: این چیزی نیست که ندانند. دست آدم های معمولی که اسلحه نبود. خودشان میدانند چه کسی بوده،چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.

خانم موسوی گفته بود: همه میدانند که این قتل، یک ترور بوده و یک بچه بی گناه که خصوصیاتش زبانزد خاص و عام بود، ظهر عاشورا شهید شد. علی یک شهید است و بالاتر از این چی میخواهیم؟ همین به ما ارامش میدهد که او ظهر عاشورا شهید شد.

 

دیه نمی خواهم، زندانیان سیاسی را آزاد کنید

همزمان مادر مصطفی کریم بیگی، جوان 26 ساله ای که عاشورای 88 بر اثر اصابت گلوله جان باخت، به “روز” می گوید که هیچ پاسخی به شکایت او نداده اند و پرونده همچنان باز اما مسکوت مانده است.

او روز عاشورا بر مزار فرزندش حضور یافته و برای دومین سالگرد جان باختن فرزندش در 6 دی ماه مراسم خواهد گرفت.

مصطفی کریم بیگی از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پیکر او در امام زاده مهدی جعفر، در روستای جوقین از توابع شهریار به خاک سپرده شده است.

شهناز اکملی در دومین سالگرد عاشورای خونین تهران و در حالیکه تازه از مزار فرزندش بازگشته بود به “روز” میگوید: به اتفاق تعدادی از دوستان و همراه با مادر سهراب اعرابی و همسر علی حسن پور بر مزار مصطفی رفتیم و در بازگشت هم به بهشت زهرا و مزارامیرارشد تاجمیر و سایر شهدای عاشورا و همچنین شهدای خرداد رفتیم اما برای دومین سالگرد شهادت مصطفی همان تاریخ شمسی را مراسم خواهم گرفت.

از مادر مصطفی کریم بیگی درباره سرانجام شکایت شان می پرسم؛می گوید: پرونده ما همچنان در جریان است اما دیگر برای پی گیری نمی روم. می بینم بقیه رفتند و هیچ جوابی نگرفتند جز اینکه به یک عده می گویند بیایید دیه بگیرید و به یک عده هم می گویند به ما ربطی ندارد ما نکشتیم و بروید شاهد و قاتل را معرفی کنید و… برای همین من دیگر نمی روم و پی گیری نمیکنم اما میدانم که پرونده در جریان است.

او می افزاید: من فقط شکایت کردم و شکایت ام را در پرونده گذاشتند اما مگر رسیدگی هم می کنند؟ مگر می آیند بگویند و گردن بگیرند کاری را که خودشان کرده اند؟ فقط می خواهند با دیه دهان ما را ببندند ما هم که دیه بگیر نیستیم که اگر میخواهند دیه بدهند باشد بدهند منتهی دیه بچه من همانطور که بارها اعلام کرده ام آزادی زندانیان سیاسی است چه انهایی که سرشناس اند و چه آنهایی که حتی نامی از آنها نمی دانیم. همه آنها فرزندان ما هستند و غم بزرگی در دل من است وقتی می بینم آزادی انها گرفته می شود و به بند کشیده می شوند. من عاشق صلح و دوستی ام، عاشق این هستم که همنوعانم آرامش نسبی داشته باشند و وقتی می شنوم کسی را بازداشت کردند عذاب می کشم؛ وقتی می شنوم کسی را اعدام کردند انگار باز مصطفای مرا کشته اند. تا کی میخواهند ادامه دهند؟ بس است دیگر. بیایید آزادشان کنند تا من از خون بچه ام بگذرم.

مادر مصطفی در عین حال می گوید به امید روزی زنده است که دادگاهی عادلانه تشکیل شود و دادرسی عادلانه صورت گیرد. او می افزاید: مطمئن ام حتما روزی در دادگاهی عادلانه، قاتلان فرزندان ما جوابگو خواهند بود. جواب تک تک خون هایی که ریختند را خواهند داد.

خانم اکملی پیشتر نیز در مصاحبه با “روز” گفته بود که خونبهای فرزندش آزادی ایران و ایرانیان است: مصطفی به خاطر وطنش رفت؛ می گفت باید خون ما بریزد تا همه چیز درست شود. او آزادیخواه بود، عضو هیچ دسته و حزب و گروهی نبود، فقط آزادیخواه بود و هر سال سالگرد 18 تیر می رفت. می گفت اگر جنگ شود اولین کسی هستم که به خاطر کشورم خواهم رفت. راه و هدفش همین بود. تا وقتی که مصطفی به هدفش برسد برای من زنده است و باز می گویم زندانیان را آزاد کنید تا من از خون بچه ام بگذرم.

