نمی دانم حیدر مصلحی، و آن به اصطلاح مجری تلویزیونی در سال های انقلاب کجا بودند اما می دانم مردمانی که آن دوران را به خوبی به یاد دارند با دیدن مصاحبه وزیر اطلاعات دولت کودتا، هم بسیار “مشعوف” شدند که دشمنان میهن ازین قماش آفریده شده اند و هم یادی کردند از ارتشبد ازهاری، از آخرین نخست وزیران شاه، که در اوج اعتراضات مردمی و الله اکبرگفتن های شامگاهی، در برنامه مشابهی در تلویزیون گفت: اینها نوارست.
مردمان هم فردای آن روز در پاسخ فریاد زدند:ازهاری بیچاره! بازم بگو نواره؛ نوار که پانداره.
همان گونه که دیشب، نسل دیگری از ایرانیان به فریاد گفتند: مصلحی بیچاره/خرید که ترس نداره.
روز ۵ شنبه وقتی خبرها، حکایت از نظامی شدن چهره کشورداشت و بعدهم اینکه “امشب قرارست وزیراطلاعات اسناد مهمی در ارتباط با توطئه هاافشا کند” راستش دلم هری ریخت.البته که می دانم و می دانستم توطئه ای در کار نیست و سندی هم نیست ـ که این سخنان نخ نما شده ـ اما همه نگرانیم این بود که از زبان “عمامه دولتی” بشنویم بلایی بر سر موسوی و کروبی آمده است.از همین رو بود که چسبیدم به کامپیوتر و گوش دادم به سخنان “حیدر”ی که می خواست “مصلح”ی باشد و آن مجری که باید نشان می داد بیطرفی در صدا و سیمای کودتا یعنی چه!
چنین بود که تاریخ به صورت مضحک آن تکرار شد؛ به زبان وزیر احمدی نژاد ـ که همان روز پستان به تنور چسبانده بود که دیکتاتور لیبی باید به حرف مردمانش گوش کند ـ شنیدیم مردمانی که در روز ۲۵ بهمن به خیابان ها ریخته، شعار داده، دستگیر شده، مضروب شده و کشته داده بودند “برای خرید به خیابان ها رفته بودند”!
البته می گویند “تره به تخمش میره شاهی به ریشه اش”؛ وزیر احمدی نژاد به خودش نرود به کی برود، اما بحث بر سر این است که: بسیارخب! فرض کنیم ما مردمان ایران باور کردیم که ایرانیان روز ۲۵ بهمن، هزار هزار رفته بودند برای خرید؛ پذیرفتیم احمدی نژاد از سرکوب مردم لیبی و مصرغرق حیرت شده؛ فراموش کردیم که او مخالفان خود در ایران را “خس و خاشاک” خوانده و مرتضوی را پس از جنایاتش دربازداشتگاه کهریزک، پست و مقام بالاتر بخشیده؛ باور کردیم زندان های ایران خالی از مخالفان حکومت است؛ به کسی در زندان ها تجاوز نشده؛ روزنامه ها را وزیر ارشاد احمدی نژاد نبسته؛ دیگر بچه های این مرز و بوم را لباس بسیحی نپوشانده و به جان دیگر فرزندان میهن نیانداخته اند؛ جنازه مردگان مارا نربوده و به نام بسیجی زیر علم شان سینه نزده اند…….فرض کنید ما همه را باور کردیم.اما با حزب اللهی های واقعی که پنجشنبه شب ـ پس از سخنان وزیر اطلاعات ـ سر از خجلت فرو افکندند و لب به دندان گزیدند که کیست این “حیدرحیدر” گو، با آنان چه می کنید؟ به آن سپاهی خسته که هر روزبه خیابانش می آورید تا شانه به شانه “اراذل و اوباش” رو در روی هزار هزار مردمی بایستد که یک سال و اندیست در هر مناسبت، دستجمعی به خرید می روند، چه جوابی می دهید؟ وبه آن زندانبانی که مامور ساده قانون است اما می بیند “سید”های شما در ظرف غذای زندانیان ادرار می کنند؛ به او چه می گویید؟
می گویند به یک مشهدی گفتند:در خانه ات که زدند، نگو”مویم” بگو “منم”. او در پاسخ گفت: باشد؛ می گویم “منم” اما در را که باز کنم طرف خواهد دید که “مویم”. حالا روزی هم که در خانه شما را باز کنند ـ همین حزب اللهی های معتقد، سپاهیان مومن، زندانبانان حیرت زده… ـ همگان خواهند دید که باند خامنه ای ـ احمدی نژاد کیستند. آن روز صدای طشت از بام آفتاده تان، جهان را پر خواهد کرد؛ همان گونه که امروز کرده است.
آن روز، هم احمدی نژاددیگری، شاید موگابه، خواهد گفت: آقایان! کسی مردمان خود را می کشد؟! به حرف مردم گوش کنید! و هم، جای ازهاری را مصلحی خواهد گرفت که نسل دیگری از ایرانیان به وی می گویند: مصلحی بیچاره! خرید که ترس نداره.
بله؛ شما هم بگویید نوارست.