ژان پیر شونمان
ماه گذشته، نیکولا سارکوزی، رییس دولت فرانسه، و وزیر امور خارجه اش، به شکلی پیشگویانه به استقبال “منطق جنگ” رفتند.
پس از دیدار اخیر نیکولا سارکوزی با جرج بوش، اکنون باید نگران این مسأله بود که آیا واقعاً سیاست ها و رویکردهای فرانسه بر سیاست های واشنگتن منطبق شده است. آیا اکنون این احتمال به وجود آمده که فرانسه بازهای امریکایی را در ماجراجویی های نظامی تنها نگذارد؟
بی شک تهدید به حمله علیه سایت های استراتژیک ایران، در مرحله عمل و سازماندهی دچار محدودیت هایی خواهد شد. از طرف دیگر، شاید این تهدید بتواند این کشور بزرگ را مجاب کند که صنایع هسته ای خود را به طور کامل تحت نظارت آژانس اتمی در آورد. با این حال نباید فراموش کرد که این تهدید می تواند تأثیر دیگری نیز درپی داشته باشد: مفید واقع شدن برای اردوگاه تندورها؛ این فرضیه ای است که پس از کناره گیری علی لاریجانی و جایگزینی او با یکی از نزدیکان رییس جمهور احمدی نژاد ابعاد واقعی تری به خود گرفته است.
ولی فرانسه در این داستان چه نقشی دارد؟ آیا باید این چنین برداشت کرد که تندروی لفظی فرانسه مسأله تهدید را باورپذیرتر جلوه می دهد؟ و این در حالی است که کشور ما حتی کوچک ترین گامی به سوی تحقق پارامترهای لازم برای منطقه برنداشته است: خروج نیروهای امریکایی از عراق یا برقراری صلح بین اسراییل و فلسطین. مسلماً کلید حل دو مسأله اخیر در دست ایالات متحده است.
یکی از سیاست های به شدت اشتباه امریکا این بوده که قسمتی از جهان اسلام را به سوی اصولگرایی سوق داده. ازطرف دیگر، مسأله احتیاط و منفعت، همواره فرانسه را مجاب کرده تا با “اسلام میانه رو” روبرو شود و چنین جامعه هایی را با اظهارات مسؤولیت پذیر خود به سوی مدرنیزه شدن سوق دهد.
منفعت ایران، به عنوان یک کشور کهن و دارای پتانسیل های فراوان، این است که انزوای فعلی خود را بشکند؛ تحریم های اعمال شده، به ویژه از سوی امریکا را، از بین ببرد؛ سرمایه های خارجی را که به این کشور اجازه بهره برداری از منابع نفت و گاز را می دهند جذب کند و در نهایت صنایع خود را مدرنیزه نماید.
جامعه مدنی ایران یک جامعه مدرن است؛ جوانان تحصیل کرده و درعین حال مستعد برای تغییر و تحول. با این حال، هدف حکومت جمهوری اسلامی این است که با استفاده از حس میهن پرستی مردم به سلاح هسته ای دست یابد. ولی به واقع می توان اذعان داشت که منفعت اصلی ایران در این نیست. گسترش اتمی که پس از دستیابی ایران به سلاح هسته ای در منطقه پدیدار خواهد شد، بی شک کل این منطقه را دچار بی ثباتی خواهد کرد. ایران پس از سرنگونی حکومت بعثی عراق دیگر برای به دست گرفتن قدرت برتر در منطقه نیازی به سلاح اتمی ندارد. برعکس، ایران می تواند وضعیتی “مشابه به ژاپن” را برای خود پدید آورد و همچنان از پیمان منع گسترش اتمی که یکی از امضاء کنندگان آن نیز هست پیروی کند. تا زمانی که ایران کلیه فعالیت های اتمی خود را تحت نظارت و کنترل بازرسان آژانس اتمی انجام دهد، بی شک هیچ قانون و پیمانی نمی تواند این کشور را از دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای بازدارد. به علاوه، جمهوری اسلامی به هیچ وجه مدعی نمی شود که قصد دستیابی به سلاح هسته ای دارد و به گفته آقای البرادعی، بین سه تا هشت سال زمان لازم است تا تهران به این توانایی برسد.
اظهارات دیک چنی در مورد “پیامدهای وخیم”ی که برنامه ایران می تواند به دنبال داشته باشد، به برخی نگرانی ها دامن زده است: در دوران پیش از انتخابات که شرایط برای تأثیرگذاری بر اذهان عمومی محیاتر است، اولین بهانه برای انجام حمله نظامی، دفاع از حق موجودیت اسراییل خواهد بود.
انجام چنین اقدامی عواقب و خطرات به مراتب بزرگی به دنبال خواهد داشت: وخیم تر شدن جنگ داخلی در عراق، بازگشت طالبان در افغانستان، بی ثباتی در نزد حکومت های سنی عرب، بروز دوباره جنگ در لبنان و خاورنزدیک، گسترش تروریسم و بحران جدید نفتی که قبل از همه، بر اروپا، چین و ژاپن تأثیر خواهد گذاشت.
در چنین فضایی، امنیت اسراییل بیش از هر زمان دیگری مورد تهدید خواهد بود. پس اروپایی ها باید مذاکرات با مقامات ایرانی را ادامه دهند تا بدین طریق آنها را به طور رسمی نسبت به نظارت های آژانس اتمی، به ویژه قوانین محدودکننده در غنی سازی اورانیوم [به میزان 5 درصد]، متعهد کنند.
فرانسه در صورت گام برداشتن در این راه و جدا کردن مسیر خود از تلاش اروپا برای اعمال تحریم های خارج از چارچوب سازمان ملل، بهتر خواهد توانست در ایجاد صلح و حفظ منافع خود اقدام کند. در این زمینه، وزرای امور خارجه دیگر کشورهای اروپایی، مانند آلمان و بریتانیا، برخلاف برنار کوشنر، به دنبال برخورد نیستند. روسیه نیز با سفر رییس جمهور پوتین به ایران قراردادهای بسیاری را به جیب زد و همواره در خصوص برنامه اتمی یک شیوه بیان بسیار متعادل را پیش گرفته است.
با این حال، نیکولا سارکوزی به رغم اظهارات “درخشان” خود، از عملگرایی نیز بی بهره نیست. فرانسه برای خروج امریکا از عراق و ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه کمک های بسیاری می تواند ارائه دهد. “بازهای” واشنگتن که اکنون تجربه عراق را یدک می کشند به خوبی می دانند که نمی توانند جنگ جدیدی را بدون موافقت اروپا آغاز کنند.
فرانسه قبل از اینکه خود را بازیچه دست هر دولتی بکند، باید نسبت به وظایف و عقاید خود وفادار باقی بماند: باید به ایالات متحده کمک کرد تا از باتلاق عراق خارج شود. برای انجام این کار، نباید از روی سادگی از آنها پرسید: “برای کمک به شما، چه کاری از دست ما ساخته است؟”، بلکه باید راه خروج از عراق را، آن هم به شیوه ای آبرومندانه، برای آنها محیا نمود و بی شک این راه تحقق پذیر نخواهد شد، مگر با توافق همه جانبه ایران.
منبع: فیگارو، 19 نوامبر 2007
مترجم: علی جواهری