 

کشتار های 33 ساله

خواهر شهرام فرج زاده، جوان 35 ساله ای که عاشورای 88 زیر ماشین نیروی انتظامی له شد و جان باخت نیز از بی نتیجه ماندن پی گیری های خانواده اش سخن می گوید و می افزاید: برادر بزرگم پی گیر بود، مدام می رفت اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که ما چه انتظاری از این اقایان داریم؟ به قول معروف، کسی که خوابیده را می توان بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده هرگز. مراسم را هم همان 6 دی ماه خواهیم گرفت.روز عاشوراهم خانواده بر مزار شهرام رفت و کنار او بود.

راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده می گوید: دیگر برای پی گیری نمی رویم اما پرونده همچنان باز می ماند. کشتار عزیزان ما ادامه کشتار های 33 ساله گذشته است و از آنها جدا نیست. پرونده بچه های ما نیز همچون پرونده های کشتارهای دهه 60 و قتل های زنجیره ای و… در افکار عمومی باز می ماند تا روزی که دادرسی عادلانه در دادگاهی صالح انجام گیرد.

او می افزاید: گاهی فکر میکنم بالاخره ما می توانیم داد بزنیم و دردمان را بگوییم، سرمان را روی شانه خیلی ها می گذاریم و گریه میکنیم و دلداری می گیریم اما بیچاره مادران خاوران که کسی حالشان را هم نپرسید چه کشیدند؟ خانواده های آن همه انسان که اعدام شدند چه کشیدند که نه جنازه ای دیدند نه قبری و… خانواده های قتل های زنجیره ای چه بر سرشان آمد؟ کشتن برادر من و له کردن او زیر ماشین خیلی فجیع بود و باید آن را به گوش جهانیان برسانیم اما با گذشت این همه سال من تابستان خاوران را هم فراموش نکرده ام و از شما میخواهم وقتی از برادر من و عزیزان از دست رفته ما می نویسید از آنها هم بنویسید که ما خود را جدا از آنها نمیدانیم؛ بچه های ما تافته جدا بافته ای نبوده اند و کشتارهای امروز، ادامه همان کشتارها است. ما نه از خون شهرام می گذریم نه از خون سعید سلطانپورها. همه کسانی که فجیع کشته شدند عزیزان ما بودند و فراموش نمیکنیم.

 

نخواستیم بیشتر آزار ببینیم شکایت نکردیم

خواهر شاهرخ رحمانی اما به “روز” می گوید که خانواده او شکایت نکرده است.

شاهرخ رحمانی نیز جوان 26 ساله ای بود که عاشورای 88 زیر ماشین نیروی انتظامی جان باخت و خواهرش به “روز” می گوید که از همان ابتدا در برگه پزشکی قانونی هم نوشتند “علت مرگ نامعلوم” به خانواده هم گفتند که تصادف کرده و ما هم شکایتی مطرح نکردیم چون نمیخواستیم آزار بیشتری ببینیم.

خواهر آقای رحمانی می افزاید که خانواده اش در 6 دی ماه برای دومین سالگرد شهادت شاهرخ مراسم خواهند گرفت.

او پیشتر نیز به “روز” گفته بود که: شاهرخ، ظهر عاشورا رفت و اما ما هرگز رفتنش را باور نکرده ایم و نمیخواهیم باور کنیم؛ باورکنید ما با شاهرخ داریم زندگی میکنیم، با نامش، یادش و در تمام لحظات ما حضور دارد و شاهرخ ما زنده است، همیشه زنده است.

 

کجا شکایت بریم؟

مادر امیرارشد تاجمیر که فرزند او نیز زیر ماشین نیروی انتظامی جان باخته می گوید که شکایتی نکرده و در مصاحبه با “روز” می پرسد: به چه کسی شکایت کنم؟ کجا شکایت کنم؟ این همه آدم شکایت کردند به کجا رسید؟

امیر ارشد تاجمیر، روز عاشورای سال 88 در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد، جان باخت.

شهین مهین فر، مادر امیرارشد تاجمیربه “روز” گفته بود: به من خرده می گیرند که چرا شکایت نمیکنی؟ آخر من به چه کسی شکایت کنم؟ این همه آدم شکایت کردند به کجا رسید؟ من هم یک مادرم مثل همه مادران دیگر که دلشان سوخته و جگرشان تکه تکه است؛ آخر فقط امیر من که نبود؛ مگر امیر فقط فرزند من بود؟ نه، مصطفی هم فرزند من بود، ندا، سهراب و همه جگرگوشگان ما که در خون خود غلتیدند فرزندان من بودند و من به همه آنها افتخار میکنم که برای آزادی جان دادند. جرم آنها فقط بی گناهی بود.

