زنان در ایران چاره ای به جز کسب قدرت سیاسی ندارند. بدون قدرت آنها زیر چرخ تابوها و افسانه ها و خرافات له می شوند. زنان بدون کنشگری سیاسی نمی توانند باورها و ارزش های مسلط مردانه در ایران را تغییر دهند.
بدون شک استقلال اقتصادی و قدرت سیاسی برای زنان نقطه حرکت در فرآیند برابری بین زنان و مردان است. این فرآیند اگر چه پیچیده به نظر می رسد ولی در مسیر حرکت راه خود را پیدا می کند و به نتیجه منطقی هدایت می شود.
استقلال اقتصادی نقش مهمی در قدرت خانگی، اجتماعی و سیاسی زنان دارد و یکی از شاخصه های قدرت زنان به شمار می رود. زنی که دارای قدرت نیست توان تغییر وضعیت در محیط پیرامونی و نگاه عمومی نسبت به خود را ندارد. به عبارتی می توان مدعی شد تبعیض میان زنان و مردان هم تابعی از قدرت زنان در عرصه های مختلف، بخصوص عرصه سیاسی محسوب می شود.
هر چه سطح توسعه یافتگی کشورها پایین تر باشد ، تجربه زنان در کسب قدرت سیاسی کمتر است و هر چه زنان امکان و فرصت برای کسب تجربه را نداشته باشند امکان گریز از چرخه عقب ماندگی و تبعیض های قانونی و فرهنگی را پیدا نمی کنند. در چنین جوامعی ادعای آزادی و منزلت و حتی احترام به زنان هم بی معناست. بنابراین فعالان سیاسی زن باید امکان و فرصت کسب قدرت در سیاست را در اولویت قرار دهند.
زنانی که امکان اعمال نظر و تاثیر گذاری بر تصمیم گیری و سیاست گذاری های عمومی در کشور را ندارند، امکان دگرگونی بنیادی و اساسی در زیر ساخت هایی که تفاوت ها و تبعیض میان زنان و مردان و بهره مندی از فرصت های اجتماعی را ایجاد می کند، نیز ندارند و برای هر تغییری باید به دنبال مردان تصمیم گیر بدوند.
دیده نشدن زنان در سیاست، پدیده خوبی برای زنان نیست و روز به روز آنها را با مفهوم انزوا گرایی سیاسی پیوند می زند. چنین پدیده ای امروز موجب احترام برای دولت ها هم نیست و کشورهایی که مایل به مشارکت سیاسی زنان نیستند و با روش های مختلف آنها را از قدرت سیاسی محروم می کنند در عرصه داخلی و بین المللی متهم به تبعیض جنسیتی علیه زنان می شوند.
حضور زنان در قدرت مانند یک معادله خطی به آنها توان چانه زنی و دیپلماسی می دهد و روی افزایش درخواست ها برای استفاده از تسهیلات زندگی، و به موازات آن کاهش محدودیت هاوباز شدن فضای حیاتی به منظور کسب فرصت های برابر تاثیر می گذارد. واقعیت این است که امروز زنان در ایران هیچ اختیاری در کنشگری و تصمیم گیری های سیاسی نسبت به تغییر سرنوشت خود و دیگر تصمیمات سیاسی ندارند و کاملا از قدرت کنار گذاشته شده اند.
رهبران سیاسی ایران نیز فاقد بلوغ سیاسی هستند که از اهمیت حضور زنان در تصمیم گیری سیاسی آگاه باشند و حتی تلاش وکوشش برای تحقق چنین درخواستی را خلاف امنیت ملی تلقی می کنند.
حذف زنان ازقدرت آنچنان در فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی جا افتاده که کمتر کسی نسبت به این پدیده توهین آمیز و نگاه سلسله مراتبی اعتراض می کند و آنچنان مطالبه خطرناکی تلقی شده که کمتر افرادی دردسر سازماندهی و هدایت چنین درخواستی را که از حقوق اولیه هر انسانی است به خود می دهند. در حالیکه اگر چنین تلاش و بسیجی در جامعه صورت نگیرد تغییری هم در رفتار مردان سیاسی و تکوین جامعه پذیری آنها برای پذیرش زنان در عرصه سیاسی صورت نخواهد گرفت.
نهادینه شدن اذهان و افکاری که حضور سیاسی زنان را بپذیرند نیازمند فعالیت و فداکاری وسازماندهی شهروندانی سخت کوش و مسوولیت پذیر است که نسبت به تحقق حقوق شهروندی خود حساس هستند و شکست ها و پیروزی های این مسیر را جزئی از وظایف مدنی خود می دانند.
پیش نیاز حضور سیاسی زنان، استقلال اقتصادی وامنیت برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی است که فعلا زنان از آن بی بهره هستند. این دو ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بدون آزاد شدن زنان از قید و بندهایی که در جامعه مانند تارعنکبوت دور آنها تنیده شده امکان پذیر نیست.زنان برای حضور سیاسی نیازمند فضای حیاتی و فضایی هستند که بتوانند از تحرک و کنش و واکنش های لازم برای مشارکت و فعالیت برخوردار باشند.
پشتوانه کسب قدرت سیاسی برای زنان و استفاده از چنین نیروی انسانی عظیم مکانیسمی است که به ارزش و اهمیت چنین حضوری آگاه باشد و به شکل ریشه ای سناریو های بهینه ای برای آن تدارک و طراحی و تنظیم کرده باشد. امروز جمهوری اسلامی نه تنها هیچ برنامه ای برای حضور زنان در قدرت سیاسی ندارد بلکه دهها برنامه دارد که زنان را ازمدیریت هایی که به آنها توان تغییر می دهد دور کند.
استقلال اقتصادی و افزایش قدرت سیاسی زنان لازم و ملزوم یکدیگرند. جامعه ای که زنانش از اطلاعات و دانش و آگاهی برخوردارند ولی در جوامع مرد سالار و خود کامه ای زندگی می کنند که استقلال اقتصادی و قدرت سیاسی واقعی زنان را بر نمی تابند دچارنارضایتی وشکاف عظیمی با سیستم سیاسی می شوند. چنین زنانی با تبلیغات توده گرایانه ولو گسترده و منظومه وار هم جذب قالب های از پیش تعیین شده برای زنان نمی شوند وروز به روز از آن فاصله می گیرند.
اما عامل تعیین کننده در چنین شرایطی آگاهی زنان به تاثیر قدرت سیاسی برای تغییر است. اگر چنین آگاهی به شکل یک گفتمان و جنبش اجتماعی متجلی نشود زنان ایرانی نمی توانند امیدوار باشند که مردان سیاسی از “مذهبی تا سکولار” تغییرات اساسی را به آنها تقدیم کنند. زنان ایرانی بدون اتحاد برای کسب قدرت سیاسی نمی توانند شاهد تغییرات اجتماعی در حقوق و مطالبات زنان باشند و یا به تغییرات قطره ای که ممکن است در مسیر بخار شود و به آسمان برود دل خوش کنند.
در شرایط امروزایران زنان بدون دسترسی به ابزار تغییرهمچنان وابسته خواهند ماند و استمرار این وابستگی در کسب حقوق برابر حائز اهمیت و قابل بررسی است. بدون استقلال سیاسی واقعیت غم انگیزی وجود دارد و آن واقعیت استمرار وابستگی و عقب افتادگی حیرت انگیزی است که امروز پیرامون جامعه زنان ایران وجود دارد.