قا ب ♦ چهارفصل

نویسنده

‏در فضای مجازی اینترنت می چرخیدم که به این جملات تأمل برانگیز در یک وب سایت کارتون و ‏کاریکاتور بر خوردم: “…کوچک شدن محدوده آزادی بیان بستری مناسب برای رشد طنز و به پیروی ‏از آن هنر کاریکاتور است و تفاوت های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی اشکال متفاوتی از این هنر را ‏در نقاط مختلف دنیا نمایانده است…” تأثیر این مقدمه چینی چنان بود که دیگر نتوانستم اصل مطلب را ‏دنبال کنم. آیا واقعاً محدودیت آزادی بیان “بستری مناسب” برای رشد طنز و کارتون فراهم می آورد؟‏

toon1.jpg


‏ خلاقیت و محدودیت ‏

در فضای مجازی اینترنت می چرخیدم که به این جملات تأمل برانگیز در یک وب سایت کارتون و ‏کاریکاتور بر خوردم: “…کوچک شدن محدوده آزادی بیان بستری مناسب برای رشد طنز و به پیروی ‏از آن هنر کاریکاتور است و تفاوت های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی اشکال متفاوتی از این هنر را ‏در نقاط مختلف دنیا نمایانده است…” تأثیر این مقدمه چینی چنان بود که دیگر نتوانستم اصل مطلب را ‏دنبال کنم. بار دیگر باوری قدیمی از جنس ارتباط آب پاشیدن به گربه و زگیل در آوردن، از زبان ‏هنرمندی تکرار می شد آن هم یک کارتونیست که هنرش، شکستن انگاره های کج و نا به هنجار است. ‏

آیا واقعاً محدودیت آزادی بیان “بستری مناسب” برای رشد طنز و کارتون فراهم می آورد؟ ادله عقلی و ‏مثال های عینی این گزاره کدام اند؟‏

شاید چنین استدلال شود که عدم امکان بیان مستقیم و بی واسطه اندیشه، هنرمند را وا می دارد تا بیان ‏غیرمستقیم در پیش گیرد و اندیشه را به کار ِ خلق نشانه های تازه برای نمایندگی آنچه قابل گفتن نیست ‏بگمارد. مگر نه این که “کارتون”، هنر تمثیل و سخن گفتن در پرده طنز است؟ پس محدودیت آزادی ‏بیان ناخواسته برای کارتون بستری مناسب فراهم آورده است!‏

toon2.jpg

به نظر می آید اشتباه یا مغلطه ای درباره “تمثیل” و “بیان غیر مستقیم اندیشه” پیش آمده باشد. کارتون ‏به ظرافت و گاه غیر مستقیم سخن می گوید نه به این خاطر که از تأثیر کلام بکاهد یا سر به سلامت از ‏مهلکه سانسور به در آورد، برعکس، برای آن که با جادوی طنز، قدرت و نفوذ اندیشه را دوچندان ‏کرده باشد. کارتونی که از فشار خطوط قرمز و محدودیت ها به تمثیل و پرده پوشی پناه آورد به ورطه ‏ابهام و ژاژگویی خواهد افتاد. پرنده، درخت، میز و صندلی، دریا و کشتی، قرار است هر کدام نماینده ‏چیز دیگری باشند که در محدوده ناگفتنی ها است. نتیجه کار، دیگر نه یک اثر هنری، که از قماش پیام ‏های رمزی زمان جنگ خواهد بود:“بچه ها، نخود بریزید رو قناری ها!” فقط کافی است دفترچه رمز ‏را داشته باشید و جای “نخود” را با”خمپاره” و “قناری” را با “تانک دشمن” عوض کنید تا به مفهوم ‏ساده و یک خطی پبام پی ببرید. در فشار سانسور، تمام انرژی هنرمند صرف آفرینش و تلفیق چنین ‏‏”کُد” هایی خواهد شد که در صورت موفقیتِ بیننده در کشف رمز، مفهومی چندان عمیق تر از پیام ‏جنگی کذایی عایدشان نخواهد کرد. ‏

toon3.jpg

از طرف دیگر چنین رویه ای، بر نگاه و عادت مخاطبان هم تأثیر منفی می گذارد چنان که در جامعه ‏ما گذاشته است. بسیاری از مردم ما “کارتون” ها را اصلاً به شکل بسته های رمزی می بینند و گاه ‏برای شکستن رمز(ی که وجود ندارد) ذهن را به دورترین جای ممکن پرواز می دهند حال آن که تمام ‏معنا را همین جا در خود اثر می توان یافت. اکثر کارتونیست های ایرانی با تفاسیر دور از ذهن از آثار ‏خود روبرو بوده و گاهی به همین خاطر به دردسر افتاده اند. ذائقه عادت کرده به پیام های رمزی، ‏دیگر باور ندارد که پشت هر کاسه نیم کاسه و ورای هر اثر، حرف مگوی آنچنانی نباشد.‏

پس آثاری الکن و نامفهوم و بینندگانی درگیر توهم توطئه، دستاورد این بسترآفرینی “محدودیت آزادی ‏بیان” است.‏

toon4.jpg

مثال های عینی هم هیچکدام نمایشگر شکوفایی هنر کارتون در لوای محدودیت نیست. پنجاه سال ‏دیکتاتوری کمونیستی در شوروی، کارتونیست هایی پرورش داد که برای ساختن ایده های خود ‏‏”محتاج” به سانسور بودند و بعد از گلاسنوست، چون دیگر دلیلی برای سخن گفتن در پرده و تمثیل ‏وجود نداشت تقریباً همه از صحنه روزگار محو، یا پای ثابت جشنواره های درجه سه کارتون شدند. ‏در ایران هم وضعیت بیمارگونه کارتون امروز را می بینیم که چطور در اثر سوء برداشت ها و ‏محدودیت ها به شیر بی یال و دم و اشکم تبدیل شده و به انزوا گراییده است. البته کارتونیست ها همه ‏جا در صف اول مبارزه با استبداد و نابسامانی های سیاسی اجتماعی قرار دارند، اما به شرط آن که ‏فضایی برای ظهور و بروز در اختیارشان قرار گرفته باشد و گرنه هیچ نسبتی بین سانسور و رشد ‏خلاقیت کارتونیست ها نبوده، نیست و نخواهد بود.‏

از یاد نمی برم سال ها پیش وقتی از بهرام بیضایی درباره رشد خلاقیت هنری در فشار سانسور ‏پرسیدند کارگردان اندیشمند سینما و تئاتر ایران با چه شدت و قاطعیت پاسخ داد که این عقیده محصول ‏یک نظام فکری استبداد زده است تا فراموش کنیم که سانسور، خلاقیت را پرورش نمی دهد. آن را ‏‏”می کُشد”. ‏