 

می گویند دروغ می گویی شاهد بیاور

مادر شبنم سهرابی، زن جوانی که زیر ماشین نیروی انتظامی جان باخت به “روز” می گوید که به او گفته اند دیه بگیرداما: “به هیچ عنوان دیه را نمی پذیرم من از خون بچه ام نمیگذرم جواب درستی هم دیگر نمیدهند، پرونده باز است بدون اینکه قاتل بچه ام را معرفی کنند”.

شبنم سهرابی، زن 34 ساله ای است که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: “ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد”.

مادر شبنم سهرابی در دومین سالگرد عاشورای خونین به “روز” می گوید: رفتم سر خاک شبنم و برگشتم. کاردیگری که از دست من بر نمی آید، من شکایتم را به خدا برده ام و از او میخواهم دادم را بستاند آخر چقدر بنشینم توی راهروهای دادگاه و کسی جوابگو نباشد؟ از ساعت 9 میروم تا ساعت 3 می نشینم و بعد بیرونم می کنند. می گویند تو دروغ می گویی! آخر من چه دروغی دارم بگویم؟ آن همه آدم دیده اند بچه مرا چگونه شهید کردند. اول فکر میکردم در خیابان ازادی بوده اما بعد فهمیدم که در شادمان و مسیری یکطرفه ماشین نیروی انتظامی با سرعت بالا آمده دخترم را زده و انداخته و بعد باز از رویش رد شده. آخر این انسانیت است؟ طاقت دو شعار را ندارید ما چگونه طاقت بیاوریم این فاجعه را؟

او می افزاید: می گویم حق و حقوق بچه من چی می شود؟ نوه ام چه می شود؟ می گویند شهید یعنی چی؟ گفتم من نمیخواهم شما شهید حساب کنید خدا بچه مرا شهید قبول کرد و در ظهر عاشورا او را برد همین برای من کافیست. آخر چقدر بروم و به من دهن کجی کنند؟ می روم می گویند کسی نیست و جواب نمی دهند. من هم 4 نفر را می بینم درد دل می کنم و برمی گردم.

مادر شبنم سهرابی می گوید: پرونده شکایت من پیش خدا باز است، پیش مردم باز است.

او می افزاید: کسی که با بچه من چنین کرد یک بیمار روانی است. آخر چگونه بچه ام را انداخت و بعد باز آمد و از روی او رد شد؟ بی انصاف شاید بچه ام هنوز زنده بود. آخر ما از نیروی انتظامی انتظار داشتیم حامی جان و مال و ناموس مردم باشد نه اینکه چنین کند و بعد هم طفره برود.

خانم سهرابی از دیدارش با دادستان تهران هم می گوید: بعد از این همه مدت آقای جعفری دولت ابادی را دیدم.گفتم از نیروی انتظامی شاکی هستم. گفت حاج خانم این حرفها چیست برو شاهد بیاور، گفتم شاهد بیاورم که بیندازید زندان؟ گفت نمی شود که از یک جمع شکایت کنی اسم بیاور. گفتم من از کجا اسم بیاورم شما باید قاتل را پیدا کنید. موقع اذان ظهر بود و مدام می گفت نمازم دیر شد نمازم دیر شد و رفت. این پاسخی بود که بعد از این همه مدت داد.

مادر شبنم سهرابی سپس می گوید که “من بچه ام را با شبکاری و یتیمی بزرگ کردم او رفت و اکنون دخترش یتیم شده و باید دخترش را بزرگ کنم، نگین دختر شبنم این روزها تا میخواهم از خانه بیرون بروم با ترس می گوید نرو بیرون تو را هم می کشند. می گویم عزاداری حسین است میگوید نه تو را هم می کشند نرو….”

او سپس درباره بحث هایی که درباره دیه مطرح می شود می گوید: گفته ام که سرم را هم از تنم جدا کنند دیه نمی گیرم از خون بچه ام نمی گذرم شبنم مرا شفاعت نخواهد کرد اگر دیه بگیرم. او از من انتظار دارد.

سایر جان باختگان عاشورای 88

محمدعلی راسخی نیا دیگر جان باخته عاشورای 88 است که بر اثر اصابت گلوله جان باخت. او 44 سال داشت و درتاریخ 9 دی ماه در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

جهان بخت پازوکی نیز در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است. او 58 سال داشت و تاکنون عکس یا جزئیاتی از نحوه شهادت او منتشر نشده است.

اما از جریان جان باختن مهدی فرهادی راد که38 سال داشت فیلمی در اینترنت منتشر شده است. مزار او نیز در قطعه 302 بهشت زهرا است.

براساس فیلمی که منتشر شده آقای فرهادی راد از ناحیه سر و سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.